tgoop.com/EAL21st/1026
Last Update:
زنگ آخرِ معنا؛ فروپاشی بیصدای آموزش در غیبت رهبری آموزشی
در هر نظام آموزشی، آنچه ستونهای مدرسه و دانشگاه را نگه میدارد، صرفاً دیوار و تخته نیست؛ بلکه اعتماد، معنا و رهبری است. اما وقتی کتاب درسی به جای آنکه خوانده و فهمیده شود، پاره میشود، و مدرک دانشگاهی به جای آنکه با زحمت به دست آید، خریده میشود، دیگر ما با بحران در سطح ابزار یا روش روبهرو نیستیم، بلکه با بحران در سطح «هویت» و «مشروعیت» نظام تعلیم و تربیت مواجهیم. دو ویدیوی وایرالشده اخیر – یکی از دانشآموزانی که کتابهای خود را پس از امتحانات به آسمان پرتاب میکنند، و دیگری از یک چهره ورزشی مشهور که ادعای تحصیل در مقطع دکتریاش بهشدت زیر سؤال رفته – بهخوبی نمایانگر عمق این بحران است.
رهبران آموزشی، برخلاف مدیران صرف، نه با کنترل و نظارت خشک، بلکه با معنا بخشی، الهام و انسجامبخشی به فرآیند یادگیری عمل میکنند. بر اساس نظریههای تحولگرایانه در رهبری آموزشی مانند مدل «رهبری اخلاقمحور» (Ethical Leadership) و «رهبری اصیل» (Authentic Leadership)، وقتی دانشآموز یا دانشجو احساس کند که آنچه یاد میگیرد با زندگی او ربطی ندارد، و معلمان و استادان صرفاً ناظران عبور از مراحل اداریاند، نه همراهان مسیر رشد، فاصله میان نظام آموزش و واقعیت فردی-اجتماعی عمیق میشود. در چنین فضایی، آموزش به جای آنکه فرآیندی برای «توانمندسازی» باشد، به ابزاری برای «فرسودگی» بدل میشود.
پاره کردن کتابها در پایان امتحان، شاید در نگاه اول یک شوخی کودکانه باشد، اما در واقع یک زبان نمادین برای بیان انزجار از ساختار معیوب آموزش است. انزجاری که نهتنها از فشار آزمونها، بلکه از بیمعنایی، بیاعتمادی و بیانگیزگی ناشی میشود. نظریههای «خودمختاری در یادگیری» (Deci & Ryan) و «انگیزش درونی» به ما میگویند که یادگیری، زمانی عمیق و پایدار است که فرد در آن نقش فعال داشته باشد و احساس کند برای یاد گرفتن، «دلیل» دارد، نه فقط «اجبار».
در سوی دیگر، ماجرای مدرک دکتری، نه یک استثنا، بلکه نماد سقوط مرجعیت علمی دانشگاهها در نگاه عمومی است. اگر روزگاری مدرک دکتری نماد سالها تلاش، تحقیق، و پشتکار علمی بود، امروز در نگاه بسیاری، یک کالای لوکس و نمایشی شده است که با پول، ارتباط یا شهرت قابل دسترسی است. این پدیده، در زبان نظریه «سازمانهای نمادین» (Symbolic Organizations) به معنای آن است که دانشگاه بهجای ایفای نقش واقعی، صرفاً «نقش بازی میکند»؛ ظاهری علمی دارد، اما در عمل فاقد عمق و اقتدار آموزشی است.
بیاعتمادی عمومی که پس از این دو ماجرا در رسانهها و افکار عمومی دیده شد، نشانهای است از آنچه جامعهشناسان «فرسایش سرمایه اجتماعی نهادها» مینامند. وقتی اعتماد عمومی به مدرسه و دانشگاه کاهش یابد، دیگر صرفاً با افت نمره یا کاهش کیفیت مقالهها مواجه نیستیم؛ بلکه با اضمحلال تدریجی جایگاه آموزش در ذهن و دل نسل آینده طرفیم. و اینجاست که نقش رهبری آموزشی بیش از همیشه اهمیت پیدا میکند.
رهبری در آموزش، در معنای واقعیاش، نه صرفاً مدیریت منابع انسانی و مالی، بلکه «هدایت ذهنها و قلبها»ست. رهبر آموزشی باید قادر باشد چشمانداز خلق کند، امید بازآفریند، معنا تولید کند و در بحران، بازسازی فرهنگی انجام دهد. براساس مدل «رهبری توزیعی» (Distributed Leadership)، احیای مشروعیت نظام آموزشی، بدون مشارکت فعال معلمان، دانشآموزان، والدین و بدنه دانشگاهی ممکن نیست. باید همه این بازیگران را وارد گفتوگوی واقعی درباره هدف آموزش، کیفیت یادگیری، و اخلاق مدرکداری کرد.
نمیتوان مشروعیت آموزش را تنها با «نمره» یا «مدرک» بازسازی کرد. باید مدرسه را به محلی برای «رشد» تبدیل کرد، نه صرفاً میدان رقابت یا ترس از شکست. باید دانشگاه را از «کارخانه مدرکسازی» به «آزمایشگاه معنا و مسئلهمحوری» تبدیل کرد. این امر نیازمند اصلاحات سطحی نیست؛ بلکه نیازمند رهبری تحولگرا و اراده جمعی برای نوسازی فرهنگی است.
نظام تعلیم و تربیت، اگر میخواهد بار دیگر مورد اعتماد قرار گیرد، باید پیش از هر چیز به بازسازی گفتوگوی خود با جامعه، با دانشآموز، با والدین و با نخبگان علمی اقدام کند. و این گفتوگو، تنها زمانی معنا خواهد داشت که نه از موضع اقتدار که از جایگاه همفکری و همدلی آغاز شود. راه نجات از بحران، از راه درک بحران میگذرد؛ و آموزش ما، بیش از آنکه دچار فقر محتوا یا ابزار باشد، دچار فقر معنا، فقر مشارکت و فقر رهبری است.
کاوه محمدی دانش آموخته دکتری مدیریت آموزشی دانشگاه شهید چمران اهواز
@EAL21st
📖 کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید 👇
🔗 @EAL21st
BY مدیریت و رهبری آموزشی در قرن 21
Share with your friend now:
tgoop.com/EAL21st/1026