FORAZADISM Telegram 3676
ترس و لرز
غلامحسین ساعدی


نوشتن در مورد این کتاب قدری برایم دشوار است و دشوارتر آنکه دلایل همه پسندی برای آن ندارم. من این کتاب را در شش روز خواندم یعنی به ازای هر فصل (قصه) یک روز.
اما چرا می‌گویم مشکل؟! ابتدا اینکه بنده کمتر به نویسندگان ایرانی می‌پردازم که یکی از نقاط ضعف بارز اینجانب در نوشته‌های خودم نیز همین است، یعنی مخاطب کمتر این احساس را دارد که مشغول خواندن کاری از ادبیات ایران است. دلیل بعدی‌ام بر خلاف دیگری پیچیده نیست پس از گفتنش چشم می‌پوشم.

حال بگذارید اندکی در مورد کتاب و شخص جناب ساعدی سخن بگوییم.
ترس و لرز شاید ابتدا عنوان درستی برای کتاب به نظر نیاید اما وقتی شما هم چون بنده اجازه دهید هر فصل پس از خواندن درست در ذهنتان ته نشین شود و به آن بی اندیشید می‌بینید که ساعدی اسمی رندانه و کاملا بجا برای اثر خود برگزیده. داستان در مورد یک دهکده ماهیگیری کوچک در جنوب کشور است و قهرمانان آن جاشو‌ها و رهگذران دهکده. فضای داستان اگر نگویم شبه اگزیستانسیالیستی است چیز دیگری نمی‌توانم بگویم و در کنار آن شمه‌هایی از سوررئالیست بجا و با دقت در میان جملات ظاهر و درست مثل باورهای خرافی کاراکتر‌های داستان ناپدید می‌شوند. البته منتقدین این کتاب را جزء ادبیات رئالیستی دانسته که با توجه به کلیت اثر بیراه هم‌ نیست و بیشتر به شخص خواننده و نوع برداشت وی بستگی دارد که در نهایت به چه سان با آن مواجه گردد.
شخصیت‌های داستان هریک برای خود کارکتری منحصر به فرد دارند که محال است نتوانید با آن‌ها ارتباط بگیرید. از کدخدا بی عرضه و دنیا ندیده تا زاهد دنیا پرست نادان یک به یک شخصیت‌ها در جای خود جامعه‌ای را به نمایش می‌گذارند که به گمانم ساعدی دقیقا می‌خواست با آن چیزی را به مخاطبش حالی کند. چیزی که می‌دانست مخاطب با تمام قدرت در مقابل فهم آن دست به مقاومت خواهد زد.
اینجاست که یاد این گفته از او می افتم: "گاهی باید ضرب محکمِ مُشت را بخوری تا به‌خود آیی که کجا زندگی می‌کنی."

ساعدی خیلی چیزها بود. یک نویسنده، نمایشنامه نویس و متفکر و یک خوش اقبالِ بد اقبال. او شانس این را داشت با افراد بسیار بزرگی مثل شاملو (که از قضا این اثر را به او تقدیم کرده)، یا بهرام بیضایی کار کند و همین امر وی را خیلی سریع شکوفا کرد.‌ فعالیتش به عنوان روانپزشک و یک چپگرا و مارکسیست نگاهش را به جهان بسیار تغییر داد و همین امر بسیار برایش گران تمام شد. او با اینکه تا مقطع دکترا تحصیل کرده بود به عنوان سرباز صفر خدمتش را می گذراند تا بخاطر تفکرات مارکسیستی تنبیه شود و مدتی بعد حتی به زندان انداخته می‌شود، چنانکه #شاملو در این مورد می گوید چیزی که از زندان خارج شد جنازه نیمه جانی بیش از او نبود.
و در نهایت هم در غربت مثل خیلی دیگر از اندیشمندان و نویسندگان ایران دق کرد و مرد.

بگذارید برای این کتاب دو بخش کوتاه دیگر هم سخن بگویم. بنده به متفکرین و نویسندگان معاصر تبریز علاقه زیادی دارم و فکر می‌کنم همانطور که ما در ادبیات به بزرگان استان فارس و خراسان دِین بی پایانی داریم به ایشان هم خصوصا در ادبیات معاصر بسیار مدیونیم و این نباید از طرف هیچکس زیر سوال رفته و یا مصادره و طرد گردد.
مسئله دیگر اهمیتی است که ساعدی به رفتگان (مردگان) می‌داد. همانطور که گفتم بنده کمتر از داستان نویسان ایرانی خوانده‌ام اما وقتی این کتاب را خواندم این احساس در من بر انگیخته شد که او جز تمام آنچه در موردش گفته شده یک‌ چیز دیگری هم در اثرش دیده می‌شد. چیزی که از طریق زاهد و رهگذرانی که به کتاب وارد می‌شدند و تصمیمات نهایی اهالی ده داشت به شکلی آرام و زیر پوسته‌ای ضخیم بیان می‌کرد و این همان نقش مرگ و مردگان در زندگی آدمی و کتاب او است.
در نهایت باید بگویم خواندن این اثر تجربه‌ای متفاوت و گاه بسیار خندانِ طعنه آمیز به شما خواهد داد.

#مهدی_آزاد
#غلامحسین_ساعدی #ترس_و_لرز
@ForAzadism



tgoop.com/ForAzadism/3676
Create:
Last Update:

ترس و لرز
غلامحسین ساعدی


نوشتن در مورد این کتاب قدری برایم دشوار است و دشوارتر آنکه دلایل همه پسندی برای آن ندارم. من این کتاب را در شش روز خواندم یعنی به ازای هر فصل (قصه) یک روز.
اما چرا می‌گویم مشکل؟! ابتدا اینکه بنده کمتر به نویسندگان ایرانی می‌پردازم که یکی از نقاط ضعف بارز اینجانب در نوشته‌های خودم نیز همین است، یعنی مخاطب کمتر این احساس را دارد که مشغول خواندن کاری از ادبیات ایران است. دلیل بعدی‌ام بر خلاف دیگری پیچیده نیست پس از گفتنش چشم می‌پوشم.

