Telegram Web
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ...
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...


@ArakiBass
Forwarded from اتچ بات
#سنگ_نبشته های کرهرود

حدود دو هفته پیش به نقل از استاد محمد مددی، پژوهشگر و نویسنده کتاب تاریخ اراک گزارشی خدمتتان پست کردیم مبنی بر شیوع وبا در منطقه کرهرود اراک به استناد سنگ نبشته های تاریخی منطقه کوهستانی چنار و دره سنگ نبشته کرهرودکه منجر به کشته شدن حدود ۳۰۰ نفر و پناه بردن اهالی به این دره و قرنطینه شدن از ترس مبتلا شدن به وبا در این مکان بود، در آن گزارش بخشی از سنگ نبشته بعلت خراشیدگی و رنگ پاشیدگی قابلیت بازخوانی نداشت که جناب مددی باتفاق استاد شیری و دوستانشان مجدد به این منطقه مراجعه کردند و با رفع رنگ پاشیدگی متوجه یافته های جدیدی شدند،نویسنده کتیبه که این سنگ نبشته را حدود ۱۷۰ سال پیش با خط خوش و زیبا حکاکی کرده در چند سطر کوتاه اطلاعات ارزشمندی را برای نسلهای بعد به یادگار نگاشته است، نویسنده از دو رویداد ناگوار سخن میگوید، از "گرانی" و "وبای" سال ۱۲۶۲ قمری برابر با ۱۲۲۴ خورشیدی
با پژوهشی که انجام شد متن قسمت آسیب دیده این بود "زن طلاق نشدیم" برای درک بهتر اینطور بازنویسی میگردد : به این مکان گریخته،زن طلاق نشدیم، و سالم ماندیم

امیدواریم مسئولان میراث فرهنگی قدر این سند با ارزش را بدانند و برای حفظ آن چاره ای بیاندیشند.

#میراث_فرهنگی
#تاریخ_اراک
#اراک_قدیم
#کرهرود
#دره_چنار
#دره_سنگ_نبشته
#اراکی_باس


@ArakiBass
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من نمی دانم - و همین درد مرا سخت می آزارد -

که چرا انسان ، این دانا

این پیغمبر

در تکاپوهایش : - چیزی از معجزه آن سو تر -

ره نبرده ست به اعجاز محبت ،

چه دلیلی دارد ؟

چه دلیلی دارد

که هنوز

مهربانی را نشناخته است ؟

و نمی داند در یک لبخند ،

چه شگفتی هایی پنهان است !

من بر آنم که در این دریا

خوب بودن - به خدا - سهل ترین کارست

و نمی دانم

که چرا انسان ،

تا این حد ،

با خوبی

بیگانه است

و همین درد مرا سخت می آزارد !
#روانشاد_فریدن_مشیری
#استاد_شجریان

#اراکی_باس_بامحبت_باشه

@arakibass
👍1
🔸رازان ۱۲ را از همین امروز تهیه کنید

در هر جای کشور که هستید، برای تهیه رازان ۱۲ ویژه جشن‌نامه دکتر مصطفی بادکوبه‌ای هزاوه‌ای، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی از همین امروز ۲۲ اردیبهشت ۹۹ به شماره ۰۹۱۰۲۰۱۳۵۸۱ در واتس‌آپ یا تلگرام درخواست خرید خود را اعلام کنید تا پس از انتشار جزو نخستین کسانی باشید که این شماره خواندنی به دست شما رسیده باشد.

🔹از نشریات مستقل و غیردولتی حمایت کنیم.

