اراکی باس...؟

Forwarded from اراکی باس...؟

#خاطره

میخواهم معلم بشوم
انشام خیلی ضعیف بود، بهتر بگم افتضاح بود، کلاس دوم راهنمایی، حاضر بودم صد تا مسئله ریاضی رو حل کنم اما دو خط انشاء ننویسم.
خوندن انشاء پای تخته سیاه که از نظر من دشوارترین کار دنیا بود.
یه روز جای معلم ادبیات فارسی معاون مدرسه اومد سر کلاس که خیلی هم سخت گیر بود، موضوع انشاء رو برای هفته آینده گفت : می خواهید چکاره شوید؟
بعد هم در اختیار خودمون گذاشت که یا بنویسیم و یا به صورت کنفرانس پای کلاس بریم و صحبت کنیم.
صحبت کردن که ابدا، مجبور بودم بنویسم : می خواهم معلم بشوم.
معلمی رو خیلی دوست داشتم، اصلا گاهی توی خیالم جای معلم کلاس درس می دادم، عاشق معلمی بودم.
این علاقه و ترس شدید از معاون مدرسه آقای ملک زاده، باعث شد که یه انشاء بنویسم عالی، هفت صفحه دفتر.
هفته آینده خود آقای ملک زاده اومد سر کلاس و رفتم پای تخته و انشام رو خوندم و همه رو بهت زده کردم حتی خودم رو.
آقای ملک زاده هم سر وجد اومده بود و گفت : مطمئنم که تو معلم میشی ( که شدم )
قرار شد انشای من با خط خوب حمید محمدی بازنویس بشه و بره توی روزنامه دیواری مدرسه ( که رفت )
اما موضوع بامزه بعدش این بود که یکی از بچه های کلاس که قرار بود کنفرانس بده و قرار هم بود خلبان بشه رفت پایین کلاس اما نتونست راجع به اینکه چرا میخواد خلبان بشه توضیح بده، وقتی با توپ و تشر آقای ملک زاده مواجه شد یه دفه گفت : آقا ما اصلا میخوایم معلم بشیم.
آقای ملک زاده گفت : آفرین خب راجع بهش صحبت کن.
گفت : آقا همون هایی که ایرج احمدی گفت، نظر ما هم همونه.
کلاس منفجر شد . . .

روز معلم رو به همه معلم های شریف و زحمتکش تبریک عرض می کنم 🌺

✍ #ایرج_احمدی_هزاوه

https://www.tgoop.com/joinchat-BhG_3zwc6l9GVEZnbZhGLw

@ArakiBass

www.tgoop.com/ArakiBass/20153

451 viewsMay 1, 2020 at 03:53

#خاطره

میخواهم معلم بشوم
انشام خیلی ضعیف بود، بهتر بگم افتضاح بود، کلاس دوم راهنمایی، حاضر بودم صد تا مسئله ریاضی رو حل کنم اما دو خط انشاء ننویسم.
خوندن انشاء پای تخته سیاه که از نظر من دشوارترین کار دنیا بود.
یه روز جای معلم ادبیات فارسی معاون مدرسه اومد سر کلاس که خیلی هم سخت گیر بود، موضوع انشاء رو برای هفته آینده گفت : می خواهید چکاره شوید؟
بعد هم در اختیار خودمون گذاشت که یا بنویسیم و یا به صورت کنفرانس پای کلاس بریم و صحبت کنیم.
صحبت کردن که ابدا، مجبور بودم بنویسم : می خواهم معلم بشوم.
معلمی رو خیلی دوست داشتم، اصلا گاهی توی خیالم جای معلم کلاس درس می دادم، عاشق معلمی بودم.
این علاقه و ترس شدید از معاون مدرسه آقای ملک زاده، باعث شد که یه انشاء بنویسم عالی، هفت صفحه دفتر.
هفته آینده خود آقای ملک زاده اومد سر کلاس و رفتم پای تخته و انشام رو خوندم و همه رو بهت زده کردم حتی خودم رو.
آقای ملک زاده هم سر وجد اومده بود و گفت : مطمئنم که تو معلم میشی ( که شدم )
قرار شد انشای من با خط خوب حمید محمدی بازنویس بشه و بره توی روزنامه دیواری مدرسه ( که رفت )
اما موضوع بامزه بعدش این بود که یکی از بچه های کلاس که قرار بود کنفرانس بده و قرار هم بود خلبان بشه رفت پایین کلاس اما نتونست راجع به اینکه چرا میخواد خلبان بشه توضیح بده، وقتی با توپ و تشر آقای ملک زاده مواجه شد یه دفه گفت : آقا ما اصلا میخوایم معلم بشیم.
آقای ملک زاده گفت : آفرین خب راجع بهش صحبت کن.
گفت : آقا همون هایی که ایرج احمدی گفت، نظر ما هم همونه.
کلاس منفجر شد . . .

روز معلم رو به همه معلم های شریف و زحمتکش تبریک عرض می کنم 🌺

✍ #ایرج_احمدی_هزاوه

https://www.tgoop.com/joinchat-BhG_3zwc6l9GVEZnbZhGLw

@ArakiBass

BY اراکی باس...؟