Telegram Web
Forwarded from پیوند نگار
🎈رئیس جمهور، ضیافت شام، و یک استراتژی نوآورانۀ بزرگ

🖱... پروفسور منصوری که به ایران می‌آید، در فرهنگستان علوم و در دیدار خود با دکتر ابتکار [رییس مشاوران علمی رئیس جمهور] در مورد اهمیت فناوری نانو صحبت‌هایی را با او رد و بدل می‌کند. سپس در ضیافت شامی که رییس جمهور هم در آن حضور داشت، دکتر ابتکار بحث نانو را با آقای رییس جمهور مطرح می‌کند و سپس از پروفسور منصوری هم می‌خواهد که توضیحات لازم را ارائه دهد. آن طور که پروفسور منصوری، خود بعدها تعریف می‌کند، همین دیدار، نقطۀ عطف و آغاز خوبی شد ... سوال آقای رییس جمهور در همان ابتدا این بود که آیا این فناوری در شُرُف آغاز است؟ از این رو پس از آن ضیافت شام، این سوال به صورت یک نامه، از دکتر عارف که در سازمان برنامه مسئولیت داشت پرسیده شد. اما نامه مدتها در آنجا ماند. از مطالعات سابق هم نتیجه‌ای بیرون نیامد ...*

🖱پاراگراف کوتاهی که خواندید، نقطه شکل‌گیری فناوری نانو در ایران است. به‌خوبی یادم می‌آید که در اولین نماز جمعۀ بعد از آغاز همراهی اروپا (به‌خصوص فرانسه) با تحریم‌های آمریکا علیه ایران، رهبر انقلاب به توصیف دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب پرداخت که پیشرفتهای کشور در حوزۀ نانو، یکی از کلیدی‌ترین حوزه‌های تمرکز ایشان بود.

🖱به نظرم همین پاراگراف کوتاه، ساعتها حرف در مورد استراتژی و سیاستگذاری دارد: دیداری اتفاقی در فرهنگستان، سپس یک ضیافت شام، و سپس شکل‌گیری یک ایدۀ بزرگ (یا بهتر بگوییم یک نوآوری بزرگ؛ یک استراتژی بزرگ؛ یا یک پنجرۀ بزرگ به روی کشور) در ذهن رییس جمهور وقت!. چه قدر شبیه همان Liquid Networkی است که در مطلب قبل از زبان استیو جانسون نقل نمودیم:
"... محیط‌هایی که در طول تاریخ منجر به نوآوری شده‌اند به شکل نقاشی معروف «هوگارث» بوده‌اند. این اثر هوگارث از نوعی شام سیاسی در یک میکده است؛ کافی شاپ‌ها در آن روزها نیز به همین شکل بوده‌اند؛ و این همان محیط آشفته‌ای است که در آن، ایده‌ها می‌توانند گرد هم آیند، و محیطی است که مردم، با عقاید و پیش‌زمینه‌های مختلف، می‌توانند با یکدیگر برخوردهای تازه، جالب، و غیرقابل‌پیش‌بینی داشته باشند. بنابراین، اگر ما سعی داریم سازمانهای نوآورانه‌تری بسازیم، می‌بایست محیط‌هایی نظیر این خلق کنیم. پس در کمال تعجب، دفتر کار شما می‌بایست شبیه این تصویر باشد ..."

🖱و از همین روست که در همان مطلب گفتیم:
"... شاید بهتر باشد برای دستیابی به یک استراتژی خوب و نوآورانه، بیش از هر چیز، پیرامون خود یک Liquid Network گسترده، مملو از افکار جدید و متنوع، مملو از رفت و آمد و جوش و خروش، و مملو از گفتگوی سنتزگونه و خلاق خلق کنیم ..."

🖱البته این پاراگراف کوتاه (ابتدای متن) حرف بسیار مهم دیگری هم دارد؛ آنجا که می‌گوید: «... این سوال به صورت یک نامه، از دکتر عارف که در سازمان برنامه مسئولیت داشت پرسیده شد. اما نامه مدتها در آنجا ماند. از مطالعات سابق هم نتیجه‌ای بیرون نیامد ...». اما آیا منطقا، این وظیفۀ سازمان برنامه (به عنوان متولی برنامه‌ریزی استراتژیک در کشور با پرسنل فراوانش و با مدلهای معظمِ تحلیلی‌اش) نبوده است که چنین استراتژی‌های جدیدی پیش روی رییس جمهور و کشور بگشاید؟ پس شاید بهتر باشد در این باور قدیمی که استراتژی الزاما «یک برنامۀ از پیش‌تعیین‌شدۀ برآمده از مدلهای تحلیلیِ مبتنی بر داده‌های کمّی» است، یک بازنگری جدی کنیم. شاید بهتر باشد بپذیریم که در دنیای پیچیده، دینامیک، و مملو از دانش امروز، مهمترین کار یک مدیر برای دستیابی به یک استراتژی خوب و نوآورانه، ایجاد شبکه‌ای گسترده و کاملا پویا در پیرامونش مملو از افراد خلاق، ایجاد فضای گفتگوی سنتزگونه میان آنها، و ایجاد یک محیط یادگیری برای آنهاست.