#فصلنامه_رازان

@faslnamehrazan
👍1
Forwarded from اتچ بات
#دل_نوشته

دستهای کار آزموده با دلی آرام
گاهی لازم نیست سوار بر اتوبوس یا قطار یا هواپیما شد و رنج سفر را بر خود هموار کرد. در دوران کرونا که سفر کردن برای ما ناممکن شده است. می توانیم تغییری ساده در الگوهای خود بدهید و یکی از خیابان های شهر که کمتر از آنجا گذر کرده ایم را انتخاب و به قصد سفر و بهتر دیدن و لذت بردن قدم به قدم در آن سیر و سیاحت کنیم.
بعدازظهر روز بهاری نسبتا گرمی است. در خیابان و چهارراهی شلوغ، زندگی ماشینی در جریان است. خودم را رها می کنم و چشم هایم را می سپارم به دیدن آنچه زیباست و بی تفاوت از کنارش گذر نمی کنم. پیادرو از روغن و گریس، سیاه و چرب شده است. دستهایی کوچک و مردانه که با مهارت و دقت و وسواس در حال بستن پیچ و به قول خودش با آچار تخت بود؛ چندین بار دور پیچ می چرخاند؛ نگاهش شفاف و زلال و پر از مهر است. نگاهش را از من می دزد و به کار بستن پیچ است. به دوربین و لنزی که تا چند قدمی اش جلو آمده بی تفاوت است و دست های ریز و کوچک گریسی و سیاهش در گرو بستن پیچ است ، پیچی که بد قلقی می کند و خوب نمی چرخد. آچار را عوض می کند و پیچ تسلیم چرخش های منظم دست و آچار می شود و زنجیر را محکم در خود نگه می دارد. دیدار با امیر حسین دستاورد سفر کوتاهی بود که وقتی او را برای خداحافظی به نام خواندم، لبخندی شیرین بدرقه راهم کرد که لذت و شیرینی آن به جانم نشست.
هوا خنک تر شد و باد بهاری ملایمی وزیدن گرفت و صدای باد در هیاهوی صدای ماشین ها به آرامی به گوش می رسید.
بازار همیشه می تواند بخشی از یک سفر کوتاه باشد. هر خشت و آجرش از دل تاریخ حرف ها نگفته دارند. حیاط روباز که آفتاب بر روی سنگفرش و ستون های نیمکتی آن تابیده است؛ بخشی از حیاط با نقش گل وبوته های سرمه ایی فرش شده؛ دستهایی در حال شیرازه زدن بود؛دستهای پینه بسته که زخمهایی کهنه در سر انگشتانش داشت، سوزن را در دل فرش فرو می کرد و شیرازه را می بافت تا فرش از هم نپاشد و نابود نشود. دست و دلش در کار ساختن و محکم کردن بنیان فرش بود و گره ها را در هم قلاب می کرد و تنگ هم می نشاند. پشت به آفتاب داشت و باد ملایم بهاری همراه موهای نقره ایش رقص موزونی می کرد. سفر کوتاهی بود در دل شهر و همسفر شدن با دونسل که با دستهای کار آزموده و دلی آرام درحال نقش زندگی بر پیکر شهر همیشه پر هیاهو بودند...
اردیبهشت ۱۳۹۹

#زهرا_سلیمی


@ArakiBass
👍1
سنجاب فتیر خور یادتونه؟؟
همون که موقع پخت فتیر میامد پشت پنجره آشپزخونه استاد نوری و سهم فتیرشو میگرفت
توی برف نشسته و فتیر میخوره😍

📸 تورنتو استاد #مجید_نوری


@ArakiBass
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثنوی رستگاری
پیشکش به مقام مقدس حضرت علی(ع)
سروده روانشاد استاد مقامی
(دکتر علیرضا مقامی)
از استادهای مهرگستر و شاعران شعر صفت شهرمون
(تصویر عزیز ایشون و خط خوش همایونی شون، زینت بخش این پست شده)
روان پاکشون خدایی و بهشت خانه ی ابدی شون

سپاس بی کران از محبت ادیت فیلم توسط یکی از اعضای عزیز خانواده اراکی باس
وحید جان روشنی عزیز
@VRnet
موسیقی متن و پایانی اثری از مهدی یغمایی
@mehdiyaghmaei
و ایمان قیاسی با نام علی دریاست... #امام_علی(ع)
#بندگی
#شهادت
#استاد_مقامی
#شاعر
#شعر
#وحید_روشنی
#اراکی_باس_هنرپرور_باشه

@arakibass
تصویری از شبهای قدر

فرزند بیمار مبتلا به بیماری کرونا در شب قدر برای توسل و دعا قرآن بر سر مادر گرفته است.


