Telegram Web
نه با سلب و نه با ایجاب رفاقت مکن،تقلا مکن تا شکل دهی یا بگیری،بکوش تا با اَشکال صمیمیت کرده و در جوار اما سیار،با فاصله ای شدید و اِشکال پذیرانه بازی شان کنی: «فلسفه ی زیستن {چیست سازی غیر آکادمیک} نه با امر منفی و نه با امر مثبت که با {ادراک بی باری مستمر امور} عنفواندار می شود»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
همیشه فرض را بر این مگذارید که دیگران حرف شما را نمی فهمند،شاید این شمایید که گاه سخنان آنان را به درستی در نمی یابید: «فهم طلب،بساط ادراک را برپا می دارد و از مزاحمان و کژخوانان وحشتی ندارد،همسخنان و هم اندیشان [دیر یا زود] چادر شب زده اش را خواهند یافت...»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Winslow Homer
بهر دیوانگی هیچ احتیاجی به رویا،تایید یا کسب آزادی نداریم،چرا که آن بسی دورتر از مرزهای آزادیهای اجتماعی و سیاسی می ایستد و لبخندپوشان برایشان دست تکان می دهد: «اندرون مخوف ترین و سیاهچال ترین سیاهچالهای جهان نیز آنکه مجنون،موسیقی نوشانه و در لرزش از لذت افتاده،چرا که منبع خوشی هایش نه دنیای دون که جان جانانی اش ست...[نبضش،شرابین ست...]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Luca Giordano
کسی که می گوید: «خوشا به حال جاهلان» و [لابد] خودش را دانایی والاتبار می شمارد،مفلوکی مبتلای به جهل مرکبست،چرا که اولین گام برای ورود به مسیر آموختن تمرین حسرت ناخواری و دوستی با موضوعات رشک و نفرت برانگیز است: «در خود فرو رفته ی اهل خواندن کتب نه دانشمندی شورزا که آرشیوی سرد از کلماتست،فهمیدن همانا خنکای جهیدنست»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Stanisław Ignacy Witkiewicz
نه فرشته نمایی و تلاش بر پاک ماندن از کلیه ی نجاسات موجود در چیزها و آدمها [که ایده ای توخالی و ترویجگر ریاکوبی و کثافت زیستی است] که به پالایش و آرایشی نو دعوت نمودنشان است که کاری در خور احترام و شاهسوارانه ست: «آرمانگرایان سمپاش ترینان و آرمانزدایان هرس کننده ترینانند»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
توضیح عکس:
صفحه ای از جمهور اثر افلاطون
ارضا به معنای پایان یافتن هر چیز در ماست،بدین دلیل هم لذتدوست نه تشنه ی به کام افتادنهای استمراری که پیگیر غزل بازی با مسائل و وقایع ست: «نوازش تنها برای کسی پایان می یابد که از سر ملال می وزد،نوازندگان هوش ربا بادهایی بی وقفه در نواختنند»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Pablo Picasso
شعر [شاید] حدیث نفسی است که از انگل های چسبیده ی به نفسانیت تهی و به میانجی شاعرانگی [و سلب مالکیت از کلمات و احساسات] به کلیه ی نَفَسهای عالم می پیوندد: «وقوع،واقعه ای بی وقت است»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Anonymous
زنده ماندن و تولید مشابه از مبانی موجودات زنده [از جمله انسان] اند،شاید آدمی بتواند همبستری نازادانه پیشه کند اما هرگز این قدرت را ندارد تا برابر روند حیاتیش [الا با خودکشاندگی] بماند: «زندگی توجیه نمی خواهد،اما می توان با توصیفات وسیع به کلماتی رمان گونه نوشتاراندش»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Carl Chapple
عادی گریزهای بی اندازه معمولی و کسل کننده یعنی همان جستجوگران «دیگربودگی ها» [سرسپردگان انواع تجربیات شبه عرفانی،خرافی،مخدرورزی ها و امثالهم] از مهم ترین جنبه های واقعیات ظاهرا صُلب و انعطاف ناپذیر روزمره چشم و گوش پوشیده اند: کثرت زوایای خوانشی و امکانهای بازیگوش پر شمار برای بازخوانی وقایع! «آنکه خیره ی در آنچه خام بینانه بدیهیات می شماریم و نگرنده ی پوست کَنَنده ی شان است،بداهه نوازی شورباز و تکرارورزی دگرساز!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
وسواس آدمیزاد بر سر تقارن های ارتباطی ناشی از این دروغ رایج ست که «یکی شدن» مهم ترین دستاورد انسانی تمامی پیوندهاست،حال آنکه رابطه ای براستی والاخویانه،فضایی اشتراکی را برای دو یا چند فردیت کاملا تک افتاده و سرسختانه آشتی ناپذیر فراهم می سازد تا در حین تازیدن به هم بازیدن با هم را بیاموزند و بیفروزند: «هنر نه در روی هم تلنبار کردن نتهای یکسان که در همنوا کردن [Harmonize] آواهای بی ربطست!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Derkovits Gyula
ما کسانی را صمیمی و از نزدیکان می پنداریم که توانایی زدن آسیبهایی پیل کُش و فوری آن هم در تمامی لحظات را داشته باشند،چرا که بدین گونه به یاد شکنجه های دوران ناتوانانه اما همواره وهم آلود کودکیمان انداخته و با تزریق مورفین گیرا و داغ کننده ی خاطرات تخدیرمان نموده و خلاصمان می نمایند،از این رو هر که را هر چقدر خوب رفتار و دلگشا تا مشغولیت به مهرپراکنی و ماندن در وضعیت پیشازخمندگیمان در مقام غریبه ای نخواستنی و حتی زننده می شماریم: «آنکه درخشانی در احساس ناشناسی را شناسید از همه ی شناسان گریخته و در اعماق ناپیدایی هایشان منزلی بسیار نرم را بهر الفت های گرماگرم اما بسی کوتاه و ضرباضربانه خواهد گُزید!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By John Wayne Gacy
در روابط میان دو انسان بحث همیشه بر سر «چرا [بجا یا نابجا] تو چیزی بگویی،من باید که بگویم» است،حال آنکه فضای آمیختگی باید که ساخته شده ی از آجرهایی مشورت پوش باشد: «کُشَنده ی استبداد نه دادن قدرت به بی قدرتان {و هیولایی تازه ساختن از معصوم نمایان} که نابود کردن اقتدار به عنوان یگانه قاضی حیاتست،جامعه ی مترقی نمی ستیزد بلکه شدیدانه حرف می زند»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
بیکرانگی نه مفهومی مثبت و ستایش پذیر که اگر بخواهیم راستینانه به آن بنگریم یعنی بی جهتی و بی طرفی که به زبانی ساده همان خنثی ماندگی و باری به هر جهت بودنست،این موجود کرانمند است که با اصرار بر مواضعش نیروی گسترش جهات و سویه هایش را به دست آورده و از آنان آکنده می گردد: بنشسته ی بر سواحل «پُرکرانگی»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
توضیح عکس:
اثری از پوریا ضیایی سیکارودی
پرسش «با من ازدواج می کنی» و پاسخ «بله» شنیدن،از تمامیت ماجراهای مزدوج گشتن و مشترک وارگی پررنگ تر و شادمانساز تر است،در باب هر چیز سنتی/ذهنی دیگر نیز همین قرار حاکم است: «هوسمند را کمی چشیدن دلیل تا انتها و به مشقت خوردنست و شوقزی را بریدنهای سبکورزانه آغاز هر فرا بردن!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Vassili Vladimirovich Pukiryov
آدمها آنچه را که در حال لازم دارند به یاد نمی آورند اما بی موردترین مسائل را با جزئیاتی حیرت آور در خاطره داشته و تحکیم می کنند: «حافظه،نگهبان دژ مستحکم نشاطست،خنده ورزی را اگر که می خواهید گروگانش بگیرید!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
تشنگی،گرسنگی،خستگی و...اساسا هیچ گونه احساس نیاز بنیادینی در آدمی عامل غمخوارگی نیست،این خواست لجوجانه ی شکل مشخصی از برطرف گَریست که زمینه ساز فرم معلومی از غصه می گردد: «رفع واره ی در ساده ترین و دستگیرنده ترین گره گشایی ها شو تا شنل فاخر شادروانی زنده بودن را بر تن کنی»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
روبات نمی تواند نوپدیدانه و از این رو خواستنی باشد،چون توانایی حرکات ناخودآگاهانه یا تخطی های غیر قابل پیش بینی را ندارد،در حالیکه بخش عظیمی از اراده و نافرمانی انسانی غیر ارادی و شدیدا خودانگیخته [و در صورت عدم سرکوب و خودسانسوری،غیر قابل کنترل] است: «هر ماشینی همانا انسانیست که به بالاترین درجه ی توهم در باب قدرتهایش نائل آمده،توانایی کنترل و هدایت کردن کلیه ی چیزها [من جمله خودش!]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Josef Čapek
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفت فرق یک فرهیخته با فردی اهل عمل چیست؟! گفت موجود کارا آنچه را می گوید که فکرنده حتی خیال اندیشیدن بدان را نداشته است و به کارهایی همت می ورزد که عقل باور هرگز نه در بابشان نوشته و نخواهد که نوشت! [فرهیختگی غیر باسمه ای در میدان های آتشینست که باید خودی بنماید وگرنه همه در کنج میخانه های کوچک و دربسته شان بوداهایی بی مثالند]
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
توضیح ویدیو:
بریده ای از
Narcos:Mexico
Created by:Carlo Bernard
Chris Brancato،Doug Miro
اگر کسی خواست با شکننده نمایی و پیش کشیدن طعمه هایی چرب و نرم گولتان بزند،از فرصت استفاده کرده تا انتهای قلاب رفته و این ماهیگیر مکار را نهنگ وار فرو دهید: «سرسری بینی،سَر بُرَنده ی حالات و زاینده ی سرسره ی مرگی شرحه شرحه ساز و دهشتناکست»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
توضیح عکس:
تقلیدی معاصر و بازسازانه از تابلوی قایق الواری مدوسا
اثری از تئودور ژریکو
در زمانه ی نو افراد برای بیان حس بیش از اجرای آن ارزش قائلند [در حدی که ممکنست ساعتها بحث در باب احساسی کاملا اقناعشان کند اما ذره ای از انجامش خیر!] علت البته مشخص است،نمایشی شدن کلیت پیکره ی عالم: «ورز آورنده هم ارز و هم نبض هستی خموش و در جوشی ملایم ست،دست و پا زدنها و گلایه های بسیار و کشدار بهر بن بست زیستان و حسرتدوستانست»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Portrait By Esther Ferrer
2025/05/18 18:59:20
Back to Top
HTML Embed Code: