#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوچهارم
خدایا شکر مهسا بود🥹
وقتی حالت چهریو دیدیم بیشتر وحشت کدم ولی او جلو تر از مه به گپ شد
مهسا-بچه مردمه بکشتی بیا که فرار کنیم اگ ن حالی پلیس میایه😰
وقتی اسم پلیسه شنیدم دگ به هیچی محل ندادم و سوار موتر شدم موتر خو دور دادم پا خو رو پدال گاز فشردم و به یک سرعت وحشتناکی خودخو به یک کوچه خوردی رسوندم وقتی مطمئن شدم که پشت سر ما نیین ایستاد کدم موتره
رو خو طرف مهسا دور دادم که رنگ به رویو نمونده بود بدتر از مه🤦🏻♀️😢
مهسا-سپیده؟اگ ما پیدا کنن چی؟
-مهسا خاهشا فاز منفی نگیر بیعضو به اندازه کافی فکرم درگیره 😐
سر خو رو فرمون موتر قدیشتم و همش فکر میکدم اگ به بابا مه زنگ زنم بگم بیاین که دختر ناز دونه شما بچه مرتکه بکشته🥺😭
چکااار کنم خدا تو کو شاید بودی که مه قصد کشتن ندیشتم فقط ماستم از خودخو و دوست خو دفاع کنم 😫🥺
بد کدم خدا دگ ایته کاری نمیکنم فقط نموره زنده بمونه🙏🏼😭
به همی اثنا صدا مهسا مر از غرق شدن به دریای افکار بد مه نجات داد
مهسا-یک فکر به ذهن مه رسید😟
-چی بگو؟
مهسا-اگ مایی بفهمیم که زنده هس یا مرده باید بریم شفاخونه و اونا تعقیب کنیم
-یعنی واقعا که دست تو درد نکنه مهسا خدی ازی فکر احمقانه خو
مهسا-چری مگ فکر بهتری داری تو😒
-ن خب موتر ما میشناسن اگ برم دم شفاخونه باز موتره ولش چهره هردوتا ما مشخصه
مهسا لبخند خبیثی زد و گف :
مهسا-کی گفته ما خدی موتر میرم و در ضمن اونا قرار نیه که ما ببینن😏😌
.
.
.
-مهسا مطمئنی ای نقشه تو کار میده؟😢
مهسا-ها دیونه دلجم برو
-آخه مه خیلی استرس دارم
-عه ایقذر گپ به کجا تونه دو دیقه دندون رو جگر بقدار🤨🤐
-باشه کجا پارک کنم موتره؟
مهسا-تقریبا نزدیکا شفاخونه البته با خلی نزدیک نبری هر چی دور تر بهتر 😑
-انی دگ همینجی خبه؟
مهسا-ها بیخی فیکسه صبر تو
مهسا گوشی خو بدست گریفت و مصروف وصل کدن تماسی شد
و بعد از چند بوق کسی که پشت خط بودگوشی جواب داد
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوچهارم
خدایا شکر مهسا بود🥹
وقتی حالت چهریو دیدیم بیشتر وحشت کدم ولی او جلو تر از مه به گپ شد
مهسا-بچه مردمه بکشتی بیا که فرار کنیم اگ ن حالی پلیس میایه😰
وقتی اسم پلیسه شنیدم دگ به هیچی محل ندادم و سوار موتر شدم موتر خو دور دادم پا خو رو پدال گاز فشردم و به یک سرعت وحشتناکی خودخو به یک کوچه خوردی رسوندم وقتی مطمئن شدم که پشت سر ما نیین ایستاد کدم موتره
رو خو طرف مهسا دور دادم که رنگ به رویو نمونده بود بدتر از مه🤦🏻♀️😢
مهسا-سپیده؟اگ ما پیدا کنن چی؟
-مهسا خاهشا فاز منفی نگیر بیعضو به اندازه کافی فکرم درگیره 😐
سر خو رو فرمون موتر قدیشتم و همش فکر میکدم اگ به بابا مه زنگ زنم بگم بیاین که دختر ناز دونه شما بچه مرتکه بکشته🥺😭
چکااار کنم خدا تو کو شاید بودی که مه قصد کشتن ندیشتم فقط ماستم از خودخو و دوست خو دفاع کنم 😫🥺
بد کدم خدا دگ ایته کاری نمیکنم فقط نموره زنده بمونه🙏🏼😭
به همی اثنا صدا مهسا مر از غرق شدن به دریای افکار بد مه نجات داد
مهسا-یک فکر به ذهن مه رسید😟
-چی بگو؟
مهسا-اگ مایی بفهمیم که زنده هس یا مرده باید بریم شفاخونه و اونا تعقیب کنیم
-یعنی واقعا که دست تو درد نکنه مهسا خدی ازی فکر احمقانه خو
مهسا-چری مگ فکر بهتری داری تو😒
-ن خب موتر ما میشناسن اگ برم دم شفاخونه باز موتره ولش چهره هردوتا ما مشخصه
مهسا لبخند خبیثی زد و گف :
مهسا-کی گفته ما خدی موتر میرم و در ضمن اونا قرار نیه که ما ببینن😏😌
.
.
.
-مهسا مطمئنی ای نقشه تو کار میده؟😢
مهسا-ها دیونه دلجم برو
-آخه مه خیلی استرس دارم
-عه ایقذر گپ به کجا تونه دو دیقه دندون رو جگر بقدار🤨🤐
-باشه کجا پارک کنم موتره؟
مهسا-تقریبا نزدیکا شفاخونه البته با خلی نزدیک نبری هر چی دور تر بهتر 😑
-انی دگ همینجی خبه؟
مهسا-ها بیخی فیکسه صبر تو
مهسا گوشی خو بدست گریفت و مصروف وصل کدن تماسی شد
و بعد از چند بوق کسی که پشت خط بودگوشی جواب داد
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوپنجم
مهسا-سلام کاکا کریم خوبین خاله زینبخوبن
…….
مهسا-تشکر کاکا جان همه خوبن
…….
مهسا-میبخشین گفتم دگ به زحمت هم میشیم یک کاری باید بمه انجام بدیم
…….
مهسا-خییلی تشکر کاکاجو
……
مهسا-چند دیقه پیش به شفاخونه مریض تصادفی بیاوردن
…….
مهسا-هاها درسته همو دعوا چکار شد زنده هس؟
……
مهسا-ن کاکا جان بمه هیچ ربطی نداره فقط واسه حاضر صحنه بودم دلم به بچگه بیچاره بسوخت گفتم باشه از شما بپرسم شاید به شفاخونه شما آورده باشن مه هم حالیو بفهممم
…….
مهسا-باشه کاکاجو بخیر باشین خداحافظ
…….
