AFSHARFOUNDATION Telegram 3595
وقایع نهم اسفند ۱۳۳۱

... دکتر عبدالله معظمی گفت: «آقای علا، وزیر دربار، پای تلفن گفت که اعلی حضرت قصد دارند مدتی به خارج از کشور بروند».
صبح نهم اسفند، آقای علا با تلفن اطلاع داد که ظهر من بروم تا ناهار در خدمت اعلی حضرت صرف شود. ساعت یک هم وزرا بیایند و مراسم خداحافظی انجام بگیرد و تشریف ببرند.
بعد خبر دادند من ساعت یک بروم و وزرا ساعت دو بیایند که مراسم ساعت دو و نیم به جا بیاید.
ساعت یک بعد از ظهر در کاخ شرفیاب شدم. اعلی حضرت تشریف داشتند. ملکه ثریا تشریف داشتند. عرایضی عرض شد. من وقتی که می‌آمدم هیچ‌کس نبود. اگر جمعیتی بود برمی‌گشتم.
بعد وزرا هم آمدند. بیاناتی کردند. عرایضی هم حضورشان عرض شد. ...
وقتی من از پله آمدم به طرف در کاخ که خارج شوم، صدای «قال‌مقالی» از جلوی در کاخ شنیدم. من چون اهل برگشتن نبودم، گفتم هرچه می‌خواهد بشود. دیدم سر و صدا خیلی زیاد است. جمع زیادی هم جلوی در جمع بودند مثل «داش‌ها» و سر و صدا بود.
وسط راه دیدم یک نفر آمد. در ده‌قدمی بود. صدا کردم. گفتم: «آقا اینجا در دیگری هست که من از آنجا خارج شوم؟»
گفت: «بله آقا. به چشم». بعد فهمیدم امیر صادقی است. یک نفر از مستخدمین کاخ را صدا کرد و گفت: «فلانی کلید در کاخ والاحضرت شمس را بیاور». کلید را آورد و در را باز کرد. گفت: «بفرمایید».
رفتند ماشین مرا خبر کردند آمد. سوار شدم رفتم طرف منزل. موقع حرکت دیدم که چند نفر پشت سر ماشین می‌دوند. پاسبان‌های چهارراه حشمت‌الدوله مانع شدند. یک‌سر رفتم منزل. بعد معلوم شد می‌خواستند کار مرا جلوی در بسازند.
منزل بودم که قال‌مقال شروع شد. ریختند اطراف خانۀ من.
احمد آمد و گفت: «آقا برای خاطر شما ممکن است اینجاها غارت بشود و سربازها کشته شوند. از منزل خارج بشوید». لذا از ادارۀ اصل چهار خارج شدم. احمد پسرم و دکتر حسین فاطمی هم بودند. گفتند: «برویم شمیران. چون خطر هست».
گفتم: «کجا؟ شمیران؟ آن وقت بگویند نخست‌وزیر و وزیر دفاع ملی ترسید و فرار کرد؟». گفتم: «برو ستاد ارتش».
سرلشکر بهارمست از پیش از ظهر رفته بود دربار. هرچه کسب دستور می‌خواستند بکنند و تلفن می‌کردند، سر کارش نبود. گفتم: «خبر کنید بیاید».
سرلشکر بهارمست آمد. پیش همه بازخواست کردم: «چرا وظیفه و دستوری که به تو داده بودم انجام ندادی؟». هیچ جوابی نداشت. خشکش زده بود.
آقا برای یک سیاستمدار سه چیز لازم است: جرئت باید داشته باشد که بتواند کاری انجام دهد. از خود گذشتگی می‌خواهد تا از همه‌چیز بتواند بگذرد. تصمیم به‌موقع هم باید گرفت.
اگر روز نهم اسفند تصمیم نمی‌گرفتم که به ستاد ارتش بروم و جرئت هم نداشتم، کارم تمام بود. بعداً شنیدم که پس از بیرون آمدن من از کاخ، به خارج تلفن شده بود که مرغ از قفس پرید.

[تقریرات مصدّق در زندان دربارۀ حوادث زندگی خویش، یادداشت‌شده به اهتمام جلیل بزرگمهر، تنظیم‌شده به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ص ۱۵۷-۱۶۳]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation



tgoop.com/AfsharFoundation/3595
Create:
Last Update:

وقایع نهم اسفند ۱۳۳۱

... دکتر عبدالله معظمی گفت: «آقای علا، وزیر دربار، پای تلفن گفت که اعلی حضرت قصد دارند مدتی به خارج از کشور بروند».
صبح نهم اسفند، آقای علا با تلفن اطلاع داد که ظهر من بروم تا ناهار در خدمت اعلی حضرت صرف شود. ساعت یک هم وزرا بیایند و مراسم خداحافظی انجام بگیرد و تشریف ببرند.
بعد خبر دادند من ساعت یک بروم و وزرا ساعت دو بیایند که مراسم ساعت دو و نیم به جا بیاید.
ساعت یک بعد از ظهر در کاخ شرفیاب شدم. اعلی حضرت تشریف داشتند. ملکه ثریا تشریف داشتند. عرایضی عرض شد. من وقتی که می‌آمدم هیچ‌کس نبود. اگر جمعیتی بود برمی‌گشتم.
بعد وزرا هم آمدند. بیاناتی کردند. عرایضی هم حضورشان عرض شد. ...
وقتی من از پله آمدم به طرف در کاخ که خارج شوم، صدای «قال‌مقالی» از جلوی در کاخ شنیدم. من چون اهل برگشتن نبودم، گفتم هرچه می‌خواهد بشود. دیدم سر و صدا خیلی زیاد است. جمع زیادی هم جلوی در جمع بودند مثل «داش‌ها» و سر و صدا بود.
وسط راه دیدم یک نفر آمد. در ده‌قدمی بود. صدا کردم. گفتم: «آقا اینجا در دیگری هست که من از آنجا خارج شوم؟»
گفت: «بله آقا. به چشم». بعد فهمیدم امیر صادقی است. یک نفر از مستخدمین کاخ را صدا کرد و گفت: «فلانی کلید در کاخ والاحضرت شمس را بیاور». کلید را آورد و در را باز کرد. گفت: «بفرمایید».
رفتند ماشین مرا خبر کردند آمد. سوار شدم رفتم طرف منزل. موقع حرکت دیدم که چند نفر پشت سر ماشین می‌دوند. پاسبان‌های چهارراه حشمت‌الدوله مانع شدند. یک‌سر رفتم منزل. بعد معلوم شد می‌خواستند کار مرا جلوی در بسازند.
منزل بودم که قال‌مقال شروع شد. ریختند اطراف خانۀ من.
احمد آمد و گفت: «آقا برای خاطر شما ممکن است اینجاها غارت بشود و سربازها کشته شوند. از منزل خارج بشوید». لذا از ادارۀ اصل چهار خارج شدم. احمد پسرم و دکتر حسین فاطمی هم بودند. گفتند: «برویم شمیران. چون خطر هست».
گفتم: «کجا؟ شمیران؟ آن وقت بگویند نخست‌وزیر و وزیر دفاع ملی ترسید و فرار کرد؟». گفتم: «برو ستاد ارتش».
سرلشکر بهارمست از پیش از ظهر رفته بود دربار. هرچه کسب دستور می‌خواستند بکنند و تلفن می‌کردند، سر کارش نبود. گفتم: «خبر کنید بیاید».
سرلشکر بهارمست آمد. پیش همه بازخواست کردم: «چرا وظیفه و دستوری که به تو داده بودم انجام ندادی؟». هیچ جوابی نداشت. خشکش زده بود.
آقا برای یک سیاستمدار سه چیز لازم است: جرئت باید داشته باشد که بتواند کاری انجام دهد. از خود گذشتگی می‌خواهد تا از همه‌چیز بتواند بگذرد. تصمیم به‌موقع هم باید گرفت.
اگر روز نهم اسفند تصمیم نمی‌گرفتم که به ستاد ارتش بروم و جرئت هم نداشتم، کارم تمام بود. بعداً شنیدم که پس از بیرون آمدن من از کاخ، به خارج تلفن شده بود که مرغ از قفس پرید.

[تقریرات مصدّق در زندان دربارۀ حوادث زندگی خویش، یادداشت‌شده به اهتمام جلیل بزرگمهر، تنظیم‌شده به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ص ۱۵۷-۱۶۳]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

BY بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار




Share with your friend now:
tgoop.com/AfsharFoundation/3595

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Read now Ng, who had pleaded not guilty to all charges, had been detained for more than 20 months. His channel was said to have contained around 120 messages and photos that incited others to vandalise pro-government shops and commit criminal damage targeting police stations. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) Find your optimal posting schedule and stick to it. The peak posting times include 8 am, 6 pm, and 8 pm on social media. Try to publish serious stuff in the morning and leave less demanding content later in the day. Telegram message that reads: "Bear Market Screaming Therapy Group. You are only allowed to send screaming voice notes. Everything else = BAN. Text pics, videos, stickers, gif = BAN. Anything other than screaming = BAN. You think you are smart = BAN.
from us


Telegram بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
FROM American