tgoop.com/FirstStartFromMyself/15594
Last Update:
❇️ نخستین #گره را تو باز کن
قلب دختر از عشق بود، پاهایش از استواری، دستهایش از دعا. اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود. پس کیسه شرارتش را گشود و محکمترین ریسمانش را به در کشید؛ ریسمان ناامیدی را. ناامیدی را دور زندگی دختر پیچید، دور قلب و استواری و دعاهایش؛ ناامیدی پیلهای شد و دختر کرمِ کوچکِ ناتوانی.
خدا فرشتههای #امید را فرستاد، تا کلاف ناامیدی را باز کنند، اما دختر به فرشتهها کمک نمیکرد. دختر پیله گره در گرهاش را چسبیده بود و میگفت: « نه، باز نمیشود، هیچ وقت باز نمیشود.»
خدا پروانهای فرستاد، تا پیامی را به دختر برساند. پروانه بر شانههای رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیلهای؛ اما اگر کرمی میتواند از پیلهاش به در آید پس #انسان نیز میتواند.
خدا گفت: «نخستین گره را تو باز کن تا فرشتهها گرههای دیگر را.»
دختر نخستین گره را باز کرد و دیری نگذشت که دیگر نه گرهای بود و نه پیلهای و نه کلافی و هنگامی که دختر از پیله ناامیدی به در آمد، شیطان مدتها بود که گریخته بود!
#عرفان_نظرآهاری
@FirstStartFromMyself
🟠 instagram : @maerefat_
BY من از خودم شروع میکنم

Share with your friend now:
tgoop.com/FirstStartFromMyself/15594