مطلبی از علی بابایی؛ کافه استراتژی
@cafe_strategy

* برگرفته از مصاحبه مهندس میرزایی با مجله «نامه سیاست علم و فناوری»
@cafe_strategy
🎈برای پیشرفت، آبشخور غولها را قطع کن
(علی بابایی)

🖱روسای جمهور می‌آیند و می‌روند: خاتمی با رویکرد اصلاحات سیاسی‌اش، احمدی‌نژاد با روحیۀ پراگماتیکش، و روحانی با گرایش تکنوکراتش. اما نمی‌دانم چرا هیچکدام از پس خودروسازها و بنیادها و صندوقها و ... برنمی‌آیند: همچنان همان پراید و سمند، همچنان همان تکنولوژی‌های قدیمی، همچنان ارتباط نداشتن دانشگاه و صنعت و بیکاری فارغ التحصیلان و ... . برای آخرین نمونه، همین چند روز پیش بود که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست گفت: زور کسی در کشور به مافیای خودروسازی نمی‌رسد. باورش سخت است که بپذیریم خودروسازها و بنیادها و صندوق‌ها، روسای جمهور را بتوانند با پول بخرند و تحت سیطرۀ خود درآورند؛ پس قدرت آنها در کجاست؟

🖱اگر به گذشته خوب بنگریم، می‌توانیم همواره رد پای یک بهانه و شاید بهتر بگوییم یک تهدید را مشاهده کنیم: «اگر به ما دست بزنی، صدها هزار نفر از کار بیکار خواهند شد»، «اگر به ما دست بزنی، خودکفایی ملّی را از دست خواهیم داد»، «اگر به ما دست بزنی ...». پس شاید قدرت اصلی آنها در همین باشد: آنها به خوبی فهمیده‌اند که رهبری، روسای جمهور، و مجلس روی موضوع اشتغال و خودکفایی ملی حساس هستند و سالهاست با مهارت تمام بر روی آن موج سواری کرده‌اند. هر چه باشد، سالهاست که حاکمیت، نوش‌داروی کشور را خودکفایی و اشتغال معرفی نموده و جزء به جزء گفتمان خود را حول آن تعریف نموده است.

🖱اکنون یک سوال بسیار مهم: چرا در کشوری مثل کره جنوبی و ژاپن شاهد چنین باج‌خواهی‌هایی نیستیم؟ پاسخ را از زبان لینسو کیم ، که به جرئت میتوان او را تاریخ شفاهی توسعه اقتصادی کره جنوبی دانست، بشنویم: «دولت کره، موضوع صادرات را به یک موضوع مرگ و زندگی برای رشد اقتصادی کشور تبدیل نمود». جالب اینجاست که دولت کره در تحقق این مرگ زندگی، با هیچ کسی هم شوخی نداشت، حتی با کسب و کارهای بزرگ خود تحت عنوان چائبول‌ها (نظیر سامسونگ و گلداستار و هیوندای و ...): «... دولت کره از اینکه بخواهد چائبولهای ورشکستۀ دارای مدیریت بد را از غرق شدن نجات دهد به شدت امتناع می‌ورزید و به‌جای آن، چائبول‌های دارای مدیریت بهتر را جایگزین آنها میساخت ... در نتیجۀ این سیاست، از 10 چائبولِ موجود در سال 1965، تنها از سه چائبول (یعنی سامسونگ، لاکی‌گلدستار، و اس‌سانگ‌یانگ) در 10 سال بعد نامی باقی مانده بود ...».

🖱و نتیجۀ این گفتمان و اقتدار همه جانبۀ دولت کره در اجرای آن؟ اشتغال آنها حل شد، GDP آنها افزایش یافت، R&D آنها جزء سه کشور اصلی دنیاست، و ارتباط صنعت و دانشگاه آنها نیز زبانزد همگان است.

🖱به اتفاقات سالهای اخیر دقیقتر بنگریم؛ باید پذیرفت که دولت و حاکمیت، در تسخیر قدرت شرکتهای بزرگ (خودروسازها و بنیادها و صندوق‌ها و ...) درآمده است. و جالبتر اینجاست که این قدرت، نه برخاسته از پول، بلکه برخاسته از گفتمان اصلی حاکمان و دولتمردان کشور است: اشتغال و خودکفایی! از خود بپرسیم: وقتی شاگرد اول کلاس اشتغال و خودکفایی، خودروسازها و بنیادها و صندوق‌ها هستند، چگونه می‌توان آنها را به تغییر وادار نمود (چه برسد به اینکه حذف نمود؟)

🖱قویا معتقدم که مشکل اصلی پیشرفت کشور، آشنا نبودن با فلان تئوری و فرمول اقتصادی، و نبود فلان برنامه و الگو و سند (مثلا «برنامۀ پنج ساله» و «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» و «سند اقتصاد مقاومتی») نیست؛ بلکه مسئلۀ اصلی، قدرت بازیگران ناکارای موجود است و اگرچه باورش سخت است، این قدرت، برخاسته از گفتمان اشتغال و خودکفایی است؛ ادامۀ این گفتمان بر کشور، یعنی ادامۀ پراید و سمند، ادامه تکنولوژی‌های قدیمی، ادامۀ ارتباط نداشتن دانشگاه و صنعت و بیکاری فارغ التحصیلان، و در یک کلام، ادامۀ مسیر قبلی. نجات کشور، این پیکر نیمه‌جان، نیازمند تغییر گفتمان موجود کشور (به‌عنوان آبشخور اصلی قدرت بازیگران ناکارای موجود) است؛ نجات کشور، نیازمند ظهور یک گفتمان جدید است؛ و نیازمند اتحاد رهبری-رئیس جمهور-مجلس در حذف هر بازیگری است که در قالب این گفتمان نمی‌گنجد. متاسفانه راه کم‌هزینه‌تری وجود ندارد.

کافه استراتژی
@Cafe_Strategy

https://goo.gl/n7dGcN
@Cafe_Strategy
🎈سریال‌های تکراری که هر چهار سال یکبار می‌بینیم
(روح الله حمیدی مطلق)

🖱از آنجا که سال‌هاست در یک مرکز پژوهشی در حوزه سیاستگذاری مشغول به کار هستم، جالب است که در طول سالیان گذشته شاهد حداقلِ تغییر در دولت‌های قبلی بوده‌ام. هر بار که گروهی می‌روند و گروه جدیدی می‌آیند، انگار تنظیم ساعت دولت روی ساعت صفر تنظیم می‌شود و رفتاری کاملا تکراری در دستگاه اداری کشور آغاز می‌شود. برای اینکه بهتر بتوانم توضیح بدهم، فرض کنید انتخابات به تازگی تمام شده و دولت جدید آغاز به کار کرده است و مدیران تازه‌وارد پستهای خود را تحویل گرفته‌اند.

