tgoop.com/Existentialistt/5196
Last Update:
غزاله علیزاده، زندگیاش را بدون نوشتن، منقطع و آشفته درک میکرد، برای آنکه آنقدر در نقش نویسندگیاش فرو رفته بود که هویت و وجود خود را جدای از نوشتن نمیدید، او چنان خودش را با نوشتن درآمیخته بود، که دچار خودفریبی یا فراموشی خود شده بود. غزاله علیزاده نویسندهی رمان معروف خانهی ادریسیها سرانجام در سال ۱۳۷۵ خودش را حلقآویز کرد...
.
.
ژان پل سارتر واژهی (mauvais foi) را در توصیف کسی به کار میبَرد که انسانبودگی خویش را از یاد برده است؛ سارتر انسان را موجودی آگاه نسبت به وضعیت خویش میداند و معتقد است که این آگاهی باید به جدایی انسان از تمامی نقشهایش بیانجامد. حال به یک تعریف، میتوانیم افسردگی را نوعی از همهویت شدن یا از یاد بردن خویش بدانیم؛ خطر همهویت شدن برای همیشه در کمین تو نشسته است، هم هویت شدن با کار، خانواده، هنر، احساسات، افکار و... همهویت شدن از آن جهت خطرناک است که آگاهی را از میان برمیدارد؛ اما برای خروج از این وضعیت باید از طریق آگاهی به درکی تازه از خویش برسیم، آگاهی از طریق مشاهده بهدست میآید، اما مشاهدهای که بدون قضاوت و تفسیر است که ادموند هوسرل به آن «اِپوخه» میگوید، اپوخه یعنی چیزی را از نو درک کنیم بطوریکه انگار برای اولین بار است که با آن روبهرو شدهایم. چنین آغاز کن: از هم هویت شدگی بپرهیز، همهی احساسات نهفتهی درونت را مشاهده کن، از غم و اندوه و اشک و لبخند تا دلواپسی و ترس و وحشت، همه را مشاهده کن، اما با آنها یکی نشو، قرار را بر این بگذار که بودن را مشاهده کنی، آنگاه نوعی از آگاهی خالص را دریافت خواهی کرد که وجودت را گسترده میکند.
.
.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
BY Existentialist
Share with your friend now:
tgoop.com/Existentialistt/5196