مهسا گوشی قطع کد و یک نفس عمیقی کشید😮💨
و مم با چشما منتظر بریو خیره شدم که پقی زد زیر خنده
مهسا-😂
مه-😟
-مهسا خر تیر به جگر خورده بگو چکار شده لعنتی😩
مهسا-باشه میگم به شرطی قول بدی یک روز همه ما ببری به باغ خو 😜
-باشه بگو 😒
مهسا-هیچی دگ کاکا مه به شفاخونه حوزهوی داکترن مم حدس زدم اینجی آوردن بچگه الهی شکر هیچ مرگی نزده بود اور😒
-آخه پس او خون ها ته پینک یو چی؟
مهسا-گفتن فقط پینک یو بخیه خورده چون پاره شده
-خوو الهی شکر فقط زنده یه
هیچ وقت فک نمیکردم بخاطر زنده موندن یک آدم ولگردی ایقذر خوشحال شم😐😂
مهسا-اووف دگ روز مار خراب کد ای قلدُر بازی تو
-بد نکو دگ سگ😒
مهسا-ولی از حق نگذریم خیلی فیلمی بود حرکت تو😁😂
-تیاره پررو نشو😌
مهسا-خب دگ بریم خونه؟
-ن بریم یک شیر پسته بستونم به افتخار زنده موندن بچگه عبرت😒😂
مهسا-بووف مه قبول ندارم ایته به یک شیر پستی تیر کنی ادلی مهمونی لوکسی به راه انداز خدا نکرده نفر ماستی بکشی😌😂
-باشه خره شیر پسته هم میخرم مهمونی هم میکنم دگ چی مایی😘😂
مهسا-الا دگ لوکه به دلمه شی😍🥹
همیته خدی مهسا بگو بخند دیشتیم و مم موتره حرکت دادم طرف چهار فصل
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوپنجم
مهسا-سلام کاکا کریم خوبین خاله زینبخوبن
…….
مهسا-تشکر کاکا جان همه خوبن
…….
مهسا-میبخشین گفتم دگ به زحمت هم میشیم یک کاری باید بمه انجام بدیم
…….
مهسا-خییلی تشکر کاکاجو
……
مهسا-چند دیقه پیش به شفاخونه مریض تصادفی بیاوردن
…….
مهسا-هاها درسته همو دعوا چکار شد زنده هس؟
……
مهسا-ن کاکا جان بمه هیچ ربطی نداره فقط واسه حاضر صحنه بودم دلم به بچگه بیچاره بسوخت گفتم باشه از شما بپرسم شاید به شفاخونه شما آورده باشن مه هم حالیو بفهممم
…….
مهسا-باشه کاکاجو بخیر باشین خداحافظ
…….
مهسا گوشی قطع کد و یک نفس عمیقی کشید😮💨
و مم با چشما منتظر بریو خیره شدم که پقی زد زیر خنده
مهسا-😂
مه-😟
-مهسا خر تیر به جگر خورده بگو چکار شده لعنتی😩
مهسا-باشه میگم به شرطی قول بدی یک روز همه ما ببری به باغ خو 😜
-باشه بگو 😒
مهسا-هیچی دگ کاکا مه به شفاخونه حوزهوی داکترن مم حدس زدم اینجی آوردن بچگه الهی شکر هیچ مرگی نزده بود اور😒
-آخه پس او خون ها ته پینک یو چی؟
مهسا-گفتن فقط پینک یو بخیه خورده چون پاره شده
-خوو الهی شکر فقط زنده یه
هیچ وقت فک نمیکردم بخاطر زنده موندن یک آدم ولگردی ایقذر خوشحال شم😐😂
مهسا-اووف دگ روز مار خراب کد ای قلدُر بازی تو
-بد نکو دگ سگ😒
مهسا-ولی از حق نگذریم خیلی فیلمی بود حرکت تو😁😂
-تیاره پررو نشو😌
مهسا-خب دگ بریم خونه؟
-ن بریم یک شیر پسته بستونم به افتخار زنده موندن بچگه عبرت😒😂
مهسا-بووف مه قبول ندارم ایته به یک شیر پستی تیر کنی ادلی مهمونی لوکسی به راه انداز خدا نکرده نفر ماستی بکشی😌😂
-باشه خره شیر پسته هم میخرم مهمونی هم میکنم دگ چی مایی😘😂
مهسا-الا دگ لوکه به دلمه شی😍🥹
همیته خدی مهسا بگو بخند دیشتیم و مم موتره حرکت دادم طرف چهار فصل
نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡
#حسنا_بارکزی✎ #معجزهٔ_عشق #پارت_بیستوپنجم مهسا-سلام کاکا کریم خوبین خاله زینبخوبن ……. مهسا-تشکر کاکا جان همه خوبن ……. مهسا-میبخشین گفتم دگ به زحمت هم میشیم یک کاری باید بمه انجام بدیم ……. مهسا-خییلی تشکر کاکاجو …… مهسا-چند دیقه پیش به شفاخونه مریض تصادفی…
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوششم
شیر پسته گیرفتوم و سوار موتر شدم یکی بری مهسا دادم و یکی هم به خودم در عین خوردن شیر پسته ها مهسا گف:
مهسا-راستی خب شد یادم آمد انی مکتبا کو رخصت شد و قراره
اول برج بریم برد نتیجه امتحان خو …
-خب دگ
مهسا-یعنی آمادگی کنکور نمیری کورس جایی؟😐
-خوو مم در ای مورد تا حال فک نکرده بودم چی نظر داری خدی هم یک کورس بریم😜
مهسا-بیعضو هر جا تو بری مم میرم 😂
-پس بعد از گرفتن نتیجه امتحان ها تصمیم میگیریم کدو کورس بریم
مهسا-اوک
در حال خوردن شیر پسته بودم که اعلان پیام گوشی مه توجه مر جلب کد
وقتی نگاه کدم ساحل بود که گفته بود:
(ساحل-امشاو همه به خونه حجی ننه جانیم تو هم بیا مادر میگن )
مم تایپ کدم:
(باشه داداش خنگول مه😜)
گوشی ته کیسه خو کدم و حرکت کدیم طرف خونه مهسا اینا
-انی دگ برسیدیم پایین شو
مهسا-باشه جانوم خیلی خش گذشت تنکیو
-قابل تور ندیشتک بای
مهسا که پایین شد مم حرکت کدم طرف خونه حجی ننه خو
و حالی هم همه دور هم شیشته ییم و گلثوم بریما چای و میوه خشک آورد
قرار بود خاله بهناز هم بیاین و جمع ما جمع شه😋
بعد از ده دیقه که گذشت خاله بهناز و فامیل اینا(بهین دخترینا بهرام و آرمان پسراینا خدی کاکا احمد شوهرینا)بیامدن
هنوز به داخل سالون نماده بودن که صدا دعوا بهین و بهرام به گوش میرسید🤭
همیشه باهم دعوا میکدن خدی هم زد بودن😂
بیشتر وقت آرمان اونا بهم مینداخت😐
وقتی داخل سالون شدن خاله بهناز و کاکا احمد غشغش میخندین
حجیننه-البد خیلی خوشحالیم که اینا دعوا میکنن؟
خالهبهناز-نه مادر جو ، شما خوبین ؟
حجیننه مصروف احوال پرسی شدن خدی خاله مه و شو اینا
مم از فرصت استفاده کدم و رفتم پیش بچه ها
بهین-خدا تور بگیره که مه یک برار دیشته باشم
بهرام-خدا صدا تور نمیشنوه دلجم🤭
بهین-خدی مه دهن به دهن نکو که بخدا صبا به استادا تو میگم که بتو نمره ندم
بهرام که معلوم بود ترسیده برفت پیش بهین و ته سریو دست کشید و گف:
بهرام-مه و تو کو خوهر براریم دهده جو😁
بهین-😌 دگ گپ نمیزنی تا دمی که میریم
بهرام-خبه😒
چون بهین استاد پنتون بود و بهرام هم استادایو بیشتر دوستا بهین بودن میترسید😂
-مم هستم😐
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوششم
شیر پسته گیرفتوم و سوار موتر شدم یکی بری مهسا دادم و یکی هم به خودم در عین خوردن شیر پسته ها مهسا گف:
مهسا-راستی خب شد یادم آمد انی مکتبا کو رخصت شد و قراره
اول برج بریم برد نتیجه امتحان خو …
-خب دگ
مهسا-یعنی آمادگی کنکور نمیری کورس جایی؟😐
-خوو مم در ای مورد تا حال فک نکرده بودم چی نظر داری خدی هم یک کورس بریم😜
مهسا-بیعضو هر جا تو بری مم میرم 😂
-پس بعد از گرفتن نتیجه امتحان ها تصمیم میگیریم کدو کورس بریم
مهسا-اوک
در حال خوردن شیر پسته بودم که اعلان پیام گوشی مه توجه مر جلب کد
وقتی نگاه کدم ساحل بود که گفته بود:
(ساحل-امشاو همه به خونه حجی ننه جانیم تو هم بیا مادر میگن )
مم تایپ کدم:
(باشه داداش خنگول مه😜)
گوشی ته کیسه خو کدم و حرکت کدیم طرف خونه مهسا اینا
-انی دگ برسیدیم پایین شو
مهسا-باشه جانوم خیلی خش گذشت تنکیو
-قابل تور ندیشتک بای
مهسا که پایین شد مم حرکت کدم طرف خونه حجی ننه خو
و حالی هم همه دور هم شیشته ییم و گلثوم بریما چای و میوه خشک آورد
قرار بود خاله بهناز هم بیاین و جمع ما جمع شه😋
بعد از ده دیقه که گذشت خاله بهناز و فامیل اینا(بهین دخترینا بهرام و آرمان پسراینا خدی کاکا احمد شوهرینا)بیامدن
هنوز به داخل سالون نماده بودن که صدا دعوا بهین و بهرام به گوش میرسید🤭
همیشه باهم دعوا میکدن خدی هم زد بودن😂
بیشتر وقت آرمان اونا بهم مینداخت😐
وقتی داخل سالون شدن خاله بهناز و کاکا احمد غشغش میخندین
حجیننه-البد خیلی خوشحالیم که اینا دعوا میکنن؟
خالهبهناز-نه مادر جو ، شما خوبین ؟
حجیننه مصروف احوال پرسی شدن خدی خاله مه و شو اینا
مم از فرصت استفاده کدم و رفتم پیش بچه ها
بهین-خدا تور بگیره که مه یک برار دیشته باشم
بهرام-خدا صدا تور نمیشنوه دلجم🤭
بهین-خدی مه دهن به دهن نکو که بخدا صبا به استادا تو میگم که بتو نمره ندم
بهرام که معلوم بود ترسیده برفت پیش بهین و ته سریو دست کشید و گف:
بهرام-مه و تو کو خوهر براریم دهده جو😁
بهین-😌 دگ گپ نمیزنی تا دمی که میریم
بهرام-خبه😒
چون بهین استاد پنتون بود و بهرام هم استادایو بیشتر دوستا بهین بودن میترسید😂
-مم هستم😐
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوهفتم
هر سه تا متوجه مه شدن و بهین مر بغل کد
بهین-اوخی سپیده جو خوبی تبریک باشه دوازده تمام کدی😘
-شکر بهین جو تو خبی تشکر
بهرام-دختر خاله بی وفا مه کو از تو قهرم😒
بهین-کی بتو اجازه داد گپ زنی؟😑
بهرام-خدی تو گپ نزدم هنه
-ای بابا بس کنین شما هم مدام دعوا کدین لااقل امشب که پیش هم اییم خش بگذرونیم😑
بهرام-باشه انی مه آتش بس
بهین-باشه فقط بخاطر سپیده
-کو آرمان ؟
بهرام- پیش ساحله فک کنم
-خب ساحل کجایه؟😐
بهین-ته حیات بود وقتی ما آمدیم
-چی نظر داریم ماهم بریم و اونا هول بدیم😂
بهرام-پایهام😉
بهین مخاطب به بهرام گف:
بهین-تو به هم جنس ها خودخو هم رحم نداری😑😂
و هر سه تا زدیم زیر خنده
از سالون بیرو شدیم هر سه تا و به دنبال ساحل و آرمان میگشتیم با چشم ها خو چون حیات کلا چراغون بود اصن ترسی وجود ندیشت نسبت به تاریکی یکدغعه یی صدا بهین توجه مه و بهرامه بخو جلب کد
بهین-بیاین ای طرف اونی بدیدم اونا
مه و بهرام هم برفتیم پیش یو
طفلکا به ای هوا خنک انرژی میخوردن و پابجی میزدن ته موتر ساحل بودن و در ها موترم وا بود 🥶😂
بهرام-صبر یک سنگی بزنم یک کدوم بیرو شن ایته بیشتر مزه میده
بهین یک ریگچه بداد دست بهرام و پرت کد مستقیم به شیشه جلو برخورد کرد
ساحل که موتر خو از مم بیشتر ماست 🥺😂
گف:
ساحل-کدو خر بودک؟😠
آرمان-بغیر از مه و تو دگ کسی نیه😕
ساحل-بخدا صدا یک چیزی شد که به جون شیشه زده شه😒
آرمان-برو بابا
دوباره یک ریگچه کلونتری زد😂
ای بار معلوم میشد هر دوتا اینا بترسیدن چون هیچکدوم حاضر نشدن بیرو شن از موتر و چهارطرفه نگاه کنن😂
ریگچه سومی رم بهرام بزد که هر دوتا مث جند زده ها واری از موتر خو پایین انداختن و میدویدن طرف عمارت
ما سه تا به دید اینا نبودیم چون موتر بغل عمارت پارک بود و ما هم دم در عمارت بودیم
وقتی نزدیک ما شدن ماهم خودخو بنداختم به جلو اینا که نزدیک بود از ترس سکتهر بزنن 😂
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوهفتم
هر سه تا متوجه مه شدن و بهین مر بغل کد
بهین-اوخی سپیده جو خوبی تبریک باشه دوازده تمام کدی😘
-شکر بهین جو تو خبی تشکر
بهرام-دختر خاله بی وفا مه کو از تو قهرم😒
بهین-کی بتو اجازه داد گپ زنی؟😑
بهرام-خدی تو گپ نزدم هنه
-ای بابا بس کنین شما هم مدام دعوا کدین لااقل امشب که پیش هم اییم خش بگذرونیم😑
بهرام-باشه انی مه آتش بس
بهین-باشه فقط بخاطر سپیده
-کو آرمان ؟
بهرام- پیش ساحله فک کنم
-خب ساحل کجایه؟😐
بهین-ته حیات بود وقتی ما آمدیم
-چی نظر داریم ماهم بریم و اونا هول بدیم😂
بهرام-پایهام😉
بهین مخاطب به بهرام گف:
بهین-تو به هم جنس ها خودخو هم رحم نداری😑😂
و هر سه تا زدیم زیر خنده
از سالون بیرو شدیم هر سه تا و به دنبال ساحل و آرمان میگشتیم با چشم ها خو چون حیات کلا چراغون بود اصن ترسی وجود ندیشت نسبت به تاریکی یکدغعه یی صدا بهین توجه مه و بهرامه بخو جلب کد
بهین-بیاین ای طرف اونی بدیدم اونا
مه و بهرام هم برفتیم پیش یو
طفلکا به ای هوا خنک انرژی میخوردن و پابجی میزدن ته موتر ساحل بودن و در ها موترم وا بود 🥶😂
بهرام-صبر یک سنگی بزنم یک کدوم بیرو شن ایته بیشتر مزه میده
بهین یک ریگچه بداد دست بهرام و پرت کد مستقیم به شیشه جلو برخورد کرد
ساحل که موتر خو از مم بیشتر ماست 🥺😂
گف:
ساحل-کدو خر بودک؟😠
آرمان-بغیر از مه و تو دگ کسی نیه😕
ساحل-بخدا صدا یک چیزی شد که به جون شیشه زده شه😒
آرمان-برو بابا
دوباره یک ریگچه کلونتری زد😂
ای بار معلوم میشد هر دوتا اینا بترسیدن چون هیچکدوم حاضر نشدن بیرو شن از موتر و چهارطرفه نگاه کنن😂
ریگچه سومی رم بهرام بزد که هر دوتا مث جند زده ها واری از موتر خو پایین انداختن و میدویدن طرف عمارت
ما سه تا به دید اینا نبودیم چون موتر بغل عمارت پارک بود و ما هم دم در عمارت بودیم
وقتی نزدیک ما شدن ماهم خودخو بنداختم به جلو اینا که نزدیک بود از ترس سکتهر بزنن 😂
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوهشتم
واای خدا تا حال ایته چهره به هر دوتا اینا ندیده بودم 😂
بهین-فک کنم ابر مردا از یک چیزی فرار میکدیم 😂
هر دوتا مث اسکل ها مار نگا میکدن فک کنم متوجه نشدن که ما بودیم😐😂
بعد شنیدن گپا آرمان فهمیدم که درست حدس زدم
آرمان-مچم کی بود سه بار به جون شیشه موتر ساحل سنگ زد 😨😥
ولی ساحل هوشیار تر ازی گپا بود
ساحل-روانی خود ازینا بودن که سنگ میزدن 😒
بهرام-یعنی حالی دگ ثابت کدی که خلی گع خو میخوری داداش😂
آرمان-مررگ مثلا دلمه خوشه که خوهر برار داروم😒
ساحل-منم همچنین😑
بهین-دلخو بما خش نکنیم که باز مث حالی شکست میخوریم🤭
-موافقم😂
بهرام-ولی خدایی خیلی حال داد
ساحل-بیعضو مردم آزاری حال میده
آرمان-خیره باز تلافی میکنیم هنو شاو بلنده😏
بهین-تیاره دگ مه دیق آوردم بیاین یک بازی راه بندازین
بهمی اثنا گوشی ساحل زنگ آمد و از جم ما دور شد
بهرام-ولا مه گشنه یوم نمیتونم بازی کده
-پس اول غذا بخوریم بعد بازی کنیم
آرمان-اصن چی بازی؟
بهین-باز پیدا میکنم😉
ساحل-مه میرم دروازه باز کنم بابامه پشت در ان
بعد برفت و دره وا کد و موتر بابا مه داخل حیات شد
موتره پارک کدن و نزدیک مه شدن
-سلام بابا جااان مه مونده نباشیم🥹
بابا-سلام به گل بابا🤍
بابا خو بغل کدم و روی اینا بوس کدم آخ که بابا خو دوس دیشتم خیلی وابسته بابا خو بودم آخه ای مرد همیشه مث یک کوه پشت مه بود و حامی تمام کارا مه بود همیشه وقتی غمی یا خوشحالی دیشتم خدی بابا خو در میان میگدیشتم درد دلها مه خدی بابامه بود مشوره ها ، شوخی ها ، قهر کدنا همهچیز زندگی مه بیشتر به بابامه موصل بود هیچ وقت کوچک ترین ناراحتی هم از بابا خو ندیدم🥹♥️
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستوهشتم
واای خدا تا حال ایته چهره به هر دوتا اینا ندیده بودم 😂
بهین-فک کنم ابر مردا از یک چیزی فرار میکدیم 😂
هر دوتا مث اسکل ها مار نگا میکدن فک کنم متوجه نشدن که ما بودیم😐😂
بعد شنیدن گپا آرمان فهمیدم که درست حدس زدم
آرمان-مچم کی بود سه بار به جون شیشه موتر ساحل سنگ زد 😨😥
ولی ساحل هوشیار تر ازی گپا بود
ساحل-روانی خود ازینا بودن که سنگ میزدن 😒
بهرام-یعنی حالی دگ ثابت کدی که خلی گع خو میخوری داداش😂
آرمان-مررگ مثلا دلمه خوشه که خوهر برار داروم😒
ساحل-منم همچنین😑
بهین-دلخو بما خش نکنیم که باز مث حالی شکست میخوریم🤭
-موافقم😂
بهرام-ولی خدایی خیلی حال داد
ساحل-بیعضو مردم آزاری حال میده
آرمان-خیره باز تلافی میکنیم هنو شاو بلنده😏
بهین-تیاره دگ مه دیق آوردم بیاین یک بازی راه بندازین
بهمی اثنا گوشی ساحل زنگ آمد و از جم ما دور شد
بهرام-ولا مه گشنه یوم نمیتونم بازی کده
-پس اول غذا بخوریم بعد بازی کنیم
آرمان-اصن چی بازی؟
بهین-باز پیدا میکنم😉
ساحل-مه میرم دروازه باز کنم بابامه پشت در ان
بعد برفت و دره وا کد و موتر بابا مه داخل حیات شد
موتره پارک کدن و نزدیک مه شدن
-سلام بابا جااان مه مونده نباشیم🥹
بابا-سلام به گل بابا🤍
بابا خو بغل کدم و روی اینا بوس کدم آخ که بابا خو دوس دیشتم خیلی وابسته بابا خو بودم آخه ای مرد همیشه مث یک کوه پشت مه بود و حامی تمام کارا مه بود همیشه وقتی غمی یا خوشحالی دیشتم خدی بابا خو در میان میگدیشتم درد دلها مه خدی بابامه بود مشوره ها ، شوخی ها ، قهر کدنا همهچیز زندگی مه بیشتر به بابامه موصل بود هیچ وقت کوچک ترین ناراحتی هم از بابا خو ندیدم🥹♥️
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستونهم
بابا-چری به چرت رفتی دخترمه؟
-هیچ باباجو
بابامه خدی بهین و پسرا هم احوال پرسی کدن و بعد برفتیم داخل سالون
بهین-بهبه ایشته بوی خوشمزه😋😂
-بوی هم خوشمزه شده دیونه🤦🏻♀️
بهرام-بیعضو گشنه بودم حالی هم ای بوی غذا بیشتر گشنه شدم🤦🏻😂
همه داخل سالون شدیم بابا شروع کدن به احوال پرسی بعد که تمام شد پیش کاکا احمد شیشتم شروع کدن به قصه کدن
مه و بهین هم برفتیم و خدی گلثوم کمک کدیم مه سالاد میوه درست کدم و بهین هم ظرفا تیار میکد
شال مه بفتاده بود و موها مه چون بازبود بیخی مر اذیت میکرد خدی موها خو بجنگ بودم که متوجه شدم یکی شال مه بسر مه کرد و موها مرم پس کرد
وقتی رو خو دور دادم آرمان بود که با یک نگاه خاصی موها مه نگاه میکد
چاقو دستم بود ببردم پیش چشما یو که دلیو بترقید 🤦🏻♀️😂
-چیه البد مو بلند ندیدی ؟😑
آرمان-عهعهایشته زود جدی میشی وخی خاله ،موها تو خیلی فیکسه 😉
همی بگفت و یک چشمکی هم بزد بیرو شد از آشپزخونه مم مات بموندم
بهین-سپیده سالاد ها بده که داخل ظرفا یو بندازم
-باشه ، بگیر انی خلاصه
گلثوم-یکی بره سفره بندازه
-باشه مه میرم میندازم🫠
همه طرفا غذا منظم و با سلیقه بچیندم و بعد رو به ساحل گفتم:
-وخی بری همه بگو بیاین سر سفره غذا آماده یه واسه مه خشم نمیایه صدا خو بلند کنم…!
ساحل همه اینا صدا و مم برفتم آشپزخونه
بهین-خلاصه دگ بریم ماهم که نون بخوریم خیلی گشنه شدم
گلثوم-شما برین مم میام
-باشه
خدایی گلثوم جو کم حرف ندیشت به آشپزی 👌🏻😋
بالاخره نون هم با مسخره بازی ها و کلکل ها ما تمام شد
آرمان-خب سپیده خانم متبه کو خلاص کدی بری پنتون چی تصمیم گرفتی؟
-مگه قرار بود تصمیم خاصی بگیرم؟😑
آرمان-ن خب فقط سوال کدم واسه به درسا خو خیلی لایقی باز اگ کمکی یا معلوماتی ماستی راجع به کنکوری میتونی رو خودمه حساب کنی😉
-باشه تشکر🫠
همچین رفتارایی از آرمان بعید بود
البته چون تا حال بمه پیشنهاد نداده بود که کمک کنه
کمی عجیب بود
خودیو پنتونه تمام کده بود و به شرکت بابا خو دفتر دیشت
اصن مه چری به ای بشر فک میکنم فقط که خیلی بمه مهمه😏
#معجزهٔ_عشق
#پارت_بیستونهم
بابا-چری به چرت رفتی دخترمه؟
-هیچ باباجو
بابامه خدی بهین و پسرا هم احوال پرسی کدن و بعد برفتیم داخل سالون
بهین-بهبه ایشته بوی خوشمزه😋😂
-بوی هم خوشمزه شده دیونه🤦🏻♀️
بهرام-بیعضو گشنه بودم حالی هم ای بوی غذا بیشتر گشنه شدم🤦🏻😂
همه داخل سالون شدیم بابا شروع کدن به احوال پرسی بعد که تمام شد پیش کاکا احمد شیشتم شروع کدن به قصه کدن
مه و بهین هم برفتیم و خدی گلثوم کمک کدیم مه سالاد میوه درست کدم و بهین هم ظرفا تیار میکد
شال مه بفتاده بود و موها مه چون بازبود بیخی مر اذیت میکرد خدی موها خو بجنگ بودم که متوجه شدم یکی شال مه بسر مه کرد و موها مرم پس کرد
وقتی رو خو دور دادم آرمان بود که با یک نگاه خاصی موها مه نگاه میکد
چاقو دستم بود ببردم پیش چشما یو که دلیو بترقید 🤦🏻♀️😂
-چیه البد مو بلند ندیدی ؟😑
آرمان-عهعهایشته زود جدی میشی وخی خاله ،موها تو خیلی فیکسه 😉
همی بگفت و یک چشمکی هم بزد بیرو شد از آشپزخونه مم مات بموندم
بهین-سپیده سالاد ها بده که داخل ظرفا یو بندازم
-باشه ، بگیر انی خلاصه
گلثوم-یکی بره سفره بندازه
-باشه مه میرم میندازم🫠
همه طرفا غذا منظم و با سلیقه بچیندم و بعد رو به ساحل گفتم:
-وخی بری همه بگو بیاین سر سفره غذا آماده یه واسه مه خشم نمیایه صدا خو بلند کنم…!
ساحل همه اینا صدا و مم برفتم آشپزخونه
بهین-خلاصه دگ بریم ماهم که نون بخوریم خیلی گشنه شدم
گلثوم-شما برین مم میام
-باشه
خدایی گلثوم جو کم حرف ندیشت به آشپزی 👌🏻😋
بالاخره نون هم با مسخره بازی ها و کلکل ها ما تمام شد
آرمان-خب سپیده خانم متبه کو خلاص کدی بری پنتون چی تصمیم گرفتی؟
-مگه قرار بود تصمیم خاصی بگیرم؟😑
آرمان-ن خب فقط سوال کدم واسه به درسا خو خیلی لایقی باز اگ کمکی یا معلوماتی ماستی راجع به کنکوری میتونی رو خودمه حساب کنی😉
-باشه تشکر🫠
همچین رفتارایی از آرمان بعید بود
البته چون تا حال بمه پیشنهاد نداده بود که کمک کنه
کمی عجیب بود
خودیو پنتونه تمام کده بود و به شرکت بابا خو دفتر دیشت
اصن مه چری به ای بشر فک میکنم فقط که خیلی بمه مهمه😏
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_سی
فکرا خو کنار زدم و به اختلاط ها بهین گوش سپردم
بهین-ساااحل دگ اسم ازو دیونه نبر بالی مه😂
ساحل-خب بیچاره کشته مرده تونه🤣
-بااا یعنی تا حالی پیگیر تونه بهین؟😐😂
بهین-ها بخدا فک کنم از همو شلم ها سگه😑😂
یکی از شاگردا بهین شیفته یو شده بود و چند بارم به خواستگاری آمده بود ولی بیچاره با وجودیکه هربار جواب رد میشنید بازم تسلیم نمیشد
-یعنی آفرین به ای مقاومت ازی ای کو طالبا و داعشا شکست داد😂
با ای گپ مه همه غشغش میخندیدم
آرمان-حق ایر ببرن به جنگ فلسطین 😐😂
ساحل-مم موافقم👌🏻😉
بهرام-ایقذر نخندیم بریو بسر شما میایه 😑😂
شوخی ها و گپا خنده دار ما ادامه دیشت
تا که بابامه مار صدا کدن
بابا-سپیده و ساحل آماده شیم که میریم
صدا اعتراض همه بلند شد وقته هنوز ولی بابا گفتن :
بابا-باشه دگ وقت البته دفعه بعدی مگری خونه ما باشیم حالی هم دیر وقته مگری بریم دگ
خدی حجی ننه و بقیه هم خداحافظی کدم
وقتی داخل حیات شدیم ساحل گف:
ساحل-انالی بهتر سه تا موتر آوردیم ایشته بریم😕
بابا-غمی نداره هر سه ما خدی هم حرکت کنیم مادر تو به موتر سپیده باشه مه و تو هم به موترا خودخو بریم
-باشه حرکت کنیم دگ🤭
.
.
.
صبح با صدا مادر از خاو بیدار شدم
مادر-سپیده مه میرم خدی خاله تو بهناز به خرید اگ چیزی ماستی مهتاب هسته
-خب سعت چنده؟🥱
مادر-۱۲:۰۰
-بااا یعنی تا ای وعده خاو بودم😧😂
مادر-هاا دگ هنوزم کو دل تو نمایه از ته جاخو بدر شی😒
-ای بابا خبه دگ
مادر برفتن و مم بعد چند دیقه از اتاق خو بیرون شدم خیلی گشنه بودم برفتم آشپزخونه و غذایی که مهتاب آمده کرده بود نوش جان کدم
بیکار رو مبلا لم دادم که صدا بسته شدن در سالون شد
وقتی نگاه کدم ساحل بود
ساحل-باا تا حالی خاو بودی البد😂
-تو از کجا فهمیدی؟😑
ساحل-چشما پوف کده تو ازم دور معلومه🤭😂
وخیستم و طرف سرویس رفتم وقتی خودخو یه آیینه دیدم مرم خنده گیرفت
-راستم میگی بوخدا😂
ساحل-هووم مادر کجا رفتن؟
-به خرید رفتن خدی خاله بهناز
ساحل-چاشت چی داریم؟
نگاهی از سر کلافگی بریو انداختم که خودیو هم متوجه منظور شد
ساحل-باشه بابا دگ سوال نمیکنم 😂
#معجزهٔ_عشق
#پارت_سی
فکرا خو کنار زدم و به اختلاط ها بهین گوش سپردم
بهین-ساااحل دگ اسم ازو دیونه نبر بالی مه😂
ساحل-خب بیچاره کشته مرده تونه🤣
-بااا یعنی تا حالی پیگیر تونه بهین؟😐😂
بهین-ها بخدا فک کنم از همو شلم ها سگه😑😂
یکی از شاگردا بهین شیفته یو شده بود و چند بارم به خواستگاری آمده بود ولی بیچاره با وجودیکه هربار جواب رد میشنید بازم تسلیم نمیشد
-یعنی آفرین به ای مقاومت ازی ای کو طالبا و داعشا شکست داد😂
با ای گپ مه همه غشغش میخندیدم
آرمان-حق ایر ببرن به جنگ فلسطین 😐😂
ساحل-مم موافقم👌🏻😉
بهرام-ایقذر نخندیم بریو بسر شما میایه 😑😂
شوخی ها و گپا خنده دار ما ادامه دیشت
تا که بابامه مار صدا کدن
بابا-سپیده و ساحل آماده شیم که میریم
صدا اعتراض همه بلند شد وقته هنوز ولی بابا گفتن :
بابا-باشه دگ وقت البته دفعه بعدی مگری خونه ما باشیم حالی هم دیر وقته مگری بریم دگ
خدی حجی ننه و بقیه هم خداحافظی کدم
وقتی داخل حیات شدیم ساحل گف:
ساحل-انالی بهتر سه تا موتر آوردیم ایشته بریم😕
بابا-غمی نداره هر سه ما خدی هم حرکت کنیم مادر تو به موتر سپیده باشه مه و تو هم به موترا خودخو بریم
-باشه حرکت کنیم دگ🤭
.
.
.
صبح با صدا مادر از خاو بیدار شدم
مادر-سپیده مه میرم خدی خاله تو بهناز به خرید اگ چیزی ماستی مهتاب هسته
-خب سعت چنده؟🥱
مادر-۱۲:۰۰
-بااا یعنی تا ای وعده خاو بودم😧😂
مادر-هاا دگ هنوزم کو دل تو نمایه از ته جاخو بدر شی😒
-ای بابا خبه دگ
مادر برفتن و مم بعد چند دیقه از اتاق خو بیرون شدم خیلی گشنه بودم برفتم آشپزخونه و غذایی که مهتاب آمده کرده بود نوش جان کدم
بیکار رو مبلا لم دادم که صدا بسته شدن در سالون شد
وقتی نگاه کدم ساحل بود
ساحل-باا تا حالی خاو بودی البد😂
-تو از کجا فهمیدی؟😑
ساحل-چشما پوف کده تو ازم دور معلومه🤭😂
وخیستم و طرف سرویس رفتم وقتی خودخو یه آیینه دیدم مرم خنده گیرفت
-راستم میگی بوخدا😂
ساحل-هووم مادر کجا رفتن؟
-به خرید رفتن خدی خاله بهناز
ساحل-چاشت چی داریم؟
نگاهی از سر کلافگی بریو انداختم که خودیو هم متوجه منظور شد
ساحل-باشه بابا دگ سوال نمیکنم 😂
خوب دوستا دوست دارن موضوع کانال چی باشه چی بزارم بیشتر
Anonymous Poll
29%
رومان
11%
بیو
5%
متن ها پند آموز
18%
پروفایل
38%
یا هیچی 😂🖐
واکنش بگذارن ایقد ما زحمت میکشیم برا شما پست میزاریم شما یک واکنش نمیدن واکنش گذاشتن پول ک نمیخاد میبنن رد میشن با قلب گذاشتن چی. کم میشه از شما 🙄🙄🙄🙄🙄🙄🍂
بازی چالش 🇮🇷 فارسی🇮🇷
🕋 اطلاعات دینی 🕋
🔰مقدار: 20 سوالی
⏱ مدت: 15 ثانیه
5️⃣ SHAH ➖
⚪️⚪️⚪️✅⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
🔰 8 ✔️ 1 🔥 1
4️⃣ 𓆩↬.ANGEl.↬₀₄𓆪 ➖
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
❌✅⚪️✅✅✅❌⚪️✅❌
🔰 36 ✔️ 5 🔥 3
3️⃣ مبارز ➖
✅❌✅❌❌✅❌❌✅✅
✅⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
🔰 48 ✔️ 6 🔥 3
2️⃣ 𝓣𝓪𝓫𝓪𝓼𝓾𝓶 ➖
✅❌✅✅❌❌❌❌✅❌
❌❌❌✅✅✅⚪️✅✅✅
🔰 74 ✔️ 10 🔥 3
1️⃣ 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓_『』 🎖5161
✅❌✅❌❌✅✅✅✅✅
❌✅❌✅✅✅✅✅✅✅
🔰 126 ✔️ 15 🔥 7
این رقابت با برتری 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓_『』 به پایان رسید👏🕺💃
🕋 اطلاعات دینی 🕋
🔰مقدار: 20 سوالی
⏱ مدت: 15 ثانیه
5️⃣ SHAH ➖
⚪️⚪️⚪️✅⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
🔰 8 ✔️ 1 🔥 1
4️⃣ 𓆩↬.ANGEl.↬₀₄𓆪 ➖
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
❌✅⚪️✅✅✅❌⚪️✅❌
🔰 36 ✔️ 5 🔥 3
3️⃣ مبارز ➖
✅❌✅❌❌✅❌❌✅✅
✅⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
🔰 48 ✔️ 6 🔥 3
2️⃣ 𝓣𝓪𝓫𝓪𝓼𝓾𝓶 ➖
✅❌✅✅❌❌❌❌✅❌
❌❌❌✅✅✅⚪️✅✅✅
🔰 74 ✔️ 10 🔥 3
1️⃣ 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓_『』 🎖5161
✅❌✅❌❌✅✅✅✅✅
❌✅❌✅✅✅✅✅✅✅
🔰 126 ✔️ 15 🔥 7
این رقابت با برتری 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓_『』 به پایان رسید👏🕺💃
عشق چیست؟
رابطه دوتا اسکول که فکر میکنن به ازدواج ختم میشه
اگ موافقن ❤ بزارن😁
رابطه دوتا اسکول که فکر میکنن به ازدواج ختم میشه
اگ موافقن ❤ بزارن😁
نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡
عشق چیست؟ رابطه دوتا اسکول که فکر میکنن به ازدواج ختم میشه اگ موافقن ❤ بزارن😁
شادوخت میبود
جرعت شو داشتی این پستو بذاری 🥴
جرعت شو داشتی این پستو بذاری 🥴
نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡
شادوخت میبود جرعت شو داشتی این پستو بذاری 🥴
مگه میترسم ازش
هرکی میخاد بیاد
هرکی میخاد بیاد
نت رایگان 𝑴𝒂𝒔𝒕𝒆𝒓⚡
#حسنا_بارکزی✎ #معجزهٔ_عشق #پارت_سی فکرا خو کنار زدم و به اختلاط ها بهین گوش سپردم بهین-ساااحل دگ اسم ازو دیونه نبر بالی مه😂 ساحل-خب بیچاره کشته مرده تونه🤣 -بااا یعنی تا حالی پیگیر تونه بهین؟😐😂 بهین-ها بخدا فک کنم از همو شلم ها سگه😑😂 یکی از شاگردا بهین شیفته…
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_سیویک
ساحل به آشپزخونه رفت که غذا بخوره مم مصروف گوشی خو شدم
مهسا پیام داده بود که کدو کورس بریم بنظر تو؟
مم نظر خاصی ندیشتم و بریو تایپ کدم باش از ساحل معلومات میگرم باز خبری میدم
پیامه ری کدم و به طرف آشپزخونه رفتم
-ساحل بنظر تو مه کدو کورس برم بری آمادگی؟
ساحل-هووم همو کورسی که مه رفتم بری آمادگی درس یو خیلی خبه در ضمن تایم خبی هم داره و نزدیک ماهم هسته
-جدی پس خبه دگ
ساحل-ها فقط متوجه باشی خیلی درس بخونی چون بیشتر استادا رفیقا منم😐
-مه باز کی تنبل بودم مث تو
ساحل-مه اگ تنبل میبودم سال آخر پنتون مه نمیبود😌
-ها دگ تیله کده خلاص میکنی 😂
ساحل-😒
-حالی که کورس رفیق تونه مگری خودتو مه ثبت نام کنی
ساحل-دگ امری نبود
-ن بابا یک ثبت نامیه دگ کار خاصی که نمیکنی😌ها راستی دوست مه مهسا هم هست زحمت ازو هم بکش🤭
ساحل-ن دگ مر نوکر عمومی تیار کدی😑
-خدا نکنه شما یک عدد روانشناس آینده یین😂
ساحل-هادگ 😌باز تو که دیونه شدی بیا که بتو زنجیر بدم😂
-سااااحل میکشم تووو
وخیستم به طرف یو حمله کدم ولی زود تر از مه به طرف سالون فرار کد و منم تیز به ردیو شدم وقتی به سالون رسیدم که کله مه برخورد کد به یک جسم محکمی
-آخ سرم وحشی چری جلو خو نگاه نمیکنی
وقتی سرخو بالا کدم هنگ شخص مقابل خو بودم
وی ای اینجی چیکار میکنه
ن بابا ای نیه خودیو
ایشته کته شده
قول بیابونی سرمه بشکستوند
یادمه از گپا بدی آمد که مخاطبم ساحل بود ولی نصیب ازی شد😂
خدایی خجالت کشیدم ازی بشر
ساحل-خب شد به موقع رسیدی اگ ن تیکه بزرگ مه گوش مه بود 😥😂
نگاه عصابانی به طرف ساحل کدم که خفه خون گیرفت
-نمیتونستی جلو خو نگاه کنی فقط چیش نداره😒
سروش-یعنی قراره تو کی آدم بشی😐
-هر وقت تو آدم شدی مرم خبر کن اقدام کنم😌
سروش-ساحل ای خوهر تو عوض بشو نیه
ساحل-دقیقا عین تو😂
سروش-ای نامرد👊🏻
#معجزهٔ_عشق
#پارت_سیویک
ساحل به آشپزخونه رفت که غذا بخوره مم مصروف گوشی خو شدم
مهسا پیام داده بود که کدو کورس بریم بنظر تو؟
مم نظر خاصی ندیشتم و بریو تایپ کدم باش از ساحل معلومات میگرم باز خبری میدم
پیامه ری کدم و به طرف آشپزخونه رفتم
-ساحل بنظر تو مه کدو کورس برم بری آمادگی؟
ساحل-هووم همو کورسی که مه رفتم بری آمادگی درس یو خیلی خبه در ضمن تایم خبی هم داره و نزدیک ماهم هسته
-جدی پس خبه دگ
ساحل-ها فقط متوجه باشی خیلی درس بخونی چون بیشتر استادا رفیقا منم😐
-مه باز کی تنبل بودم مث تو
ساحل-مه اگ تنبل میبودم سال آخر پنتون مه نمیبود😌
-ها دگ تیله کده خلاص میکنی 😂
ساحل-😒
-حالی که کورس رفیق تونه مگری خودتو مه ثبت نام کنی
ساحل-دگ امری نبود
-ن بابا یک ثبت نامیه دگ کار خاصی که نمیکنی😌ها راستی دوست مه مهسا هم هست زحمت ازو هم بکش🤭
ساحل-ن دگ مر نوکر عمومی تیار کدی😑
-خدا نکنه شما یک عدد روانشناس آینده یین😂
ساحل-هادگ 😌باز تو که دیونه شدی بیا که بتو زنجیر بدم😂
-سااااحل میکشم تووو
وخیستم به طرف یو حمله کدم ولی زود تر از مه به طرف سالون فرار کد و منم تیز به ردیو شدم وقتی به سالون رسیدم که کله مه برخورد کد به یک جسم محکمی
-آخ سرم وحشی چری جلو خو نگاه نمیکنی
وقتی سرخو بالا کدم هنگ شخص مقابل خو بودم
وی ای اینجی چیکار میکنه
ن بابا ای نیه خودیو
ایشته کته شده
قول بیابونی سرمه بشکستوند
یادمه از گپا بدی آمد که مخاطبم ساحل بود ولی نصیب ازی شد😂
خدایی خجالت کشیدم ازی بشر
ساحل-خب شد به موقع رسیدی اگ ن تیکه بزرگ مه گوش مه بود 😥😂
نگاه عصابانی به طرف ساحل کدم که خفه خون گیرفت
-نمیتونستی جلو خو نگاه کنی فقط چیش نداره😒
سروش-یعنی قراره تو کی آدم بشی😐
-هر وقت تو آدم شدی مرم خبر کن اقدام کنم😌
سروش-ساحل ای خوهر تو عوض بشو نیه
ساحل-دقیقا عین تو😂
سروش-ای نامرد👊🏻
#حسنا_بارکزی✎
#معجزهٔ_عشق
#پارت_سیودو
-خب جدا ازی بحث ها تو اینجی چکار میکنی؟😑
سروش-اولا بتو ربطی نداره دوما خونه کاکا منه اختیار خو داروم😌😂
-اصن مه چری از تو میپرسم دیوونه😒
ساحل-خب دگ ایشتنی بچه کاکا بیا بشین پیش مه😉
سروش-خبم شکر باشه چمدون خو ببرم اتاق باز میایم
بیخی تعجب کدم سروش چری هرات آمده او هم بی خبر البته شاید فقط مه بی خبر باشم و بقیه خبر دیشته باشن😑
ایشته پررویی هم هسته فقط که خونه خودیو باشه
چمدون خو ببرد به اتاق مهمون که وسط اتاق مه و ساحل بود
یعنی قراره پهلو اتاق مه باشه🤦🏻♀️
سروش که رفت مم برفتم پیش ساحل و بریو گفتم:
-سروش چری هرات آمده ؟
ساحل-مم نمیفهمم دلیل آمدنیو صبح تو که خاو بودی بابا گفتن سروش قراره بیایه
-خوو
سروش-خوهر برار غیبت هم که نمیکنین😒😂
پس یعنی بشنیده 🤦🏻♀️
خیلی کفری شدم و چشم غره طرفیو رفتم 😵💫
ساحل-هههه غیبت کجا بود وقتی خودتو گوش میکردی😂
سروش-مه فقط اتفاقی آمد🤭
سروش که بشیشت مه وخیستم و به ساحل گفتم:
-مه میرم بیرون اگ چیزی ماستین خاله مهتاب هسته
ساحل-خش خبری توهم خاله مهتاب وقتی آمدم برفت😒😂
-خب که چی ؟
ساحل-هیچی دگ قراره دست پخت تو بخوریم
با ای گپ یو پوکر بریو چشم دوختم
چون مه اصلا آملیت هم بلد نبودم چه برسه که شکم سه نفره سیر کنم 😟
از یک طرفم نماستم پیش ازی قول بیابونی کم بیام😒
-م..مه چیزه خب،…
سروش-تا همی چند دیقه پیش کو خب فرفرک واری گپ میزدی😂
لعنت به تو ساحل حمالی مونده بود آبرو مه ببری🤦🏻♀️
با فکری که به ذهن مه آمد خوشحال شدم وبا یک نگاه حرص درآری به هردوتا خیره شدم
-باشه مهمون مه باشیم بگیم چی ماییم که سفارش بدم😌😂
سروش-لازانیا
ساحل-برگر البته دوتا😁
-خبه مم پیتزا♥️
ساحل-آخرم ما به غذاها بیرون از سرخو وا کرد😐
-از خدا تو هم باشه
بیرون رفتن خو کنسل کدم
گوشی خو وردیشتم و سفارش دادم
پشتخط-تا نیم سعت دگ سفارشات شما میایه
تشکری کدم و قطع کدم
که اسم مر صدا کرد
سروش-سپیده
#معجزهٔ_عشق
#پارت_سیودو
-خب جدا ازی بحث ها تو اینجی چکار میکنی؟😑
سروش-اولا بتو ربطی نداره دوما خونه کاکا منه اختیار خو داروم😌😂
-اصن مه چری از تو میپرسم دیوونه😒
ساحل-خب دگ ایشتنی بچه کاکا بیا بشین پیش مه😉
سروش-خبم شکر باشه چمدون خو ببرم اتاق باز میایم
بیخی تعجب کدم سروش چری هرات آمده او هم بی خبر البته شاید فقط مه بی خبر باشم و بقیه خبر دیشته باشن😑
ایشته پررویی هم هسته فقط که خونه خودیو باشه
چمدون خو ببرد به اتاق مهمون که وسط اتاق مه و ساحل بود
یعنی قراره پهلو اتاق مه باشه🤦🏻♀️
سروش که رفت مم برفتم پیش ساحل و بریو گفتم:
-سروش چری هرات آمده ؟
ساحل-مم نمیفهمم دلیل آمدنیو صبح تو که خاو بودی بابا گفتن سروش قراره بیایه
-خوو
سروش-خوهر برار غیبت هم که نمیکنین😒😂
پس یعنی بشنیده 🤦🏻♀️
خیلی کفری شدم و چشم غره طرفیو رفتم 😵💫
ساحل-هههه غیبت کجا بود وقتی خودتو گوش میکردی😂
سروش-مه فقط اتفاقی آمد🤭
سروش که بشیشت مه وخیستم و به ساحل گفتم:
-مه میرم بیرون اگ چیزی ماستین خاله مهتاب هسته
ساحل-خش خبری توهم خاله مهتاب وقتی آمدم برفت😒😂
-خب که چی ؟
ساحل-هیچی دگ قراره دست پخت تو بخوریم
با ای گپ یو پوکر بریو چشم دوختم
چون مه اصلا آملیت هم بلد نبودم چه برسه که شکم سه نفره سیر کنم 😟
از یک طرفم نماستم پیش ازی قول بیابونی کم بیام😒
-م..مه چیزه خب،…
سروش-تا همی چند دیقه پیش کو خب فرفرک واری گپ میزدی😂
لعنت به تو ساحل حمالی مونده بود آبرو مه ببری🤦🏻♀️
با فکری که به ذهن مه آمد خوشحال شدم وبا یک نگاه حرص درآری به هردوتا خیره شدم
-باشه مهمون مه باشیم بگیم چی ماییم که سفارش بدم😌😂
سروش-لازانیا
ساحل-برگر البته دوتا😁
-خبه مم پیتزا♥️
ساحل-آخرم ما به غذاها بیرون از سرخو وا کرد😐
-از خدا تو هم باشه
بیرون رفتن خو کنسل کدم
گوشی خو وردیشتم و سفارش دادم
پشتخط-تا نیم سعت دگ سفارشات شما میایه
تشکری کدم و قطع کدم
که اسم مر صدا کرد
سروش-سپیده