Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
116 - Telegram Web
Telegram Web
تلخیص مقاله شهربانو.pdf
292.5 KB
🔹تلخیص مقاله بلند «شهربانو، بانوی ایران‌زمین و مادر امامان؛ میان ایران پیش از اسلام و شیعۀ امامی»
▪️محمدعلی امیرمعزی

بسیاری بر این باورند که مادر امام سجاد دختر یزدگرد سوم است. بر‌آنیم که منشا این نظر را بررسی کنیم.
📚متن کامل مقاله در این کتاب:
https://www.tgoop.com/AmirMoezzi/95

@AmirMoezzi
👏3👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠 بازپخش live صفحه اینستاگرام کتابخانه تصوف و عرفان


(کیفیت بالا: ۲۶۰ مگابایت)

سلسله نشست های عرفان و تجلیات آن در فرهنگ، ادبیات و هنر

🔹 دکتر محمدعلی امیرمعزّی
( اسلام‌شناس، قرآن پژوه و استاد دانشگاه پاریس )

¤ موضوع : تشیع نخستین: گذرگاه عرفان باستان به عرفان اسلامی؟

¤ یکشنبه : ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰

🔹
www.instagram.com/sufismlibrary
Audio
محمدعلی امیرمعزی
تشیع نخستین، گذرگاه عرفان باستان به عرفان اسلامی؟
🎙نسخه‌ی صوتی
یکشنبه: ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
@AmirMoezzi
واکنش رسول جعفریان، به لایو اینستاگرامی محمدعلی امیر معزی:
مشتی عبارت بی‌سروته و نشان‌های بی‌پایه و غیر مستند، و تحویل دادن خواب و خیال


رسول جعفریان در کانال خود نوشت:
«این که به اسم علم و دانایی، ترویج جهل کنی و مردم را با کمک تصویر سازی خیالی سرگرم سازی؛ به نام ارائه معرفت، آنها را در وادی گمراهی بیندازی و از پرتو فریب آنان نان و نام خود را حفظ کنی. اولا یک سخنرانی به اسم تشیع نخستین در اینستاگرام گروهی که عنوان عرفان و تصوف فعالیت دارد، با ظاهر بازخوانی تاریخ، نقاشی کنی و مشتی عبارت بی‌سروته و نشان‌های بی‌پایه و غیر مستند را برای نگارش تاریخ یک دوره سرهم کنی، و اسمش را پدیدارشناسی تاریخی بگذاری و خواب و خیال تحویل دهی. مع الاسف و مطلقا حرف مستند و بدرد بخوری در میان نبود، و جز تکرار مشتی ادعاهای غالیانه در مقابل جریان تاریخی اصیل تشیع، استدلالی در بر نداشت».
@AmirMoezzi
👍2👎2
🔶️يک پيشنهاد درباره بحث در زمينه نظريه استاد دکتر محمد علی امير معزی در خصوص "تشيع نخستين" (در دو فرسته)
حسن انصاری

🔹️سخنان دکتر امير معزی در رابطه با تشيع آغازين واکنش های مختلفی را در مجامع علمی داخل و خارج تاکنون بر انگيخته. من قبلا در نوشته ها و يا درسگفتارهای تاريخ علم کلام و تاريخ نقد حديث تا اندازه ای به اين موضوع پرداخته ام. اما معتقدم شايد يکی از بهترين راه های بحث در اين زمينه پيش از هر چيز بررسی اصالت مستندات حديثی اين نظريه است. در آثار استاد دکتر محمد علی امير معزی عمدتا به اين کتاب های حديثی بيشترين استنادها را می بينيم: کتاب سليم بن قيس، تفسير العسکري، کتاب القراءات سياري، محاسن برقي، بصائر الدرجات صفار قمي، تفسير علي بن ابراهيم قمي، تفسير عياشي، تفسير فرات کوفي، تفسير حبري، کتاب کافي کليني، آثار حديثی شيخ صدوق و در نهايت آثار رجب برسي. آقای امير معزی البته تنها به حديث استناد نمی کند. ايشان از بينشی خاص درباره ظهور اسلام و طبيعت آن در شرايط تاريخی شبه جزيره در دوره اواخر دنيای عهد باستان و همچنين نوع نزاع های مذهبی و سیاسی در دو قرن نخستين اسلام در ارتباط با منابع دينی، قدرت و به طور خاص در ارتباط با نحوه شکل گيری متون مقدس دينی سخن می گویند که در آن چارچوب استنادات گزينشی ايشان از احاديث هم معنی می دهد.

