Notice: file_put_contents(): Write of 5345 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 12288 of 17633 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/tgoop/post.php on line 50
Existentialist@Existentialistt P.4718
EXISTENTIALISTT Telegram 4718
آنجا برای من همان یک نیمکت چوبی و آن تک درخت زبان گنجشک را داشت، غروب شده بود، هوای مه گرفتهٔ انتهای پاییز هم کار خودش را می‌کرد، اولین قطره فروغلتید، سپس دومی و پس از آن سومی و چهارمی و قطره‌های بعدی...
می‌دانی عزیز، وقتی حرمت بغض‌های منقطع را نگه نمی‌داری به گریه‌های ممتد می‌رسی، وقتی که در برابر آن ترس‌های کوچک لعنتی نمی‌ایستی بالاخره به اضطرابی عظیم گره می‌خوری، یک جایی از آنائیس نین خوانده بودم «عشق هرگز به مرگ طبیعی نمی‌میرد.» زیر لب تکرار می‌کردم نمی‌میرد، نمی‌میرد، نمی‌...

من همانم که از شکنجهٔ جانم طلب محبت کرده بودم، همانقدر پر شور و گرم، همانند اولین روزها، اولین روزها چقدر غریب‌اند نه!؟
اولین روز مدرسه، دانشگاه، سربازی، اولین روز آشنایی، اولین دیدار، اولین تپش‌های قلب، تپش‌های قلبم...

اکنون اما سرسختانه می‌خواهم که مورد علاقهٔ کسی نباشم، هر محبتی، تجسم باری است که بر دوشم انداخته می‌شود، او می‌خواهد به من نزدیک شود و من وحشت می‌کنم؛ وحشت از آن جهت که می‌دانم پشت پردهٔ این علاقه را چه اسارتی دربرگرفته...

تمام وجودم شهادت می‌دهد که بگریزم، می‌گریزم...
آنقدر می‌دوم تا به نفس زدن می‌افتم
گلویم خس خس می‌کند
می‌ایستم، خمیده دستانم را روی زانوانم می‌گذارم، در تلاشم تا نفس‌هایم را منظم کنم، سوزش گلویم آزاردهنده شده، پاییز لعنتی کارش را بلد است، ناخوشم کرده، ابری تیره آسمانم را گرفته، نه روی آرام دارم و نه جانی سخت که تحمل این‌روزها را برایم هموار سازد.

در این بین، هر از چندی شوقی سربرآورده و خاموش شده؛ شوقی از پس اشتیاقی دیگر، و من ناشیانه خود را به آغوش هر شوقی که امن می‌پنداشتم ‌انداخته بودم، اما در منتهای هر شوق برگ‌های زرد شاخه‌های نومیدی را می‌دیدم. اکنون بار دیگر به تنهایی‌ام خیره شده‌ام، می‌دانم که روی کسی نباید حساب باز کنم، با خودم می‌خوانم: آدمِ بی‌درد، یک آدم مرده است. «بقایای یک اشتیاق رقت انگیز را از خود دور کن.» دردانه‌ی خویش باش، خوبِ خوبِ خویش باش...

متن: #عباس_ناظری

@Existentialistt



tgoop.com/Existentialistt/4718
Create:
Last Update:

آنجا برای من همان یک نیمکت چوبی و آن تک درخت زبان گنجشک را داشت، غروب شده بود، هوای مه گرفتهٔ انتهای پاییز هم کار خودش را می‌کرد، اولین قطره فروغلتید، سپس دومی و پس از آن سومی و چهارمی و قطره‌های بعدی...
می‌دانی عزیز، وقتی حرمت بغض‌های منقطع را نگه نمی‌داری به گریه‌های ممتد می‌رسی، وقتی که در برابر آن ترس‌های کوچک لعنتی نمی‌ایستی بالاخره به اضطرابی عظیم گره می‌خوری، یک جایی از آنائیس نین خوانده بودم «عشق هرگز به مرگ طبیعی نمی‌میرد.» زیر لب تکرار می‌کردم نمی‌میرد، نمی‌میرد، نمی‌...

من همانم که از شکنجهٔ جانم طلب محبت کرده بودم، همانقدر پر شور و گرم، همانند اولین روزها، اولین روزها چقدر غریب‌اند نه!؟
اولین روز مدرسه، دانشگاه، سربازی، اولین روز آشنایی، اولین دیدار، اولین تپش‌های قلب، تپش‌های قلبم...

اکنون اما سرسختانه می‌خواهم که مورد علاقهٔ کسی نباشم، هر محبتی، تجسم باری است که بر دوشم انداخته می‌شود، او می‌خواهد به من نزدیک شود و من وحشت می‌کنم؛ وحشت از آن جهت که می‌دانم پشت پردهٔ این علاقه را چه اسارتی دربرگرفته...

تمام وجودم شهادت می‌دهد که بگریزم، می‌گریزم...
آنقدر می‌دوم تا به نفس زدن می‌افتم
گلویم خس خس می‌کند
می‌ایستم، خمیده دستانم را روی زانوانم می‌گذارم، در تلاشم تا نفس‌هایم را منظم کنم، سوزش گلویم آزاردهنده شده، پاییز لعنتی کارش را بلد است، ناخوشم کرده، ابری تیره آسمانم را گرفته، نه روی آرام دارم و نه جانی سخت که تحمل این‌روزها را برایم هموار سازد.

در این بین، هر از چندی شوقی سربرآورده و خاموش شده؛ شوقی از پس اشتیاقی دیگر، و من ناشیانه خود را به آغوش هر شوقی که امن می‌پنداشتم ‌انداخته بودم، اما در منتهای هر شوق برگ‌های زرد شاخه‌های نومیدی را می‌دیدم. اکنون بار دیگر به تنهایی‌ام خیره شده‌ام، می‌دانم که روی کسی نباید حساب باز کنم، با خودم می‌خوانم: آدمِ بی‌درد، یک آدم مرده است. «بقایای یک اشتیاق رقت انگیز را از خود دور کن.» دردانه‌ی خویش باش، خوبِ خوبِ خویش باش...

متن: #عباس_ناظری

@Existentialistt

BY Existentialist


Share with your friend now:
tgoop.com/Existentialistt/4718

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

It’s easy to create a Telegram channel via desktop app or mobile app (for Android and iOS): How to Create a Private or Public Channel on Telegram? Your posting frequency depends on the topic of your channel. If you have a news channel, it’s OK to publish new content every day (or even every hour). For other industries, stick with 2-3 large posts a week. Public channels are public to the internet, regardless of whether or not they are subscribed. A public channel is displayed in search results and has a short address (link). Those being doxxed include outgoing Chief Executive Carrie Lam Cheng Yuet-ngor, Chung and police assistant commissioner Joe Chan Tung, who heads police's cyber security and technology crime bureau.
from us


Telegram Existentialist
FROM American