حال بگذارید اندکی در مورد کتاب و شخص جناب ساعدی سخن بگوییم.
ترس و لرز شاید ابتدا عنوان درستی برای کتاب به نظر نیاید اما وقتی شما هم چون بنده اجازه دهید هر فصل پس از خواندن درست در ذهنتان ته نشین شود و به آن بی اندیشید می‌بینید که ساعدی اسمی رندانه و کاملا بجا برای اثر خود برگزیده. داستان در مورد یک دهکده ماهیگیری کوچک در جنوب کشور است و قهرمانان آن جاشو‌ها و رهگذران دهکده. فضای داستان اگر نگویم شبه اگزیستانسیالیستی است چیز دیگری نمی‌توانم بگویم و در کنار آن شمه‌هایی از سوررئالیست بجا و با دقت در میان جملات ظاهر و درست مثل باورهای خرافی کاراکتر‌های داستان ناپدید می‌شوند. البته منتقدین این کتاب را جزء ادبیات رئالیستی دانسته که با توجه به کلیت اثر بیراه هم‌ نیست و بیشتر به شخص خواننده و نوع برداشت وی بستگی دارد که در نهایت به چه سان با آن مواجه گردد.
شخصیت‌های داستان هریک برای خود کارکتری منحصر به فرد دارند که محال است نتوانید با آن‌ها ارتباط بگیرید. از کدخدا بی عرضه و دنیا ندیده تا زاهد دنیا پرست نادان یک به یک شخصیت‌ها در جای خود جامعه‌ای را به نمایش می‌گذارند که به گمانم ساعدی دقیقا می‌خواست با آن چیزی را به مخاطبش حالی کند. چیزی که می‌دانست مخاطب با تمام قدرت در مقابل فهم آن دست به مقاومت خواهد زد.
اینجاست که یاد این گفته از او می افتم: "گاهی باید ضرب محکمِ مُشت را بخوری تا به‌خود آیی که کجا زندگی می‌کنی."

ساعدی خیلی چیزها بود. یک نویسنده، نمایشنامه نویس و متفکر و یک خوش اقبالِ بد اقبال. او شانس این را داشت با افراد بسیار بزرگی مثل شاملو (که از قضا این اثر را به او تقدیم کرده)، یا بهرام بیضایی کار کند و همین امر وی را خیلی سریع شکوفا کرد.‌ فعالیتش به عنوان روانپزشک و یک چپگرا و مارکسیست نگاهش را به جهان بسیار تغییر داد و همین امر بسیار برایش گران تمام شد. او با اینکه تا مقطع دکترا تحصیل کرده بود به عنوان سرباز صفر خدمتش را می گذراند تا بخاطر تفکرات مارکسیستی تنبیه شود و مدتی بعد حتی به زندان انداخته می‌شود، چنانکه #شاملو در این مورد می گوید چیزی که از زندان خارج شد جنازه نیمه جانی بیش از او نبود.
و در نهایت هم در غربت مثل خیلی دیگر از اندیشمندان و نویسندگان ایران دق کرد و مرد.

بگذارید برای این کتاب دو بخش کوتاه دیگر هم سخن بگویم. بنده به متفکرین و نویسندگان معاصر تبریز علاقه زیادی دارم و فکر می‌کنم همانطور که ما در ادبیات به بزرگان استان فارس و خراسان دِین بی پایانی داریم به ایشان هم خصوصا در ادبیات معاصر بسیار مدیونیم و این نباید از طرف هیچکس زیر سوال رفته و یا مصادره و طرد گردد.
مسئله دیگر اهمیتی است که ساعدی به رفتگان (مردگان) می‌داد. همانطور که گفتم بنده کمتر از داستان نویسان ایرانی خوانده‌ام اما وقتی این کتاب را خواندم این احساس در من بر انگیخته شد که او جز تمام آنچه در موردش گفته شده یک‌ چیز دیگری هم در اثرش دیده می‌شد. چیزی که از طریق زاهد و رهگذرانی که به کتاب وارد می‌شدند و تصمیمات نهایی اهالی ده داشت به شکلی آرام و زیر پوسته‌ای ضخیم بیان می‌کرد و این همان نقش مرگ و مردگان در زندگی آدمی و کتاب او است.
در نهایت باید بگویم خواندن این اثر تجربه‌ای متفاوت و گاه بسیار خندانِ طعنه آمیز به شما خواهد داد.

#مهدی_آزاد
#غلامحسین_ساعدی #ترس_و_لرز
@ForAzadism

BY Azadism


Share with your friend now:
tgoop.com/ForAzadism/3676

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

The visual aspect of channels is very critical. In fact, design is the first thing that a potential subscriber pays attention to, even though unconsciously. To upload a logo, click the Menu icon and select “Manage Channel.” In a new window, hit the Camera icon. A few years ago, you had to use a special bot to run a poll on Telegram. Now you can easily do that yourself in two clicks. Hit the Menu icon and select “Create Poll.” Write your question and add up to 10 options. Running polls is a powerful strategy for getting feedback from your audience. If you’re considering the possibility of modifying your channel in any way, be sure to ask your subscribers’ opinions first. Concise When choosing the right name for your Telegram channel, use the language of your target audience. The name must sum up the essence of your channel in 1-3 words. If you’re planning to expand your Telegram audience, it makes sense to incorporate keywords into your name.
from us


Telegram Azadism
FROM American