ASHAAR_NABB Telegram 8348
🍃🍃

نام شعر : از تو تا خدا
شاعر : علی سجاد صفدری

تویی آغاز هر شعرم، تویی پایان هر رویا
دل دیوانه‌ام بی‌تو نمی‌گیرد سر از دنیا
تمــام لحظه‌هــام از تو، پر از عطر حضورت شد
دلم می‌لرزد از شوقت، چو ماه افتد به دریا
تـمام شب دعا کردم، بیایی باز در رؤیا
تویی آرام جان من، تویی تفسیر در فردا
تمنای دلم هستی، بمان تا آخر دنیا
که جز عشق تو نتوانم، دگر حرفی به آن بالا
یقین دارم که روزی باز، چشمانت مرا خواند
و عشقت می‌شود فانوس شب‌های پریشا‌ن‌ما
یقین دارم صدایم را، دلِ مغرور تو بشنید
ولی پنهان شدی از من، چرا؟ بی‌هیچ اما...
یاد آن روزی که خندیدی، جهان من گلستان شد
کنار تو دلم خوش بود، پر از آرامش و معنا
نگاهم مانده بر درها، دلم در آرزو گم شد
که شاید ردّ پایت را بیابم گوشه‌ای اینجا
نمی‌دانی چه شب‌هایی، بدونت گریه‌ام وا شد
به یادت شعله می‌گیرد دل خاموش درین سودا
نسیم سرد پاییزی، به یادم می‌دهد هر شب
تو رفتی و جهانم شد پر از اندوه در غم‌ها
نپرسیدی چه آمد بر من و دل‌خستگی‌هایم
تو رفتی و دلم مانده، میان خاطره تنها
« به شکوه چون لبم وا شد حکیم غزنه پیدا شد »
« بگفتا بسته کن دیگر دهان از شکوه ی بیجا »
«اتاقم نیمه روشن بود کتابی چند با من بود »
«گشودم گنج حافظ را که یابم گوهر یکتا»
«یقینم شد که حالم را لسان الغیب میداند»
«که در تفسیر احوالم بگفت آن شاعر دانا »
«الا یا ایها اساقی ادرکسا و ناولها »
«که عشق آسان نبود اول ولی افتاد مشکل ها»
ز شور عشق تو هر شب، دلم بی‌تاب و آشفته‌ست
شراب چشم تو مستم کند، بی‌جام و بی‌می‌ها
نهانی گریه می‌ریزم، به یاد لحظه‌ی دیدار
کجا رفتی؟ که بی‌تو شد، شبم هم‌ناله‌ی فردا
دل من بی‌تو پژمرده، چو گل در دامن پاییز
بهاری باش و بازآیی، بریزی رنگ بر صحرا
من آن دیوانه‌ام، یارا، که با یادت نفس دارم
تو را خواندم به هر سو، با تمام این غزل‌ها
به میخانه دلم پر زد، شبی از شوق دیدارش
که در جامی اگر باشد، نشان از چشمِ سرمستش
سحر، ساقی شرر می‌ریخت، درون ساغر جانم
به لب می‌گفت: «بنگر تو، به مستی راز این فردا»»
دل آشفته، لب تشنه، نظر بر چشم ساقی داشت
نه از می مست می‌گردید، ز عشق ناب او مستا
ز چشمش آتشی افتاد، که آتش زد دل و جان را
بگو ای باد شب‌گردان، کجا پنهان شد آن چشمش ؟
تو را آن‌جا نیافتم من، ولی در آسمان یافتم
میان نغمه‌ی مهتاب، در آن شب‌های بی پایان
ز نامت شور می‌گیرد، دلِ سوزان بی‌تابم
تویی آن نور بی‌پایان، تویی آن حافظ قرآن
به هر سو چشم می‌گردد، تویی پیداتر از پیدا
نهان در قطره‌ای اشک و، عیان در نغمه‌ی قرآن
دل از دنیا بریدم چون، تو در دل بودی از آغاز
کجایی؟ جز تو کی باشد، رفیقِ شب های بی پایان؟
نه در محراب و میخانه، نه در فریاد این دنیا
تو را در خلوت دل یافتم، در آن هنگامی تنها
به هر اسمی که خواندمت، دلم آرام تر از قبل شد
که عشقِ خالصت جاری‌ست، میان ذره تا دریا
تو را در سونِ روشن، درون شعله‌ی ایمان
تو را در نورِ سحر دیدم، نهان از دیده‌ی دنیا
«سنایی رفت و پنهان شد مرا رویا پریشان شد »
خیال از اوج پایان شد فرو افتادم از بالا»
«نه محفل بود نه یاران نه غم خار گنه کاران»
«ز ابر دیده ام باران فرو بارید بی پروا »
نبودی در کنارم، لیک، نورت بود با من باز
چو خورشیدی که می‌تابد، درون قلب ویران ها
« شبی در کنج تنهایی میان گریه خابم برد »
«به بزم قدسیان رفتم ولی در عالم رویا»
«درخشان محفلی دیدم چو بزم اختران روشن»
«محمد همچو خورشیدی نشته انداران بالا»
«روان انبیا با او علی شیر خدا با او»
«تمام انبیا با او همه پاک و همه والا»
خداوندا! دلم با تو، نفس‌هایم همه ذکر است
تو را دارم، چه حاجت ، به این بت های زراندودا ...



Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃
9



tgoop.com/Ashaar_nabb/8348
Create:
Last Update:

🍃🍃

نام شعر : از تو تا خدا
شاعر : علی سجاد صفدری

تویی آغاز هر شعرم، تویی پایان هر رویا
دل دیوانه‌ام بی‌تو نمی‌گیرد سر از دنیا
تمــام لحظه‌هــام از تو، پر از عطر حضورت شد
دلم می‌لرزد از شوقت، چو ماه افتد به دریا
تـمام شب دعا کردم، بیایی باز در رؤیا
تویی آرام جان من، تویی تفسیر در فردا
تمنای دلم هستی، بمان تا آخر دنیا
که جز عشق تو نتوانم، دگر حرفی به آن بالا
یقین دارم که روزی باز، چشمانت مرا خواند
و عشقت می‌شود فانوس شب‌های پریشا‌ن‌ما
یقین دارم صدایم را، دلِ مغرور تو بشنید
ولی پنهان شدی از من، چرا؟ بی‌هیچ اما...
یاد آن روزی که خندیدی، جهان من گلستان شد
کنار تو دلم خوش بود، پر از آرامش و معنا
نگاهم مانده بر درها، دلم در آرزو گم شد
که شاید ردّ پایت را بیابم گوشه‌ای اینجا
نمی‌دانی چه شب‌هایی، بدونت گریه‌ام وا شد
به یادت شعله می‌گیرد دل خاموش درین سودا
نسیم سرد پاییزی، به یادم می‌دهد هر شب
تو رفتی و جهانم شد پر از اندوه در غم‌ها
نپرسیدی چه آمد بر من و دل‌خستگی‌هایم
تو رفتی و دلم مانده، میان خاطره تنها
« به شکوه چون لبم وا شد حکیم غزنه پیدا شد »
« بگفتا بسته کن دیگر دهان از شکوه ی بیجا »
«اتاقم نیمه روشن بود کتابی چند با من بود »
«گشودم گنج حافظ را که یابم گوهر یکتا»
«یقینم شد که حالم را لسان الغیب میداند»
«که در تفسیر احوالم بگفت آن شاعر دانا »
«الا یا ایها اساقی ادرکسا و ناولها »
«که عشق آسان نبود اول ولی افتاد مشکل ها»
ز شور عشق تو هر شب، دلم بی‌تاب و آشفته‌ست
شراب چشم تو مستم کند، بی‌جام و بی‌می‌ها
نهانی گریه می‌ریزم، به یاد لحظه‌ی دیدار
کجا رفتی؟ که بی‌تو شد، شبم هم‌ناله‌ی فردا
دل من بی‌تو پژمرده، چو گل در دامن پاییز
بهاری باش و بازآیی، بریزی رنگ بر صحرا
من آن دیوانه‌ام، یارا، که با یادت نفس دارم
تو را خواندم به هر سو، با تمام این غزل‌ها
به میخانه دلم پر زد، شبی از شوق دیدارش
که در جامی اگر باشد، نشان از چشمِ سرمستش
سحر، ساقی شرر می‌ریخت، درون ساغر جانم
به لب می‌گفت: «بنگر تو، به مستی راز این فردا»»
دل آشفته، لب تشنه، نظر بر چشم ساقی داشت
نه از می مست می‌گردید، ز عشق ناب او مستا
ز چشمش آتشی افتاد، که آتش زد دل و جان را
بگو ای باد شب‌گردان، کجا پنهان شد آن چشمش ؟
تو را آن‌جا نیافتم من، ولی در آسمان یافتم
میان نغمه‌ی مهتاب، در آن شب‌های بی پایان
ز نامت شور می‌گیرد، دلِ سوزان بی‌تابم
تویی آن نور بی‌پایان، تویی آن حافظ قرآن
به هر سو چشم می‌گردد، تویی پیداتر از پیدا
نهان در قطره‌ای اشک و، عیان در نغمه‌ی قرآن
دل از دنیا بریدم چون، تو در دل بودی از آغاز
کجایی؟ جز تو کی باشد، رفیقِ شب های بی پایان؟
نه در محراب و میخانه، نه در فریاد این دنیا
تو را در خلوت دل یافتم، در آن هنگامی تنها
به هر اسمی که خواندمت، دلم آرام تر از قبل شد
که عشقِ خالصت جاری‌ست، میان ذره تا دریا
تو را در سونِ روشن، درون شعله‌ی ایمان
تو را در نورِ سحر دیدم، نهان از دیده‌ی دنیا
«سنایی رفت و پنهان شد مرا رویا پریشان شد »
خیال از اوج پایان شد فرو افتادم از بالا»
«نه محفل بود نه یاران نه غم خار گنه کاران»
«ز ابر دیده ام باران فرو بارید بی پروا »
نبودی در کنارم، لیک، نورت بود با من باز
چو خورشیدی که می‌تابد، درون قلب ویران ها
« شبی در کنج تنهایی میان گریه خابم برد »
«به بزم قدسیان رفتم ولی در عالم رویا»
«درخشان محفلی دیدم چو بزم اختران روشن»
«محمد همچو خورشیدی نشته انداران بالا»
«روان انبیا با او علی شیر خدا با او»
«تمام انبیا با او همه پاک و همه والا»
خداوندا! دلم با تو، نفس‌هایم همه ذکر است
تو را دارم، چه حاجت ، به این بت های زراندودا ...



Join ➣ @Ashaar_Nabb🍃

BY اشعار ناب


Share with your friend now:
tgoop.com/Ashaar_nabb/8348

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Members can post their voice notes of themselves screaming. Interestingly, the group doesn’t allow to post anything else which might lead to an instant ban. As of now, there are more than 330 members in the group. When choosing the right name for your Telegram channel, use the language of your target audience. The name must sum up the essence of your channel in 1-3 words. If you’re planning to expand your Telegram audience, it makes sense to incorporate keywords into your name. “[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) Telegram Channels requirements & features
from us


Telegram اشعار ناب
FROM American