📸 #عادل_عزیزی


@ArakiBass
📣📣🔔🔔 توووووووجه🔔🔔📣📣

ادارات .....
محیط زیست
منابع طبیعی
شهرداری

این درختان متعلق به کجا هستند که در دومین ماه بهار که تازه درخت جوانه زده با این بی رحمی و قساوت بریده شده اند ؟؟؟؟؟؟
حتی برگهای تازه و سبز هنوز به تنه و شاخه ها نمایانگر میباشد .
این عکس روز جمعه ساعت ۱۳ در شهرک گردو گرفته شده .
لطفا ادارات ذیربط از طریق پلاک شهربانی خودرو پیگیر ماجرای قطع درختانی که خیلی هم عمر طولانی ندارند و سبز و خیس هستند بشوند .

شماره پلاک خاور ۴۵۱. ع ۲۸ . ایران ۴۷

📸 #علی_عیاشی ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹


@ArakiBass
#شاعران_اراک


شعر خوبی ازآقای احسان افشاری خواندم البته بنده اورا نمی شناسم ، تحت تأثیر آن شعر ، شعری سرودم که تقدیمتان می کنم.

چه استراحت خوبی است درجوار خودم
خودم برای خودم باخودم کنار خودم
احسان افشاری.
بیزارازبهار.

دلم گرفته ازاوضاع روزگارخودم
همیشه دل نگران خودودیار خودم

فریب خوردم وخودکرده راچه تدبیری
به جای یارفریبنده، شرمسارخودم

یک ازهزار زگلهای آرزو نشکفت
دریغ ودرد که بیزار از بهار خودم

شعار مرگ براین و بر آن مراهم کشت
عجب مدار که من کشتهٔ شعار خودم

به دست مردم ناپخته ذوالفقار مده
که من کشندهٔ یاران به ذوالفقار خودم

مکوش در پی بی اعتباری ام ،ای خصم
که من به از تو پی سلب اعتبار خودم

کسی به دور و برم در خور ستایش نیست
به من متاز که مدحتگر تبار خودم

نه دست و پای تقلا نه تاب و توش جدل
خجل زپیکرهٔ سست و بی بخار خودم

گرفتم این غزل از شعر شاعری که سرود
« دلم به کار تو باشد ، سرم به کار خودم »
۹۹/۲/۲۶

