tgoop.com/Daricheh93/29672
Create:
Last Update:
Last Update:
#پاراگراف_دریچه
آزاده چشم هایش را باز کرد. مهتابی های روی سقف را به صورت هاله ای از نور می دید. کمی درد داشت با خودش گفت :«مامان من اینقدر عاشقت بودم که نخواستم مثل من درد بکشی. مامان هم بزودی میاد پیشت. مطمئن باش دنیایی که الان هستی خیلی قشنگ تر از دنیاییه که ما آدم ها ساختیم. خانم دکتر گفت اگر درمان رو شروع کنم ، ممکنه مغز و قلبت تشکیل نشه. ممکنه زنده بمونی اما با قلب و مغز ناقص! آدم بدون مغز و بدون قلب ،میشه سنگ! من آدم سنگی زیاد دیدم ،هیچ کسی دوستشون نداره! ترجیح دادم اگر قراره انسان بدون قلب و مغز باشی، همون فرشته باقی بمونی! تنها دردم اینه که مجبور شدم جای تو انتخاب کنم! من رو ببخش!»
#ماهو
#مهرناز_سلیمانی ✍
@daricheh93
Dariche93.ir
BY انجمن ادبیات داستانی دریچه
Share with your friend now:
tgoop.com/Daricheh93/29672