قواعد از دیدگاه RFT از نظر عملکردی اینگونه توصیف شدهاند: چارچوبهای هماهنگی بین دو شبکۀ ارتباطی که رفتار را کنترل می کنند (بارنز-هولمز، اوهورا، روش، هیز، بیست، لیدی، 2001)، اما برای بهتر رسیدن به هدف بحث کنونی میتوان به زبان سادهتری آنها را تعریف کرد: محرک های زبانی یا کلامی که تأثیر کنترلی بر رفتار میگذارند. دستورالعملها، توصیهها، پیشنهادها، دستورات و درخواستها برخی از شکلهای رایجی قواعدند؛ مثلاً برای مثال، «به غرب برو، مرد جوان» و « برگۀ ب را در ردیف الف بگذار» هر دو نمونههایی از قوانین هستند. از آنجایی که ما به عنوان انسان های که به صورت کلامی مهارت یافته، هم خزانۀ رفتاری گفتاری و هم گوش دادن داریم، ممکن است از قواعدی که خود تدوین کرده ایم و همچنین قوانینی که دیگران برای ما صادر کردهاند، پیروی کنیم.
قواعد = Rules
شبکۀ ارتباطی = relational networks
هماهنگی = coordination
منبع:
Zettle, R. (2007). ACT for depression: A clinician's guide to using acceptance and commitment therapy in treating depression. New Harbinger Publications.
قواعد = Rules
شبکۀ ارتباطی = relational networks
هماهنگی = coordination
منبع:
Zettle, R. (2007). ACT for depression: A clinician's guide to using acceptance and commitment therapy in treating depression. New Harbinger Publications.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) از چند راهبرد برای کاهش مشکلات افراد و ارتقای شکوفایی آنها استفاده میکند. این راهبردها عبارتند از تمایل یا پذیرش تجربه، گسلش شناختی، توجه منعطف به لحظۀ حال؛ تماس با حسی متعالی یا چشم اندازگزین از خود (خود به عنوان بافتار)، روشنسازی و از آن خود کردن ارزش ها؛ و پرورش تعهد به الگوهای بزرگتر زندگی مبتنی بر ارزش. هرکدام از اینها فرآیندها را با ملایمت و شفقت نسبت به کشمکش و تقلای درمانجو و مشکلاتی که تجربههای نامطلوبشان می تواند به همراه داشته باشد، به کار میبریم. ACT رویکردی سازنده برای روان درمانی است که به افراد کمک می کند بیاموزند که مشفقانه تجربیات درونی خود را همانطوری که هستند به آغوش بکشند و در عین حال روی ایجاد مجموعههایی از رفتارهای سازنده و ارزشمدار تمرکز کنند.
#درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد
#Learning_ACT
#درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد
#Learning_ACT
اگرچه مطالعه در مورد تکنیکها و مهارتهای ACT مهم است، اما برای تبدیل شدن به یک درمانگر موثر ACT، تمرین این مهارتها مهمتر است. داشتن دانش ذهنی گسترده در مورد یک درمان به وضوح می تواند زمینه را برای اجرای آن فراهم کند. با این حال، این تنها دانش شفاهی نیست که شما را در طول درمان راهنمایی می کند. دانش تجربی نیز برای درک ACT کلیدی است.
#درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد
#Learning_ACT
#درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد
#Learning_ACT
آیندۀ_علم_مداخله_درمان_فرایند_مدار.pdf
441.2 KB
علم بالینی به نظر میرسد به نقطۀ عطف خود رسیده است. به نظر میآید که پارادایم جدیدی شروع به پدیدارشدن کرده که اعتبار و سودمندی الگوی بیماری پزشکی را به پرسش میکشد؛ الگویی که فرض میکند ساختارهای بیماری پنهان را میتوان با پروتکلهای درمانی خاص هدف قرار داد. نسل جدیدی از مراقبتهای مبتنی بر شواهد شروع به حرکت بهسوی درمانهای فرایند مدار کردهاند. رواندرمانیهایی که میانجیگرها و تعدیلکنندههای اساسی را بر اساس نظریههای آزمونپذیر هدف قرار میدهند. این حرکت میتواند نمایانگر تغییر پارادایمی در علم بالینی با تلویحاتی گسترده باشد. ممکن است در علم بالینی این تغییرات دیده شود: زوال درمانهای نامدار دارای مجموعهای از فناوریها، زوال مکاتب وسیع، خیزش الگوهای آزمونپذیر، خیزش مطالعات مربوط به میانجیگرها و تعدیلکنندهها، ظهور شکلهایی جدید از تشخیص بر اساس تحلیل کارکردی، حرکت از رویکردهای قانوننگر بهسوی رویکردهای فردنگار و حرکت بهسوی فرایندهایی که عناصر قابل تغییر را مشخص میکنند. این تغییرات میتواند باعث یکپارچه شدن یا ارتباط یافتن گرایشها، محیطها و حتی فرهنگهای درمانی متفاوت شود.
Forwarded from 🌈روانشناسی و زندگی، دکتر مهرنوش اثباتی🌈
در مفهومپردازی مورد بر اساس ACT ارزیابی تاثیری که رویدادهای تاریخچۀ زندگی درمانجو و محیط کنونی زندگیاش بر رفتارهای مهم و مرتبط بالینی او (مثلاً دوری از زمان حال و گم شدن درون نگرانی، روشن نبودن ارزشهای منتخب و اجتناب گسترده، شدید و مزمن از تجربههای روانی ناخوشایند) میگذارد امری مهم است. با این اطلاعات میتوان آسانتر به تدوین اهداف درمانی پرداخت و فرایندهای انعطافپذیری لازم برای رسیدن به آن اهداف را مشخص کرد. درمانگر ماهر ACT برای دغدغههای درمانجو در طول تدوین مفهومپردازی و بعد از آن اهمیت بسیاری قائل میشود و برای پرداختن به این دغدغهها با همکاری او برنامهای تدوین میکند. برای چنین درمانگری ترسیم روشن اهداف بالینی و ارزیابی مداوم پیشرفت به سوی اهداف ضرورت دارد.
این همآفرینی طرح درمان منجر به روشن شدن -حداقل- این موارد میشود :
1. کدام عناصر کشمکش و مبارزۀ درونی درمانجو نیازمند تغییر است.
2. کدام عناصر کشمکش و مبارزۀ درونی درمانجو نیازمند پذیرش است
3. شناسایی، روشنسازی و تالیف کدام ارزشها به درمانجو برای تغییر یا پذیرش موارد قبلی انگیزه میدهد.
4. چه اهدافی میتوان بر اساس موارد قبلی جهت کاستن از رنج درمانجو و افزایش بهزیستی او طراحی کرد.
#ACT_in_Practice
#learning_ACT
این همآفرینی طرح درمان منجر به روشن شدن -حداقل- این موارد میشود :
1. کدام عناصر کشمکش و مبارزۀ درونی درمانجو نیازمند تغییر است.
2. کدام عناصر کشمکش و مبارزۀ درونی درمانجو نیازمند پذیرش است
3. شناسایی، روشنسازی و تالیف کدام ارزشها به درمانجو برای تغییر یا پذیرش موارد قبلی انگیزه میدهد.
4. چه اهدافی میتوان بر اساس موارد قبلی جهت کاستن از رنج درمانجو و افزایش بهزیستی او طراحی کرد.
#ACT_in_Practice
#learning_ACT
پذیرش (Acceptance) در ACT به معنای دوست داشتن یا خواستن تجربههای درونی نیست بلکه به معنای تمایل (willingness) به تجربه کردن کامل و بدون دفاع افکار، احساسات، حسهای بدنی، هوسها و تمایلات قوی است. با توجه به تاریخچۀ زندگی درمانجو و مسیری که در زندگی برای پیش رفتن انتخاب میکند، رخ دادن برخی تجربهها (نظیر غم، خشم، اضطراب) احتمال زیادی دارد. وقتی درمانجو در طی درمان در مسیر زندگی خود راه میرود این احساسات، ناگزیر پدیدار میشوند. درمانگر ACT به درمانجو فرصتهایی برای تمایل به داشتن این احساسات و تجربه کردن کامل آنها میدهد. مداخلههای پذیرش معادل تمایل است و درمانجو از طریق آنها میآموزد خود را به خاطر مشکلاتی که دارد سرزنش نکند، برای تغییر دادن تجربههای درونی خود نکوشد و متمایل به روبهرو شدن با ترس و دیگر رویدادهای درونی نامطلوبی باشد که هنگام طی طریق در مسیرهای ارزشمند در زندگی همراه او میشوند.
#ACT_in_Practice
#learning_ACT
#ACT_in_Practice
#learning_ACT
تعریف عملیاتی من از بهوشیاری این است «آن آگاهی که از توجه عمدی، در لحظه حال و عاری قضاوت ناشی میشود.» اگر به دلیلی برای انجام این کار نیاز دارید، میتوانیم اضافه کنیم « و این اقدام را در خدمت خرد، درک خود، و شناخت ارتباط درونی خود با دیگران و با جهان، و در نتیجه در خدمت مهربانی و شفقت انجام میدهیم». وقتی کسی بفهمد که واقعاً «غیر قضاوتکننده» به چه معناست آنگاه متوجه خواهد شد که بهوشیاری ذاتاً اقدامی اخلاقی است، (با معلق ساختن قضاوتگری نه از وضوح و بصیرت اجتناب میکنیم و نه از ارزش های انسانی مانند مهربانی و شفقت پرهیز میکنیم.). عدمقضاوت قطعا به این معنا نیست که قضاوت نداشته باشید؛ تعداد زیادی قضاوت خواهید داشت. منظور دعوت به این است که تا جایی که می توانید قضاوت را به حالت تعلیق در آورید، به سادگی آن را تشخیص دهید، و قضاوت را قضاوت نکنید.
تمرین بهوشیاری شبیه باغبانی یک باغچه و مراقبت از آن است: وقتی گلهای باغچه شکوفا میشوند که شرایط مناسب باشد. در مورد بهوشیاری هم شرایط مناسب شامل چند ویژگی است که برای تمرین بهوشیاری ضروری است:
• ذهن کنجکاو: وقتی در این حالت آگاهی هستیم چیزها را تر و تازه انگار که بار اول است با کنجکاوی میبینیم.
• عدم قضاوتگری. این خصوصیت آگاهی شامل کسب مهارت مشاهدهگری کامل هر تجربهای است؛ یعنی به هیچ فکری، هیجانی یا حس بدنی برچسب خوب یا بد، درست یا نادرست، منصفانه یا غیرمنصفانه زده نمیشود بلکه در هر لحظه هر فکر، هیجان یا حس بدنی فقط مورد مشاهده قرار میگیرد.
• تصدیق. این حس آگاهی هر چیزی را همانطور که هست تصدیق میکند.
• آرامش و عدم تکاپوی بیهوده. با این ویژگی در آگاهی، برای فرار از هرچه که در هر لحظه درون خود تجربه میکنیم تلاش نمیکنیم به عبارت دیگر آرامش به معنای این است که درون همان تجربهای که داریم میایستیم و نیازی به اجتناب و گریز از آن نیست.
• متانت. این خصوصیت آگاهی شامل تعادل است و خردمندی را پرورش میدهد؛ و به ما اجازه فهم عمیقتر ماهیت تغییر را میدهد و باعث میشود تا با بینش و شفقت بیشتری با تغییر همراه باشیم.
• تکیه بر خود. این ویژگی آگاهی به شما کمک میکند تا از دیدگاه خودتان و بر اساس تجربههای خودتان ببینید که چه چیزی واقعی است و چه چیزی غیر واقعی.
• شفقت به خود. با این خصوصیت آگاهی میتوانید خودتان را بدون سرزنش خود یا انتقاد از خود دوست داشته باشید.
• قدردانی: این ویژگی از آگاهی به شما کمک میکند از هر لحظه با حسی از قدردانی و احترام لذت ببرید.
• سخاوتمندی: این ویژگی از آگاهی به شما کمک میکند تا ببینید ارزش هدیه دادن حضور خود به انسانها، موقعیتها، حیوانات و دیگر چیزها بیشتر از چسبیدن به آنها است.
این ویژگیها را در ذهن داشته باشید. در مورد آنها تامل کنید و بنا به فهم خود آنها را در خود پرورش بدهید. کسب این ویژگیها باعث تقویت اثر تمرین شما میشود. هر کدام از اینها دیگری را تحت تاثیر قرار میدهد و کسب یکی از آنها همه ویژگیهای دیگر را تقویت میکند.
منابع:
1. Kabat-Zinn, J. (2018). Meditation is not what you think: Mindfulness and why it is so important. Hachette UK.
2. Stahl, B., & Goldstein, E. (2019). A mindfulness-based stress reduction workbook. new harbinger publications.
https://www.tgoop.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
تمرین بهوشیاری شبیه باغبانی یک باغچه و مراقبت از آن است: وقتی گلهای باغچه شکوفا میشوند که شرایط مناسب باشد. در مورد بهوشیاری هم شرایط مناسب شامل چند ویژگی است که برای تمرین بهوشیاری ضروری است:
• ذهن کنجکاو: وقتی در این حالت آگاهی هستیم چیزها را تر و تازه انگار که بار اول است با کنجکاوی میبینیم.
• عدم قضاوتگری. این خصوصیت آگاهی شامل کسب مهارت مشاهدهگری کامل هر تجربهای است؛ یعنی به هیچ فکری، هیجانی یا حس بدنی برچسب خوب یا بد، درست یا نادرست، منصفانه یا غیرمنصفانه زده نمیشود بلکه در هر لحظه هر فکر، هیجان یا حس بدنی فقط مورد مشاهده قرار میگیرد.
• تصدیق. این حس آگاهی هر چیزی را همانطور که هست تصدیق میکند.
• آرامش و عدم تکاپوی بیهوده. با این ویژگی در آگاهی، برای فرار از هرچه که در هر لحظه درون خود تجربه میکنیم تلاش نمیکنیم به عبارت دیگر آرامش به معنای این است که درون همان تجربهای که داریم میایستیم و نیازی به اجتناب و گریز از آن نیست.
• متانت. این خصوصیت آگاهی شامل تعادل است و خردمندی را پرورش میدهد؛ و به ما اجازه فهم عمیقتر ماهیت تغییر را میدهد و باعث میشود تا با بینش و شفقت بیشتری با تغییر همراه باشیم.
• تکیه بر خود. این ویژگی آگاهی به شما کمک میکند تا از دیدگاه خودتان و بر اساس تجربههای خودتان ببینید که چه چیزی واقعی است و چه چیزی غیر واقعی.
• شفقت به خود. با این خصوصیت آگاهی میتوانید خودتان را بدون سرزنش خود یا انتقاد از خود دوست داشته باشید.
• قدردانی: این ویژگی از آگاهی به شما کمک میکند از هر لحظه با حسی از قدردانی و احترام لذت ببرید.
• سخاوتمندی: این ویژگی از آگاهی به شما کمک میکند تا ببینید ارزش هدیه دادن حضور خود به انسانها، موقعیتها، حیوانات و دیگر چیزها بیشتر از چسبیدن به آنها است.
این ویژگیها را در ذهن داشته باشید. در مورد آنها تامل کنید و بنا به فهم خود آنها را در خود پرورش بدهید. کسب این ویژگیها باعث تقویت اثر تمرین شما میشود. هر کدام از اینها دیگری را تحت تاثیر قرار میدهد و کسب یکی از آنها همه ویژگیهای دیگر را تقویت میکند.
منابع:
1. Kabat-Zinn, J. (2018). Meditation is not what you think: Mindfulness and why it is so important. Hachette UK.
2. Stahl, B., & Goldstein, E. (2019). A mindfulness-based stress reduction workbook. new harbinger publications.
https://www.tgoop.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
Forwarded from 🌈روانشناسی و زندگی، دکتر مهرنوش اثباتی🌈
🔮در ادامه و مرتبط با پست قبل، مطلب زير را بخوانيد 👇
🟦 مراحل پذیرش
ترجمه و تلخیص: دکتر علی فیضی
هیجانات دشوار چیستند؟ هیجانات دشوار هیجاناتیاند که موجب درد کشیدن میشوند؛ هیجاناتی مثل خشم، ترس و سوگ. برخی اوقات حتی با وقتی با بهوشیاری و شفقتبه خود به سوی هیجانات دشوار روی میآوریم دردی که میکشیم اغلب در ابتدا زیاد می شود. افرادی که تمرین مراقبه میکنند اغلب این سوال را از خود میکنند که لازم است چه مقدار از ناراحتی را به درون تمرین خود راه بدهند. تیک نات هان (آموزگار مشهور مراقبه) زمانی به این سوال پاسخی خلاصه داد: «نه چندان زیاد!» وقتی میخواهیم مبنایی برای شفقت به خود بسازیم، تنها نیازمندیم آن مقدار با درد هیجانی تماس برقرار کنیم که فروگشای شفقت برای برخاستنش باشد.
برای ارائه دادن رویکردی بنیادینتر به مواجهه با درد هیجانی، میتوان از تمثیل مهمانخانۀ مولوی سود برد. او در شعر زیبای خود توصیف میکند که چگونه وقتی هیجانی دشوار بر در خانۀ وجود ما میکوبد و ما به او اجازه ورود میدهیم -حتی اگر آنقدری نیرومند باشد که خانۀ وجود ما را از مبلمان آن خالی بسازد- این هیجان میتواند جایی در خانه برای دانش و فهمی نو ایجاد کند. شعر او به ما اطمینان میدهد که توانایی ما برای تاب آوردن و متحول ساختن آشفتگی هیجانی ممکن است فراتر از آنچه باشد که تاکنون میدانیم. هرچند با توجه به انتخابی که داریم، احتمالاً میتوانیم ورود مقداری از رنج را به زندگی خود اجازه بدهیم تا تحت سلطۀ آن از پا در نیاییم. برخی اوقات آماده نیستیم که مهمانان ناخوانده خشمگینانه خانهمان را از مبلمان آن خالی کنند. هنر شفقت به خود شامل این است که به تدریج به ناراحتی هیجانی رو کنیم.
میتوانیم که هیجانات دشوار را مرحله به مرحله بپذیریم. برای پذیرش هیجانات دشوار و با کمک گرفتن از تمثیل مهمانخانۀ مولوی از پنج مرحله میتوان گذشت:
• مقاومت کردن: با آنچه آمده به مبارزه برخیزیم؛ در خانه پنهان بشویم، در خانه را قفل کنیم یا به مهمان بگوییم که پی کارش برود. (چه کنیم؟ مبارزه و تقلّا و کشمکش با مهمان را به هر شکلی که انجام میدهیم رها کنیم)
• کاوش کردن: با کنجکاوی به سوی ناراحتی رو کنیم؛ از روزنۀ در نگاه کنیم تا ببینیم چه کسی به در خانه آمده است. (چه کنیم: از خود بپرسیم چه حالی دارم؟)
• تاب آوردن: با احساس ایمنی تاب بیاوریم و استوار بمانیم؛ مهمان را به درون دعوت کنیم اما از او بخواهیم تا در سرای ورودی خانه بماند. (چه کنیم؟ به خود بگوییم این مهمان را دوست ندارم اما میتواتم با او کنار بیایم و تاب بیاورم)
• اجازه دادن: به احساسات اجازه بدهیم تا بیایند و بروند؛ به مهمان اجازه بدهیم تا به هرجای خانه که میخواهد برود. (هیچ اشکالی ندارد. من در امانم و خانه بزرگ است. میتوانم اتاقی را به او بدهم.)
• دوستی: ارزشمندی درون همۀ تجربهها را ببینیم؛ روبهروی مهمان بنشینیم و به آنچه میتواند بگوید گوش دهیم. « چه کنیم؟ از مهمان بپرسیم: چه داری تا به من بگویی؟ دوست دارم بدانم چه میتوانم از تو یاد بگیرم؟)
منابع:
1. Neff, K., & Germer, C. (2018). The Mindful Self-Compassion Workbook: A Proven Way to Accept Yourself, Build Inner Strength, and Thriveÿ ÿ. Guilford Publications.
2. Germer, C., & Neff, K. (2019). Teaching the mindful self-compassion program: A guide for professionals. Guilford Publications.
@thirdwaveofBehaviorTherapy
@lifeandpsychology
🟦 مراحل پذیرش
ترجمه و تلخیص: دکتر علی فیضی
هیجانات دشوار چیستند؟ هیجانات دشوار هیجاناتیاند که موجب درد کشیدن میشوند؛ هیجاناتی مثل خشم، ترس و سوگ. برخی اوقات حتی با وقتی با بهوشیاری و شفقتبه خود به سوی هیجانات دشوار روی میآوریم دردی که میکشیم اغلب در ابتدا زیاد می شود. افرادی که تمرین مراقبه میکنند اغلب این سوال را از خود میکنند که لازم است چه مقدار از ناراحتی را به درون تمرین خود راه بدهند. تیک نات هان (آموزگار مشهور مراقبه) زمانی به این سوال پاسخی خلاصه داد: «نه چندان زیاد!» وقتی میخواهیم مبنایی برای شفقت به خود بسازیم، تنها نیازمندیم آن مقدار با درد هیجانی تماس برقرار کنیم که فروگشای شفقت برای برخاستنش باشد.
برای ارائه دادن رویکردی بنیادینتر به مواجهه با درد هیجانی، میتوان از تمثیل مهمانخانۀ مولوی سود برد. او در شعر زیبای خود توصیف میکند که چگونه وقتی هیجانی دشوار بر در خانۀ وجود ما میکوبد و ما به او اجازه ورود میدهیم -حتی اگر آنقدری نیرومند باشد که خانۀ وجود ما را از مبلمان آن خالی بسازد- این هیجان میتواند جایی در خانه برای دانش و فهمی نو ایجاد کند. شعر او به ما اطمینان میدهد که توانایی ما برای تاب آوردن و متحول ساختن آشفتگی هیجانی ممکن است فراتر از آنچه باشد که تاکنون میدانیم. هرچند با توجه به انتخابی که داریم، احتمالاً میتوانیم ورود مقداری از رنج را به زندگی خود اجازه بدهیم تا تحت سلطۀ آن از پا در نیاییم. برخی اوقات آماده نیستیم که مهمانان ناخوانده خشمگینانه خانهمان را از مبلمان آن خالی کنند. هنر شفقت به خود شامل این است که به تدریج به ناراحتی هیجانی رو کنیم.
میتوانیم که هیجانات دشوار را مرحله به مرحله بپذیریم. برای پذیرش هیجانات دشوار و با کمک گرفتن از تمثیل مهمانخانۀ مولوی از پنج مرحله میتوان گذشت:
• مقاومت کردن: با آنچه آمده به مبارزه برخیزیم؛ در خانه پنهان بشویم، در خانه را قفل کنیم یا به مهمان بگوییم که پی کارش برود. (چه کنیم؟ مبارزه و تقلّا و کشمکش با مهمان را به هر شکلی که انجام میدهیم رها کنیم)
• کاوش کردن: با کنجکاوی به سوی ناراحتی رو کنیم؛ از روزنۀ در نگاه کنیم تا ببینیم چه کسی به در خانه آمده است. (چه کنیم: از خود بپرسیم چه حالی دارم؟)
• تاب آوردن: با احساس ایمنی تاب بیاوریم و استوار بمانیم؛ مهمان را به درون دعوت کنیم اما از او بخواهیم تا در سرای ورودی خانه بماند. (چه کنیم؟ به خود بگوییم این مهمان را دوست ندارم اما میتواتم با او کنار بیایم و تاب بیاورم)
• اجازه دادن: به احساسات اجازه بدهیم تا بیایند و بروند؛ به مهمان اجازه بدهیم تا به هرجای خانه که میخواهد برود. (هیچ اشکالی ندارد. من در امانم و خانه بزرگ است. میتوانم اتاقی را به او بدهم.)
• دوستی: ارزشمندی درون همۀ تجربهها را ببینیم؛ روبهروی مهمان بنشینیم و به آنچه میتواند بگوید گوش دهیم. « چه کنیم؟ از مهمان بپرسیم: چه داری تا به من بگویی؟ دوست دارم بدانم چه میتوانم از تو یاد بگیرم؟)
منابع:
1. Neff, K., & Germer, C. (2018). The Mindful Self-Compassion Workbook: A Proven Way to Accept Yourself, Build Inner Strength, and Thriveÿ ÿ. Guilford Publications.
2. Germer, C., & Neff, K. (2019). Teaching the mindful self-compassion program: A guide for professionals. Guilford Publications.
@thirdwaveofBehaviorTherapy
@lifeandpsychology
صلاحیت_درمانگر_برای_به_کار_بستن_درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد_و_نتایج.pdf
117 KB
رابطۀ میزان صلاحیت در به کار بستن ACT و نتایج درمان
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
صلاحیت_درمانگر_برای_به_کار_بستن_درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد_و_نتایج.pdf
ارتباط مثبت صلاحیت در انجام ACT و اثربخشی درمانگر را میتوان اینگونه تبیین کرد:
انعطاف پذیری روانی اگر در خود درمانگر پرورش یافته باشد میتواند به او کمک کند در جریان درمان هم جلوه های متنوع این مهارت را فرا بخواند، الگوسازی کند و تقویت کند. دکتر استیون هیز نکتۀ جالبی را دربارۀ اهمیت بازخورد یا فیدبک گرفتن در جلسۀ درمان مطرح میکند: «آنچه در اغلب بخشهای تاریخ رواندرمانی دیده ایم این است که تجربۀ بیشتر درمانگر منجر به confidence (اعتماد به نفس) بیشتر میشود تا competence (شایستگی، صلاحیت، کفایت). چرا؟ اولین نکته این است که طبق پژوهشها با افزایش تجربۀ درمانگر؛ زوال تدریجی مهارت و اثربخشی او را شاهدیم. یک تبیین هشیاری بخش دربارۀ این پدیده این است که اثربخشی درمانگر ارتباط مستحکمی با بازخورد گرفتن بلافاصله دارد. یک یک بازیکن بسکتبال را تصور کنید که هزار ساعت پرتاب ضربۀ ازاد را تمرین میکند کند اما چشم و گوش او در طول این هزار ساعت بسته است. این نوع از تمرین فرقی به حال مهارت او در پرتاب ضربۀ آزاد او نخواهد کرد چون او نمیداند که چطور و به چه شیوه هایی پرتاب کردن منجر به گل شدن ضرباتش میشود. حالا اگر درمانگر و اینجا به ویژه درمانگر ACT را در نظر بگیریم او میخواهد انعطاف پذیری روانی و خلاقیت موثر درمانجو برای کاهش رنجش و افزایش بهزیستیاش را نیرومندتر کند. اگر درمانگر در لحظه لحظۀ جلسۀ درمان، به نشانه های کلامی و غیرکلامی انعطاف پذیری و ناپذیری توجه نکند و پاسخ کارآمد ندهد فقط احتمالا در به کار بستن تکنیکها از حفظ (افزایش اعتماد به نفس در به کاربستن ACT) ماهرتر خواهد شد اما به احتمال بسیار کمی اثربخشی او در افزایش انعطاف پذیری درمانجو افزایش خواهد یافت. به بیان دیگر و به قول لئو لاسپروگاتو ما به ACT غنی شده با بازخورد نیازمندیم».
انعطاف پذیری روانی اگر در خود درمانگر پرورش یافته باشد میتواند به او کمک کند در جریان درمان هم جلوه های متنوع این مهارت را فرا بخواند، الگوسازی کند و تقویت کند. دکتر استیون هیز نکتۀ جالبی را دربارۀ اهمیت بازخورد یا فیدبک گرفتن در جلسۀ درمان مطرح میکند: «آنچه در اغلب بخشهای تاریخ رواندرمانی دیده ایم این است که تجربۀ بیشتر درمانگر منجر به confidence (اعتماد به نفس) بیشتر میشود تا competence (شایستگی، صلاحیت، کفایت). چرا؟ اولین نکته این است که طبق پژوهشها با افزایش تجربۀ درمانگر؛ زوال تدریجی مهارت و اثربخشی او را شاهدیم. یک تبیین هشیاری بخش دربارۀ این پدیده این است که اثربخشی درمانگر ارتباط مستحکمی با بازخورد گرفتن بلافاصله دارد. یک یک بازیکن بسکتبال را تصور کنید که هزار ساعت پرتاب ضربۀ ازاد را تمرین میکند کند اما چشم و گوش او در طول این هزار ساعت بسته است. این نوع از تمرین فرقی به حال مهارت او در پرتاب ضربۀ آزاد او نخواهد کرد چون او نمیداند که چطور و به چه شیوه هایی پرتاب کردن منجر به گل شدن ضرباتش میشود. حالا اگر درمانگر و اینجا به ویژه درمانگر ACT را در نظر بگیریم او میخواهد انعطاف پذیری روانی و خلاقیت موثر درمانجو برای کاهش رنجش و افزایش بهزیستیاش را نیرومندتر کند. اگر درمانگر در لحظه لحظۀ جلسۀ درمان، به نشانه های کلامی و غیرکلامی انعطاف پذیری و ناپذیری توجه نکند و پاسخ کارآمد ندهد فقط احتمالا در به کار بستن تکنیکها از حفظ (افزایش اعتماد به نفس در به کاربستن ACT) ماهرتر خواهد شد اما به احتمال بسیار کمی اثربخشی او در افزایش انعطاف پذیری درمانجو افزایش خواهد یافت. به بیان دیگر و به قول لئو لاسپروگاتو ما به ACT غنی شده با بازخورد نیازمندیم».
بدنمندی و انعطافپذیری روانی
رواندرمانگران لازم است به میزان گشوده، آگاه یا درگیر اقدام متعهدانه بودن وضعیتهای بدنی درمانجو توجه کنند و از آن اطلاعات به همان شیوهای استفاده کنند که از کلمات، نشانههای فرازبانی . میزان استفاده از کلمات و سایر منابع اطلاعاتی در مورد حالات روانی در لحظۀ حال می توانند حس شوند. به عنوان مثال، اگر یک درمانگر ببیند که مراجعش شانه های خود را خم کرده و به هنگام بالا آمدن مطالب هیجانی به سمت پایین نگاه می کند، ممکن است زمان آن رسیده باشد که میزان بسته بودن فرد به احساسات خود را بررسی کند. در یک رویکرد مبتنی بر فرآیند، درمانگر ممکن است بخواهد از درمانجو بخواهد که وضعیتهایی را در نظر بگیرد و به تأثیر روانی آنها توجه کند یا از دانش بدنمند بهعنوان شکلی از ارتباطات استفاده کند، مانند اینکه «آیا میتوانی با بدنت به من نشان بدهی که با این موضوع امروز چگونه رفتار میکنی؟» یا «آیا می توانی فقط با استفاده از بدن خود بیان کنی که چگونه با این موضوع در هفته گذشته سر و کار داشتی؟» استفاده عمدی توسط درمانگران از وضعیت بدنی خود، اگر به طور هنرمندانه به کار گرفته شود، ممکن است به ایجاد حس درک مشترک و اتحاد کمک کند و بدنمندی را به طیف متغیرهای مرتبط با اتحاد درمانی اضافه کند.
به نظر می رسد ممکن است که اگر در برخی از مداخلات یا اقدامات درمانی انعطاف پذیری روانشناختی را بگنجانیم نیرومندتر بشوند. برای مثال، مواجهه درمانی را میتوان با استفاده از انواع موقعیتهای بدن برای کمک به افزایش آگاهی و انتخاب در مواجهه با تجربۀ ناگوار انجام شود. ارزیابی پاسخهای نوروبیولوژیکی در حالی که حالتهای مختلف بدن را امتحان میکنیم ممکن است سرنخهای مفیدی در رابطه با نحوه ایجاد یک وضعیت ایمنی نوروبیولوژیکی در طول درمان ارائه دهد؛ ارتباط نیرومند این متغیر با پیامدهای بالینی (مثلا در حوزۀ ارزیابی درد) به خوبی شناخته شده است.
منبع:
Falletta-Cowden, N., Smith, P., Hayes, S. C., Georgescu, S., & Kolahdouzan, S. A. (2022). What the Body Reveals about Lay Knowledge of Psychological Flexibility. Journal of Clinical Medicine, 11(10), 2848.
#Learning_ACT
#بدنمندی
#انعطافپذیری_روانی
رواندرمانگران لازم است به میزان گشوده، آگاه یا درگیر اقدام متعهدانه بودن وضعیتهای بدنی درمانجو توجه کنند و از آن اطلاعات به همان شیوهای استفاده کنند که از کلمات، نشانههای فرازبانی . میزان استفاده از کلمات و سایر منابع اطلاعاتی در مورد حالات روانی در لحظۀ حال می توانند حس شوند. به عنوان مثال، اگر یک درمانگر ببیند که مراجعش شانه های خود را خم کرده و به هنگام بالا آمدن مطالب هیجانی به سمت پایین نگاه می کند، ممکن است زمان آن رسیده باشد که میزان بسته بودن فرد به احساسات خود را بررسی کند. در یک رویکرد مبتنی بر فرآیند، درمانگر ممکن است بخواهد از درمانجو بخواهد که وضعیتهایی را در نظر بگیرد و به تأثیر روانی آنها توجه کند یا از دانش بدنمند بهعنوان شکلی از ارتباطات استفاده کند، مانند اینکه «آیا میتوانی با بدنت به من نشان بدهی که با این موضوع امروز چگونه رفتار میکنی؟» یا «آیا می توانی فقط با استفاده از بدن خود بیان کنی که چگونه با این موضوع در هفته گذشته سر و کار داشتی؟» استفاده عمدی توسط درمانگران از وضعیت بدنی خود، اگر به طور هنرمندانه به کار گرفته شود، ممکن است به ایجاد حس درک مشترک و اتحاد کمک کند و بدنمندی را به طیف متغیرهای مرتبط با اتحاد درمانی اضافه کند.
به نظر می رسد ممکن است که اگر در برخی از مداخلات یا اقدامات درمانی انعطاف پذیری روانشناختی را بگنجانیم نیرومندتر بشوند. برای مثال، مواجهه درمانی را میتوان با استفاده از انواع موقعیتهای بدن برای کمک به افزایش آگاهی و انتخاب در مواجهه با تجربۀ ناگوار انجام شود. ارزیابی پاسخهای نوروبیولوژیکی در حالی که حالتهای مختلف بدن را امتحان میکنیم ممکن است سرنخهای مفیدی در رابطه با نحوه ایجاد یک وضعیت ایمنی نوروبیولوژیکی در طول درمان ارائه دهد؛ ارتباط نیرومند این متغیر با پیامدهای بالینی (مثلا در حوزۀ ارزیابی درد) به خوبی شناخته شده است.
منبع:
Falletta-Cowden, N., Smith, P., Hayes, S. C., Georgescu, S., & Kolahdouzan, S. A. (2022). What the Body Reveals about Lay Knowledge of Psychological Flexibility. Journal of Clinical Medicine, 11(10), 2848.
#Learning_ACT
#بدنمندی
#انعطافپذیری_روانی
Forwarded from آکادمی رواندرمانی
رواندرمانی، پذیرش، شفقت و نولیبرالیسم
علی فیضی
دوران ریگان و تاچر در دهۀ هشتاد میلادی را نقطۀ آغاز و در ادامه اوج نفوذ و کاربست نولیبرالیسم در نظر گرفته میشود. این سیستم هم معمولاً با کلیدواژههایی مثل خودخواهی، رقابت و سودجویی تعریف میشود که فرض بر آن است که برآیند کلیشان سودبردن جامعه است. از طرف دیگر سه رویکرد درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان متمرکز بر شفقت و درمان نظامهای درونی خانواده درهمان دهۀ هشتاد ابداع میشوند. به بیانی نه چندان دقیق -که ناگزیر به نظر میرسد- میتوان گفت که از منظر هرسه رویکرد «استبداد منتقد درونی» و «اجتناب از تجربه» به عنوان مشکلات اساسی در نظر گرفته میشوند و هر سه رویکرد پذیرش و شفقت رو به عنوان راهبردهای اساسی درمان در نظر میگیرند. این مشاهده پویایی جالبی را نشان میدهد: وقتی سیستم کلانی که مبتنی بر خودمداری و رقابتگری است بر جوامع حاکم میشود مطابق انتظار، مقاومتهایی را هم میبینیم که ظاهر میشوند. هرسۀ این رویکردها در عین حال که از دل روانشناسی برخاستهاند مشکل را درونیسازی پیامهای فرهنگی و اجتماعی میبینند که بر بستر همان سیستم کلان نئولیبرالیسم، بر قدرت اراده و در نتیجه پاکسازی ذهن تاکید میکنند. در این بافار اجتماعی، انگار قرار است هرچه که میتواند سوژه را شرمزده، پرخاشگر، افسرده یا به عبارت کلی غیرفعال و بیفایده برای شرکت در رقابت عمومی بکند بایستی ریشهاش را خشکاند. بر خلاف مغالطۀ پهلوانپنبه که روانشناسی انتقادی دربارۀ روانشناسی آکادمیک و رواندرمانی مرتکب میشود، رواندرمانی در طی دههها حاکمیت نولیبرالیسم، حتی درون آکادمی به کل در پی انقیاد سوژه از طریق کنترل ذهن نبوده است. در تضاد با رویکردهایی مثل درمان شناختی یا رفتاردرمانی عقلانی هیجانی یا رویکردهایی نظیر اینها که آشکارا از افکار و هیجانهای سمی صحبت میکنند و هدفشان دور ریختن آشغالهای ذهنی است یا رویکردهایی نظیر کاهش استرس با بهوشیاری که در معرض اتهام مطیعسازی و در نتیجۀ بهرهورتر سازی سوژهها قرار دارند* رویکردهایی هم پا به عرصۀ رواندرمانی گذاشتهاند که نگرش مخالفی به ذهن را پایهریزی کردهاند: رویکردهایی که ذهن را موجودیت یگانهای نمیبینند که بر خاک آن علفهای هرز افکار و هیجانات و تکانهها و هوسها (اغلب به لحاظ اجتماعی نهی و خوار شمرده شده) میرویند. این روشها با فضا دادن به کلیت زندگی و پویایی درون سوژه، راهی به رهایی آن از انطباق با سبک زندگی پرورندۀ نولیبرالیسم ارائه میکنند. اگر راهبرد اصلی، پذیرش بنیادین خود، شفقت و عشقورزی-مهربانی با خود و دیگران و پذیرش آن از سوی دیگران باشد دیگر نمیتوان فقط انتظار کشید که نتیجۀ موردنظر تبعیت و تسلیم باشد. اینجاست که میتوان زخمهایی که بر روان درمانجو شکل گرفته است نه فقط جایگاهی دید که نور از آنها وارد میشود؛ نه نشانۀ مرضی زیستی پنهان بلکه نمایانگر محرومیتها و غفلتها و سوءاستفادههایی دید که راه برای ارضای زندگیساز اشتیاقهای اساسی را سد کردهاند. دلیل فعال بودنشان، دردناکیشان و انگیزهبخش بودنشان این است که درونشان همان نیرویی گیر افتاده است که به انسان شوق زندگی میدهد؛ پس رخمها فقط محل وارد شدن نور نیست بلکه جایی برای تابیدن نور از درون به بیرون است.
* یک پدیدۀ جالب توجه و همزمان تاریخی، شروع و اوج گرفتن جنبش «درمان/مداخلۀ مبتنی بر شواهد» است. در همان دهۀ هشتاد میلادی است که پروتکلهای سازگار با رویکرد پزشکی به رنج روانی - که اغلب شناختیرفتاریاند- تدوین میشوند و با جذب بودجه از نهادهای دولتی به کسب این توصیف برساختۀ اجتماعی مفتخر میشوند که «قویترین مبنای پژوهشی» را دارند. شایان ذکر است در سالهای اخیر و از سوی پژوهشگرانی متعلق به سنت روانشناسی انسانگرا (بروس ومپولد [1]) و روانکاوی (جاناتان شدلر [2]) صحت و دقت چنین توصیفی به چالش کشیده شده است.
1.
Wampold, B. E., & Imel, Z. E. (2015). The great psychotherapy debate: The evidence for what makes psychotherapy work. Routledge.
2.
Shedler, Jonathan. "Where is the evidence for “evidence-based” therapy? 1." Outcome Research and the Future of Psychoanalysis (2020): 44-56.
علی فیضی
دوران ریگان و تاچر در دهۀ هشتاد میلادی را نقطۀ آغاز و در ادامه اوج نفوذ و کاربست نولیبرالیسم در نظر گرفته میشود. این سیستم هم معمولاً با کلیدواژههایی مثل خودخواهی، رقابت و سودجویی تعریف میشود که فرض بر آن است که برآیند کلیشان سودبردن جامعه است. از طرف دیگر سه رویکرد درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان متمرکز بر شفقت و درمان نظامهای درونی خانواده درهمان دهۀ هشتاد ابداع میشوند. به بیانی نه چندان دقیق -که ناگزیر به نظر میرسد- میتوان گفت که از منظر هرسه رویکرد «استبداد منتقد درونی» و «اجتناب از تجربه» به عنوان مشکلات اساسی در نظر گرفته میشوند و هر سه رویکرد پذیرش و شفقت رو به عنوان راهبردهای اساسی درمان در نظر میگیرند. این مشاهده پویایی جالبی را نشان میدهد: وقتی سیستم کلانی که مبتنی بر خودمداری و رقابتگری است بر جوامع حاکم میشود مطابق انتظار، مقاومتهایی را هم میبینیم که ظاهر میشوند. هرسۀ این رویکردها در عین حال که از دل روانشناسی برخاستهاند مشکل را درونیسازی پیامهای فرهنگی و اجتماعی میبینند که بر بستر همان سیستم کلان نئولیبرالیسم، بر قدرت اراده و در نتیجه پاکسازی ذهن تاکید میکنند. در این بافار اجتماعی، انگار قرار است هرچه که میتواند سوژه را شرمزده، پرخاشگر، افسرده یا به عبارت کلی غیرفعال و بیفایده برای شرکت در رقابت عمومی بکند بایستی ریشهاش را خشکاند. بر خلاف مغالطۀ پهلوانپنبه که روانشناسی انتقادی دربارۀ روانشناسی آکادمیک و رواندرمانی مرتکب میشود، رواندرمانی در طی دههها حاکمیت نولیبرالیسم، حتی درون آکادمی به کل در پی انقیاد سوژه از طریق کنترل ذهن نبوده است. در تضاد با رویکردهایی مثل درمان شناختی یا رفتاردرمانی عقلانی هیجانی یا رویکردهایی نظیر اینها که آشکارا از افکار و هیجانهای سمی صحبت میکنند و هدفشان دور ریختن آشغالهای ذهنی است یا رویکردهایی نظیر کاهش استرس با بهوشیاری که در معرض اتهام مطیعسازی و در نتیجۀ بهرهورتر سازی سوژهها قرار دارند* رویکردهایی هم پا به عرصۀ رواندرمانی گذاشتهاند که نگرش مخالفی به ذهن را پایهریزی کردهاند: رویکردهایی که ذهن را موجودیت یگانهای نمیبینند که بر خاک آن علفهای هرز افکار و هیجانات و تکانهها و هوسها (اغلب به لحاظ اجتماعی نهی و خوار شمرده شده) میرویند. این روشها با فضا دادن به کلیت زندگی و پویایی درون سوژه، راهی به رهایی آن از انطباق با سبک زندگی پرورندۀ نولیبرالیسم ارائه میکنند. اگر راهبرد اصلی، پذیرش بنیادین خود، شفقت و عشقورزی-مهربانی با خود و دیگران و پذیرش آن از سوی دیگران باشد دیگر نمیتوان فقط انتظار کشید که نتیجۀ موردنظر تبعیت و تسلیم باشد. اینجاست که میتوان زخمهایی که بر روان درمانجو شکل گرفته است نه فقط جایگاهی دید که نور از آنها وارد میشود؛ نه نشانۀ مرضی زیستی پنهان بلکه نمایانگر محرومیتها و غفلتها و سوءاستفادههایی دید که راه برای ارضای زندگیساز اشتیاقهای اساسی را سد کردهاند. دلیل فعال بودنشان، دردناکیشان و انگیزهبخش بودنشان این است که درونشان همان نیرویی گیر افتاده است که به انسان شوق زندگی میدهد؛ پس رخمها فقط محل وارد شدن نور نیست بلکه جایی برای تابیدن نور از درون به بیرون است.
* یک پدیدۀ جالب توجه و همزمان تاریخی، شروع و اوج گرفتن جنبش «درمان/مداخلۀ مبتنی بر شواهد» است. در همان دهۀ هشتاد میلادی است که پروتکلهای سازگار با رویکرد پزشکی به رنج روانی - که اغلب شناختیرفتاریاند- تدوین میشوند و با جذب بودجه از نهادهای دولتی به کسب این توصیف برساختۀ اجتماعی مفتخر میشوند که «قویترین مبنای پژوهشی» را دارند. شایان ذکر است در سالهای اخیر و از سوی پژوهشگرانی متعلق به سنت روانشناسی انسانگرا (بروس ومپولد [1]) و روانکاوی (جاناتان شدلر [2]) صحت و دقت چنین توصیفی به چالش کشیده شده است.
1.
Wampold, B. E., & Imel, Z. E. (2015). The great psychotherapy debate: The evidence for what makes psychotherapy work. Routledge.
2.
Shedler, Jonathan. "Where is the evidence for “evidence-based” therapy? 1." Outcome Research and the Future of Psychoanalysis (2020): 44-56.