استاد #هوشنگ_نبیونی_فراهانی


@ArakiBass
#شاعران_اراک

من از ویروس مرگ آور نمی ترسم

از این بیماری چینی درد آور نمی ترسم

از آنهائی که در الکل خطر کردند میترسم

از آنهائی که دزدیدند سفر کردند میترسم

از آن دشمن که دارد قصد جان هرگز نمی ترسم

از آنهائی که پُشت دین و مردم میشوند پنهان میترسم

#محمدنبی_انصاری

@ArakiBass
#شاعران_اراک

آقای باسواد

بعضی‌ها کتاب می‌خوانند که بزرگ بشوند و بعضی‌ها کتاب می‌خوانند که به دیگران بزرگی کنند؛ مثل همین آقا منوچهر، همسایه‌ی دیوار به دیوار ما که چند وقت پیش آمد و گفت:" حوصله‌ا‌م در قرنطینه سر‌رفته". گفتم کتاب بدهم بخوانی؟ گفت:"عادت ندارم". گفتم برایت شکلک در بیاورم؟ گفت:" نه همون کتاب بهتره". کتاب "انسان خردمند" اثر "یووال نوح هراری" را دادم بخواند اما او با خواندن هر ‌سطر، خودش را یک پله بالاتر از دیگران دید و همین نگاه باعث شد که روابطش با همه به ویژه با خانواده‌اش دچار تنش بشود.
یک روز همسرش، منیژه خانم با توپ پر آمد و گفت:" از اون وقت که این کتاب کوفتی‌ رو دادی دست آقا منوچهر، زندگیمون جهنم شده. اون مرتب سواد و معلوماتش رو می‌کوبه رو سرمون و ما رو شکل گوسفند می‌بینه".
هفته‌ی بعد دیدم سر و صداها خوابید وقتی علت را جویا شدم آقا منوچهر گفت:" سطح سواد همسرم خیلی پایین بود، همدیگرو نمی‌فهمیدیم به همین خاطر از هم جدا شدیم. بچه‌ها هم انداختم بیرون، گفتم هر وقت با سواد شدید برگردید".
آقا منوچهر از نیمه‌های کتاب به بعد نه فقط سواد هیچ انسانی را به رسمیت نمی‌شناخت بلکه به پرنده‌ها هم با پوزخند می‌گفت:" احمق‌ها چرا فالش می‌خونید".
او روز به روز لاغر‌تر می‌شد. چند روز پیش ‌گفت :"خیلی وقته خوار و بارم تموم شده اما مغازه‌دارهای شهرمون از بس بی‌سوادند، کسر شأنم میشه برم ازشون چیزی بخرم" .
بالاخره آقا منوچهر، دیروز اسباب و اثاثیه‌اش را جمع کرد و از مجتمع ما رفت. به سرایدارمان گفته بود:" سکنه‌ی این مجتمع خیلی بی‌سوادن. نمی‌تونم باهاشون کانکت بشم"

استاد #مصطفی_مشایخی


@ArakiBass
🔸رونمایی رازان ۱۲ به سبک استاد محمدحسین جمال‌زاده

دوازدهمین شماره فصلنامه رازان به خاطر شرایط کرونایی، رونمایی نخواهد شد، با این حال دوست ارجمند و عکاس پیشکسوت اراک، استاد جمال‌زاده با این عکس ساختگی به استقبال شماره ۱۲ رازان در کتابفروشی طلوع اراک رفته‌اند.

🔹این شماره به زودی در کتابفروشی های اراک عرضه می‌شود.

#فصلنامه_رازان

@faslnamehrazan
🌈 هم استانیهای عزیز و نیکوکار
در آستانه ی عید فطر، روز سترگ بندگی و آیینگی جان و تن، عید بزرگ رهایش و گشایش، همچون گذشته، با اختصاص زکات فطریه و کفاره خود، به خانه سالمندان استان مرکزی، ما را در توانبخشی و کمک به سالمندان، یاریگر باشید.
امید می بندیم و دعا می کنیم که کمکهایمان، مایه ی فرخندگی امروز و ره توشه ی رستگاری فردایمان باشد . ❇️شماره کارت مجازی بانک صادرات
۶۰۳۷۶۹۱۹۹۰۰۶۴۱۴۹
به نام موسسه خیریه سالمندان استان مرکزی
دعای خیر سالمندان، توشه راهتان
@salmandanmarkazi
اردیبهشت عشوه به باران نمود و رفت
صد گلستان به فصل بهاران فزود و رفت

دلتنگ عصر بودم و اردیبهشت من
یک پنجره به سوی خیابان گشود و رفت

#رحیم_فتوحی
📸 #حامد_علاقمند

@ArakiBass
Forwarded from اتچ بات
سومین ماه از بهار را خدمت تمامی عزیزان #خرداد_۱۳۹۹ تبریک میگویم
تولدتون مبارک خردادی های عزیز
🎂🎂🎂🎂🎂🎂

گاهی شعر هایم خوب به دلم می نشیند،
در بند بندش که دقیق می شوم رد پای تو را می بینم.


@rezabarati54
@deklamehaye_rezabarati


در سینه ام عشقی ست
جامانده از یک روز آتش بازی خورشید ،
می سوزم از گرمای سوزانش !

طوری تنم در شعله اش هر لحظه می سوزد
انگار هرگز نیست پایانش !

من عشق را دیدم
در یک شب شهریوری
از پشت یک دیوار ،


من عشق را دیدم
چیزی شبیه ماه ... نه ! قدری درخشان تر
وقت طلوعش یک شب خرداد
در برکه ای آکنده از گل های نیلوفر
_ این را خودش می گفت .

می گفت از افسانه لبریز است
تصویر سرخی چون شقایق داشت
پروانه ها را خوب می فهمید !
تعبیر باران بود
هم پنجره با صحن ایوان بود .
یک عشق ... نه ! توی رگم خون بود

می جوشید ...

من عشق را دیدم
در یک شب شهریوری
از پشت یک دیوار
در لابلای قصه ها ... بیدار !

من عشق را دیدم
تنهای تنها بود

_ مثل همین حالا....
خردادی، میلادت مبارک

دعوتید به شنیدن در کانال 👇👇

#دکلمه_های_رضا_براتی
@deklamehaye_rezabarati


#حال_خوش_خواندن
#رضا_براتی
#تیزر
#رادیو #رادیوهفت #دکلمه #نریشین
1
#شاعران_اراک
#خاطره

شب‌های امتحان

درست چهل و نه سال پیش، نزدیک روزهای امتحان، جایی خواندم که معجون گردو و فندوق و عسل طبیعی برای تقویت حافظه خوب است و توصیه شده بود که دانش آموزان در شب‌های امتحان حتما از این معجون استفاده کنند. آن نوشته را مخصوصا برای مادرم خواندم. می دانستم که نمی‌خرد و این بهانه ی خوبی می شود که در صورت افت احتمالی نمره‌هایم ، بگویم اگر خریده بودی، فسفر بیشری به مخم می رسید و معدلم بهتر می شد‌‌‌؛ یعنی توپ در زمین او می‌افتاد. اما متاسفانه مادرم فردای آن روز با دو پاکت پر از گردو و فندوق درجه یک و عسل فرد اعلا به خانه برگشت و مثل همیشه نگفت:"
مگه محمد، خاله‌زات یا پسرعموت، علی‌رضا، شب امتحان، معجون گردو و فندوق و عسل می‌خورند که همیشه معدلشون بیست میشه". خریدن گردو و فندوق و عسل همان و بسته شدن دست و بالم حتی برای نفس کشیدن همان. زیرا تا یک لحظه چشم از روی کتاب بر می‌داشتم که مثلا یک حرکت کششی در عضلاتم داشته باشم و نفسی تازه کنم، مادرم می گفت:" ده تومن دادم برات تنقلات و عسل خریدم؛ اون هم عسل طبیعی.پول که علف خرس نیست .بشین سر درس و مشقت ". یا اگر راهی دستشویی می شدم می‌گفت : کتابت را هم با خودت ببر از وقتت استفاده کن.کلی خرج روی دستم گذاشتی .وای به حالت اگه معدلت بیست نشه". طوری شده بود که حتی موقع شام و ناهار خوردن هم مجبور بودم کتاب به دست بگیرم .حتی موقع خواب هم کتاب را روی صورتم می گذاشتم و می‌خوابیدم. مادرم ساعت سه و نیم صبح از خواب بیدارم می‌کرد که معجونم را بخورم و درس بخوانم. دلشوره‌ی خیلی بدی به جانم افتاد. می‌دانستم اگر معدلم بیست نشود، مادرم یاد و خاطر ده تومانی را که بابت تنقلات و شیشه ی عسل داده چون پتک بر سرم خواهد کوفت. همین التهاب‌ها باعث شد که نتوانم هوش و حواسم را روی درس‌ها متمرکز کنم و معدلم از هر سال کم تر شد، مادرم تا چند وقت با یاد‌آوری هزینه‌ای که بی‌خودی روی دستش گذاشته بودم . طوری نگاهم می کرد که حس شتر بودن به من دست می داد ؛ مخصوصا وقتی این شعر سعدی را در وصفم می خواند:"
درختی که تلخ ست وی را سرشت
گرش بر‌نشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه تلخ بار آورد"

استاد #مصطفی_مشایخی

@ArakiBass
👍1
فرشته ماه در اراک

فرشته ماه مجموعه ۱۲ داستان کوتاه از نویسندگان معاصر تاجیکستان به کوشش عبدالرضا چراغی در ۱۱۷ صفحه به بهای ۳۰ هزار تومان در انتشارات اروانه منتشر شده است.

این کتاب شامل داستان‌هایی از اسفندیار نظر، بهمنیار، عبدومنان شیرعلی‌اف، صائمه صیدآوا و امام نظر خال نظر است. فرشته ماه در کتابفروشی طلوع اراک و دیگر کتابفروشی‌های شهر عرضه شده است.

#فصلنامه_رازان
#نویسندگان_استان_مرکزی

@faslnamehrazan
#شاعران_اراک

« کار اوصولی »

قصد دارُم بعدِ ئی کار اوصولی باکنُم
سِلام و علِیکُما زوری و پولی باکنُم

چَکِ واخاس شدَه ی ضامن بد اقبالا
شر خری پیشَه کنُم فوری وصولی باکنُم

مردُما پشتِ در دفتر هر شاسکولی
ماطل و مسخره ی اذن دوخولی باکنُم

تو اوموری که بِشُم هوچ جوری مربوط نیسّا
الکی سر بَکَشُم هر رو فوضولی باکنُم

دس وَر دارُم از ئی جاهلی و لات بازی
چپ و راس عشوَه بیام غمزَه فوفولی باکنُم

تَکِ هر مسئول باریشی و هر بی ریشی
خودُما لوس باکنُم کار سوسولی باکنُم

از سَرِ صُب تا دَمِ شِو مِثِ یابو با شُم
مِوقعِ کار که می شَه بُنَه ی دولی باکنُم !!

تنبلی پیشَه کنُم اهلِ مدارا باشُم
پاچَه خواری بَرَیِ نُمرَه قابولی باکنُم

مخلص و نوکر و پا بستَه ی شیپورچی شُم
عشق و حالی اگه شد با چِشِ جولی باکنُم

با یه ورد و کلکی بهرَه و سود بانکا ،
نرخ بیکّاری و ماشینا نوزولی باکنُم !!

کورونا کاری بِشُم کِردَه که از ناچاری
بَنیشُم کنجِ خُنَه حسِّ ملولی باکنُم

سهو کردُم ! گرُنی کاری به روزُم کِردَه
که یه پُک دق باخورُم فکرِ گاگولی باکنُم

آخدا مرحمتی کن که تو ئی وا نفسا
تو اراک ، شَرِ خودُم مدتی غولی باکنُم

مو که از دایره ی اهلِ ریا دِلخونُم
دردِ دل بلکه تَکِ حضرت خولی باکنُم!!

زنده ایما ماخام از فردا اگِه قسمت شَه
حالا که عرضی نامُندَه دیَه طولی باکنُم !!


#محمدعلمدار - خرداد ۹۹


واژه نامه

اوصولی = اصولی

باکنُم = بکنم

چَکِ واخاس شدَه = چک واخواست شده

بد اقبالا = بد اقبال را

مردُما = مردم را

ماطل = معطل

اوموری = اموری

بِشُم = به من

هوچ = هیچ

نیسّا = نیست

فوضولی = فضولی

دَس وَر دارُم = دست بردارم

راس = راست

تَکِ = پیشِ

صُب = صبح

شِو = شب

مِثِ = مثلِ

بُنَه ی دولی = بهانه ی نا توانی

بَرَیِ = برای

قابولی = قبولی

شیپورچی = شخصیت کارتونی

چِشِ = چشمِ

جولی = دختر چشم سبزانگلیسی کارتون دوقلوهای افسانه ای نوشته ی ژان شالوپین

بانکا = بانک را

نوزولی = نزولی

بِشُم = به من

بَنیشُم = بنشینم

یِه پُک = یکسره

ئی = این

شَر خودُم = شهر خودم

زنده ایما = زندگی ام را

ماخام ( ماخوام ) = می خواهم

نامُندَه = نمانده

دیَه = دیگر

@ArakiBass
با کدوم اسم شهرمون‌ بیشتر حال میکنید؟
Anonymous Poll
69%
اراک
25%
سلطان‌آباد
6%
عراق عجم
👍1
2025/08/25 21:11:32
Back to Top
HTML Embed Code: