tgoop.com/BookPhill/1470
Create:
Last Update:
Last Update:
لیلی و مجنون
قسمت ششم
از چشم رسیدگی که هستم
شد چون تو رسیدهای ز دستم
شاید چشم زخمی خوردم که میوه ای همچون تو از دستانم رفته.
نیلی که کِشند گرد رخسار
هست از پی زخم چشم اغیار
بخاطر در امان بودن از چشم زخم غریبه هاست که دور صورت نیل می کشند.
خورشید که نیلگون حروف است
هم چشم رسیده کسوف است
خورشید که نیل گون و روشن کننده دنیاست هم از چشم خوردن است که کسوف می کند.
هر گنج که برقعی نپوشد
در بردن آن جهان بکوشد
هر گنجی که روی آن پوشیده نشود جهان تلاش می کند این گنج را به دست آورد.
روزی که هوای پرنیانپوش
خلخال فلک نهاد بر گوش
روزی که هوا مطبوع و دلچسب بود و آسمان خورشید را به گوش خود آویزان کرده بود.
سیمآب ستارهها در آن صرف
شد ز آتش آفتاب شنگرف
ستاره های نقره ای در گوشه آسمان در اثر نور آفتاب به رنگ سرخ در آمده بودند.
مجنون رمیده دل چو سیمآب
با آن دو سه یار ناز برتاب
آمد به دیار یار پویان
لبیکزنان و بیتگویان
مجنون که رنگ بر رخش نمانده بود همراه یاران عاشقش لبیک گویان به سمت شهر لیلی حرکت کرد.
میشد سوی یار دلرمیده
پیراهن صابری دریده
میگشت به گرد خرمن دل
میدوخت دریده دامن دل
به دور خرمن دل می گشت و دامن دلش که پاره شده بود می دوخت.
میرفت نوان چو مردم مست
میزد به سر و به روی بر دست
چون کار دلش ز دست بگذشت
بر خرگه یار مست بگذشت
هنگامی که کار دل از مهار خارج شد از کنار چادر لیلی مثل مستان عبور کرد.
بر رسم عرب نشسته آن ماه
بر بسته ز در شکنج خرگاه
طبق رسم و رسوب عرب لیلی در پیچ و تاب ورودی درب خیمه ساکن و افسرده نشسته بود.
آن دید در این و حسرتی خوَرد
وین دید در آن و نوحهای کرد
یکیشان آن یکی را دید و حسرت خورد، و دیگری آن یکی را دید و گریه و شیون کرد.
لیلی چو ستاره در عماری
مجنون چو فلک به پردهداری
لیلی همانند ستاره ای بود که در کجاوه نشسته بود و مجنون نیز همانند آسمان و فلک به محافظت و پرده داری مشغول بود.
لیلی گُلهبند باز کرده
مجنون گِلهها دراز کرده
لیلی کلاه از سر برداشت و مجنون شروع به گله و شکایت کرد.
✏️بابک مصطفوی
@bookphill
#سه_شنبه_های_گنجوی
#برش_کتاب
#لیلی_و_مجنون_به_نثر_روان
#شعر
BY BookPhill
Share with your friend now:
tgoop.com/BookPhill/1470