Telegram Web
🗡z
در بی‌اثر بودن تحریم‌ها فرماید

«شیخ و خرس و اژدها»
(با تشکر از همکاری صمیمانه مولوی و حافظ)

اژدهایی خرس را دَرمی‌کشید
شیخی از ترسش روی شاخی پرید

چون‌ که شد شیخِ کذا دور از جدال
شد درختش چون مناره او بلال

شیخ ما چون بود شیخی منبری
شد زبانش گرم در افسونگری؛

شیخ چون قصد کمی تفریح داشت
شاخ توی جیب آن خرسک گذاشت

با زبان چرب و گرم و نرم خود
گفت هی لنگش کن از بالای گود

با موبایل چینی‌اش آن شیخ زود
پخش کرد از بهر او صد نوع سرود

از چاخان شیخ و از آن وجد و حال
خرس شد با اژدها در یک جوال

شد دو دست خرس بر زانوش چِفت
اژدها هم زیر یک خم را گرفت

خرس افتاد اینچنین توی هَچل
دست او کوتاه و اژدر چون دکل

بُرد بعدش خرس را بر روی پل
گاو خرسک زاید از این پس دوقُل

شیخ هم جوگیر با صد شور و شوق
دست بر پا می‌زد و می‌کرد ذوق

چون رسول خادم و همچون بَنا(ن)!
داد می‌زد که فلان کن ای فلان!

خرسْ خر شد پیش اژدر شد ذلیل
"همچو مور افتاده شد در پای پیل"

اژدها آن خرس را از هم درید
گور بابایش هم البتّه که ر... !

خرس، غلتان توی خونِ ریخته
خشتکش در گردنش آویخته

اژدها "هَل مِن مُبارز"گوی بود
تازه در وجد آمد از پخش سرود

خشتک آن خرس چون شد چاک‌چاک
شیخ بَرجست از درخت و زد به چاک

الغرض! القصّه که این داستان
"در حقیقت نقد حالِ ماست آن"؛

اژدهای قصّه این تحریم‌هاست
خرس هم ماییم و این هم روز ماست

من نگویم شیخ در این قصّه کیست
چون‌که چیزم سایز یک نوشابه نیست!!!

پی‌نوشت:
این شعر رو سال ۹۲ تهران اجرا کردم امّا متنش رو واسه اولین باره که منتشر می‌کنم (خیلیا زورو رو با این شعر می‌شناسند!)

#زورو

ادامه از پُست‌ قبل👇
https://www.tgoop.com/zorro_ch/2509

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗡z

#شعرخوانی_زورو (در کَتونه! ؛ مرغدانی)
سپیده‌دم ۱۷ اسفند ۱۴۰۰

بگذار همه‌ی تریبون‌های صداوسیمای میلی‌شان را در اختیار شاعران حکومتی بگذارند و شعرهای‌ فرمایشی‌شان را در کتاب‌های درسی چاپ کنند و مثل نقل و نبات مجوز چاپ کتاب‌های‌شان را بدهند و نشریات و مطبوعات را هم دربست در اختیارشان بگذارند و کتاب‌های‌ شعرشان را در تیراژهای چند صد هزاری در "ایستگاه‌های مطالعه ترمینال‌ها" به خورد ملت بدهند...
ما ناامید نمی‌شویم و باز هم حرف دل‌مان را به شعر خواهیم گفت و آن‌ها را خواهیم خواند، حتّی اگر موقع آبیاری رفتن‌مان باشد و یا در مرغدانی‌ها و آغل گوسفندان‌مان!
جدالی‌ست نابرابر، امّا "خُرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد"

#متن_شعر و توضیحاتی دیگر 👇
https://www.tgoop.com/zorro_ch/1630


https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
🏴 پیشکش به روح بلندِ _کارگر نوجوان جانباخته راه آزادی در آبان ۹۸_ #محسن_محمدپور 🖤

مثنوی عقاب ۲
کاری از زنده‌یاد دکتر پرویز خانلری و #زورو !

کارگر گفت دَمِ بازپسین :
"شیخِ صدساله! تو در کاخ‌، نِشین

ای تو در ظُلمت خود زندانی!
ظلم و کُشتار تو را ارزانی

تا ابد باش و بدین عیش بناز
تو و کُشتار ، تو و عمر دراز

گر چه در کودکیَم باید مُرد
لیک در ظلم به سر نتوان بُرد

دو دهه عمر، مرا گرچه کم است
بِه ز قرنی که عجین با سِتَم است"

جانش آمد به لب و با شادی
گفت: یا مرگ وَ یا آزا...

پی‌نوشت:
مثنوی "عقاب" پرویز خانلری، به عقیده بسیاری از صاحبنظران یکی از زیباترین و جاودانه‌ترین مثنوی‌های تاریخ ادبیات است. سرچ کنید، بخوانید و لذّت ببرید و مهمتر از همه اینکه از آن پند بگیریم و آنرا الگوی زندگی‌مان کنیم؛ تا دیگر هیچ‌یک از ما بهانه نکند که مأمور است و معذور! (و لاجرم بی‌شرف!) و دیگر هیچ‌کدام‌مان از اینکه شغل و نان‌مان را از دست بدهیم نترسیم تا از سر این ترس علی‌رغم میل‌باطنی‌مان در  فلان مراسم حکومتی شرکت کنیم و یا مثلاً از سر اجبار پای صندوق‌های رأی برویم و یا ...

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
خود‌کرده را ...
چگونه #خلیج_فارس را #خلیج_عربی «کردیم» !؟

(با تشکر از تلاش‌های پیگیرانه و جاده‌صاف‌کنی‌های #خلخالی و استاد! برادر حاج علی‌اکبر #رائفی‌پور )

«آن قصر که جمشید در آن جام گرفت»
برگشت وَرق ... عرب از آن کام گرفت
تا این‌که ... خلیج فارس، اسلامی شد
تا این‌که ... خلیجِ عربی نام گرفت

#زورو

اگه توی سازمان ملل یه‌کاره‌ای بودم می‌گفتم نه حرف شما، نه حرف شما! ؛ نه خلیج‌ فارس، نه خلیج‌ عربی! : «خلیج پِژْگَچ» !!!

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
ویژه‌ی #بزرگداشت_مقام_استاد


بر خود وظیفه دانستم از همه‌ی شما سران حکومت و مسئولین جمهوری اسلامی ایران از صدر تا ذیل و از بزرگ تا کوچک تقدیر به عمل آورده، روز استاد را به شما شادباش فراوان بگویم؛ که انصافاً در طول این چهل و چند سال، درس‌هایی ناب از شما آموخته‌ام که بسیار بیش تر و سودمندتر از تمام بضاعت عمر چند هزار ساله‌ام از زمان آدم ابوالبشر تا امروز بوده و هست.

با این امّید که سال‌ها بمانید تا باز هم در محضرتان کسب فیض نمایم و درس پس بدهم...

شاگرد کوچک و ارادتمند شما
#شیطان

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
🙏هموطن عزیز! این شعر رو یه‌جا ذخیره کُن، گاهی بخونش، به خودت بیا ! ؛ پیش‌تر از اینکه دیرتر بشه ... ؛ آره عزیز! قصّه‌ی تلخِ #بندر / نه بار اوّله نه بار آخر

«آسیابِ سِتَم و نوبت ما»

بذار تا داغه غم #بندرعباس
حرف دلم رو بگم: ایّها‌النّاس!
شاید نمک رو زخم‌تون بپاشم
امّا بذارید اینو گفته‌باشم

تلخه ولی گفتنش عیب نداره
بلکه به ما زخم نزنن دوباره

شاید که عبرت بگیریم ما این‌بار
بلکه نشه این ماجراها تکرار

البته قبلِ من هم اینو گفتند
اگرچه خیلیا نمی‌شنفتند؛

ایرانیا! وقتِشِه ما یکی‌شیم
وگرنه یکّی‌ یکّی کُشته می‌شیم

نه اینکه حتماً با تفنگ و باتون؛
موقع اعتراض توی خیابون
(اینکه دیگه روتین کارمونه
یه‌عُمریه این روزگارمونه)

حقیقتو ایندفه بشنو از من
هرجای دنیای که باشی هموطن!
شرّ «اینا» دومنتو می‌گیره
یه‌روز خبر می‌شی، که خِیلی دیره

چه توو هوا چه رو زمین و دریا
می‌سوزی آخر به آتیش «اینا»

یا توی سانچی یا توی پلاسکو
یا توو هواپیما و یا توو مترو

یا توی یه بی‌آرتیای تهرون
یا توو یه کمپ و یا توی یه زندون

با زلزله با سیل و باد و بوران
توو متروپُل یا توو قطار سمنان

چه تویِ کشتی باشی چه توو معدن
چه موقع تزریق چارتا واکسن

چه توی خونه باشی و چه جاده
سواره باشی تو و‌ یا پیاده

حتّی توی تشییع یه جنازه
کُشتن ما واسه «اینا» مُجازه

تا مملکت دست یه مُش اُسکُله
یِهو‌ جهنّم می‌شه یه اِسکله!

خلاصه دیدیم همه‌جورشو ما
شروعشم بود توی یه سینما !

آره عزیز! «قصّه‌ی تلخ بندر»
نه بار اوّله نه بار آخر

دعوا سرِ پوله و نون و قدرت
اونم میون چارتا بی‌کفایت

اونام که توو این جریانا مُردن
حتّی یه‌لحظه فکرشم نکردن؛
که چرخ آسیای این حکومت
وقتِ سِتم می‌گرده هی به نوبت
خُرد و خمیر می‌کنه آدما رو
بیفته پاش حتی خود خدا رو!

راحت‌تون کنم، با وضع موجود،
نوبت ما هم می‌شه، دیر یا زود

اصاً کیو سراغ داری که مُرده
صابون اینا به تنش نخورده!؟

فک نکنی چون‌که تو پاچه‌خاری!
یا چون‌که کار به کارشون نداری

یا چون سرت توو لاکِتِه همیشه
شرّ اینا دومنگیرت نمیشه

حتّی اگه از خود اونا باشی
پاش که بیفته تو باید فدا شی!

توو اتوبوس راهیانِ نوری ...
یِهویی کلّه‌پا می‌شی یه‌جوری

دس به ضریح و قفل شاچراغی ...
یهو با ضرب یه گلوله داغی

آتیش که خشک و تر سرش نمیشه
اساس کار «اینا» هم آتیشه؛

فِک می‌کنی توو کُشته‌های بندر
حراستی و حاجی و برادر،
نبود!؟، یا می‌گفت با خودش آتیشه:
این رو نمی‌سوزونم اهل ریشه!؟

این خط و این نشون؛ میاد یه‌روزی
که می‌بینی تو هم داری می‌سوزی

حکایتِ میمونِ تیره‌روزه
که داره توی آتیشا می‌سوزه
وقتی می‌بینه چاره‌ای نداره
بچّه‌شو زیر باسنش می‌ذاره!!!

تا دیرتر از این نشده هموطن!
بپا نذارن تو رو زیر باسن!

تو هم که این شعرمو برمی‌داری
تا باز یه پرونده  اَزِش دَرآری

_ آره «برادر»! خودمم توو باغم!
یه‌خُرده فک کُن ... ، بعد بیا سراغم _

برق اینا یه‌روز تورَم می‌گیره
همین حالام بفهمی اینو، دیره

فاطی‌کماندو باشی یا که حاجی
یه‌روز میاد می‌بینی لاعلاجی

حقیقی یا سایبریی، به هر حال
چه اهل ساندیسی چه اهل دستمال
دودِ «اینا» که رف توو چشم و چارت
دستمال یزدی‌ت نمیاد به کارت!

غرقی میون کلّی کیک و ساندیس
آتیش میاد سراغت‌ و می‌گه: هیس!

پشم و پیلی‌ت که کَنده شد غِلفتی
تازه می‌گی «زورو»! تو، راس می‌گفتی!

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🗡z
#شعرخوانی_زورو

بذار تا داغه غَمِ #بندرعباس
حرفِ دلم رو بگم: ایّهاالنّاس!
شاید نمک رو زخم‌تون بپاشم
امّا بذارید اینو گفته باشم ...
آره عزیز! «قصّه‌ی تلخ بندر»
نه بارِ اوّله نه بارِ آخر ...
این خط و این نشون؛ میاد یه‌روزی
که می‌بینی تو هم داری می‌سوزی
تا دیرتر از این نشده هموطن! ...

#متن_کامل_شعر 👇
https://www.tgoop.com/zorro_ch/2515
پی‌نوشت
🙏 #هموطن_گرامی ! من گفتم و خوندمش و آپلودش کردم! تو هم ۱۰ دقیقه وقت بذار! از ۳۶ مگابایت حجمش هم نترس! اصلاً ذخیره‌ش کن! گاهی ببینش و بهش فکر کن و به خودت بیا ! ؛ «زآن پیش‌تر که بانگ برآید» فلانی در فلان‌حادثه فلان شد!

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
نقاب خنده زورو
🗡z «قربون کبوترای حَرَمت امام رضا» اما از مُفخورای دور و بَرِت بَدَم میاد!!! متن کامل شعر در پست بعد 👇 https://www.tgoop.com/zorro_ch/2369 @zorro_ch https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

مولانا می‌گه:
« چون‌که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گُشاد »

غرض این‌که مذهبیا رو هم باید با زبون خودشون باهاشون بحث کرد

اگرچه بعید می‌دونم؛

حافظ:
سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد

سعدی:
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان بُرد از او به صیقل، زنگ
با سیه‌دل چه سود گفتنِ وَعظ
نرود میخ آهنین در سنگ

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z

در پُست قبلی کانال در قسمتی از شعر «آسیابِ سِتَم و نوبتِ ما » گفتم:
حتّی اگه از خود اونا باشی
پاش که بیفته تو باید فداشی ...

آتیش که خشک و تر سرش نمی‌شه
اساس کار اینا هم آتیشه

یاد مطلبی افتادم که مدتی پیش در صفحه‌ی اینستاگرامم به اشتراک گذاشتم؛ همان که عکسش را در این پُست می‌بینید و متنش را در پُست بعد می‌خوانید
(این توضیح را هم خالی از لطف نمی‌بینم که پُست مذکور را در ۲۸ دی ۱۴۰۲ تهیّه و تدوین و منتشر کردم که عیناً بازنشرش می‌کنم؛ اگر قرار بود امروز؛ در اردیبهشت ۱۴۰۴ به‌روزش کنم و‌ دستی در آن ببَرم حتماً عکس‌ها و اسامی دیگری به آن اضافه می‌شدند ؛ واردید که!؟)

#ادامه_مطلب_در_پست_بعد 👇
https://www.tgoop.com/zorro_ch/2519


#زورو
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
«آینه‌های عبرتی برای طرفداران و مزدوران حکومت»

ادامه از پُستِ قبل 👇
https://www.tgoop.com/zorro_ch/2518

#منتظری #بنی‌صدر #میرحسین_موسوی #رفسنجانی #خاتمی #احمدی‌نژاد #لاریجانی‌ها #روحانی

اینها را می‌بینید؟ ده‌ها مورد دیگر می‌شود از این جنس قماش مثال زد؛ روزگاری برای خودشان روزگاری داشتند! سری بودند از سران این نظام. امّا حالا چه؟ اگر نخواهیم بگوییم همه‌شان، اکثرشان نه مردم را دارند و نه حکومت را. به‌عبارت دیگر لااقل «هیچکدام‌شان» نیست که هم مردم را داشته باشد و هم حکومت را ؛ زنده و مرده‌شان از چشم دولتمند و درویش افتاده‌اند... البتّه این که کسی که در این نظام، استخوان‌ ترکانده! مردم را نداشته باشد که عادّی‌ست! امّا این که حکومت هم گردنش نگیرد و منکرش شود مایه تعجّب است؛ پاداش خوش‌خدمتی‌های‌شان بدنام‌کردن‌شان بود و... حصر و... استخر!
زیاده دردسرتان ندهم، این‌که اینان کِه بوده‌اند و چه برسرشان آمده در تاریخ _و البتّه اینترنت!_ هویداست، حرف اصلی من این است: «فَاعتَبِروا یا اُولِی‌الَابصارِ طرفدار حکومت و مزدور نظام»! ؛ این حکومت، بزرگان خودش را این‌گونه فدای خودش کرد، آن‌وقت، وقتِ وقتش! به شمایی که در این نظام، نسبت به آنان هیچ عددی نیستید، رحم می‌کند!؟ مگر نشنیده‌اید که گفته‌اند: «کسی که با مادرش زِنا کُنَد با دگران چه‌ها کُنَد!؟»

فَاعتَبِروا ؛ عبرت بگیرید... عبرت بگیرید... تا دیرتر از این نشده، عبرت بگیرید...

من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم!

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
«تو اگر در تپش باغ، خدا را ديدی 
همّت كن وَ بگو ماهی‌ها
حوضشان بی‌آب است»
سهراب سپهری

خدا چاقی بدهد! سالهاست هرجا آش‌هایی از‌این‌دست هست پایش فرّاشم و گاه تازه سَرفرّاش! شاید به خاطر همین بود که چوپان اهلِ دل دِه (اوّلین شاهد این ماجرای تلخ) قبل از همه مرا خبر کرد... چند روز دیر فهمیده بودیم و لحظات حسّاس بود و قیمتی؛ بماند که به لطف قطع برق و بی‌آنتن شدن گوشی‌‌ام دو ساعت طول کشید تا با ده پانزده تماس این سه  همیار پایِ‌کار و بامعرفت را با خود همراه کنم ... از حدود دَه آبگیر فقط همین مانده بود بقیه خشکیده بودند و ده‌ها هزار ماهی‌ تلف شده بودند... خدا را شکر! نجات چندهزار ماهی و یک خرچنگ و سه بچّه‌اش! که به اندازه ناخن شَست بودند نتیجه این همیاری و همدلی چندساعته بود

جا دارد مردم دِه پایین‌دست که این فاجعه یا حداقل حادثه را آفریدند بگویند: «مَردُمِ بالادست چه صفایی دارند، چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد»! شاید به یُمنِ این دعا، خدا ... بگذریم!

بماند به یادگار
#زورو (مردی برای تمام فصول!)
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
نقاب خنده زورو
Photo
تبر شیخ و درخت شاهنامه!
🗡z

« #شیخ‌نامه (شاهنامه‌ی سابق) »
(اجرا در محفل ادبی و بی‌ادبی هالو، اسفند ۹۲)

با تشکر از همکاری صمیمانه ایرج‌میرزا

دختر خوش‌زبان ایرانی
که به سر داشت چادری عربی!
رفت با روزنامه پیش پدر
داشت از او چو پرسشی ادبی

داد بعدش نشان بابایش
واژه‌هایی چو «صرفاً و گاهاً»
گفت: بابا به تازگی شده‌است
پُر از این واژه‌ها کتاب من

چشم تا کار می کند بابا
توی هر صفحه پُر ز تنوین‌هاست
تو بگو پس که معنی آن چیست؟
این «اَنی» که در آخر این‌هاست!!!

گفت در پاسخش پدر، من هم
معنیَش را ندانم ای دختر
مطمئنم ولی که این «اَن‌»ها
پارسی را به گُ... کِشند آخر!


پاسخش بیت شعر بعدی اوست
ماجرا را چو از « زورو» پُرسی
آید آن روز هم که بِنْویسند
قالَ فی شاهنامه، فردوسی:

ذَهَبَ الرُستمٌ اِلی التوران
مَعَ رَخشٌ وَ سَیفَهُ لِقِتال... *
قالَ الافراسیاب: اَلاَخَوی
السلامٌ عَلیک کَیفَ‌الحال؟

یَابنَ زالٌ به قول اَلْایرج:
وَه چه خوب آمدی صفا کردی
هَل فَقَدْتَ الطَریق اَلرُستم**
چه عجب شد که یاد ما کردی؟

لَیسَ مابَینَ نحنُ حَرب الان
تَعَل أنتَ بده به من اَلبوس
گور بابای ناسِ اَلایران!
طَوَّلَ‌الله عُمرَ کیکاووس

ما پسِ پرده حرف‌ها زده‌ایم
شده‌ایم این زمان اَخ و اَلدوست!
هر چه کاووس داشت مال من است
هر چه افراسیاب داشت، از اوست...


بگذریم...، الغرض فقط دانید
آخرِ شاهنامه ناخوش بود!
ترسم از این بوَد که شهنامه
شیخ‌نامه شود به زودی زود

پارسی مُرد، سردَرِ حوزه***
بنویسید با دُرشت و دوات
رَحِمَ اللّه آن کسی را که
قَرِأ الفاتَحه مَع الصّلوات!!!

پی‌نوشت:
*لِقِتال: از روی شاهنامه‌ی وارد شده از چین. نسخه‌ی موجود در کتابخانه‌ی دکتر حداد عادل:مَعَ رَخشٌ و سَیْفَه لِجِدال. البته دکتر کزازی و شفیعی‌کدکنی در صحت «لِقِتال» هم‌داستان هستند

**هَل فَقَدْتَ الطَریق اَلرُستم: آیا راه گم کرده‌ای رستم؟

***... بنویسید سردَرِ حوزه : منظور حوزه‌ی هنری است ولاغیر


#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z

پیش به سوی قلّه!

صحبت ز ترقّی است و می‌فرمایند:
«نزدیک به قلّه‌ایم ... با سرعت جِت»

البتّه طبیعی‌ست که در قلّه‌ی کوه
نه آب و نه برق هست و نه اینترنت!

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
#پست_موقت
#فوری

«سحر تا چه زاید
شب آبستن است»

(یه‌سری پهپاد مهپاد دارند می‌رند
شاید هم دارند میاند!
معلوم نیست باز چه گِلی آب گرفتند)

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
2025/06/15 14:39:57
Back to Top
HTML Embed Code: