Telegram Web
🔷بخش اول تصاویر: ستونهای قاتل در کارگاه عبدالباقی (ستونهای Built-up ساخته شده با دوبل IPE و ورق پوششی) تهیه شده توسط آقای مهندس علیرضا سعیدی؛ 🔷بخش دوم تصاویر: کارخانه فولاد ایتامی در اوساکا و ساخت ستونهای با مقطع قوطی/دایره (با ضخامتهای مختلف)؛🔷بخش سوم: تصاویر همان ستونهای قاتل برِ خیابان ولی عصر، ملک تجاری چند صد میلیارد تومانی (اجرای «اتصالات خمشی» بدون وجود نیم سطر ضابطه در استاندارد مبحث مقررات ملی!)؛ 🔷بخش چهارم: تصاویر بیرون کشیدن ستونهای فولادی Built-up از کارگاه عبدالباقی
👍7
👍4
🔷بخش اول تصاویر: ستونهای قاتل در کارگاه عبدالباقی (ستونهای Built-up ساخته شده با دوبل IPE و ورق پوششی) تهیه شده توسط آقای مهندس علیرضا سعیدی؛ 🔷بخش دوم تصاویر: کارخانه فولاد ایتامی در اوساکا و ساخت ستونهای با مقطع قوطی/دایره (با ضخامتهای مختلف)؛🔷بخش سوم: تصاویر همان ستونهای قاتل برِ خیابان ولی عصر، ملک تجاری چند صد میلیارد تومانی (اجرای «اتصالات خمشی» بدون وجود نیم سطر ضابطه در استاندارد مبحث مقررات ملی!)؛ 🔷بخش چهارم: تصاویر بیرون کشیدن ستونهای فولادی Built-up از کارگاه عبدالباقی
👍1
✍️پروژۀ عبدالباقی و مشاورینِ ناباقی
(بخش دوم - مهندسین مشاور قاتل)

🔷 سال ۲۰۰۹ در روز پایانی کنفرانس سازه فولادی STESSA قرار بر این بود که شرکت کنندگان را به بازدید از دفتر مهندسین مشاور «لِس رابرتسون» و کارگاه برجهای تجارت جهانی در نیویورک ببرند (آن زمان کارگاه در تراز صفر بود و بتن ریزی‌ فونداسیون تازه تمام شده بود).

زمانی که در سالن جلسات در دفتر کارگاه مستقر شدیم، آقای ریچارد گارلاک شروع کرد تا درباره «سازه» برج جدیدی که پس از ۱۱ سپتامبر طراحی شده توضیح بدهد.
صحبتش را با این جمله شروع کرد:

«این کارگاهی است که قدرتهای زیادی در آن حضور دارند. قدرتِ شهردار نیویورک، قدرت سرمایه گذران طرح، قدرت فرماندار ایالت و… مواردی را که در ذهن داشت بر شمرد...»

شاید انتظار این بود که در یک کنفرانس سازه فولادی، آقای گارلاک بحث را با «مسایل سازه ای» شروع کند، اما مشخص بود که به عنوانِ نماینده مشاور ، ذهنش درگیر مسایل غیر سازه ای پروژه است.

هشت سال از آن روز گذشت و برج جدید تجارت جهانی افتتاح شد و در مراسمی از زحمات مشاور پروژه تقدیر شد و گارلاک به نمایندگی از همکارانش در شرکت لس رابرتسون، لوح تقدیر را دریافت کرد.
شاید باید سالها می‌گذشت تا می فهمیدم که مهمتر از «مباحث فنیِ طراحی سازه» و مهمتر از نکات اجرایی، «قدرت»هایی که در یک پروژه حضور دارند را باید درست شناخت و درک کرد. پروژه های بزرگ، بدون حضور/مشارکت قدرتهای بزرگ اجرا نمی شوند. اما سرنوشت همۀ این قدرتها، در یک نقطه بهم پیوند می خورد و آن «مشاور طرح» است.

🔷هنوز برای اظهار نظر درباره «مکانیسم خرابی پیشرونده» در برج عبدالباقی زود است ولی «مهندسین مشاور» نقطۀ گمشده در صنعت ساخت و ساز کشور ایران محسوب می شود. شاید گفته شود: ما «مهندس به قدر کافی» داریم. این گزاره صحیح است. شاید گفته شود: ما «شرکتهای مهندسین مشاور» هم زیاد داریم. این گزاره هم صحیح است. اما آنچه که وجود ندارد درکِ صحیح از ساختار «خدمات مهندسی» و «هویت مشاور» است. درباره هر دو باید توضیح داد.

✔️در یادداشت قبل (اینجا) گفته شد که دستمزد «طراحی» در کشور ما حدودا یک بیستم استاندارد بین المللی است. وقتی برای خدمات طراحی به «اندازۀ پراید» پول می دهیم نمی‌توانیم انتظارِ نقشه های با کیفیت BMW را داشته باشیم.

اما مشکل مشاور/طراحی در ایران فقط دستمزد نیست. «ساختار» مشاور در کشور ما هنوز تعریف نشده است.

🔷 ساختار مشاور در ایران به شکلی است که هیچ مشاوری «باقی» نمی شود و همه مشاورین «ناباقی» اند. قبل از اینکه سازه فرو بریزد، ساختارِ مدیریت مشاور فرو می ریزد، میان هیات مدیره کودتا می شود و دادگاه ‌و دادگاه کِشی بین بنیانگذارانِ مشاور، اتفاق می افتاد. نگاهی به شرکتهای مهندس مشاور مطرح #بین_المللی داشته باشیم و ببینیم ماجرا چگونه است؟

«ساختار» مشاور یعنی اینکه یک شرکت معمولا (در ابتدا) با مشارکت سه نفر شروع بکار می کند و اسم شرکت معمولا حرفِ اولِ نام آن سه نفر است، مثلا
SGH
SOM
GMS
WSP
این سه نفر چند دهه با هم کار می کنند و وقتی که به سن بازنشستگی می رسند، تعدادی نیروی زبده در ساختار خود «رشد» داده اند که آنها «مدیر و سهامدار شرکت» می شوند. دقت کنید: آن نسل جدید ادامۀ «هویت» مشاور خواهند بود.
هیچ شرکت مهندسی مشاور در ایران نیست که 3 نسل خدمات مهندسی داده باشد. یا حتی دو نسل.

🔷بازگردیم به پروژه عبدالباقی و مشاورینِ «ناباقی» (با عمرهای کوتاه). نگاهِ جاری به خدمات مهندسی چنین است که آقای عبدالباقی در خوزستان یا آقای لاری در شیراز می روند و به اولین مجموعۀ مهندسیِ «دمِ دست» پول می دهند تا سازه را طراحی کند. به محض اینکه مشاور حرف گوش نکرد(!) عوضش می کنند و مشاور بعدی، با خوشحالی با قیمت کمتر(!) می آید و کار می کند.

🔷 خدمات مهندسی یک امر «جدی» نیست در ایران. در دبی، امثالِ عبدالباقی به شرکتهای مشاور بین المللی پول می دهند برای طراحی. در ایران ما می خواهیم خودمان انجام دهیم ولی خدمات مهندسی به «تحقیرشده ترین شکل ممکن» است.

🔷ممکن است گفته شود که عامل اصلیِ این خرابی پیشرونده ساختار غلط پروژه فیمابین شهرداری و مالک (و اضافه کردن طبقه) بوده است. این گزاره صحیح است ولی حضور مشاور قوی در یک پروژه، مسیر پروژه را از بسیاری آسیبها واکسینه خواهد کرد.

در برج خلیفه دبی، سازه ابتدا برای 560 متر طراحی شده بود ولی «در 2008» مالک تصمیم گرفت که برج 808 متر شود! و نهایتا در 2010 این سازه با 829.8متر افتتاح شد. و بدون آسیب. چرا؟ چون آقای ولیام بیکر و تیمش مشاور طرح بودند. شرکتی با 90 سال سابقه خدمات مهندسی.

🔷 امروز این سوال اساسی مطرح است که برای قوام بخشی به «کیفیت خدمات مهندسی» در ایرانِ فردا چه باید کرد؟ مشاورِ کم تجربه در پروژۀ بزرگ، همان بوریا بافِ سعدی است در کارگاهِ حریر. مهندسین مشاور قاتل.



🖊محمدرضا اسلامی
🌐www.tgoop.com/solseghalam
👍53👏4👎3
شُکریست با شکایت
5
✍️روزنامه اطلاعات و مرحوم دعایی
زان یار دلنوازم، شُکریست با شکایت


🔷روزنامه اطلاعات قدیمی ترین روزنامه ایران است. تاریخ تولدِ اطلاعات قبل از تاریخ تولدِ پدربزرگ بسیاری از ماست. 96 سال پیش، این روزنامه زمانی شروع به انتشار کرد که «کشور قطر» یا امارات هنوز حتی شکل نگرفته بودند. شان و جایگاهِ این روزنامه در «منطقه خاورمیانه» باید بالاتر از جایگاه شبکه الجزیره و... می بود. زمانی که ایرانیان به فکر انتشار روزنامه افتاده بودند هنوز بسیاری از کشورهای عربی درکی از مفهومِ کنش سیاسی-اجتماعی و روزنامه نداشتند. (البته قصد تفاخر بر این گزاره نیست چون روزنامه الاهرام در قاهره پنجاه سال زودتر از اطلاعات شروع به کار کرده بود)

🔷مرحوم دعایی انسان خوبی بود ولی آسیب بزرگی به یکی از سرمایه های معنوی کشور ایران (روزنامه اطلاعات) زد. او در دوران مسئولیتش باعث شد تا روزنامه اطلاعات به یک روزنامه کم رنگ و بو، و کم خاصیت تبدیل شود. روزنامه ای که (با توجه به سابقه طولانی اش) می توانست در منطقه خاورمیانه و حتی در تراز بین المللی مطرح باشد، تبدیل شد به روزنامه ای که حتی دوستان و رفقایِ دعایی هم آن را خریداری نمی کردند.

🔷در این سال‌های اخیر، روزنامه اطلاعات محل انتشارِ اندیشه هایِ پویا و تضاربِ آرای گوناگون "نبود". مقالات فاخری منتشر "نشد" که در حوزه اندیشۀ نسل جوان، موج ایجاد کند. تمام دستگاه «اطلاعات» حتی به اندازۀ دو قلم کانال تلگرام سهند ایرانمهر یا اینستاگرام محمد فاضلی در حوزۀ اندیشه ایران اثرگذاری نداشت.

🔷مرحوم دعایی باعث شد تا روزنامه اطلاعات به یک روزنامه کم رنگ و بو تبدیل شود. مانند اینکه به سر سفرۀ غذا دعوت شوید ولی بر سر سفره، فقط یک سینی برنج سفید (پلو) باشد. میهمان شاکر خواهد بود که سفره خالی نیست و او گرسنه نخواهد ماند ولی این طعام، هیچ شوقی در هیچ خاطری بر نمی انگیزد. عطر و بویی ندارد. برنج است فقط. روزنامه اطلاعات در حوزه اندیشه و «تولید محتوا» برنج بر سر سفره می گذاشت.

🔷البته مرحوم دعایی در سلوک فردی و شخصی انسان خالصی بود ولی مسئله چیز دیگری است. مسئله این است که یک انسان خوب، الزاما نمی تواند باعث تعالی و موفقیت تیم ملی فوتبال یک کشور شود. خوب بودن و #توسعه الزاما به هم مرتبط نیستند. شخصیتهایی مانند مرحوم دعایی نمی توانند موتور محرک توسعه باشند. آنها نمی توانند یک مجوعه را به تراز بین المللی برسانند.

🔷این روزها که بسیاری ذکر محاسن مرحوم دعایی را می کنند (که البته وصدق بالحُسنی) باید به این نکته انذار داد که یک مهندس محاسب سازه فولادی، الزاما نمی تواند یک مدرسِ سازه فولادی هم باشد. یک فوتبالیستِ خوب، الزاما نمی تواند یک مربی تیم ملی هم باشد. دنیای امروز، دنیای تجلیِ استعداد و هوش انسان است. کسانی می توانند «بسترِ شکوفایی استعدادها» را فراهم آورند که به لحاظ ذهنی با مفاهیم #توسعه آشنا باشند. به بیان دیگر، ذهنی پیچیده و اندیشه ای توسعه آفرین داشته باشند. مرحوم دعایی چنین نبود.

🔷بسیاری گفتند که مرحوم دعایی «مُنشی» دفتر نداشت. «راننده» نداشت. اگر تلفن می زدید او خودش گوشی تلفن را بر می داشت. اینها اصلا حُسن نیست. اینها همه سراسر ایراد است. اینها اسبابِ زمین خوردن و زمین گیر شدنِ یک روزنامۀ تراز بین المللی است. مدیر مسئول یک دستگاه خبری مانند اطلاعات، متناظر با فلان استاد دانشگاه نیست که در گوشه یک آزمایشگاه به تولید علم مشغول باشد. خودش تلفن جواب بدهد و… بلکه «او» باید «ثانیه به ثانیه» نبض اتفاقات و رویدادهای حوزه اندیشه/سیاست/اجتماع را منعکس کند. یعنی چه که فلانی منشی و راننده نداشت؟!

🔷حافظ می گوید: «زآن یارِ دلنوازم شُکریست با شکایت». بله امثال سید محمود دعایی، همان یارِ دلنوازند که شکری پُر شکایت از آنها داریم. انسانهای خوب و مهربانی که خوبند، صالحند، اما اسباب رشد و توسعه نیستند. ضربانِ نبض دنیای روز را نمی فهمند. مفهوم زندگی، و طعم زندگی را در کنارشان حس نمی کنی. خوبند، ولی این خوبی ترا گرم نمی کند. شاکر هستی که بر سر سفرۀ طعام، در آن سینیِ برنج، حسن عباسی را در مقابلت ننشانده اند (آری از این بابت شاکری) ولی عملکردِ آن یار دلنواز، حتی صدای شکایتِ مُحبی چون حافظ را هم بر می آورد. مدیریت و توسعه، از مسیر این خوبان میسر نمی شود. گر نکته دانِ عشقی، بشنو تو این حکایت.

🔷برای آقای سید عباس صالحی آرزومندم که مَشی و سلوکی متفاوت با مرحوم دعایی پیش گیرد و سرمایه معنوی روزنامه اطلاعات را بالنده تر گرداند. از امکاناتِ دنیای امروز (تلگرام، اینستاگرام، فیس بوک، وب سایت) چنان استفاده کند که اطلاعات اگر شانه به شانه نیویورک تایمز نتواند زدن، لااقل جایگاهِ بی بی سی فارسی را در تولید محتوای اجتماعی/فرهنگی بگیرد.


🖊محمدرضا اسلامی
www.tgoop.com/solseghalam
👍60👎6👏3
Audio
🔹از نستعلیق ایرانی تا شُودُو‌ (書道, shodōخوشنویسی) ژاپنی و پروژه عبدالباقی🔺

🔊فایل صوتی سخنرانی در نشست بررسی علل فروریختن سازه پروژه #متروپل_آبادان

۲۴ خرداد ماه ۱۴۰۱
در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه علوم و‌تحقیقات تهران

۵۵ مگ - ۲۴ دقیقه

🌐 www.tgoop.com/solseghalam
👍154👏2
✍️چند کلامی با آنها که این روزها کنکور دادند

این یادداشت برای آنهاست که چند روز اخیر کنکور داده اند:

🔹 سلام. خدا قوت! خسته نباشی. هفته ای که گذشت برای یکی از کلاسهای مقطع لیسانس، از یک #سخنران_میهمان دعوت کردم که در کلاس حاضر شود و دربارۀ کارهایش با دانشجویان صحبت کند. #کرونا این امکان را فراهم کرده که دعوت از سخنران به کلاسها آسان شود.
افراد بعضا هنوز از منزل کار می کنند و لذا می توانند که فرصتی را برای سخنرانی در یک کلاس برای خودشان فراهم کنند. (ترم قبل از آقای کوین موهر، طراح معروف سازه های بلندمرتبه در کالیفرنیا دعوت شد که در کلاس سازه فولادی سخنرانی کند و پروژه هایش برای بچه ها هیجان انگیز بود)
میهمان این هفته، خانم میشل نِیوکامر از آزمایشگاه لارنس دانشگاه برکلی بود و قرار بود در خصوص پروژه های محیط زیستی که در این آزمایشگاه کار می کنند برای دانشجوها حرف بزند.

قبل از آمدنِ میشل به کلاس آنلاین، دقایقی برای بچه ها توضیح دادم که «آزمایشگاه لارنس» یکی از آزمایشگاههای صاحبنام دنیا محسوب می شود. تا امروز ۱۴ برندۀ جایزه نوبل از این آزمایشگاه بوده اند! ۱۸ تن از افرادی که «جایزۀ سال علوم» رو کسب کرده اند کسانی بودند که در آنجا کار کرده اند. پروژه های پژوهشی آزمایشگاه لارنس، از گرانترین طرحهای تحقیقاتی محسوب می شوند.

🔹خانم میشل به کلاس آمد و حدود ۴۰ دقیقه در مورد پروژۀ آتش جنگلهای کالیفرنیا و اثراتِ آن روی «کیفیت آب» این مناطق، حرف زد. نکته جالبی که از این جلسه در خاطر ماندگار شد اینکه در پایان صحبتها یکی از دانشجوها از میشل سوال کرد که: چه شد که به سَمت دکترا در رشته محیط زیست رفتید؟ پاسخ او جالب بود.

گفت:
«لیسانس من هیچ ارتباطی با بحثهای مهندسی نداشته! در رزومۀ من می بینید که من لیسانس را زبان فرانسه خوانده ام(!) و بعد از پایان لیسانس مدتی سر کار رفتم، ولی یک «احساس عدم رضایت از خودم» داشتم
Dissatisfaction
از خودم سوال می کردم که: قراره تویِ زندگیت چکار کنی؟ شغلت قراره «چه کاری برای جامعه ات» بکند؟

این احساسِ عدمِ رضایت (از خود) باعث شد که به این نتیجه برسم که «دنبال چیزی بیشتر از این» هستم و بروم و یک سری واحدهای فیزیک و ریاضی و علوم پایه را در
Community College
بگذرانم».

(توضیح اینکه) "کامیونیتی کالج" ها در آمریکا، مراکز آموزش عالی ای هستند که رتبه پائینی دارند (ورود به آنها سخت نیست). میشل رفته بود و آنجا تعدادی واحد گذرانده بود تا بتواند با مباحث زمین شناسی آشنا شده و بعد، وارد دورۀ کارشناسی ارشد در بحث زمین شناسی(گرایش منابع آب) بشود. بعد از اینکه کارشناسی ارشد را با موفقیت گذرانده بود وارد دورۀ دکترای محیط زیست شده بود و به قدری خوب کار کرده بود که بعد از پایان تحصیلش در سازمان #ناسا استخدام شده بود. حالا هم بعد از چندسال کار در ناسا، در «آزمایشگاه لارنس» (یعنی در یکی از برترین پژوهشگاههای دنیا) برای خودش یک گروهِ پژوهشی دارد و فاندهای درشتی جذب کرده و...

آزمایشگاهی با 14 برندۀ جایزه نوبل!


▪️▪️▪️
از این حرفهای میشل به وجد آمده بودم. چون بارها شده بود که هنگام تدریس، در چهرۀ بعضی از بچه های لیسانس بی انگیزه بودن را می دیدم. بچه ها به چشم خود دیدند که اگه بخواهی «دنبال چیزی بیشتر از این» باشی، راه تا چنین سطوحی برایت باز می شود.

🔹حرفهای میشل من را به یاد سریال «بهتره به سال زنگ بزنی» انداخت (Better Call Saul). سریال درخشانی که بعد از «برکینگ بد» ساخته شد. در آن سریال یک نقش اول مرد (جیمی) و یک نقش اول زن (کیم) هستند که هر دو «همزمان با استخدام» و کار در قسمت بایگانی(!) دفتر حقوقی، میروند و شبانه درس می خوانند و موفق می شوند که برایِ خودشان «دفتر وکالت» و شرکت ثبت کنند. در یکی از سکانسهای سریال، وقتی که مدیرعامل یک شرکت حقوقی بزرگ از کیم می پرسد که: «چه شد که از کار در زیرزمین بایگانیِ یک شرکت، خودت را به اینجا رساندی که برای خودت شرکت تاسیس کنی؟» دختر جواب می دهد: «دنبال چیزی بیشتر از اون زندگی بودم».

البته میان این دو نفر، «جیمی» می رود و وکیل آدم بدها می شود، ولی دخترِ قصّه ما، روی اصول و ارزشهای خودش زندگی می کند و مسیر خودساختگی را ادامه می دهد و...

🔹عزیزم! واقعیت این است که کنکور، تحصیلات، رشته و رتبه دانشگاه در موفقیت آدمها مؤثرند، اما در دنیای امروز «مسیرِ رشد» بسیار فراخ و باز هست. اینکه در چه رشته ای قبول بشوی و کجا و کدام دانشگاه درس بخوانی، یک قسمتِ ماجراست، اما مهم این است که مسیر «خودساختگی» را برای خودت به جدیت ادامه بدهی. چیزی مشابه تادائو آندو که از رانندۀ تریلی بودن در جاده های ژاپن، خودش را کشاند به سمتِ برترین معمار شدن، یا چیزی مشابه این خانم میشل که از لیسانس زبان فرانسه، خودش را کشاند به سمتِ جایگاهی جهانی...

اصلِ ماجرا، بعد از کنکوره!
و راهِ رشد، باز.

@solseghalam
👍5512👏5
ارزیابی شتابزده
✍️ قبل از ماجراى محمدعلى نجفى در ژاپن چه گذشت؟ 🖊محمدرضا اسلامى 🔷ساعاتی قبل از اينكه ايرانيان با شنيدن خبر مرتبط به دكتر نجفى شوكه شوند، مردم #ژاپن هم در شوك رويداد تلخ ديگرى فرو رفتند. 🔷صبح سه‌شنبه ۷ خردادماه، در شهر کاواساکی (در نزدیکی توکیو)، فرد مهاجمی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راهکار ژاپنی ها برای جلوگیری از پخش تصاویر خون آلود شینزو آبه🔺 .

✍️توضیح:

✔️🔷پوشش رسانه ای بحران در ژاپن با نهایت وسواس و دقت صورت می گیرد و اجازه توسعه/انتشار تصاویر تلخ را نمی دهند. مثلا ۷ خرداد سه سال پیش در نزدیکی توکیو، در اقدامی جنون آمیز مردی با دو چاقو تعدادی شهروند (از جمله یک کودک) را کشت ولی در رسانه ها حتی یک تصویر خون آلود منتشر نشد. در تمام تصاویری که از ماجرا منعکس شد، مشاهده شد که صحنه قتل، زخمی ها، روند کار پلیس و نیروهای امداد، با پرده و پارچه آبی رنگ «پوشانده» شده است (مشابه اتفاق امروز) و به هیچ عکاس و خبرنگاری اجازه حضور در صحنه جنایت و «روند کار پلیس»، داده نشد.

در مثالی دیگر، اگر الان همین ماجرای #سونامی ‌ توهوکو را در گوگل جستجو کنید در تمام تصاویری که از آن رویداد بزرگ (با بیش از 20هزار کشته) منعکس شده حتی تصویر یک جنازه دیده نمی شود (چیزی اگر در گوگل دیدید «وبلاگهای غیر ژاپنی» است. «وب سایتهای ژاپنی» حتی تصویر یک جنازه را منتشر نکردند).

www.tgoop.com/solseghalam
👍59👎3👏1
2025/09/04 11:00:35
Back to Top
HTML Embed Code: