tgoop.com/Existentialistt/5330
Last Update:
«بیون میگوید گاهی ما چیزی را تجربه میکنیم که نام ندارد؛ ترسی بینام، که پیش از زبان و اندیشه است، او آن را نامناپذیر مینامد: Nameless Dread.
وقتی روان نمیداند از چه میترسد، فقط میخواهد فرار کند.» در زیر بمباران، روان هنوز کار میکند؛ اما نه برای فکر کردن بلکه برای زنده ماندن.
بیون مینویسد:
«panic without catastrophe»
وحشتی بیدلیل... چون فاجعه هنوز به زبان نیامده. ما هنوز در لحظهای هستیم که فاجعه در حال شدن است و همین تحملش را دشوارتر میکند. روان در وضعیتی میان ندانستن و نتوانستن گیر افتاده. نه آنقدر نزدیک که فاجعه را لمس کند، نه آنقدر دور که فراموشش کند و درست در این میانه، بدن میلرزد و فکر کردن عقب مینشیند.
بیون میگوید: وقتی فکر کردن ممکن نیست، روان شروع میکند به دفاعهای خام، پرتابِ محتوا به بیرون، یا انجمادِ کامل؛ مثل کودکی که چیزی دیده اما هنوز زبان ندارد برای گفتنش. این همان وحشت بینام است. بیفریاد، بیتصویر، بیمعنا... و اگر زنده بمانیم، شاید سالها بعد بتوانیم آن را روایت کنیم.
اگر نمیتوانی فکر کنی، خودت را سرزنش نکن. بیون میگوید گاهی روان فقط تلاش میکند زنده بماند نه اینکه معنا بدهد یا تحلیل کند و همین خودش یک کار بزرگ است: "دوام آوردن، بدون فروپاشیدن."
اگر فقط توانستهای بخوابی، اگر فقط خیره شدهای به دیوار یا فقط بغض کردهای، بدنت دارد کاری میکند که از پس افکارت برنمیآید، میتوانی به سراغ دوستانت بروی و حرف بزنید از هرجا، هر خاطره، هر چیزی که بیفکر به زبان میآید.
تو فقط سخن بگو و فقط باش، همین.
متن: #عباس_ناظری
@existentialistt
BY Existentialist
Share with your friend now:
tgoop.com/Existentialistt/5330