Telegram Web
2. نکاتی درباب جدال دیرین فقها و عارفان، نامناسب بودن داوری گذشتگان با معیارهای امروز و همچنین سخنی در مزیت برخورداری از نگاهی معتدل و عاری از افراط و تفریط، که از سویی بت سازی میکند و از سوی دیگر اهریمن سازی 👇
3. نکته ای کوتاه درباب توهم توطئه و سرایت اغراق آمیز و به شدت نامعقول و ناموجه آن به حوزه اندیشه، ادیان و مکاتب. 👇
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
استاد عزیزم آقای دکتر دادبه نکات ارزشمندی درباره نقد اینجانب بر اطهارات اخیر برخی علما علیه شمس تبریز و مولانا و دیگر عارفان متذکر شده اند، که برای بهره مند شدن دوستان در اینجا به اشتراک میگذارم. 👇
Forwarded from اصغر دادبه
دوست گرامی جناب دکتر محمودی عزیز ، حرفهایی در این باب دارم اما چندان حال ندارم ، بنابراین اهم آنها را ، عنوان تکمله ای بر فرمایشات راست و درست شما ، به کوتاهی عرض میکنم : 1. دو گونه فکر به لحاظ خاستگاه پیش روی ماست ودر نتیجه دوگونه جهان بینی : یکی ، فکر و جهان بینی برآمده از ایدئو لوژی یا به زبان خودمان فکر و جهان بینی کلامی . در این فکر و دراین جهان بینی چه خدا در آن باشد ، چه نباشد همراه است با شعارهایی از نوع ،، هرکه با ما نیست برماست ،، / ،، درست آنست که فقط و فقط ما میگوییم و آنچه دیگران میگویند خطاست ،، و از این دست شعارها ! برطبق این جهان بینی هدف وسیله را توجیه میکند و این شعار در عمل و رفتار طرفداران این جهان بینی دیده میشود . تهمت ، پرونده سازی ، دروغ با برچسب مصلحت آمیز ( نه آن دروغ مصلحت آمیزی که سعدی میگوید ) رواست . چندی پیش یکی از همین متدینان بر فراز منبر رسول الله ص میگفت : ،، مولوی سنی ناصبی در هفتاد موضع مثنوی به حضرت علی ع توهین کرده است ! تآمل بفرمایید دروغی از این بزرگتر میشود گفت ؟! آیا بهتر از مولوی کسی حضرت علی ع را ستوده است : ،،از علی آموز اخلاص عمل ....،، ؟ انصاف و ایمان کجاست ؟ ! در این جهان بینی نه نقد معنی دارد ، نه مخالفت ، نه تضارب افکار و آرا و نه آزادی و به اصطلاح دمکراسی ...؛ دوم ، فکرو جهان بینی برآمده از خرد است که اصطلاحا در برابر ایدئولوژی یا کلام از آن به فلسفه تعبیر میشود . اینجا هیجکس برکسی نیست ، اینجا هرکس حق دارد نظرخودش را بگوید و اگر گفت نه تحقیر میشود نه تکفیر ، اینجا هم نقد معنی دارد ، هم تضارب افکار و آرا ، اینجا کسی نرف آخر را به طور مطلق نمیزند ، چون انسان در راه است ، چون فکر در جریان است و چون هرروز و هر ساعت ممکن است نتایج تازه ای از علم و تفکر به بار آید . یادمان هست گفت و گوهای سقراطی را که گاه بحث به پایان میرسد اما به نظر میرسد که سقراط مشت برروی نیز نمی کوبد و حرف آخر را نمیزند ؛ بلکه منتظر میشود تا بشنود و بیندیشد تا نتایج تازه به بارآید . یادمان هست که آن شهید آزادفکری میگفت : مادر من که قابله است به کمک زنان باردار پیکرها را متولد میکند و من نیز چونان مادرم قابله ام و به کمک شما ( جمع بحث کننده ) میکوشیم اندیشه ها را متولد سازیم ، یعنی که نمیگوید حرف همان است که فقط من میزنم و دیگران باید خفه شوند ! میگوید هرکس حق دارد بگوید و بیندیشد .... دوست من ! بدیهی است که شما و من و هرکس ممکن با یک متفکر هنداستان نباشد . لطف قضیه در همین است ، تضارب افکار یعنی همین . مولوی هم میخواهد چونان سقراط ما را به اتدیشیدن فراخواند . وقتی انسان در راه است ، وقتی فکر پایان نگرفته ( چون پابان گرفتن فکر یعنی مرگ ) پیداست هیچکس ، حتی سقراط و مولوی هم ممکن است در یک مسئله یا در مسائل مختلف در راه باشند . تآکید میکنم آنچه مهم است شعار ،، اینست و جزاین نیست ،، نمیتواند بود که شعار مربوط است به حوزه اول ؛ حوزه فکرستیز . مهم آموزش فکر کردن است ، همان که سقراط میگفت و مولوی و هر متفکرواقعی میگوید و می آموزد . وقتی شما با یک نظریه موافق نباشید فکر میکنید و به تآمل و تفکر روی میاورید ....
👍1
Forwarded from اصغر دادبه
