tgoop.com/IOTASDC/329
Last Update:
به حافظه تاریخی ام .
یادممیاد اون موقع ها دبستانی بودم که عراق ناکام در میدان نبرد به سمت تهران دست درازی بمبارانی رو شروع کرد . بچه بودیم نمیفهمیدیمخطرات رو اتفاقا برعکس از دو تا چیز لذت میبردیم اینکه از دست مدرسه خلاص شده بودیم و دوم زندگی از خط خودش خارج شده بود و پدر و مادر کارمندمان بیشتر با ما بودند و فرار به زیر پله و صدای انفجار و ... برای من بچه نه تنها ترسناک نبود که لذت بخش هم بود .
بزرگتر شدم رفتم راهنمایی بمبها حالا تبدیل شدن به موشکهایی که میاومدن و میخوردن به تهران شد و شهر در ظرف چند روز تبدیل شد به شهر ارواح . ما هم به روال بقیه فرار کردیم به اطراف .اونجا بود که کم کم با مفهومی به نام ترس از آینده آشنا شدم ولی کماکان تعطیلی مدارس و وقت زیاد برای بازی و شیطنت بچگی ما رو خوشحال نگه میداشت .
جنگ تمام شد . خدا رو شکر . رفتیم تا رسیدیم به دانشگاه . دانشجوی لیسانس بودم که داستانهای انتخابات خاتمی و نوری شد و ما هم امیدوار به تغییر اما بازمبیشتر با پدیده ترس آشنا شدم چون دوران سازندگی چیزی برای ما مردم جز فقر بیشتر نداشت . همه هم توجیه میکردند که اینا پیامدهای جنگه و ... ما هم ساده بودیم و میپذیرفتیم .
رفتیم تا درگیری های کوی دانشگاه و بازم ترس از اینکه چرا ؟ چرا اینجوری میکنن با بچه ها ؟ مگه چکار کردن چهارتا دانشجو؟ اعتراض کردند بشینید خواسته هاشون رو گوش بدید و حل کنید .
خلاصه شروع شد یکی بعد از دیگری و سرعت گرفت . رفتیمبرای درگیری های جبهه سبز و بعدم انتخاب معجزه هزاره سوم و بعدم تحریم پشت تحریم و تحریمپشت تحریم و ما هم فقیر و فقیر تر و ترس پشت ترس و با مفهوم ترس روزانه بیشتر آشنا شدیم .
ترس از آینده و سرنوشتمون ترس از اینکه خوب این مملکت چکار میخواد بکنه و چی بشه ؟ کجا داریممیریم .
حس یک مسافر اتوبوسی رو داشتیم که میدیدم اتوبوس داره میره به سمت دره و راننده هم خوابه یا خودش رو زده به خواب یا در اثر افیون توی هپروته ، نمیدونیم ولی هیچ کاری هم نمیکنه و ما هم کاری نمیتونیم بکنیم از ته اتوبوس، فقط باید بترسیم و خودمون رو سفت بگیریمچطوری ؟ مثلا با افزایش هوش مالی و تبدیل دارایی به چیزهایی که حفط ارزش کنن . ولی اینقدر این یک معادله و هزاران مجهول مبهم و غیر قابل حل بود که اون هم کارساز نمیشد و هر جوری میرفتیم باز تورم از ما جلو بود . درآمدها جا میموند .از همه بدتر به واسطه فقر مردم روز به روز بداخلاقتر و ترسیده تر میشدن .
دیدم نمیشه گفتم من که همه تلاشم رو کردم من برم بیرون از این گردونه اگه دستم میرسه.
خلاصه ۴۵ سال هستی ام رو جا گذاشتم و از صفر شروع کردم در دیار غربت.
حداقل اینجا چند معادله داری و چند مجهول و یک جوری میشه به حل کردنش فکر کرد اما تا بفهمی این معادلات اینور رو، بازم اون مفهوم ترس با من اومد و اومد .
تازه داشتیماین طرف بودن رو یاد میگرفتیم که هفت اکتبر و حمله حماس شد .بازم ترس از خاور میانه و بعدم وعده صادق یک و دو و فعلا موج بیستموعده صادق ۳ و بمباران مراکز هسته ای که اینهمه سرمایه و انرژی روی اونا دادیم و انزوا کشیدیم از تمام دنیا و نحریم شدیم و ... بازم ترس و ترس و ترس .
ترس از آینده مردم و سرزمینم ترس از فردای اونا و حتی شاید ترس از فردای جهان .
ایران مرکز دنیاست ایران پرتالهای انرژی اصلی کره زمینه . مهد و گهواره تمدنهای کهن هست . چی میشه آخرش ؟ و بازم ترس و ترس ترس
دارم کم کم به این نتیجه میرسم که این ترس عمدیه . چون واقعا خیلی از این ترسها رو میشد ایجاد نکرد.
میشد با مردممهربانتر بود . میشد حفظ کشور رو به داشتن انرژی هسته ای گره نزد. میشید به جای تقابل به تعامل فکر کرد . میشد همدلی و پایداری رو جای دشمنی گذاشت و هزاران میشد دیگه ای که نشد متاسفانه .
یک جوری انگار تئوری های توهمی توطئه که میگن باطری های ساختار سیاه از ترس مردم انرژی میگیرن واقعیه .
اینموضوع وقتی واقعی تر میشه که با این مساله ترکیبش کنیم که ایران یکی از چاکراههای انرژی حیات کره زمینه . حالا کم کم شاید بتونم ترس رو برای خودم ترجمه کنم . شاید بتونم بفهمم که نباید بترسم و شجاعانه قدم بردارم در این زندگی باقی مانده .
توصیه میکنم به شما هم که نترسید . ترس شارژر تاریکیه و همه ترسهای موجود در کره زمین به نظرم عمدیه .
پس امید به درگاه خداوند و اعتقاد راسخ به نعمت و فراوانی ما رو از همه این ترسها عبور خواهد داد . و این همانحکمت عظیمی هست که فریاد زدند و نشنیدیم .
موفق و پیروز باشید و در سایه امن و ارام الله .
ارادتمند
بابک
BY IOTA
Share with your friend now:
tgoop.com/IOTASDC/329