Telegram Web
وظیفه را [هر چقدر هم که به اجبار] فرد [نهایتا] می پذیرد تا از شر آزادی عملش راحت شود: «برای وقت هایی که تنها خودت هستی و خودت،باید که زرافه ای کرگدن پوست باشی،از این روست که گرازهای پوست هندوانه ای دربدر گردنهایی برای تقسیم هر تقصیرند!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
«و آدمی پروردگان،پروردگاران حیله را بسی دوست تر می دارند،چون آنان هرگز به بی صداقتی متهم یا به خودکاوی وادارشان نخواهند که نمود» از سروده های اسپیتمان،کارتنخواب آذرین خیابانهای تنهایی!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
نقد،نه روشی برای شناخت که ترفندی ناشناخته ساز و بدیهی زدا است: «به جای ساده لوحانه آغاز کردن از اینکه متنی خوانده یا دیده شده شعر خوب،بد یا بی خاصیتی ست،فرو رفتن در لاک این جمله که این متن براستی چیست و گاه از آن وراتر گام نهادن و پرسیدن اینکه این متن چگونه وجودی دارد؟! [اصلا داردش یا خیر؟! و در هر صورتی به چه صورتهایی؟!]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Photo By Dora Maar
زیستاندن زیست،فاقد استخوانبندیست: «بیشکل را که دریابی،شاکله ای»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Photo By Man Ray
نیهلیسم [هیچ انگاری] نه پوچ یافتن تمامیت جهان که پوچاندن هر چه که متظاهرانه برای رسیدن به هیچندگی هایی بی اندازه شاعرانه است: «می گویید که این والا و ماناست؟! بگذارید در میدان نبرد تیغ رقصانه ببینیمش! نکند جوجه ای باشد اینکه مرغ می شماریدش! قرار ما در خروسخوان نقد! پیش از طلوع دروغ بزرگی بنام خورشید! در تاریکخانه ی سایه ها!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Wenceslas Hollar
بیشاپندارگر [Overthinker] را من نه [به معنای مرسوم و] هر نشخوارگر و پروارگر هذیانات و مزخرفات ذهنی که آن سکوتسازی می دانم که قادر است نه در چنگ که بر فراز افکارش بماند: «اندیشیدن به اندیشه ها،خالق سکونی فعالانه و اقتداری برده ناخواهست،همانا نویسنده ی دائما مشکوک به عمل نگارشش،ویراستاری است بس حاذق!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Edvard Munch
هیچ آواز جانداری شنونده ی صرف ندارد،خوانندگانی همخوان یا بی خوان اما مشترک دارد: «خوانده ی سوزاننده،پژواک آفرینانی رنگارنگ و کوه تا کوه پراکنده ی در عالم را سازنده ست»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By John Singer Sargent
بیشتر انسانها [تنها] زمانی بسراغ کسی می روند که با او کاری دارند و همین ریشه ی پرکاری تیروئید [Hyperthyroidism] دسته جمعی ماست: «آخر چطور به یکدیگر و خودمان گوش بدهیم،وقتی همه فقط و فقط برای حرف زدن آمده ایم؟!» [بیکاری پُروَرزانه،مسبب جهانی سَرخوش تر است]
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Photo By Martin Finborud
شاید اگر به احساسات کسی [در لحظه] توجه لازم را نکنید کمی دلخورش سازید،اما با نشان دادن دلگرمی های کاذب به حتم که دلش را خواهید خورد: «پنجه کِشَنده دل ناپذیر اما هشداردِه است،غُرِّش ناوَرز ظاهرا متین ولی به ناگهانی یک لقمه ی چپتان خواهد کرد»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
اگر نمی توانید بی آنان که شدیدا دوستشان دارید و عمیقا دوستتان دارند حیات را به خوبی ادامه داده و گسترش دهید،به احتمال قوی دروغ هایی بزرگ را بر دوش گرفته و کِشَنده ی بی جیره و مواجبشان گشته اید: «درون ساحت اشتیاق ورزیدن و ورزانده شدن نه موضوعی اصلی که عملی کاملا جانبی است،ریشه در تپندگی وجودست و برای هستی ای نبضدار پیوسته دوستانی تازه و غریب در راهند...[و چه بسا رفیقان و مهربانان بسیاری به غریبه و پس زننده تغییر ماهیت خواهند داد،چرا که رَهِ هستجویی{بهر تنبلان و عافیت طلبان} مسیری طاقتکوب و نامطبوعست...»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Edvard Munch
هر چه که ضعیفتر،حریص تر و پر نمایشتر! نیرومند آنچه که می خواهد را دارد و چون قدردان و دلسوزشان ست پنهانشان [نیز] می دارد: «حفاظت از سرچشمه ها تضمینگر ناآلودگی رود،دریا و اقیانوسهاست،آنکه بسیار هوار می کشد جوبکی گندناک را مالکست...»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
توضیح عکس:
سیاره ی مشتری
منبع عکس سایت ناسا
او که یکی را [حدودا] بشناسد،ناخودآگاه با همگان غریبه و از آنان دور خواهد افتاد،اما او که با آشنایی قدیمی و با دشواری بسیاری و در حین دوستوارگی سخت غریبه گشت،همگان را می تواند که رفیقکی کوتاهانه باشد و رو به زیبایی بگذراندشان...