با اين وصف همچنان بحث در زمینه اصالت استنادات حدیثی می تواند در تحرير محل نزاع کمک کند. عده ای، مباحث ايشان را عموما مستند به احاديث طيف غلات شيعی می دانند. آقای امير معزی در پاسخ می گويد خود همين عنوان محل نزاع است و اول سخن. بنابراين به عقيده من برای اینکه وارد چنين بحثی نشویم بهتر است از جای ديگری آغاز کنيم: منابع حديثی که نامشان آمد تا چه اندازه از لحاظ تاريخی قابل استنادند و اگر اصالت آنها مورد قبول است بايد در چه چارچوبی به آنها در چنين بحثی استناد کرد؟

از کتاب سليم آغاز کنيم. مسلم است که نسخه کنونی اين اثر نمی تواند به سده اول و به دوران شخصی که ادعا می شود نامش سليم بن قيس است نسبت داده شود. هسته اوليه و بسيار مختصری از اين کتاب احتمالا متعلق به اواخر دوره اموی است اما قسمت زيادی از کتاب در سده های چهار تا ششم تنظيم و پيشنهاد شده است.

تفسير العسکري روشن است که از امام حسن عسکری (ع) نيست و بخشی از آن در سده چهارم جعل شده و مابقی در سده ششم. قبلا در اين زمينه نوشته ام.

کتاب القراءات سياري که در آن از "تحريف قرآن" سخن می رود فارغ از نحوه داوری ما درباره خود نويسنده مجموعه ای از روايات است که استناد همه آنها به راویانی که سياري از آنها نام برده هميشه بی مشکل نيست. اين کتاب مجموعه ای است از رواياتی که در بهترين حالت بخشی از آنها در اوائل سده سوم قمری در ميان برخی از طيف های شيعی روايت می شده. سنديت کل کتاب سياري هم محل بحث است. قسمتی از روايات آن در منابع کهن با انتساب به سياري نقل شده اما اينکه اين دفتر که نسخه های بسيار متأخری از آن موجود است حقيقتا به زمان او بر می گردد و همان نوشته سياري است کاملا ثابت نيست. احتمالا متن اين کتاب دستخوش دستبردهایی شده است.

محاسن برقي کتابی است که اصالت انتساب آن به برقي روشن است. منتهی اين کتاب به شکل کامل به دست ما نرسيده و نمی تواند محتوای آن کاملا ديدگاه های برقي را در شکل يک منظومه فکری نمايندگی کند. خود کتاب هم کتابی است که بيشتر در ژانر "محاسن" جای می گيرد و با اثری با مرجعيت دينی مانند کتاب کافي قابل مقايسه نيست. بنابراين نويسنده در آن التزام نداشته حتما احاديثی را نقل کند که بر اساس شیوه محدثان مقبول می بود بلکه به سبک ادباء که برقي هم در شمار آنان بود حتی احاديث و حکایات مرسل را هم که جنبه های ادبی و اخلاقی دارد نقل می کند.

بصائر الدرجات از مهمترين کتاب های مورد استناد پروفسور امير معزی است. اين کتاب در شکل فعلی آن که موسوم به نسخه کبرای بصائر است مشتمل بر اضافات و الحاقاتی است که حتی به بعد از دوره کليني هم مربوط است. به تعبير ديگر نمی توان همه جا به اين اثر به عنوان کتابی حديثی از اواخر سده سوم استناد کرد. من جای ديگر نشان داده ام که اين کتاب تأليف صفار نيست بلکه اثری است که محمد بن يحیی العطار بر اساس کتاب بصائر سعد اشعري نوشته و البته اضافات و الحاقات متعددی در سرتاسر آن ديده می شود.

تفسير علي بن ابراهیم قمي چنانک امروزه کاملا روشن است اثری از او نيست. بلکه کتابی است که در سده چهارم بر اساس کتاب تفسير علي بن ابراهيم و البته چندين منبع ديگر تنظيم شده و بنابراين استناد آن به اواخر سده سوم درست نيست.

تفسير عياشي حتما نوشته محمد بن مسعود عياشي است. تنها مشکل اين کتاب اين است که سندهای احاديث آن حذف شده و بنابراين همه جا کاملا روشن نيست که منابع او در روايت اين احاديث چه کتاب ها و چه سنت های شيعی و غير شيعی است.👇
@AmirMoezzi
1
👆آقای امير معزی مکرر در آثارشان به تفاسير فرات کوفي و حسين بن حکم حبري ارجاع می دهند. ايشان مقاله ارزشمندی هم درباره تفسير حبري دارند. با اين وصف روشن است که هر دوی اين تفاسير ربطی به تشيع امامی ندارد. هم فرات کوفی و هم حبري هر دو از عالمان زيدی مذهب کوفه بوده اند. روايات تأويلی اين دو کتاب در رابطه با آيات قرآن را نبايد در چارچوب تأويل های باطنی گروه های باطنی گرای شیعی فهميد و تفسير کرد.

آثار رجب برسي هم که روشن است. بخش عمده مستندات رجب برسي از نقطه نظر بحث تاريخی مشکل اصالت دارد. متن هایی که او به حضرت امير (ع) و يا سائر ائمه نسبت داده يا در منابع امامی قبل از او سابقه ای ندارد و تنها در کتاب های نصيريه تحريرهایی از آنها موجود است و يا اينکه اساسا هيچ منبعی را نمی توان برای آنها پيدا کرد. کتاب های حديثی نصيريه فارغ از محتوا يک ایراد اساسی دارد: اصالت تاريخی استنادات آنها مشکل بنیادین دارد. مطالعه در تحولات فکری نصيريه به خوبی نشان می دهد که بخشی از مأثورات روایی آنان متعلق به اواخر سده سوم قمری بغداد است و بخشی هم اثر قلم حسين بن حمدان خصيبي و نسل شاگردان اوست و روايات با همت و تلاش و ذوق ادبی و گرايش مذهبی آنها تنظيم و به ائمه شيعه تيمنا و تبرکا نسبت داده شده است.

در اين ميان کتاب کافي کليني (و البته آثار شيخ صدوق) به عنوان منابعی شناخته می شوند که اصالت انتسابشان به کليني و صدوق روشن است و در اين زمينه ترديدی نيست. کتاب کافي کليني از نقطه نظر تاريخی و انتقادی از ميزان دقت بالایی در نقل ها برخوردار است و علمای شيعه هم در طول تاريخ استنادشان بيشتر به اين کتاب شريف بوده است. با اين وصف طبيعی است که می بايست اصالت و اعتبار روایی و تاريخی تک تک روايات اين دو منبع در مقام بحثی تاريخی مورد بررسی قرار گيرد. اينجاست که علمای هر دو سنت فقهی و اصولی شيعی و دانشمندان تاريخنگاری جديد و انتقادی می توانند با يکديگر ديالوگی علمی را برقرار کنند. به نظرم تکليف بخشی از بحث ها در ارتباط با نظريه دکتر امير معزی را می توان تا اندازه ای در این چارچوب نظری و بحثی روشن کرد.
@AmirMoezzi
👍1👎1
💢محمدعلی امیرمعزی، رسول جعفریان و پدیدارشناسی تاریخی
سید محمد هادی گرامی

🔹اشاره: پس از برگزاری نشست اینستاگرامی محمد علی امیرمعزی(اینجا)، رسول جعفریان به وی به شدت تاخت و دعاوی ایشان تحت عنوان پدیدارشناسی تاریخی را به باد نقد گرفت(اینجا). به همین مناسبت منتخبی از بخش مربوط به پدیدارشناسی و تاریخی گری در مقاله‌ی بنده که اخیرا منتشر شده است، تقدیم می شود(اینجا). طبیعتا برای اطلاعات دقیقتر و ارجاعات باید به اصل مقاله مراجعه شود.

⬅️تاریخی‌گری و پدیدارشناسی دو گفتمان کلی در علوم انسانی و دین‌پژوهی هستند که به تبع آن قابل تطبیق بر مطالعات تاریخی قرآن و حدیث نیز هستند. این دو رویکرد به گمان برخی با یکدیگر در تعارض‌اند و به گمان برخی دیگر ــ همانطور که اشاره خواهد شد ــ مکمل یکدیگر هستند.

⬅️دین‌پژوهی در غرب ابتدا بر اساس نگاه تطوری، تکاملی و تاریخی صورت می‌پذیرفت. تاریخی‌نگری براساس ریشه‌ها و تحولات تاریخی به بررسی اندیشه‌های دینی می‌پرداخت و در صدد بررسی عوامل تاریخی پیدایش یک اندیشه دینی بود؛ این رویکرد همزمان با ارزش‌داوری‌هایی نیز همراه بود.

⬅️در تقابل با آن، به نظر می‌رسد پدیدارشناسی رهیافتی برای رهایی دین‌پژوهی غربی از پارادایم‌های حاکم بر آن نظیر تاریخی‌گری، تحویل‌گرایی و رهایی از پیش‌فرض‌ها و ارزش‌داوری‌ها بود. شاید مهم‌ترین رویداد منحصر به فردی که موجب تغییر این نگاه کلی شد فجایع مربوط به جنگ جهانی بود که بر چندی از محققانی که تا آن زمان درگیر مطالعه ادیان شده بودند، تأثیر گذاشت. در نتیجه، این نیاز به شدت احساس شد که باید در پی رهیافت‌هایی بود که به جلوه‌های معتبر ادیان «دیگر» اجازه می‌دهد تا ـ فارغ از تحمیل ارزش‌های شخصی محققان ـ خودشان از خود سخن بگویند. ازینرو توسط جمعی کوچک از دانشمندان ــ بیشتر در هلند و اسکاندیناوی ــ به بررسی دربارۀ کارایی روشی پرداختند که پیش از آن به «پدیدارشناسی دین» شهرت یافته بود.