پس باید با تمام آرا یک متفکر موافق نباشید که متفکر واقعی شما را به اندیشیدن فرا میخواند ، نه به پذیرش آنچه میگوید ، میگوید بیندیشید و بپذیرید یا نپذیرید ...
Forwarded from اصغر دادبه
برازدواج دختر مولانا با شمس انگشت نهادید . مگر این گونه ازدواجها نزد علما رایج نیست و اگر کسی به نقد آنها کنر بسته است بازهم بزرگانی چون سعدی بوده اند . یادتان هست ، در دو موضع گلستان : یکی آنجا که پیر دست به تبلیغات برای خودش میزند در برابر زن جوانش و میگوید خدارا شکر کن که گرفتار جوانی بی تجربه و سبک مغز نشدی و همسر مردی پخته گردیدی ... و آنگاه سعدی این پیام را بر زبان زن جوان جاری میسازد که : ،، از دایه خود شنیدم که زن جوان را اگر تیری در پهلو نشنید به که پیری ،، و در یک موضع دیگر به پیر مردی زن مرده که تمکن دارد میگویند : چرا زن نمیکنی (زن نمیگیری ) ؟ پاسخ میدهد : ،، با پی زنانم عیشی نباشد ،، و چون میگویند جوانی بخواه ، پاسخ میدهد : ،، مرا که پیرم با پیر زنان الفت نیست پس او را که جوان باشد با من که پیرم چه دوستی صورت بندد ؟ ،، این همه انصاف و روشن بینی آنهم در روزگار سعدی و مولانا ( سده هفتم ) در صاحبان حهان بینی اول میتوان سراغ کرد ؟ قصه ازدواج دختر مولوی باشمس هم یکی از صدها ازدواج از این دست است اما بی آنکه بخواهیم توجیه کتیم با با تآمل با آن برخورد کرد .... البته خطا و اشتباه هم که خصایص بشر است در جهان بینی دوم پذیرفته است . صاحبان جهان بینی اول چنان سخن میگویند که به رغم پذیرش وجود چهارده معصوم و نه بیشتر ، تو گویی خود نیز معصومند و نوعی عصمت اکتسابی دارند ! این سقراط ها هستند که میپذیرند نمیدانند و میپذیرند که اشتباه هم میکنند .
Forwarded from اصغر دادبه
در پایان ، و شاید در پایان این بخش نظرتان را بدین نکته جلب میکنم که : جهان ما جهان نسبیات است . نظریه ها را باید به طور نسبی درست دانست و به طور نسبی پذیرفت و نه به گونه مطلق . یادتان هست که در مباحث کلامی بحثی مطرح است در این باب که : فرشته برتر است یا انسان ؟ خردمندان ، انسان را برتر می شمارند با این توجیه که انسان - برخلاف فرشته - میتواند گناه کند و با این توانایی است که گناه نمی کند و میرسد به جایی که جز خدا نمی بیند : ،، رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند / بنگر که تاچه حد است مکان آدمیت ،، . این گناه نکردن در پی گناه کردن صورت میگیرد ، زیرا اگر آدمی اصلا گناه نکند معصوم خواهد بود و چنین نیست . اهمیت و ارزش کار هم در همین است ؛ در اینکه گناه کند و در پی گناه کردنها برسد به جایی که گناه نکند ... اشتباه و خطا هم از این نوع است . انسان هرقدر متفکرباشد انسان است ، و انسان خطاهم میکند . کسی نمیگوید بزرگان خطا نمیکنند . معدل خطاهایشان ، پایین است و معدل صوابهایشان ، بالا . معدل سخنان و نظزیه های مولوی ، معدلی عالیست . چنانکه گفتم انسان در راه است و فکر هم در راه است .... معدل اندیشه های مولوی چنان عالیست که جهان متمدن دوباره بدو توجهی خاص کرده است .... کاش منتقدان انگشت بر مسائل و مباحث مطرح شده در مثنوی و دیگر آثار مولوی میگذاشتند و از منظری علمی به نقد می پرداختند ، آن وقت اگرحتی نظریه ای رد میشد بازهم ارزش علمی میداشت . صرف متهم ساختن ، عملکردی علمی نیست . ...شما از صداقت و پاکی بعضی مخالفان عرفان و فلسفه سخن گفتید . بدیهی است که در میان مخالفان جهان بینیهای فلسفی ، به طور عام ، شخصیتهای صادق و پاک نیز هست . این یک امر عقلی است ، اما آیا در سخنان بی بنیاد ، از نوع توهین به حضرت علی ع در هفتاد موضع مثنوی ، واردکردن اتهام شاهد بازی به شمس و تجاوز به ناموس مولوی هم صداقتی هست ؟ ای کاش اینان یک بار با دقت ستایش مولی علی ع را که با بیت معروف ،، از علی آموز اخلاص عمل / شیرحق را دان منزه از دغل ،، آغاز میشود میخواندند و در آن به دیده تحقیق و انصاف مینگریستند ، ای کاش ...
پرسش یکی از دوستان درباب بخش نخست گفتار آشنایی با تفکر فلسفی 👇
Forwarded from Amirhosein Zahedi
سلام و درود بر استاد گرانقدرم
امیدوارم تندرست باشید

