tgoop.com/Existentialistt/4759
Last Update:
اپیکور میگفت: «با مرگ سر و کاری ندارم. وقتی من هستم، او نیست؛ وقتی او باشد، من نیستم.»
پس چرا از مرگ میهراسیم!؟ یالوم بر این باور است که نابودی استعدادهای بالقوه به هراس از مرگ میانجامد یا به عبارتی، انسانی که استعدادهای خود را شکوفا نکرده باشد، همواره از زندگی طلبکار خواهد بود، به همین دلیل بدرود حیات برایش دشوار میشود.
هایدگر میگفت: «عدم، میعدمد» از منظر هایدگر مرگ یکی از امکانات زندگیست، در واقع نزدیکی به مرگ منجر به شناخت درست زندگی میشود! سهراب نیز همین نگاه هایدگری را دارد، همآنجایی که میسراید: «و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت.»
میدانی عزیز، در این تُنگ بلورین کوچک، حبابیست که حضور کوتاهش را زندگانی نام نهادهایم، مرگ پایان تنهایی حباب نیست، مرگ رجعتیست، گریزگاهیست، مفریست به پناهگاهی ابدی! ای کاش این حباب بازیچه خواست و سلیقه دیگران نشود، هرجایی نرود، به امر غریبی مبدل نشود، به دست غیر نابود نشود، کسانی که مرگ را به درستی شناختهاند، نیک میدانند که مواجه درست با مرگ یعنی: خودت باشی، با خودت باشی، خودت را و استعدادهایت را شکوفا کرده باشی.
متن: #عباس_ناظری
@Existentialistt
BY Existentialist
Share with your friend now:
tgoop.com/Existentialistt/4759