⬅️باید اذعان کرد که تعریف پدیدارشناسی کار دشواری است و حتی دانشمندانی که این واژه را در پژوهش‌های علمی به کار می‌برند، در ارائۀ تعریف دقیقی از آن دچار مشکل می‌شوند. چنین به نظر می‌رسد که کمابیش در همه جا برداشتی کلی از این واژه به ذهن متبادر می‌شود که می‌توان آن را تقریباً به معنای «مطالعه همدلانه دین» شمرد.

⬅️به رغم این توضیحات، برخی معتقدند گرچه پدیدارشناسی در مقابل رویکرد تطوری و تکاملی و برای رهایی از ارزش‌داوری‌ها رخ عیان نمود، ولی با رویکرد تاریخی مطالعه ادیان بیگانه نیست و با آن ارتباط دارد. پدیدارشناسی همواره خواهان آن بوده است که خود را متفاوت از تاریخ دین نشان دهد، اما به زعم برخی از پدیدارشناسان کاملاً هم جدای از تاریخ نیست و ارتباط متقابلی با آن دارد. چنین پدیدارشناسانی معتقدند که همۀ داده‌های دینی، تاریخی هستند و امکان ندارد هیچ پدیداری خارج از تاریخش فهمیده شود. در حقیقت از دیدگاه این افراد، پژوهش‌های تاریخی یاری‌دهنده و مکمّل پدیدارشناسی هستند.

⬅️البته در این میان منتقدانی هم هستند که معتقدند نه تنها پدیدارشناسی دین تاریخی نیست، بلکه عملاً ضدتاریخی است. چرا که اولاً پدیدارشناسی از زمینۀ خاص تاریخی و فرهنگی کنش‌ها غفلت می‌کند؛ ثانیاً از نظر اولویت و اهمیتی که در روش‌شناسی و هستی‌شناسی‌اش برای ساختارهای عام غیرتاریخی و غیرزمانی قائل است، كاملاً ضد تاریخی است.

⬅️در فضای رویکردهای تاریخی به متون حدیثی شیعه، نمونۀ قابل تطبیق بر این دوگان پارادایمی، اختلاف کتاب مدرسی طباطبایی (استاد دانشگاه پرینستون) با عنوان مکتب در فرایند تکامل با کتاب راهنمای ربانی در تشیع نخستین اثر محمد علی امیر معزی (استاد دانشگاه سوربون) است. با اینکه هر دو به تشیع نخستین می‌پردازند، ولی نگاه مدرسی طباطبایی تاریخ فکری است و نگاه امیرمعزی به گفتۀ خودش پدیدارشناسی تاریخی است و همین سبب گردیده که دو کتاب تفسیر متفاوتی از متون حدیثی اولیه شیعه ارائه کنند. این تفسیر متفاوت از متون حدیثی نخستین شیعه ـ به خصوص گزارش‌های رجال کشی و کتب اربعه ـ در نهایت سبب شده که هر کدام از آنها طرحواره و تصویر متفاوتی از تشیع نخستین ارائه کنند.
@AmirMoezzi
👍1
نگاه‌هایی متفاوت با نگاه امیرمعزی حول تاریخ قرآن

سید علی آقایی
عضو هیئت علمی بنیاد دایره المعارف اسلامی (تهران)
تالیف و ویرایش مدخل های دانشنامه جهان اسلام (از سال ۱۳۸۳-)
فرصت مطالعاتی از مرکز مطالعات پیشرفته برلین (۱۳۹۲-۱۳۹۳)
پژوهشگر مهمان در فرهنگستان علوم برلین برندنبورگ
در پروژه کرپوس کرانیکوم در زمینه شرح ادبی تحلیلی قرآن (۱۳۹۳-۱۳۹۴)
در پروژه فرانسوی - آلمانی پالئوکران در زمینه تحلیل نسخه شناختی و متن شناختی نسخه های کهن قرآنی (۱۳۹۵-۱۳۹۶)
مدیر پروژه ایرانکران (۱۳۹۷-۱۳۹۹)
پژوهشگر و مدرس در دانشگاه پادربورن (از ۱۳۹۹).


@AmirMoezzi
بررسی نگاه‌هایی متفاوت با نگاه امیرمعزی حول قرآن
@AmirMoezzi
🔹️نشست نقد و بررسی کتاب «زبان به مثابه معجزه» نوشته نوید کرمانی که به‌تازگی با ترجمه ملیحه احسانی نیک و لیلا ذوالقدری توسط نشر کرگدن منتشر شده، روز سه‌شنبه ۲۱ اردیبهشت در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار و به‌طور زنده در فضای مجازی پخش می‌شود.

آثار نوید کرمانی از سال‌های پایانی قرن بیستم به این سو جای خود را در میان آثار متنوع و متکثر اسلام‌پژوهان غربی باز کرده‌است. او را می‌توان در زمره محققانی دانست که طی چند دهه اخیر با فاصله گرفتن از روش تاریخی-انتقادی با نگاهی متفاوت به متون و منابع اسلامی می‌نگرند.

نگاه کرمانی به اسلام و قرآن را می‌توان نگاهی ادیبانه و شاعرانه به متن مقدس و سنت پدیدآمده در پی آن برشمرد. او، در کنار برخی محققان به‌ویژه آلمانی، می‌کوشد به قرآن نه همچون متن و واقعیتی تاریخی که به‌مثابه مقوله و پدیده‌ای فرهنگی در تمدن اسلامی بنگرد. کرمانی علاوه بر تحصیل در رشته خاورشناسی و تخصص در مطالعات اسلام، با ادبیات، هنر و فلسفه اروپایی هم به‌خوبی آشناست.

کرمانی در زبان به‌مثابه معجزه به «خواندنی» بودن قرآن و جنبه شفاهی آن - که برای غیرعرب‌زبانان و اروپاییان چندان قابل‌درک نیست - تأکید می‌کند و بر جذابیت تلاوت قرآن و زیبایی بی‌نظیر زبان عربی آن - که به هیچ زبان دیگری قابل‌ترجمه نیست - اصرار می‌ورزد. کتاب «زبان به مثابه معجزه» درواقع چکیده‌ای است از رساله دکتری کرمانی و مشهورترین کتاب او یعنی خدا زیباست، که در زمره آثار تحسین‌شده و معتبر در حوزه مطالعات آکادمیک اسلام در دهه‌های اخیر به شمار می‌آید.

نشست نقد و بررسی این‌کتاب با حضور و سخنرانی اعظم پویا، لیلا ذوالقدری، محمدعلی ایازی، مهرداد عباسی و امیر مازیار همراه است.

این‌برنامه روز سه‌شنبه ۲۱ اردیبهشت از ساعت ۱۱ برگزار و به‌طور زنده از حساب کاربری مرکز فرهنگی شهر کتاب به نشانی ketabofarhang، کانال تلگرام bookcitycc و صفحه‌ این مرکز در پایگاه اینترنتی آپارات پخش می‌شود.
@AmirMoezzi
Forwarded from شارح | حمید عظیمی (ح. ع)
امامِ ایرانشهر: در سنتزپذیری امیرمعزی و سیدجواد طباطبایی

این ایام که کشور هنوز در تب دوگانۀ میدان و دیپلماسی است، گسل گفتمانی دیگری نیز در کشور ما به حرکت درآمده که البته به قدری در عمق است که هنوز بعید است یک درصد سطح جامعۀ ایرانی نیز تکانۀ آن را حس کرده باشند. طرح بحث امیرمعزی (+) در مورد رابطه تشیع و عرفان شرقی ظاهرا چیزی بیش از بازگویۀ همان پروژۀ فکری خود که قریب سه دهه پیگیر آن است نبود اما احساس می شود این بار با حساسیت های بیشتری مواجه گردید. در این میان از واکنش رقبای همیشگی‌اش در حلقۀ پرینستون (+) که بگذریم تعرض گزندۀ رسول جعفریان (+) به امیرمعزی جالب تر بود. هرچند در این موضوع سابقه ای از جعفریان در دست نیست اما به گمان من از زمانی که این مقرِّر رسمی تاریخ تشیع با تخصص خود تسویه حساب کرد و حکمیت تاریخی را در انحصار فقها دانست (بنگرید +) باید توقع چنین موقفی را از او می داشتیم.

چنانکه خود امیرمعزی نیز مصرانه وانمود می کند، پروژۀ فکری او با وجود تاثر از کُربن، بیشتر در فلک تاریخ سیر می کند و بر مادۀ اسناد متنی استوار است تا فلسفه و پدیدارشناسی؛ درعین حال سخت معتقدم علت حساسیت های برانگیخته در مورد وی دقیقا به خیزهای فراتاریخی او بازمی گردد که در سخنرانی‌اش، بیش از کتب و مقالات وی نمود دارد. در حقیقت احساس می شود امیرمعزی با این سخنرانی در لایۀ قرائت ایدئولوژیک از تاریخ وارد شده است که البته پیش از او کسانی چون جعفریان و مدرسی طباطبایی جایگاه مستقری در این لایه برای خود دست و پا کرده بودند. این موضوع البته از نگاه نگارنده نه قدح یک نظریه بلکه دقیقا نشان بلوغ آن است چه که سخت باور دارم رهایی از سوژگی و حکایتگری از واقعیت جز با دست اندازی به متعلق شناخت قابل حصول نیست.