🖱مدیر تازه‌وارد ما در سال اول (دوره پرواز در آسمان و رویای برنامه‌ریزی):
چقدر قبلی‌ها ضعیف عمل کرده‌اند! باورتان نمی‌شود اگر بگویم برای فلان موضوع و مسئله، هیچ برنامه‌ای نداشته‌اند. ما باید برای حل ریشه‌ای مسئله برنامه‌ریزی کنیم. یک تیم از بهترین بچه‌های دانشگاه فلان را آورده‌ام و مشغول به کار شده‌اند. البته فرصت چندانی نداریم و آقای وزیر فرموده‌اند باید برنامۀ راهبردی و عملیاتی خود را تا سه ماه دیگر آماده و به همه دستگاه‌ها ابلاغ کنیم.

🖱مدیر تازه وارد ما در سال دوم (دوره تقدیس برنامۀ تهیه شده، و کشف تمرد و کج فهمی مجریان و مردم و کلا سایرین!):
برنامه را بالاخره ابلاغ کردیم. در تاریخ بعد از انقلاب، تاکنون چنین برنامه‌ای تدوین نشده بود. اما نمیدانم چرا کسی توجه نمی‌کند. مدیران فقط به فکر منافع خود هستند. فلان دستگاه اصلا فهم این موضوع را ندارد. پیشنهاد یک شورای عالی را داده‌ایم تا رییس جمهور بالای سر کار باشد و بتوان این دستگاه‌های تنبل را حرکت داد. من پیگیرم تا طرح این شورا را آماده کنیم. آقای وزیر قول داده است طرح را ببرد هیئت دولت. شاید آنجا بشود این دستگاه‌ها را مجبور به اجرای برنامه کرد.

🖱مدیر مورد نظر ما در سال سوم (دوره انکار برنامه‌ریزی و تقدیس انجام کارهای کوچک):
اینجوری نمی‌شود کار کرد! وزیر ملاحظه دارد تا با فلان وزیر سر این موضوع درگیر نشود. ما باید خودمان یک کار را بگیریم و ببریم جلو. نباید کاری به کار هیچ کسی داشته باشیم. برنامه‌ریزی اصلا جواب نمی‌دهد. من یک طرح برای فلان موضوع آماده کرده‌ام و به دکتر فلان (مدیر کل) هم گفته‌ام فرصت کم است. اگر منابعش باشد این طرح را اجرا می‌کنیم. کل داستان را میتوان با حدود دویست میلیارد تومان جمع کرد.

🖱 مدیر مورد نظر ما در سال چهارم (دوره کشف ناتوانی دولت در دانستن قدر امثال مدیر مورد نظر ما و ناامیدی در انجام هر گونه کاری در دولت):
چند بار تلفن میزنی تا ایشان را در دفتر کارشان ملاقات کنی اما تشریف ندارند. لاجرم به موبایلشان زنگ میزینی؛ جواب میدهد: ببخشید مشغول یک سری کارهای متفرقه شده‌ام و زیاد دولت نمی‌روم. با این همه مدیر بی‌سواد نمی‌شود کار کرد. بارها به من قول دادند اما به دلیل کسر بودجه و ملاحظات سال آخر گفتند که مبلغی را نمی‌توانند تخصیص دهند. بدون پول هم که نمی‌شود کار کرد. الان همین کارهای دم دستی را باید جمع و جور کنیم تا ببینیم وضعیت انتخابات چه می‌شود. ما هم بلاتکلیف مانده‌ایم. حیف این همه وقت که در این بوروکراسی صرف کنی. الان دنبال بورسم ببینم اگر بعد از انتخابات، وزیر عوض شد بروم برای پی اچ دی.

🖱انتخابات برگزار می‌شود و با آغاز دولت جدید و انتخاب وزیر جدید، مدیر مورد نظر ما عوض می‌شود و مدیر جدیدی بر سر کار می‌آید. اکنون مدیر جدید در هفته‌های اول کار خود:
قبلیها تا توانسته‌اند وقت تلف کرده‌اند. برنامه‌ای نوشته‌اند که اگر بدهی دست بچه میخندد. شانس آوردند که دولت پول نداشته وگرنه فاجعه درست میشد. ما باید برای حل ریشه‌ای مسئله برنامه‌ریزی کنیم. یک تیم از بهترین بچه‌های دانشگاه فلان را آورده‌ام و مشغول به کار شده‌اند. البته فرصت چندانی نداریم و آقای وزیر فرموده‌اند باید برنامۀ راهبردی و عملیاتی خود را تا سه ماه دیگر آماده و به همه دستگاه‌ها ابلاغ کنیم.

🖱و این سریال ادامه دارد ...

کافه استراتژی
@cafe_strategy

https://goo.gl/Z3dBjj
🎈این تحلیل‌های مرگبار
(علی بابایی)

🖱پا در کلاس درس دانشکده‌های مدیریت در ایران که بگذاری، بسیاری‌شان تلاش می‌کنند تا فقط یک موضوع را در ذهنت فرو کنند: حیاتی بودن تحلیل، تحلیل، و تحلیل. محتوای این کلاسها پر است از مدل «پنج نیروی پورتر»، مدل «پِستِل»، «سوات» و ... . اگر بحثهای کلاس بخواهد ژست روشنفکری هم بگیرد، میرود به این سمت که صنایع و حتی کشور به این دلیل پیشرفت نمی‌کند که این مدلها را بلد نیستند و در نتیجه، خوب تحلیل نمی‌کنند.

🖱بعد با مشغول به کار شدنِ دانشجویان همین کلاسها در پستهای مدیریتی، همین بحثها سر از جلسات کلان کشور در هیئت وزرا و مجمع تشخیص و شورای عالی فلان و فلان سر بر می‌آورد و همه می‌گویند «مشکل اساسی کشور، انجام ندادن تحلیل است»، «ما باید با تحلیل دقیق، مزیت رقابتی کشور را پیدا کنیم» و ...؛ و به همین خاطر است که رد پای مدل سوات را میتوان حتی در سند تحول آموزش و پرورش کشور یا الگوی اسلامی ایرانی‌پیشرفت نیز مشاهده کرد! اما آیا به واقع، تحلیل تا این حد در موفقیت و نوآوری افراد، شرکتها، و حتی کشورها تاثیرگذار است؟ ابتدا به یک خاطره مهم از ریچارد راملت، استاد مشهور آمریکایی، از زبان خود او توجه کنیم.

🖱در سال 1977 و در یکی از امتحان‌های رشته MBA سوالی از ما در مورد شرکت ژاپنی هوندا (که آن زمان تولیدکنندۀ موتورسیکلت بود) پرسیده شد. سوال این بود: «آیا هوندا می‌تواند وارد بیزینس جهانی اتومبیل شود؟». این سوالی بود که جوابش از قبل مشخص بود و هر کسی جواب «بله» میداد در امتحان رد میشد! جواب به این خاطر مشخص بود که «تحلیل‌ها» نشان میداد:
• بازار اتومبیل بازار اشباعی بود
• به تعداد کافی شرکت فعال در بازار ژاپن و اروپا و آمریکا وجود داشت
• هوندا تجربه بسیار کمی در تولید اتومبیل داشت
• هوندا هیچ سیستم توزیعی برای اتومبیل نداشت
... هشت سال بعد در سال 1985، همسر من در حال رانندگی با یکی از ماشینهای هوندا در خیابان‌های آمریکا بود!

🖱به نظرم این خاطره، ساعتها حرف برای گفتن دارد. پیشنهاد میکنم دوباره آن را با دقت بخوانید و از خود بپرسید: اگر قرار بود هوندا، مبنای تصمیم‌گیری خود را خروجی‌های محافظه‌کارانه (اگر نگوییم ناامیدکنندۀ) مدل‌های تحلیلی قرار دهد، اکنون نامی از این شرکت در صنایع اتومبیل سازی وجود داشت؟
https://goo.gl/L6ZaRP

🖱جالب است که تا به این لحظه که در حال نگارش این متن هستم، حتی به یک کتاب تاریخ نگار که موفقیت افراد مشهور و شرکتهای بزرگ و حتی کشورهای اخیرا مدرن شده را به استفادۀ آنها از مدل‌های تحلیلی ارتباط داده باشد برنخورده‌ام؛ بلکه بالعکس، در این کتابها همواره صحبت از این عبارات بوده است: خلاف قاعده شنا کردن؛ بی کله و دیوانه بودن؛ باور بزرگ؛ عزم خستگی ناپذیر؛ شکست و یادگیری مستمر؛ .... . از خود بپرسید: اگر قرار بود مارتین لوتر کینگ، سوئیچیرو هوندا، گاندی، محمد یونس، استیو جابز، و صدها نوآور دیگر از مدل‌های تحلیل استفاده کنند، آیا می‌توانستند قدم از قدم بردارند؟ از خود بپرسید: آیا اگر کشورهایی نظیر کره جنوبی و ژاپن و سنگاپور و تایوان و مالزی، در دهه ۵۰ قرار بود از مدلهای تحلیلی (فرض کنید مدل پنج نیروی پورتر یا سوات!) استفاده کنند، غیر از این بود که الان میبایست در جنگلداری و کشاورزی و میمون‌داری فعال می‌بودند؟

🖱نمی‌خواهم تحلیل را به کل رد کنم، اما آیا در شرایط کنونی کشور، که همه در جستجوی یک نوآوری بزرگ و یک دستاویز بزرگ برای رها شدن از نفرین نفت هستند، مدلهای تحلیلی (نظیر سوات و پنج نیروی پورتر و مزیت رقابتی و ...) می‌توانند راهگشای ما باشند؟ یا بالعکس، ما به افرادی نیاز داریم که با خلاف قاعده شنا کردن، با یک باور بزرگ، با عزم خستگی ناپذیر، و یادگیری مستمر، بتوانند پنجره‌ای جدید رو به کشور بگشایند؟

🖱در پایان شما را به دیدن این فیلم قدیمی بسیار زیبا با عنوان «متفاوت فکر کن» که در مورد آغاز دوبارۀ اپل پس از بازگشت استیو جابز است (با صدای خود استیو جابز) دعوت میکنم؛ فیلمی که به خوبی فاصلۀ بسیار دور مدل ذهنی افراد و شرکتهای نوآور را با مدلهای تحلیلی نشان می‌دهد: "... به افتخار دیوانه‌ها. به افتخار آدم‌های عجیب و متفاوت، سرکش‌ها و دردسرسازان. قطعه‌های ناجور پازل. کسانی که دنیا را جور دیگری می‌بینند و به قواعد علاقه‌ای ندارند. به وضع موجود نیز قانع نیستند ..." 👈 https://goo.gl/Qyj9p2

کافه استراتژی
@cafe_strategy
Forwarded from خانه روان‌شناسی
Forwarded from خانه روان‌شناسی
🎈اگر ریچارد راست بگوید .....
(علی بابایی)

🖱بدون تردید، مطالعۀ ریچارد فلوریدا بر روی مناطقِ دارای تکنولوژی و اقتصاد پیشرفته، یکی از مهمترین مطالعات حوزۀ تکنولوژی در چند دهۀ اخیر است. فلوریدا در این مطالعۀ پرارجاع و تحسین شده، به خوبی نشان میدهد که عملکرد اقتصادی هر منطقه، رابطۀ بسیار نزدیکی با حضور طبقه خلاق (که از نظر فلوریدا شامل دانشمندان، مهندسان، هنرمندان، طراحان، مدیران، متخصصان مالی و ... میشود) در آن منطقه دارد. درواقع فلوریدا نشان می‌دهد که همین طبقه خلاق هستند که می‌توانند دست به خلق تکنولوژی‌های جدید در محل زندگی خود بزنند و از همین رو فلوریدا قویا توصیه میکند که در عصر جدید، استراتژی هر منطقه (اعم از شهر، ایالت و کشور) میبایست تلاش حداکثری برای جذب و نگاهداشت این طبقه خلاق در خود باشد.

🖱اما این طبقه خلاق، چه محلی را برای زندگی خود برمی‌گزینند؟ فلوریدا در مطالعۀ خود نشان میدهد طبقه خلاق محلی را برای زندگی برمی‌گزیند که مملو از دو مورد بسیار مهم زیر باشد:
1. وجود یک فضای باز که تنوع فکر و ایده را به خوبی «تحمل» کند. درواقع هر چه یک منطقه، نسبت به ورود افراد متنوع و دارای افکار جدید، فارغ از گرایش‌های مذهبی و سیاسی و عقیدتی، بازتر رفتار کند، مکان جذاب‌تری برای زندگی طبقه خلاق خواهد بود.
2. وجود زیرساختهای فرهنگی باکیفیت و یکتا (ترکیبی یکتا و منحصر به فرد از هنر و معماری و موسیقی و رخداد) تا طبقۀ خلاق بتواند به تجربۀ یک سبک زندگی جذاب و منحصربه‌فرد دست یابد.

🖱اکنون موضوع مهمی که پیش می‌آید این است که اگر مطالعۀ ریچارد فلوریدا درست باشد (به هر حال نمی‌توان منکر غِنای علمی این مطالعه، تعداد ارجاعات به آن، و شواهد تایید کنندۀ موجود در آن شد) باید اذعان نمود که یکی از مهترین دوراهی‌های کشور در پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی، تصمیم‌گیری در مورد چگونگی برخورد با طبقۀ خلاق است: آیا حاکمیت، دولتمردان و جامعه می‌خواهند با فراهم کردن یک فضای باز فکری، یعنی یک فضای تحمل‌کنندۀ تنوع فکر و ایده (همان شعار تئوریسین‌های اصلی انقلاب نظیر بهشتی و مطهری) و فارغ از گرایش‌های سیاسی و مذهبی افراد، زمینۀ جذب طبقۀ خلاق به کشور و حفظ آنها را فراهم نمایند یا خیر؟ و آیا ایجاد زیرساختهای فرهنگی باکیفیت و یکتا، اساسا برای حاکمیت، دولتمردان و جامعه قابل تصور است یا خیر؟ درواقع اگر مطالعۀ ریچارد فلوریدا درست باشد، متاسفانه باید گفت که پاسخ «خیر» به دو سوال قبل، به این معنی است که کشور باید قید پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی را (حداقل در مقایسه با سطح جهانی) بزند. که البته طبیعی است در صورت انتخاب این گزینه، بحثهایی نظیر عقب ماندن استاندارد زندگی مردم ایران نسبت به سایر کشورها، نارضایتی عمومی، و حتی ضعف نظامی به وجود خواهد آمد.

🖱البته مانند همیشه، تعدادی از دوستان دغدغه‌مندم پیدا خواهند شد که بگویند ما این حرفها را قبول نداریم و مثلا ببینید ما در زمینۀ موشکی پیشرفت داشته‌ایم و ... . اما اگر کمی واقع‎گرایانه‌تر به موضوع بنگریم و نگاهی به قدرت رقابت صنایع ایرانی در مقایسه با صنایع جهانی بیندازیم، درخواهیم یافت که متاسفانه جز نفت و مواد معدنی و برخی مواد غذایی، حرف چندانی برای گفتن در عرصه اقتصاد جهانی نداشته‌ایم (می‌توانید به سایت گمرک مراجعه کنید و کالاهای صادراتی را بر اساس ارزش دلاری فهرست کنید).

🖱اگرچه نگارندۀ متن، کاملا متوجه نگرانی‌های حاکمیت و طبقه متدین جامعه نسبت به تبعات جذب طبقۀ خلاق به کشور می‌باشد، اما همزمان قویا نیز معتقد است که برای پیشرفت تکنولوژیک و اقتصادی، به سختی بتوان راهی به جز زمینه‌سازی برای حضور طبقۀ خلاق در کشور تصور نمود. به هر حال، حل این دوراهیِ مهمِ پیش روی کشور، نیاز به یک تعمق جدی، خلق یک نوآوری سیاستی، و سپس اجماع بین رهبری-دولت-سیاستمداران کلیدی در اجرای آن سیاست دارد. فراموش نکنیم، اگر ریچارد فلوریدا درست بگوید ....

کافه استراتژی @cafe_strategy
https://goo.gl/vdhRha
🎈 غرب: نیمۀ خالی یا نیمۀ پُر؟
(علی بابایی)

🖱 بسیاری از دوستان دغدغه‌مندم (که البته در نیت خیر آنها تردیدی ندارم) نگاهی به شدت بدبینانه به همۀ نهادهای غرب دارند. این موضوع را مکررا در گفتگوی خود با آنها دریافته‌ام: از اینکه شرکتهای غربی را صرفا سرمایه‌دارانی پول پرست می‌پندارند، تا اینکه تئوری‌های دانشمندان غربی را در تناقض با مبانی اسلام می‌دانند و اینکه اصلا چرا باید به سمت این تئوری‌ها رفت؟

🖱 در رد مفروضات فوق، شواهد بسیاری وجود دارد که در چنین مطلب کوتاهی نمیتوان به همۀ آنها اشاره نمود. ابتدا به این دوستانم توصیه میکنم حتما کتاب «گوگل چگونه کار میکند» را بخوانند تا متوجه شوند چگونه بسیاری از شرکتها، هدف غایی خود را نه پول، بلکه ایجاد بستری برای شکوفایی فطرتِ اکتشاف و خلاقیت انسان قرار داده‌اند (و صد البته که برای بقا نیاز به کسب منافع مالی نیز دارند). تاریخ زندگی بزرگترین کارآفرین معاصر یعنی استیو جابز را هم که بخوانیم متوجه موضوع مشابهی خواهیم شد: سرتاسر زندگی او، دستیابی به یک ترکیب بدیع از هنر و فرهنگ و تکنولوژی بوده است و چه بسیار پروژه‌های پرهزینه و چند صد میلیون دلاری که جابز صرفا به خاطر اینکه از نظر او آن ترکیب بدیع را نداشته متوقف کرده است.
https://goo.gl/t5nSPD
🖱 همچنین بسیاری از این دوستانم هرگز نشنیده‌اند که آدام اسمیت (مظهر اقتصاد کاپیتالیستی) کتابی تحت عنوان «نظریه عواطف اخلاقی» دارد که در آن چنین عباراتی را بر زبان رانده است: «... این وضعیتی که در آن، فرد ثروتمند و قدرتمند، ستایش و حتی پرستش می‌شود، و در مقابل، فرد فقیر و ضعیف، خوار شمرده شده و نادیده گرفته می‌شود، اگرچه برای ایجاد و حفظ نظم اجتماعی ضروری است، اما همزمان، بزرگترین علت بروز فساد و انحراف عواطف اخلاقی ماست ...». واقعا این عبارات، چقدر با مبانی اسلام مغایرت دارد؟

🖱 جیم کالینز نیز که کتاب «از خوب به عالیِ» او جزء 50 کتاب پرفروش تاریخ مدیریت است، نوع رهبری شرکتهای عالی را «رهبری سطح پنجم» می‌داند. توصیف کالینز از رهبری سطح پنجم را با دقت بخوانید و از خود بپرسید چقدر با مدیر آرمانی که اندیشمندان انقلابی ما سعی در تصویرسازی آن داشته‌اند تفاوت دارد؟: «... رهبران سطح پنجم، افرادی متواضع، ساکت، موقر و حتی کم‌رو هستند به دور از خودخواهی و غرور ... آنها می‌خواهند شرکتشان، حتی در نسل بعد از خودشان نیز موفق‌تر باشد و از همین‌رو، مدیرانِ پس از خود را بگونه‌ای انتخاب می‌کنند که به هدف یاد شده نزدیک شود. آن‌ها دارای ارادۀ کاریِ تزلزل‌ناپذیر بوده و با تلاشی پیگیر و خستگی‌ناپذیر سعی در کسب نتایج باثبات دارند ... رهبران سطح پنجم، به هنگام کسب موفقیت، آن را به عوامل بیرونی و غیر از خود نسبت داده و به هنگام شرایط نامطلوب، به آینه می‌نگرند و مسئولیت را به عهده می گیرند...»

🖱 یا به عنوان مثال دیگر، به هنری مینتزبرگ، که تقریبا جزء سه متفکر بزرگ زندۀ مدیریت جهان است، توجه کنید. مینتزبرگ کتابی دارد تحت عنوان «بازگرداندن تعادل به جامعه» و کل آن را نوشته است تا بگوید همانگونه که کمونیسم یک شرایط خارج از تعادل را برای جوامع ایجاد کرده بود، کاپیتالیسم هم در حال رفتار به همین گونه است، و تنها وزنه‌ای که میتواند تعادل را به جوامع بازگرداند، بخش «مردم یا Plural» است. واقعا این جمله، چقدر با مبانی اسلام در تضاد است؟ یا کافی است ببینیم دنیل پینک، چگونه در کتاب خود «انگیزه (که آن هم جزء 50 کتاب پرفروش تاریخ مدیریت است)» کلا به این موضوع پرداخته است که «پول و عوامل بیرونی» هرگز عامل ایجاد انگیزه در انسان نیست و حتی در کارهای نوآورانه و خلاق، کشندۀ فطرت طبیعی انسان است؛ و در مقابل، این «اعطای استقلال و آزادی عمل به انسان» و «ایجاد آرمان» در اوست که نهایتا می‌تواند موجب انگیزه در انسان شود.

🖱 البته معتقدم متهم اصلی ایجاد این تفکر در جامعۀ متدین کشور، دانشکده‌های اقتصاد و مدیریت کشور هستند که با تدریس مطالب قدیمی و حتی نامعتبر، به ایجاد این تفکر دامن زده‌اند. بگذریم. اکنون مثالهای فوق را بگذارید در کنار وضعیتی که درون نهادهای انقلابی و فرهنگی شاهد هستیم: حوزۀ علمیه گرفتار بروکراسی (در حکم رهبر انقلاب به آقای بوشهری برای مدیریت حوزه‌های علمیه، مهمترین تاکید ایشان بر حذف «بروکراسی» از حوزه علمیه بود) و سازمانهای انقلابی و فرهنگی گرفتار بی‌انگیزگی کارکنان (این را به کرات از زبان بسیاری از دوستان فعالم در این نهادها شنیده‌ام). پس آیا کوزه‌گران ما در حال نوشیدن از کوزه‌های شکسته نیستند؟ آیا بسته به مسئله، نمیتوان از نیمۀ پُرِ غرب نیز استفاده نمود؟

🖱 در پایان، شما را به دیدن این سخنرانی بسیار مهیج از دنیل پینک در مورد انگیزه دعوت میکنم. حین دیدن این سخنرانی از خود بپرسید آیا در حال گوش دادن به مفاهیمی غیراسلامی هستید؟ 👈 https://goo.gl/3hyMDU

@Cafe_Strategy
🎈خداحافظ باورهای تاریخ‌گذشته
(علی بابایی)