در "روزگفتار تفکر فلسفی" گفتید که چه کسانی نباید فلسفه بخوانند. بدون اغراق هر ویژگی که نام بردید، قسمت بزرگی از جامعه ی ما رو در بر میگیرد. با توجه به سخنان شما، فیلسوفان حقیقی بسیار اندک هستند. در چنین جامعه ای، مخالفان بسیاری هم دارند و در عین اندک بودن فیلسوفان، با یکدیگر اختلاف نظر هم دارند. پرسش من اینست که با این موارد، فلسفه چه نقشی در چنین جامعه ای دارد؟
فیلسوفان میتوانند در چنین جامعه ای حرکتی مفید انجام دهند؟
آشنایی با تفکر فلسفی بخش دوم:
مطالبی که در این گفتار خواهید شنید:
در این گفتار با ارائه تحلیلی از فیلم "دوازده مرد خشمگین" به کارگردانی سیدنی لومت و اشاره به لایه های روانشناسی، اخلاقی و فلسفی این فیلم، تلاش کرده ام چشم اندازی از چیستی تفکر فلسفی را به دوستان معرفی کنم.
1. این فیلم از منظر روانشناسی حاوی نکات بسیاری است که از این میان میتوان موضوعات زیر را نام برد: تیپولوژی و شخصیت شناسی، روانکاوی و دخالت ناخودآگاه در داوریهای ما، میزان غلبه عواطف بر عقلانیت بسته به میزان قوت انگیزه های درونی و روانشناختی، مکانیسمهای فرافکنی و جایگزینی و ... . تفصیل این بحث هم از تخصص من خارج است و هم از موضوع مورد بحث ما و بنابراین برای تامل بیشتر در مورد آن مناسب است به متخصصان امر رجوع شود.
2. از منظر اخلاقی این فیلم بر دو نکته بسیار مهم تاکید دارد. نخست: اهمیت انجام وظیفه حتی در مواقعی که در بدو امر لزومی برای آن نمی بینیم. این نکته بیشتر مبتنی بر مکتب وظیفه گرایی در فلسفه اخلاق است. دوم: تاکید بر قاعده طلایی اخلاق که هنگام رفتار و داوری در باب دیگران باید خود را جای آنها تصور کنیم و بر این مبنا عمل کنیم. توضیح اینکه نگاه اخلاقی در این فیلم بیشتر نگاهی کانتی است.
3. از منظر فلسفی نیز چندین دریافت از فیلم به ذهن من رسیده است که آن را برای آغاز آشنایی با تفکر فلسفی مناسب یافتم. نخست: دعوت به تامل دوباره درباب هر آنچه که در ابتدا ممکن است حقیقتی یقینی و بدیهی به نظر برسد. دو: جدی گرفتن و دنبال کردن تردیدهای منطقی که به ذهن وارد میشوند. سه: انسانها در یک فرآیند گروهی و گفتگوی چندجانبه (دیالکتیک سقراطی) به حقیقت نزدیک میشویم، حقیقت امری نیست که توسط یک فرد کشف و سپس به دیگران دیکته و آموخته شود. چهار: داوریهای ما همیشه نمیتواند با اطمینان مطلق و صددرصدی همراه باشد و در بسیاری از موارد رای به غلبه شواهد و دلایل می دهیم. پنج: یکی از روشهای معمول و متداول و مقبول در روند استدلال ورزی استفاده از روش abduction است. در بسیاری از موارد ما امکان استفاده از روشهای استقرایی یا قیاسی را نداریم و باید از راه جمع آوری اطلاعات و دقت در آنها در صدد یافتن بهترین تبیین ممکن باشیم. شخصیتهای این فیلم بدون آنکه فیلسوف رسمی و آکادمیک باشند و تحصیلات تخصصی در این زمینه داشته باشند، ناخوداگاه در مسیری از تفکر قرار میگیرند که از روش استدلال abduction استفاده میکنند.
توضیحات کاملتر را میتوانید در فایل زیر بشنوید:
توضیحات کاملتر را میتوانید در فایل زیر بشنوید. 👇 منتظر نظرات و انتقادات دوستان هستم. با سپاس 🙏
Hossein Mahmoudi:
Hossein Mahmoudi:
فرزان کمالی نیا:
کوهن می‌گوید در حال حاضر سیصد مشاور فلسفی در «ان‌پی‌سی‌ای» مشغول به فعالیت هستند، در حالی که پنج سال پیش تعداد آنها 75 نفر بود. علاوه بر این، «انجمن متخصّصان فلسفی آمریکا» (ای‌پی‌پی‌ای) (American Philosophical Practitioners Association-APPA) که یک نهاد مشاورۀ فلسفی شناخته‌شدۀ دیگر است اعلام می‌کند که تاکنون به دویست متخصّصِ فعال گواهی‌نامه داده است و این رقم از سال 2011 تاکنون، 30% افزایش داشته است. شرط «ان‌پی‌سی‌ای» برای پذیرش مشاور، آن است که دست‌کم دارای مدرک کارشناسی‌ارشد در رشتۀ بهداشت روان باشند و دورۀ عملی فلسفه خصوصاً روان‌درمانگریِ منطق-محور را بگذرانند. مشاوران «انجمن متخصّصان فلسفی آمریکا» نیز برای دریافت گواهیِ دستیاری، ملزم به داشتن مدرک کارشناسی‌ارشد در رشتۀ فلسفه هستند.
طی سال‌های اخیر، هر دو انجمن از افزایش علاقۀ فلاسفۀ جوانی گزارش داده‌اند که قصد دارند از دانش آکادمیک خود به نحو عملی استفاده کنند. جالب است که نیاز به روش‌های ‌روان‌درمانگریِ فلسفی با این علاقۀ فزاینده هماهنگی دارد. کوهن می‌گوید: "اکنون مردم نسبت به قبل آگاه‌تر شده‌اند که تفکّر فلسفی دربارۀ مشکلات، به‌ویژه مشکلات اخلاقی، سودمند و نتیجه‌بخش است."
کوهن معتقد است که روند اخیرِ افزایش توجّهات به حوزۀ روان‌درمانگری فلسفی، با افزایش آگاهی‌ها دربارۀ نحوۀ به‌کارگیری فلسفه برای پیشبرد تکنولوژی مثل هوش مصنوعی و مسائل نوین اخلاقی مثل موضوع سرپرستی همراه بوده است. حتّی تعداد اساتیدی که در حوزۀ فلسفۀ کاربردی مثل اخلاق زیستی یا فلسفۀ روان کار می‌کنند نیز افزایش یافته است. وی می‌گوید: "فلسفه در حال ورود به حوزه‌های عملی است و جز حوزۀ مشاورۀ فلسفی، در حوزه‌های متعدّد دیگری نیز در حال نفوذ است."
Hossein Mahmoudi:
بخشی از نامۀ فرانتس #کافکا به دوستش اسکار پولاک :

«… فکر می‌کنم اصولاً آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند. اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه‌مان و بیدارمان نکند، پس چرا می‌خوانیمش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می‌شود خوش حال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال مان را خوش می‌کند. ما اما نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوش حالی ِ سخت دردناک متاثرمان کند؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم؛ مثل زمانی که در جنگل‌ها پیش می‌رویم، دور از همهٔ آدم‌ها؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزدهٔ درونمان…»
بحثی در امکان یا امتناع روشنفکری دینی

به دنبال طرح برخی از مباحث در کانال تعدادی از دوستان نظر شخصی من را درباب مفهومی به نام روشنفکری دینی جویا شدند. در فایل زیر نتیجه مطالعات و تاملاتم را در این مورد با شما دوستان در میان میگذارم.

مطالبی که در این گفتار خواهید شنید:
۱. اشاره به پیشفرضهای بحث از جمله امکانپذیری، فایده مندی و حتی لزوم ارائه تعریفهای روشمند.
۲. تعریف مفهوم روشنفکری بر اساس مولفه های اصلی آن.
۳. تعریف مفهوم دینداری بر اساس مولفه های اصلی آن.
۴. بحث درباره ناسازگاری مفهوم روشنفکری با دینداری.
۵. نتیجه گیری.

نکته:
به منظور زیاد نشدن حجم فایل صوتی و سهولت دانلود این گفتار در دو بخش ضبط شده و ارسال میشود.

مشتاق دریافت نقد و نظر دوستان هستم.
با سپاس فراوان.

حسین محمودی
2025/09/13 17:42:38
Back to Top
HTML Embed Code: