tgoop.com/MasoudQorbani7/867
Last Update:
🔅نو شدنی نو!
مسعود قربانی
معمولا آنچه از عرفان و آموزههای معنوی برای ما گفته میشود؛ با انگشت تاکید بر خویش و خودشناسی، نظر به درون آدمی و دنیای شگرفش دارد و از ما میخواهند با آگاهی از آن، نوعی دیگر از خود و هستی را تجربه کنیم.
بیشک تاثیر این آموزهها غیرقابل انکار است و آن دیدِ تازه، که با تمرینهای عملی کامل میشود، به شرط سختکوشی، دنیای درون و بیرون فرد را دگرگون خواهد کرد.
اما نشان دادن اثرگذاری این تغییر در مواجههی با مشکلات ملموس امروز دنیا، موضوعی است که کمتر بدان پرداخته شده است.
در کتاب #نو_شدن به نویسندگی #اکنات_ایسواران ، با همان حجم کمش، درافتادن انسانِ معنوی و اخلاقی را با چالشهای دنیای مدرن و برکاتش را برای او میبینیم.
نویسنده با برکشیدن آدمیانی معمولی، اما در مسیر دگرگونی خویش، به ما نشان میدهد که همین گمنامان چگونه میتوانند دنیای اکنون را از آشفتگی بیشتر برهانند.
🔅خوب زیستن با همهی ابهامی که در آن است، تنها ابزار ایسواران برای تغییر دنیا است.
نویسنده که بسیار تحت نفوذ مادربزرگ خویش است، به توصیه او بزرگی نامها را به کناری مینهد و فانوس به دست دنبال آدمهای کوچک ولی موثر در خانواده و دوستان و همکاران و محیط زیست میگردد، تا نشان دهد که اینان چه تغییرات بزرگی با تغییر خود و این جمعهای کوچک ایجاد میکنند.
آنچنانکه ماهاتما گاندی هم به او نشان میدهد تنها راه دگرگونی، دگرگونی فردی است:
«برآنم که اگر یک فرد به مراتب بالای روحی برسد، همهی جهان با او صعود میکند و اگر فردی سقوط کند، همهی جهان را به سقوط کشانده است.»(ص24)
با آموزههای معنوی است که به هستی یکپارچه و جزئی دیدن خویش از یک کل میرسی و اگر واقعا چنین تجربهیی را از سرگذرانده باشی، و همهی آدمیان را خواهران و برادرانت، خویشان و همسایگانت ببینی، «به این یگانگی و وحدت پی میبری [آنگاه] در مییابی که در استفادهی خردمندانه از پولت، وقتت، انرژیات و امکاناتت در جهت خدمت به همگان، منبعی پایانناپذیر از شادمانی نهفته است.»(ص25)
از منظر نویسنده، مانند مایستراکهارت، خدای را باید در درون خویش یافت و با شکیبایی و چونان هندیان با مدد گرفتن از اقیانوس شکیبایی یعنی همان خدا، دست به صید و مهارِ خشم خویش زد!
ایسواران به ما میآموزد که چگونه برای آزادی درون باید از سرعت ذهن کاست و آنرا به یک سکون و سکوتِ نیروبخش رساند،
در آنزمان است که بانظر به زندگی، چونان یک اثر هنری، دیگر هرجا که دلت بخواهد ذهنت را میتوانی پارک کنی! «مثلا در زمین شکیبایی یا شفقت یا عشق»(ص36)
همانند کوپرنیک که به ما نشان داد زمین مرکز جهان نیست، تو نیز باید بدانی مرکز عالم نیستی! فراموشی این اصل، علت عمدهی مشکلات بشری است؛ وقتی خود وخانواده و ملت خویش را مرکز هستی دیدی، میکوشی دیگران بر مدار تو بگردند و به طاعتت بپردازند و اینچنین شروع تمامی نزاعها را کلید میزنی!
اما اگر گاندی وار به جای چهار فرزند، چهارصد میلیون فرزند را دیدی، دیگر خشونت چه معنایی خواهد داشت؟
🔅نویسنده میگوید، کودک شو! و به فرزندت توجهی عام داشته باش! زیرا این مهمترین راه دگرگونی در نسلها است! «اگر نیازهای عمیق و پایهیی ما ــ یعنی نیاز به دریافتِ توجه عاشقانه و نیاز به برخورداری از وقت فراوان برای فکر کردن و فهمیدن و رشد کردن ــ به هنگام کودکی برآورده نشوند، غالبا در بزرگسالی به شیوههای نامطلوبتری برای برآورده ساختنشان روی میآوریم»(ص61)
او معتقد است، آدمی اگر در کودکی عشق سرشار پدر و مادر را تجربه کند؛ خواه ناخواه دهش، از ستونهای وجودیش خواهد شد و با بینیازی، دیگر طمعی به دیگران و از همه مهمتر مادرهستی، یعنی زمین نخواهد داشت!
اینان با این انباشت از عشق و بینیازی «دیگر نیازی به بهرهکشی از محیطزیست در خود نمیبینند»(ص62)
🔅مراقبه و تمرینهای معنوی آرام آرام از وحدت زندگی در وجود انسان رونمایی میکند و یکی بودن مسیرِ تمامی اجزای عالم را در او متبلور میسازد.
آنگاه تو و دیگری و درخت و خورشید، هریک باری در جهتی نخواهید بود.
تو نیز چون درخت دهش را مبنای جنبشت میبینی و با فهم ضرباهنگ عالم و کوک خود با آن، نه بر او، که با او همراه میشوی!
آنگونه که برای درخت هر روز، کریسمس است و با عشقی بیشرط هر لحظه به دیگران خوشآمد میگوید؛ تو نیز با فهم زبان درخت به او و هستی خوشآمد بگو و عشقت را به او نشان بده!
«ابراز عشق به درختان یعنی سخن گفتن به زبان آنها: کاشتن درخت، مراقبت کردن از آن، تقویتش، هرس کردنش، حمایت از آن...»(ص73)
چون: «هیچ چیز بر روی زمین به ما تعلق ندارد تا نابودش کنیم»(ص76)
@MasoudQorbani7
BY کتاب و نگاه
Share with your friend now:
tgoop.com/MasoudQorbani7/867