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By François Lemoyne
هر آه کوتاه را اگر که تا قله ناک اندوه برده و انبوه کنید هاه خواهد شد: «خنده،اشک مشبک است»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Jan Mostaert
ماه بی آنکه دستی یا حتی سر انگشتی برساند دریا را به فراکِشَند و فروکِشَند می دوزاند: «نیرو که به بسیار رسد دچارسازی بی فشار و بی فشارتر،زور زدن و دستوربافی کار مستضعفان و مستبدان ست!»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
نه سحرخیز که سفرخیز باش: «هر حرکت تیره،بامدادی ست بهر خُفتِگی ها»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
اگر کسی خام دستانه و از سر هیجانی غافلانه بگویدمان که: «وه که تو چه انسان فوق العاده و نیکویی هستی...» نشانه ی آنست که موجودی عمیقا پنهانکار و دروغبافته گشته ایم و وقت آن آمده است که خودی نشان بدهیم تا دیگران به خودشان آمده و از سر خشم،نفرت یا امثالهم فریادمان بزنند که: «تو اصلا آدمیزاد نیستی،حیوانی بی شرم و پستی و باید که هر چه زودتر از میدان تندخویانه و آسیب زای تو گریخت...» [برای فروریزاندن دیوارهای مطلق نگری تراز کردن های تخریبی و در لحظه ضروری اند،دو لبه ی تیز سره نگری را به دورترین نقاط روبرویی با هم که برسانیم،قیچی سنجش را احضار کرده ایم...]
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
خانه ای که خرابات نمی کنیم،بر سرمان خراب خواهد شد: «ویرانی گُریز،تَرَک نامه ای متحرک است...[هر لحظه در معرض فروپاشی فلجی آور و لبریز از چسبها!]»
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Albert Bierstadt
کوه کندن هیچ کار شاقی هم نیست،باور نمی کنید؟! تلاش کنید تا به حقیرترین اندازه ای که می شناسید از روان کسی باری را بردارید تا دریابید معنای کوفتگی واقعا چیست...[حدیث صف آرایی های دائمی مادیات برابر معنویات بسان هجومهای مورچگانی بیچاره در رزم با پیل هایی سرحال ست،گازها و لگدهای ریز بسیار و البته که زجرآورند اما نتایج ناگزیر و در نهایت هر کار به نفع عظیم ترینها خواهند بود! تاج بی سر خاری در بر است!]
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی
+ چه بر سرت آمده؟!
- در این دم دیگر سری ندارم...
+ چگونه می بینی،می شنوی و...؟
- دیگر نیازی به اینها ندارم...
+ اکنون چه ای؟!
- اینک،به تمامی اینکم...
+ پس چرا غیبت زد؟!
- پشت سرت! غیبتم...
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Cristofano Allori
خیال کنید کسی بمیرد و نزدیکانش این موضوع را اعلام نکنند و وانمود کنند او نه از دنیا که تنها از کشور خارج شده ست،چه کسانی بو خواهند برد که این فرد جانش را از دست داده و دیگر در میان ما نیست؟! آنها که همواره سراغ آن شخص را بطرزی جدی گرفته و جویای جزئیاتش هستند! واقعیات نیز چنینند،به کار اعلامیه خوانان نمی آیند!
#شهروز_مرکباتی_لنگرودی

Art By Jan Both
2025/05/28 21:13:03
Back to Top
HTML Embed Code: