tgoop.com/NIS_ir/2699
Last Update:
آمده بود برای تسویه حساب. راستش هیچوقت فکر نمی کردم روزی مسئول زدن مهر کتابخانه روی فرم های تسویه حساب بشم.
توی راهرو دیدمش. از دیدنم خیلی خوشحال شد چون دیده بود کسی نیست و همه اتاق ها بسته اند و نا امید شده بود اما وقتی دیده بود بعد از ساعت اداری بر گشتم خوشحال شده بود.
مثل همیشه سرشار از شوخ طبعی بود. بعد از کلی احوال پرسی گفت اینارو مهر بزن. گفتم کجا به سلامتی؟ با همان روحیه شوخش گفت دیگه دارم میرم. میرم خارج. اینو یه جوری گفت که نفهمیدم شوخی میکنه یا داره جدی میگه؟! چون بعضی بچه ها رفته بودن اما نه خارج! هنوز حرفش تموم نشده بود که گفتم جدی بگو کجا میری؟ داری میری فرصت مطالعاتی؟ گفت نه باور کن دارم میرم. ببین روی فرم نوشته به علت استعفا. راست می گفت. گفت دیگه خسته شدم. این سیستم ما رو بلاتکلیف گذاشته. اینم راست می گفت. پسر توانمندی بود. حرفی برای گفتن داشت. تخصص داشت. سیستم براش هزینه کرده بود اما حالا همون/همین سیستم نمی تونست نگهش داره. کمی گپ زدیم. براش آرزوی موفقیت کردم.
یاد جملاتی از یکی از بزرگان هسته ای کشور افتادم که او نیز از قول یکی از مسئولین یکی از کشورهای پیشرفته جهان نقل میکرد:
" استعدادهای جوان کشورهای جهان سوم اگر در منطقه خودشان بمانند نمی توانند ' در خدمت دانش جهانی ' قرار گیرند." ظاهر زیبایی داره اما آیا حقیقت هم داره؟! چه توجیه زیبا و شاعرانه ای!
هر سه برگ را مهر زدم و رفت. گفت حالا قبل از رفتن میام ازت خداحافظی می کنم. اما بعید می دونم بیاد. نمی تونم بگم خوشحال بود یا ناراحت. شاید اگر مثلا پنج سال پيش بود واقعا براش خوشحالی داشت اما الان... .
از وقتی که از اتاقم رفت تقریبا نتوستم دیگه کارهامو انجام بدم. فکرم حسابی مشغول شده بود.
او می رود تا در خدمت دانش جهانی باشد. شاید بعدها نسیمی از تلاش هایش به میهنش و جایی که در آنجا تربیت شده است بوزد، شاید.
کاسه ساز- پژوهشگر هستهای
تیرماه ۱۳۹۸
BY ستاره ایران 🇮🇷
Share with your friend now:
tgoop.com/NIS_ir/2699