نقطۀ مفصلی بحثی که امیرمعزی مطرح می کند اشاره به «علی ایرانی» از زبان تئوفنس، مورخ یونانی است. اینجاست که تصویر گنوسیستی او از تشیع نخستین با هویت طلبی مخاطب ایرانی وی پیوند می خورد و ایده وی را عامه پسند می سازد. پیش از امیرمعزی کسانی چون نصر و شایگان نیز عمدۀ همت خود را بر برجسته سازی بعد باطنی تشیع و پیوند زدن آن با هویت ملی ایرانیان گمارده بودند. پروژه امیرمعزی اما به سبب صبغۀ تاریخی پررنگ تر و کاستن از مایۀ فلسفی و استعلایی بحث مسیر کوتاه تری را تا درک طعم آن در ذائقۀ مخاطب عام ایرانی در پیش دارد. ورای این موضوع نفس تأکید امیرمعزی بر عنصر ایرانی این باطنی گری و پیوند زدن آن با قلب مذهب در قالب تطبیق بحث خود بر منابع کانونی شیعه همچون کافی کلینی بر قوت تاثیر طرح او در مقایسه با مطالعات مستشرقینی چون اتان کلبرگ می افزاید. چنان که گذشت و می آید همین خاستگاه تاریخی و رهیافت هویتی است که واکنش جدی تر دو طیف فکری را اقتضاء کرده است؛ نخست مورخانی چون حسن انصاری و جعفریان که دعاوی امیرمعزی را در تیررس تسلیحات علمی خود می بینند؛ و دیگری سردمدار فلسفۀ تاریخ هگلی در ایران یعنی سیدجواد طباطبایی.

از طباطبایی البته تاکنون واکنشی نسبت به طرح امیرمعزی مشاهده نشده است اما این موضوع را ازقضا می توان اماره ای منفی بر همخوانی طرح تشیع ایرانی باطنی با ایدۀ ایرانشهری طباطبایی دانست. این یک نقش‌مایۀ جهانی است که ‌راست محافظه‌کار را با اندیشه‌های تئوصوفیستی پیوند می دهد. (بنگرید +) از آنجا که طباطبایی با احدی از بازیگران فکری داخلی جز به طعن و تخاصم نسبت برقرار نکرده است احتمالا سکوت او را باید افقی برای همگرایی دید. او تاکنون سخت به هایدگریسم چپ و راست ایرانی از شریعتی و جلال گرفته تا فردید و دوستدار و داوری تاخته است و مجالی برای پیوند با هویت‌جوئی در غیریت با غربِ مدرن باقی نگذاشته است. سنتگرایی نصر نیز به سبب مایۀ پدیدارشناختی خود نمی‌تواند جذابیتی برای طباطبایی ایجاد کند. از سوی دیگر هرچند روحانیت سنتی در سطح تئوریک متحد طبیعی ایدۀ هگلی ایرانشهری می توانست باشد اما در عمل دست‌کم تازمانی که روحانیت سوارۀ مرکب قدرت است، ایدۀ نامأنوس طباطبایی نمی‌تواند طمعی به نهاد روحانیت داشته باشد. در چنین شرایطی است که می توان تصور کرد تشیع ایرانی باطنی، الهیاتی فراهم کند که با کمترین دستکاری در کنار فلسفۀ سیاسی ایرانشهری گرفته و روح (geist) ایرانیت را از وابستگی تنگاتنگ به عنصر زبان رهایی بخشد.
👍1
Forwarded from شارح | حمید عظیمی (ح. ع)
اینجاست که دیگر توقف بر سوال واقع‌نمایی طرح‌وارۀ امیرمعزی بلاوجه می گردد. همانگونه که او خود نیز به درستی معترف است، تراث شیعی به اندازۀ کافی از هر دو درونمایۀ تفویضی و تقصیری اشباع شده است. این ادبیات هردو به قشر و تاریخی متفاوت اما حقیقی از تشیع بازمی‌گردد که به حسب شرایط عصری و مصری «گزینش» شده‌اند. این همان موقعیت ایدئولوژیکی است که بخشی از جریانات فکری ایران در شرف گزینش و نه تنها توصیف آن هستند. گزینشی که به همان مقدار که درگرو واقع‌نمایی در ارجاعات خود است، گروگان آزموده شدن در صحنۀ عینی جامعۀ درحال گذار ایرانی خواهد بود.


https://vrgl.ir/99yuR
Forwarded from غلوپژوهی
🔸 امیر معزی و حکایت یک بام و دو هوا

اینکه کسی با شکاکیت حداکثری مثلاً به پژوهش‌های جدید در تاریخ گذاری اسناد و گفتمان شناسی قرن اول هجری بی اعتنا یا بدبین باشد، و بدین خاطر، اسناد رجال جریان‌های مختلف روایی را جعلی بداند، یا گستردگی طرق روایی قرآن و قرائن اصالت مصحف عثماتی را نپذیرد، و حتی قرآن را برساخته سال ۸۰ هجری شمارد، گرچه اشکالات بسیار دارد، اما قابل فهم است.
هم‌چنین قابل درک است که کسی با نگاه خوشبینانه حداکثری و حشوی‌گری، غرائب مرسل و پراشکال غالیان خطابی مانند خبر نورانیت و خطبة البیان را کاملاً اصیل بداند؛ هرچند این گزارش‌ها -در قدیمی‌ترین انتساب‌ها- از آثار اباحی و تناسخی، و ادبیاتش پر از قرائن وامداری از کلیشه‌های جعل و در تضاد با تصریحات قرآن باشد.
اما به هرحال عجیب نیست که کسانی به همه این قرائن بی اعتنا باشند. آنچه بسیار عجیب است، و در خاطرمان نمی‌گذشت این است که کسی با ادعای تاریخ‌پژوهی، اصرار زیادی در جمع میان این دو رویکرد متضاد داشته باشد! بسیار می‌شود که امیرمعزی حدیثی غالیانه‌ را در منبعی مجهول المؤلف و گاه متأخر ببیند، و به سادگی به اهل بیت ع نسبت می‌دهد، اما در مواجهه با قرآن، حتی اموری چون تغییر فواصل آیات و یا استفاده‌های متأخرتر آیات فقهی را در کنار از دست رفتن قرائن باستان‌شناسی و... شاهد جعل برخی آیات توسط خلفا می‌گیرد!

نقد هر یک از رویکردهای آقای امیر معزی نیازمند بحثی مفصل است، اما به تناسب موضوع کانال و تخصص خودم، اشاره‌ای به یکی از مستندات ایشان در ارائه اینستاگرامی اخیرشان می‌کنم. ایشان به سادگی به این استناد کرده که داعیه‌ای بر جعل «انا المسیح» گویی امیرالمومنین ع در برخی اخبار وجود ندارد، و این را شاهد این گرفته است که واقعاً علی ع ادعای مهدویت و مسیحیت داشته، و پیامبر اکرم ص (یا به تعبیر خودش محمد) می‌خواسته علی را به عنوان مسیح موعود معرفی کند!
این ادعا در حالی است، که اخبار مد نظر امیرمعزی به کلی برگرفته از آثار غالیان نصیری و مخمسی و برخی از دیگر متهمان به غلو است، و بر خلاف تصور امیرمعزی، این ادبیات تنها به امیر المؤمنین ع منسوب نیست، و اختصاصی به پیش از دوره معلوم شدن نامهیایی شرایط مهدویت و قیامت در صدر اسلام -به زعم امیرمعزی- ندارد. بلکه ادعای اتحاد با انبیای مختلف و حضور در امم پیشین از ابوالخطاب غالی (م138ق) تا حلاج صوفی (م309ق) و بسیاری از دیگر سران غلو نیز منسوب است، و تاکنون چند پژوهش به ژانر افتخار در آثار غالیان پرداخته‌اند. مثلاً هریک از فریدمن و تندلر بخشی از کتبشان را به موضوع نداها، تصریح به الوهیت و خطبه‌های مرتبط و معرفی آن‌ها اختصاص داده‌اند (Friedman, The Nuṣayrī-ʿAlawīs, p126-130; Tendler, Concealment …, the Nuṣayrī-ʿAlawīs, p46-48).
موضوع کتاب اندیه جلی (م399ق)، پیشوای نصیریان پس از خصیبی (م346 یا 358ق)، و نیز عمده فصل معجزات ابواب در الرسالة المصرية اثر عصمة الدولة (م450ق) همین نداهای خدایی است، و هردو دقیقاً از خطب مدنظر امیرمعزی با نام یاد، و از آن نقل کرده‌اند. و البته این یادکرد پیش‌تر از خصیبی در مناقب عتیق نقل شده است. هم‌چنین طبرانی (م426ق) چند سند غالیانه برای چنین اخباری در کتب المعارف و الجواهر و الأعیاد آورده است. از این اخبار و این قالب در فصولی از کتاب نصیریه بحث کرده‌ام (اکبری، نصیریه، بخش3-3-3، و 3-4-3).
خلاصه آن‌که همان طور که غالیان روش اباحی و حلولی خود را به ناروا به ائمه و انبیا ع نسبت داده‌اند، خطب تفاخری حضور ائمه ع در امم پیشین نیز از علائق غالیان بوده، و معنا ندارد که امیرمعزی سخن از نبود داعیه بر جعل این اخبار کند.

تاکنون چند پژوهش به معرفی متونی مانند خطبة البیان و اشکالات تاریخی گسترده آن‌ها پرداخته‌اند. از آن جمله برخی ضمن منبع‌شناسی خبر به تفصیل اشکالات تاریخی، عقاید غالیانه و نیز غرابت تعابیر این گزارش بی‌سند را نمایانده‌اند (عاملى، جعفر مرتضى‏، بيان الأئمة و خطبة البيان في الميزان، ص43-125؛ صادقی، خطبة البیان و خطبه های منسوب به امیر مؤمنان ع، سرتاسر). پیشتر نیز برخی از فقیهان و محدثان از این گزارش‌ها انتقاد کرده (میرزای قمی، رساله‌ای در بررسی اصالت خطبه البیان، سرتاسر؛ بیدآبادی، نگاهی به خطبة افتخار و خطبه تطنجیه، ص77-81)، و در برابر برخی صوفیان عارفان شیعی آن را اسرار والا شمرده‌اند (همان؛ نیز نک‍: امیرمعزی، تشیع، ریشه‌ها و باورها، ص141، 146-147). مقالاتی در نقد خبر نورانیت نیز در دست تألیف است.

(در خور توجه است که آیات قرآن بارها پس از ذکر قصص امت‌های پیشین تاکید می‌کند که رسول الله ص پیشتر آن جا نبوده و ایشان و امتش پیش از وحی الهی از آن قصص آگاه نبوده‌اند؛ برای نمونه: هود: 49؛ قصص: 44، 46، 86؛ آل عمران: 44؛ یوسف: 102؛ نیز نک‍: عنکبوت: 48؛ شوری: 52 و...).
@gholow2
Forwarded from غلوپژوهی
... گذشته از آسیب‌های ابتدایی اصالت اخبار غریب و بی‌پایه حضور امام در امم، و اتحاد با حجج پیشین، حتی بر فرض محال صحتشان، باز این اخبار بر محور مهدویت علی ع نیستند؛ بلکه در نگاه حلولی و تناسخی آنها حضرت علی ع متحد با پیامبران مختلف و بلکه گاهی بالاتر از ایشان، و ارسال کننده انبیا و عذاب کننده اقوام پیشین است. موضوعی که به طور خاص با نگاه نصیریه در برتری وصی بر نبی و معنویت و الوهیت وصی قابل تحلیل است، و کسانی چون خصیبی به تفصیل بدان پرداخته اند (اکبری، غدیر در نصیریه؛ همو، نصیریه، بخش3-2؛ Friedman, The Nuṣayrī-ʿAlawīs, p73-80, 89).
در این نگاه اگر گاهی علی ع مسیح خوانده شده، همان‌جا از اتحاد با نوح، موسی و ذوالقرنین نیز گفته است، و کاری با مهدویت صورت علی ع و نزدیکی وقوع ظهور مهدی ندارند. به عبارتی گویی امیرمعزی این جملات را ناظر به معرفی امیرمؤمنان علیه‌السلام به‌عنوان مسیح آخرالزمان در اسلام در نظر می‌گیرد، در حالی‌که مراد از «المسیح» در خطبه‌های افتخار و میراث غالیانه، مشابه قرآن و اخبار شیعی، همان عیسی بن مریم علیهما السلام است؛ نه موعود آخرالزمان. کارکرد این عبارت در تراث غالیان در دسته‌بندی کلی حضور امام در امم پیشین و اتحاد او با انبیا قرار می‌گیرد، و سویه‌های آخرالزمانی ندارد. به عبارتی نشانه‌گیری این عبارت به سمت گذشته است، نه آینده.
البته آقای امیرمعزی مختارند که برداشتی سبک و مبتذل از خبری جعلی را معیار نظرشان قرار داده، و آن را بر قرآن ترجیح دهند، ولی کاش از ادعای بزرگ تاریخ‌پژوهی چشم می‌پوشیدند.

حقیقتاً این دست استنادات امیرمعزی -که به نمونه‌ای از آن اشاره شد- درخور چیزی بیش از تعابیر استاد جعفریان در مورد آن نیست.
@gholow2
2025/10/22 03:50:05
Back to Top
HTML Embed Code: