EXISTENTIALISTT Telegram 5319
...
می‌گوید هیچ روزی نیست که از آنچه کرده پشیمان نباشد، اما این پشیمانی را نه حصارهای زندان سنگین‌تر کرده‌ و نه نگاه‌های عبوس دیگران بر او تحمیل کرده‌اند. این پشیمانی، جست‌وجویی است برای فهمیدن چیزی که دیگر وجود ندارد: خودِ گذشته‌اش. آن جوان بی‌عقل، اکنون به "دیگری" مبدل شده است. حضوری شبح‌گون که با او زیسته اما دیگر از او جداست. یک موجود بی‌وجود، خاطره‌ای که تنها سایه‌اش باقی مانده است.
می‌خواهد به گذشته‌ بازگردد و خودش را تغییر دهد اما ناممکن است، چیزی که می‌خواهد باشد، یا آن چیزی که می‌خواهد بشود، در دسترس نیست. گذشته به عدم و فقدان تبدیل می‌شود و همین فقدان است که بخش عمده‌ای از وجود ما را می‌سازد. این یک شکاف است: شکافی میان "خود" و "دیگری". این "دیگری" نه به معنای دیگران، بلکه گذشته‌ی خود ماست. شکاف قابل پر کردن نیست؛ بلکه مانند دره‌ای است که گذشته و حال را از هم جدا می‌کند. ما می‌خواهیم این فاصله را پر کنیم، می‌خواهیم با آن "دیگری" سخن بگوییم اما این "دیگری"، نه قابل دسترس است و نه قابل تغییر. این گذشته، غیابی است که همیشه حضوری بی‌قرار دارد؛ حضوری که همچون سایه‌ای در روشنی محو می‌شود و در تاریکی دوباره ظاهر می‌گردد.

او به این فقدان چشم می‌دوزد، از آن فرار نمی‌کند، بلکه به آن خیره می‌شود، اما می‌داند که نمی‌تواند به آن دست یابد. آن "پیرمرد" که اکنون باقی مانده است، همان بازمانده‌ی تکه‌پاره‌ای از هویتی است که زمانی یکپارچه می‌پنداشت. اما حالا، آن جوانِ بی‌عقل، دیگر صرفاً یک خاطره نیست؛ بلکه به یک شمایل بدل شده، شمایلی از "دیگری" که با او باقی مانده است. او به خود می‌گوید: "دلم می‌خواد با اون جوان حرف بزنم." اما زبان، همان‌طور که همیشه بوده، می‌لغزد؛ و او تنها می‌تواند سکوتی را بشنود که میان او و گذشته‌اش گسترده شده است.
پس چه می‌ماند؟ پذیرش. اما این پذیرش، از جنس تسلیم یا فراموشی نیست، از جنس تجربه‌ی واقعیت است، او فقدان را می‌پذیرد و این شکاف را در آغوش می‌کشد. این لحظه، نه لحظه‌ای از آرامش، بلکه لحظه‌ای از آگاهی‌ست. بنابراین، این لحظه از فیلم نه تنها لحظه‌ی آزادی از زندان فیزیکی، بلکه به نوعی آزادی روانی هم هست؛ او از دل این پذیرش، به رستگاری می‌رسد؛ نه رستگاری از زندان، بلکه از خیال تمامیت. به رستگاری از نیاز به بازگشت به گذشته، رستگاری از اینکه بخواهد گذشته را به دست آورد یا تغییر دهد؛رستگاری از چیزی که هرگز نمی‌توانست بازگردد. او می‌فهمد که هویتش، نه یکپارچه و کامل، بلکه تکه‌تکه و شکسته است و در همین شکستگی‌، معنا شکل می‌گیرد.
.
.
متن: #عباس_ناظری
https://www.instagram.com/reel/DCqsodpKK30/?igsh=MXVucWN5dThqZHppaw==



tgoop.com/Existentialistt/5319
Create:
Last Update:

...
می‌گوید هیچ روزی نیست که از آنچه کرده پشیمان نباشد، اما این پشیمانی را نه حصارهای زندان سنگین‌تر کرده‌ و نه نگاه‌های عبوس دیگران بر او تحمیل کرده‌اند. این پشیمانی، جست‌وجویی است برای فهمیدن چیزی که دیگر وجود ندارد: خودِ گذشته‌اش. آن جوان بی‌عقل، اکنون به "دیگری" مبدل شده است. حضوری شبح‌گون که با او زیسته اما دیگر از او جداست. یک موجود بی‌وجود، خاطره‌ای که تنها سایه‌اش باقی مانده است.
می‌خواهد به گذشته‌ بازگردد و خودش را تغییر دهد اما ناممکن است، چیزی که می‌خواهد باشد، یا آن چیزی که می‌خواهد بشود، در دسترس نیست. گذشته به عدم و فقدان تبدیل می‌شود و همین فقدان است که بخش عمده‌ای از وجود ما را می‌سازد. این یک شکاف است: شکافی میان "خود" و "دیگری". این "دیگری" نه به معنای دیگران، بلکه گذشته‌ی خود ماست. شکاف قابل پر کردن نیست؛ بلکه مانند دره‌ای است که گذشته و حال را از هم جدا می‌کند. ما می‌خواهیم این فاصله را پر کنیم، می‌خواهیم با آن "دیگری" سخن بگوییم اما این "دیگری"، نه قابل دسترس است و نه قابل تغییر. این گذشته، غیابی است که همیشه حضوری بی‌قرار دارد؛ حضوری که همچون سایه‌ای در روشنی محو می‌شود و در تاریکی دوباره ظاهر می‌گردد.

او به این فقدان چشم می‌دوزد، از آن فرار نمی‌کند، بلکه به آن خیره می‌شود، اما می‌داند که نمی‌تواند به آن دست یابد. آن "پیرمرد" که اکنون باقی مانده است، همان بازمانده‌ی تکه‌پاره‌ای از هویتی است که زمانی یکپارچه می‌پنداشت. اما حالا، آن جوانِ بی‌عقل، دیگر صرفاً یک خاطره نیست؛ بلکه به یک شمایل بدل شده، شمایلی از "دیگری" که با او باقی مانده است. او به خود می‌گوید: "دلم می‌خواد با اون جوان حرف بزنم." اما زبان، همان‌طور که همیشه بوده، می‌لغزد؛ و او تنها می‌تواند سکوتی را بشنود که میان او و گذشته‌اش گسترده شده است.
پس چه می‌ماند؟ پذیرش. اما این پذیرش، از جنس تسلیم یا فراموشی نیست، از جنس تجربه‌ی واقعیت است، او فقدان را می‌پذیرد و این شکاف را در آغوش می‌کشد. این لحظه، نه لحظه‌ای از آرامش، بلکه لحظه‌ای از آگاهی‌ست. بنابراین، این لحظه از فیلم نه تنها لحظه‌ی آزادی از زندان فیزیکی، بلکه به نوعی آزادی روانی هم هست؛ او از دل این پذیرش، به رستگاری می‌رسد؛ نه رستگاری از زندان، بلکه از خیال تمامیت. به رستگاری از نیاز به بازگشت به گذشته، رستگاری از اینکه بخواهد گذشته را به دست آورد یا تغییر دهد؛رستگاری از چیزی که هرگز نمی‌توانست بازگردد. او می‌فهمد که هویتش، نه یکپارچه و کامل، بلکه تکه‌تکه و شکسته است و در همین شکستگی‌، معنا شکل می‌گیرد.
.
.
متن: #عباس_ناظری
https://www.instagram.com/reel/DCqsodpKK30/?igsh=MXVucWN5dThqZHppaw==

BY Existentialist


Share with your friend now:
tgoop.com/Existentialistt/5319

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

On Tuesday, some local media outlets included Sing Tao Daily cited sources as saying the Hong Kong government was considering restricting access to Telegram. Privacy Commissioner for Personal Data Ada Chung told to the Legislative Council on Monday that government officials, police and lawmakers remain the targets of “doxxing” despite a privacy law amendment last year that criminalised the malicious disclosure of personal information. Co-founder of NFT renting protocol Rentable World emiliano.eth shared the group Tuesday morning on Twitter, calling out the "degenerate" community, or crypto obsessives that engage in high-risk trading. A Telegram channel is used for various purposes, from sharing helpful content to implementing a business strategy. In addition, you can use your channel to build and improve your company image, boost your sales, make profits, enhance customer loyalty, and more. 4How to customize a Telegram channel? With the sharp downturn in the crypto market, yelling has become a coping mechanism for many crypto traders. This screaming therapy became popular after the surge of Goblintown Ethereum NFTs at the end of May or early June. Here, holders made incoherent groaning sounds in late-night Twitter spaces. They also role-played as urine-loving Goblin creatures.
from us


Telegram Existentialist
FROM American