🖱نظام آموزشی کشورهای دیگر را نمی‌دانم؛ اما چون با پوست و گوشت خود در نظام آموزشی کشورم زندگی کرده‌ام، با قاطعیت زیادی می‌توانم بگویم که نظام آموزشی در ایران، دارای دو کارکرد اصلی است. اولین کارکرد اصلیِ آن، چپاندن انواع و اقسام دسته‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌ها و فرمولها در ذهن من و شماست؛ به امید اینکه بتواند سمت چپ مغز من و شما را فعال سازد و تقویت کند؛ چراکه خالقان این نظام آموزشی، از همان ابتدا بر این باور بودند که این سمت چپ مغز است که باعث موفقیت بشر شده، می‌شود، و خواهد شد. جالب است که همین لحظه که در حال نگارش این متن هستم، بسیاری از افراد را در سطوح بالای حاکمیت، دانشگاه‌های مشهور، و حوزه‌های علمیه می‌شناسم که به شدت به این موضوع باور دارند. برای یک مثال کوچک، کافی است نگاهی بیندازید به ورودی آزمون رشته‌های مدیریت یا MBA که درصد بسیار بالایی را برای درس ریاضی یا تست هوش درنظر گرفته‌اند به این امید که بتوانند مدیران بهتری برای آیندۀ کشور گزینش کنند.

🖱اما همین الان، لپ‌تاپ یا موبایل هوشمند خود را بردارید و کمی در گوگل در مورد موتور محرک اقتصاد مدرن جستجو کنید. قطع به یقین، به کلماتی نظیر خلاقیت، نوآوری، و نظیر آن برخواهید خورد (اولین کسی که در دهۀ 1910، به اهمیت نوآوری به عنوان موتور یک اقتصاد پویا اشاره کرده است، شومپیتر بزرگ است). اکنون یک تب جدید باز کنید و به جستجو در کتابها و مقالات نوشته شده در مورد خلاقیت و نوآوری بپردازید. مجددا قطع به یقین درخواهید یافت که خلاقیت و نوآوری، کار چندانی با سمت چپ مغز مبارک شما ندارد؛ بلکه بالعکس، کاملا مرتبط با سمت راست مغز شماست؛ و جالب اینکه سمت راست مغز، متوجه تنها موضوعاتی که میشود موضوعاتی است نظیر احساس، شهود، و .... به‌عنوان یکی از دوست داشتنی‌ترین و استقبال‌شده‌ترین مورد از این کتابها، پیشنهاد می‌کنم حتما کتاب دنیل پینک با عنوان «ذهن کاملا نو: چرا افراد سمت‌راست‌مغزی، حاکمان آینده خواهند بود» را مطالعه کنید. اکنون کی نظام آموزشی ما، یا بهتر بگویم، کی حاکمیت (در تمام نهادهای خود) قصد دارد دست از این باور تاریخ‌گذشتۀ خود که «سمت چپ مغز مهمتر است» بردارد و به درک عمیق‌تری از موتور محرک اقتصاد مدرن دست یابد، الله اعلم؛ و صد البته که ممکن است وقتی به این اشتباه تاریخی خود پی برد که دیگر کار از کار گذشته باشد.

🖱اما کارکرد دوم نظام آموزشی در ایران، تقویت برخی هنجارهای از قدیم پذیرفته‌شده است که شاید مهمترینِ این هنجارها، حیاتی بودن وجود «قواعد مشخص و دقیق» و «نظم» در موفقیت بشر، در گذشته، حال و آینده است. مجددا بسیاری از افراد را در سطوح بالای حاکمیت، دانشگاه‌های مشهور، و حوزه علمیه می‌شناسم که به شدت به این موضوع باور دارند. اما جالب است بدانید که این بار هم سازمان‌های خالق اقتصاد مدرن، این باور را به چالشی اساسی کشیده‌اند و به سرعت در حال تبدیل کردن آن به یک باور تاریخ‌گذشته هستند.

🖱برای مثال، به این نقل قول از کتاب «گوگل چه کار می‌کند» نوشتۀ اریک اشمیت، مدیر عامل سابق گوگل توجه کنید: «... والدین شما اشتباه کرده‌اند؛ بی نظمی یک ارزش است ... از آنجایی که بی نظمی به عنوان محصول جانبی خویش‌ابزاری و نوآوری شناخته میشود، معمولاً نشانه خوبی است و سرکوب آن هم، آن طور که در بسیاری از شرکتها می‌بینیم، می‌تواند به طرز عجیبی، تاثیر منفی بسیار عظیمی را درپی داشته باشد. پس خوب است اجازه دهید رفتار شما تا حد زیادی بی نظم باشد ...». یا به‌عنوان مثال دیگر، ریکاردو سملر، یکی از موفق‌ترین و بزرگترین کارآفرینان برزیل، سخنرانی جذابی در TED دارد که در آن نشان می‌دهد چگونه در عصر جدید، میتوان شرکتی را تقریبا بدون قواعد مشخصی اداره کرد. یا هنری مینتزبرگ (به‌عنوان شناخته‌شده‌ترین محقق در حوزۀ ساختار سازمانها) پس از مطالعه بر روی سازمان‌های متعدد، نشان می‌دهد که نوآورترین نوع ساختار، ساختاری است که برای نوآوری و مواجهه با پیچید‌گی‌های محیطی، ناگزیر تا حد زیادی سلسله‌مراتب، نظم، و قوانین را به کنار گذاشته و در عوض به رویارویی چهره به چهره میان متخصصان خود روی می‌آورد.

🖱و در انتها یک سوال مهم: آیا زمان خداحافظی با باورهایی که نظام آموزشی ما برای دهه‌هاست تلاش برای مقدس نشان دادن آنها به ما دارد، نرسیده است؟

کافه استراتژی @Cafe_Strategy
https://goo.gl/jpjpzo
🎈آیا کارآفرینی دوای دردهای ماست؟ (به بهانه روز کارآفرینی سوم اردیبهشت)

دکتر ابراهیم سوزنچی کاشانی

🖱انتشارات وزین دنیای اقتصاد کتاب درباره شومپیتر را با نام "آموزگار نوآوری: شومپیتر و تخریب خلاقانه" را اخیرا منتشر نمود. متخصصان حوزه نوآوری شومپیتر را به اهمیت نوآوری در اقتصاد می‌شناسند و دانشجویان حوزه کسب و کار شومپیتر را با نام کارآفرینی می‌شناسند و دانشجویان اقتصاد شاید به رشد بلند مدت اقتصادی از وی یاد کنند.

📌آیا شومپیتر نیاز امروزه جامعه ماست؟ برای پاسخ به این سوال اجازه دهید کلیات شومپیتر را به صورت خلاصه مرور کنیم:

- کارآفرین و سرمایه دار دو موجود متفاوت هستند. نقش کارآفرین تغییر و نقش سرمایه دار تامین مالی ریسکهای کارآفرین است.
- کارآفرین با یک مدیر، یک سرمایه دار و یک کارگر متفاوت است هرچند ممکن است نقش هر کدام از آنها را در مقاطعی ایفا کند.
- کارآفرین به تخریب خلاقانه دست می زند و این تنها راه توسعه است. در تخریب خلاقانه، اتومبیل ایجاد می شود که ادامه مسیر درشکه‌های قدیمی نیست و ژنراتور برق تولید می‌شود که ادامه مسیر ماشینهای بخار نیست.
- انگیزه کارآفرین صرفا مالی نیست، یا شاید در ابتدا مالی باشد، اما بعد وی با انگیزه‌های روانشناختی و اجتماعی کار خود را ادامه می دهد و از خلق جدید خسته نمی‌شود.
- کارآفرین ناگزیر است با تمام نیروهای خلاف جهت مقابله کند. چه صاحبان کسب و کارهای قدیمی، چه مجاب کردن همکاران جدید، و چه در تغییر ذائقه بازار.
- مثال بارز کارآفرینی آرکرایت است. کسی که کارخانه جدید نساجی را بنا کرد اگرچه بهبودهای فراوانی در جزئیات فنی ماشین آلات نیز انجام داده بود. ولی وی در سازمان، در سیستم تامین، و در بازار نوآوری های گسترده‌تری کرده بود.
- به غیر از تعداد معدودی در اوایل انقلاب صنعتی، نظیر متیو بولتون که از جیمز وات حمایت کرد، سایر کارآفرینان منابع مالی خود را ازنظامهای بانکی و مالی تامین کردند.
- نظامهایی که بتوانند دست کارآفرینان و سیستم تامین مالی آنها را باز بگذارند، بهتر می توانند قدرتهای مخرب نهفته در نظام اقتصادی را آزاد کنند.
- بانکها نهادهای مبادله نیستند، بلکه نهادهای خلق ثروت از هیچ هستند. آنها از طریق خلق پول بر روی آینده‌ای که کارآفرین ترسیم کرده است قمار می‌کنند.
- نقش دولت در تنظیم سیستمهای مالی بسیار حیاتی است. دولت باید اجازه ورشکستگی به نظام مالی را بدهد چون این تنها چیزی است که آنها از آن واهمه دارند.
- هر گاه نیروهای کارآفرینی از حرکت بایستند، کشورها عقب می مانند. انگلستان در ابتدا مسیر کارآفرینی را برای صنعت نساجی باز گذاشت، اما نسلهای بعدی در نساجی خود دیگر کارآفرینی نکردند. اینجا بود که بقیه از انگلستان پیشی گرفتند.

🖱اینها باعث شکل گیری چرخه‌های بزرگ کسب و کار می شود که اولین آنها نساجی بود و سپس ماشین بخار و راه آهن، الکتریسیته و فولاد، و خودرو چهارمین آنها بود که مسیرهای توسعه و عوض شدن قدرتهای اقتصاد جهانی را به همراه داشت. و انقلاب پنجم که شومپیتر آن را ندید همانا انقلاب ICT بود.

🖱اکنون همه منتظر انقلاب بعدی هستند. این انقلاب می تواند حمل و نقل هوایی باشد یا انقلابی در حوزه شناختی. این انقلابها خاصیت دگرگون کنندگی وحشتناکی در کل ساختارهای اقتصاد خواهند داشت. کشوری برنده است که دوباره به شومپیتر اعتماد کند و این کاری است که چه غرب (نظیر آمریکا و انگلستان و آلمان و فرانسه)، و چه شرق (نظیر ژاپن و کره و چین)، به شدت دنبال آن هستند.

📌آیا ما به کارآفرینی به صورت شومپیتری می نگریم؟ اجازه دهید تصویر یک کارآفرین متداول در ایران را ترسیم کنیم:
- ایده‌ای عمدتا از خارج پیدا می‌کند
- خود وی حتی در آن حوزه استخوانی خرد نکرده است.
- از طریق پولهای سرگردان که عمدتا نمایش کارآفرینی می دهند (و نه اعتبارات و قمار بر روی آینده) که بیشتر از طریق ارتباطات پیدا می شوند، منابع مالی تزریق می‌شود
- عمدتا خدماتی است
- کلی ابزارهای مختلف دیجیتال و تبلیغات و غیره را به خدمت می گیرد و پولها را هزینه می کند
- در نهایت اتفاق خاصی نمی افتد و سپس به کل سیستم و زمین و زمان بیراهه می گوید.

🖱نه مرد جدیدی، نه انگیزه بی انتهایی، نه سیستم مالی درستی، نه ایده متحول کننده ای. شکلی از همه این عناصر کنار هم قرار گرفته اند و پول نفت تزریق شده و اسم خود را اکوسیستم کارآفرینی نامیده‌اند. نه هنری فوردی در آن در می‌آید و نه استیو جابز. کارآفرینی بیشتر تبدیل شده به یک مد جدید.

🖱در زمانی که همه در حال شومپیتری فکر کردن هستند تا قدرت بعدی جهان باشند. ما کجای معرکه‌ایم؟!
@cafe_strategy
https://bit.ly/2IACyrM
2025/06/28 14:15:24
Back to Top
HTML Embed Code: