Telegram Web
زخمه بر تنبور، گزارشی از ناصر صبحی، روزنامه پاسارگاد ۹۸/۱۱/۱۴ یکی از عرصه‌های تاریخی- گردشگری سیرجان در معرض نابودی: دریغ است ایران که ویران شود.
تنها کوهستان سیرجان زیر ضربه معدن‌کاوی
زخمه بر «تنبور»

در 17 کیلومتری شمال‌شرق سیرجان و از مسیر سیرجان به کرمان، رشته کوهی باستانی وجود دارد که ما آن را به نام تنبور می‌شناسیم. تنها کوهستان نزدیک به سیرجان که تاریخچه‌ باستانی‌اش با سیرجان گره خورده. کوه‌هایی با اسامی محلی گردنه خرشکن، چنگ قرمز، پوزه صنوبری، پوزه سمنبری، پرچشمه بغل، پنجه علی، گود علیشاهی، دهانه پنیر، گود ریزآبی، تخت تنبور و کوه تنبور.
یافتن راهی که به سمت تنبور می‌رود، چندان دشوار نیست. کافی است پس از دیدن تابلوی «مجتمع کارخانجات آسفالت سنگ‌شکن‌ها و معادن شهرداری سیرجان» به شانه راست جاده بپیچید و چند کیلومتر در جاده ناهموار آن جلوتر بروید تا به رشته کوه‌های منطقه تنبور برسید. این منطقه زمانی محل قشلاق بخشی از عشایر سیرجان بود. هنوز هم چند خانه قشلاقی و آثاری از زندگی عشایری در آن باقی اما رو به اضمحلال است. بخشی از دلیل را باید در انواع و اقسام کارخانه‌ها و شبه‌معادنی جست که دور تا دور منطقه عشایرنشین سابق را دوره کرده‌اند و هیچ اهمیتی ندارد که باد از کدام سمت بوزد، در نهایت دودش به سر این منطقه فرود می‌آید. به خصوص با معدن‌کاوی‌های جدید و معادن تازه تاسیسی که شاید به زودی از خاک سر بردارند.
به اولین کوه که می‌رسی، به راحتی می‌توانی زخم سفید رنگی که اندکی بالاتر از کوهپایه بر قامت کوه ایجاد شده را ببینی. بخشی از سنگ‌ها را خراشیده و جدا کرده‌اند تا احتمالا بتوانند رگه‌های داخلی و جنس سنگ‌ها را در آزمایشگاه تشخیص دهند تا ببینند که چقدر ارزش مادی دارد.
🔸 تبارشناسی کوهستان تنبور از منظر زمین‌شناسی
براساس مقاله «پتروگرافی و مینرال شیمی سنگ‌های دگرگونی چشمه کلیته کوه تنبور سیرجان» که در اولین همایش ملی زمین‌شناسی ایران به سال 1390 ارایه شده، این منطقه از منظر تقسیمات واحدهای رسوبی جزو پهنه ساختاری سنندج-سیرجان است. همچنین براساس واحدهای سنگ‌شناسی اصلی منطقه، سنگ‌هایی غنی از آهن و همچنین منگنز در کوه‌ها وجود دارد و البته این منطقه دارای رسوبات آهکی و سنگ‌آهک‌های زردرنگ و روشن، پلیتی و ماسه سنگی نیز هست.
🔸 خراش بر دامن کوه
کوه را که دور می‌زنی، باز هم حداقل در سه نقطه دیگر با این زخم‌های سفید رنگ روبرو می‌شوی. جا به جا کوه را خراشیده‌اند تا بدانند درون‌ش چه نهفته و چقدر ارزش مادی دارد.
https://www.instagram.com/p/B8LO2s5gSsC/?igshid=b005lx7pnnr1
گزارش کامل در اینستاگرام
کتاب شاه شجاع کرمانی.pdf
586.7 KB
شاهِ شجاعِ کرمانی.

کتابی درباره زندگی و سخنان حکیم و عارف بزرگ قرن سوم، ابوالفوارس شاه بن شجاعِ کرمانی.
@sirjanname
کتابی درباره شاه شجاع کرمانی سیرجانی 👆
Forwarded from نشان
📖 خرد باید و دانش و راستی.

🔹 ۲۵ اسفند، روز پایان سرایش شاهنامه (سال ۴۰۰ هـ.ق) را گرامی می‌داریم.

@mohsenpourmokhtar
کتاب ترانه‌های سیرجان نوشته مهری مؤید محسنی در بیش از ۵۰۰ صفحه منتشر شد. بر این کتاب علاوه بر آقایان سیدمحمدعلی گلابزاده و استاد علی بلوکباشی، من هم مقدمه‌ای نوشته‌ام که در ذیل تقدیم دوستان عزیز می‌شود.
@sirjanname
مقدمهٔ کتاب ترانه‌های سیرجان (۱)

یک مثل سیرجانی داریم که می گوید: یک سَری هست که صدتا سَر را نگه می داره، یک سَری هم هست که خودش را هم نگه نمی داره. قسمت نخست این مثل یکی از بهترین مصداق های خود را در سرکار خانم مهری موید محسنی یافته است. بانویی که به تنهایی و با عشقی پایان ناپذیر که به سرزمینِ اجدادی خود دارد کارهای گونه گون و مهمی کرده و می کند که مردانِ مرد هم در انجام آنها در می مانند. این خانم فرهیخته که همه قبیله ی او عالمان دین بوده اند، از نوجوانی در مکتبِ فرهنگ عامه ایرانی و پیش ادیب عشق به درختِ پربار و برگ فرهنگ مردم دیار خویش دل و دخیل بسته و همین عشقِ فزاینده او را وادشته تا گویش قدیمی مردم شهر را که رو به زوال است جمع آوری کند و در کتاب گویش مردم سیرجان به چاپ برساند، آداب و رسوم و آیین های درحال احتضار را از گنجینه خاطرات خود و کهن سالان شهر و روستا گردآوری و مکتوب کند تا کتابی بشود با عنوان فرهنگ عامیانه مردم سیرجان. کتابی که به نظر متخصصان حوزه فرهنگ عامّه از نمونه های عالی نوع خویش است. افسانه ها و قصه های قدیمی دلنشین را برای آنکه از گزند فراموشی در امان بمانند در کتابی با نام اُوسونه جمع کند تا آیندگان را به زوایای ذهن و ضمیر گذشتگانِ دیار خویش راهی بگشاید. از سوی دیگر اشیاء و لوازم و ملزومات زندگی مردمان قدیم را به خون دل و صرف وقت و هزینه بسیار یکی یکی از گوشه و کنار گردآوری کند و مجموعه ای فراهم آورَد کم نظیر تا امروزیان و آیندگان را ساعتی به گذشته ببرد و از دیدن آنهمه ذوق و ظرافت نیاکان، انگشت به دهان نگاه دارد. از سویی با بنیادگذاری مجمعی با نام انجمن ادیف (انجمن دوستداران یادگارهای فرهنگی سیرجان) جمعی از دلسوزان میراث های کهن را گرد هم جمع کند تا به میراث فرهنگی سیرجان که دلسوز و پناهی ندارد توجه کنند و در این راستا جشنواره های استانی و ملی و بعضاً فراملی برپا دارند و اندکی از شادی گذشته را نثارِ پُرغمان امروز کنند. از دیگر سو به تعمیر بعضی از بناهای تاریخی و یادگارهای معماری قدیمی شهر همّت گمارد تا از دستبرد باد و باران و گذشت زمان و بولدوزرهای بی امان نجات یابند و همچنان به عنوان یادگاران ایّام فخر و شکوه گذشته در شهر خودنمایی کنند. از سویی با آموزشِ جوانان مستعدِ علاقه مند، فیلم مستند گاچوبندان بسازد و یکی از سنت های فراموش شده را در آن به نمایش گذارد تا با دیدن آن روح آدمی به صفای روزگاران قدیم پربکشد و ساعتی از هیاهویِ بسیار برای هیچِ زمانه فراغت یابد. از دیگر سو یک شیرینی پزی معروف شهر را ایجاد و اداره کند تا کام همشهریان را که با قصه و مثل و شعر و گویش قدیم سیرجان شیرین ساخته این بار با شیرینی بی بی شیرین تر کند و... اینجاست که باید گفت: مهری موید محسنی همان سَری است که صدتا سَر را نگه می دارد و البته بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
خانم موید محسنی، در زمینه تحقیقات فرهنگی در حوزه فرهنگ عامه یک محقق بزرگ است. گستره تحقیقات فرهنگ عامه سیرجان بدون کارهای او برهوتی خالی بود اما امروزه به برکت کارهای او باغی است خرّم بهار، پر از نرگس و نار و سیب و بَهی. امروزه به همّت او ما از آیین و آداب و گویش قدیمی مردم سیرجان، اطلاعات بسیار داریم. دقت و غنای تحقیقات او در این زمینه باعث شده که محققان حوزه فرهنگ عامه ایران کتاب های ایشان مخصوصاً فرهنگ عامیانه مردم سیرجان را قدر بدانند و بر صدر بنشانند. نگاهی به مدخل های دانشنامه فرهنگ مردم ایران که پُر از ارجاع به آثار ایشان است، گواه این امر است. از آنجا که پشتوانه این تحقیقات، محضِ عشق به فرهنگ مردم است و نه آیین نامه یا سودای ترفیع و امتیاز، در آنها کم فروشی و سیاه کاری که رسمِ مختارِ شبه محققان زمانه است دیده نمی شود، بلکه برعکس غنای مطلب و صداقت بیان است که چشمگیر است. حدود شانزده سال پیش که به مناسبتی به کتاب فرهنگ عامیانه مردم سیرجان مراجعه کردم از سرشاری مطالب آن شگفت زده شدم و در یکی از نشریات محلی یادداشتی درباب اهمیت این کتاب نوشتم:
"... این روزها نیز پس از درگذشت مرحوم پدر بزرگوارم و در گیر ودار مراسم خاکسپاری و پرسه، کنجکاو شدم تا ببینم اینگونه مراسم در گذشته به چه شکلی برگزار می شده اند. لذا به کتاب فرهنگ عامیانه مردم سیرجان رجوع کردم. حدود سی صفحه مطلب غیرمکرّر با عنوان مراسم مرگون آمده بود که بسیاری از آنها امروزه فراموش شده اند و اغلب شاید تا چندسال دیگر از یادها خواهند رفت..." (نشریه نگارستان، شماره 249 شنبه 4 بهمن 1382)
این را هم ناگفته نگذارم که مطالب این کتاب در چاپ دوم تقریباً دوبرابر شده است. آن روزها من هنوز خانم موید محسنی را ندیده بودم، بعد از آن که افتخار آشنایی شان را پیدا کردم هروقت که مسأله و مشکلی در حوزه فرهنگ عامه سیرجان پیدا و با ایشان مطرح کردم، با دست پر برگشتم و از گستردگی اطلاعات ایشان در این زمینه شگفت
مقدمهٔ کتاب ترانه‌های سیرجان (۲)

شگفت زده شدم. بعضاً هم برای حل پاره‌ای معضلات ادب رسمی، دست به دامن کتاب گویش مردم سیرجان شده ام، از جمله برای حل ابهامی در یک حکایت از تذکره الاولیای عطار نیشابوری. در این کتاب ضمن حکایتی راحع به ابوحنیفه واژه ای آمده است که به باور من فهم دقیق و نکته لطیف آن حکایت، تنها با توجه به معنایی که این واژه در قدیم داشته، میسّر است و معنای قدیمی این واژه تنها در کتاب گویش مردم سیرجان آمده است. این نکته را خدمت استاد شفیعی کدکنی عرض کردم و ایشان هم در تعلیقات تذکره الاولیاء متذکر آن شده اند. ( تذکره الاولیاء، تصحیح استاد شفیعی کدکنی، چاپ اول ص 1241)
اینک مهری موید محسنی در کتابی تازه به جمع آوری ترانه های مردم سیرجان پرداخته است. منظور او از ترانه در این کتاب هر جمله و عبارت و متنی است که موسیقایی، آهنگین و قابل زمزمه باشد. به همین دلیل در آن از شروه های محلی هست تا ترانه های رخت بُرون نوزاد که در کنار گهواره او زمزمه می شده تا آوازهای یکجا کنونِ عروس و داماد که بر درِ حجله خوانده می شده، از رجزها و خودستایی های یاغیان و دلاورانِ کوه و کمر گرفته تا مویه های عاشقان دلسوخته ی در کنج اندوه خزیده، از ذمّ مادر شوهر گرفته تا طعنه به مادرزن که نمی ارزه به یک ارزن، حتی بلال فروش ها هم بی نصیب نمانده اند و مدایحی که در وصف شور بلال یا شیر بلال می خواندند در این کتاب آمده است. این گستره متنوع آواز ها و ترانه ها، اجزای مختلف زندگی گذشتگان ما را درخود دارند. اینها آینه زندگی مردمان رَفته اند، با آنها می توان به گذشته ها سفر کرد و شاهد امیدها، نومیدی ها، آرزوها، حسرتها، غم ها، شادی ها، گله ها، آفرین ها و نفرین های مردمان قدیم بود. مردمانی از جنس ما که همچون ما چند صباحی در این سرای غبارآلود چرخی به غم و شادی زده اند و رَفته اند. این شروه ها و لالایی ها و ترانه ها که در درازنای روزگاران به وسیله نبوغ های گمنامِ غالباً بی بهره از سواد اما هوشمند و حسّاس آفریده شده اند، گاه بیش از اشعار رسمی و ادیبانه تأثیر عاطفی و ماندگار دارند. کار خانم موید محسنی که حاصل سال ها جستجوگری شبانروزی ایشان است علاوه بر حفظ بخشی از میراث ذوقی توده های مردم، گنجینه ای پر و پیمان از مواد خام برای پژوهندگان حوزه های جامعه شناسی، مردمشناسی، زبانشناسی، ادبیات، موسیقی و تاریخ محلی است. در آینه این ترانه ها مادری را می توان دید که در روزگار تنگون و ننگونِ فقر و گرسنگی به شلغمِ پخته پناه برده تا کودک دلبندش را با آن سیر و سرگرم و ساکت کند و به پاس این لطفِ شلغم در ترانه ای او را ستوده. تا روزی دیگر و گرسنگی و گریه ای دیگر:
شلغم که جوش کرده
دلمه پُلوش کرده
قربون دمب شلغم
بچه رو خموش کرده.
بر بال خیال و در پرده ای دیگر مردی را می توان دید که همین شلغم را نکوهش می کند که یار او در کارهای سخت نیست و پاهای او را بی رمق و شل و ول می کند. مرد آرزوی پُلو دارد که قوّت پاهایش در عرصه کارهای سخت و طاقت فرسا باشد:
شلغم_ شُلِ لنگه
که پُلو قوّتِ لنگه.
از ویژگی های این کتاب یکی هم آن است که بیشتر ترانه های آن متعلق به سیرجان هستند، چه شهر سیرجان و چه روستاها و چه ایلات و عشایر آن. هرچند پاره ای از ترانه ها و اشعار در شهرها و مناطق دیگر هم رواج دارند اما بسامد ترانه های منطقه سیرجان غلبه دارد.
گستره پهناور فرهنگ عامه همچنان بسیاری از ترانه ها وآواها را در خود نهان دارد که به همت پیگیرانه مولف این کتاب و سایر کوشندگان این حوزه باید شکار شوند و در دل کتابها به قید و بند درآیند. به نظرم جای یک لوح فشرده هم به همراه این کتاب خالی است که در آن ترانه ها و اشعار کتاب توسط خود مهری خانم یا تحت نظارت ایشان خوانده شود تا جوانترها یا غیر سیرجانیان و نیز آیندگان در ادای دقیق و اصیل ترانه ها و آواها و آوازها دچار مشکل نشوند. امیدوارم در چاپ های بعدی، آن لوح را هم در بغل این کتاب ببینیم.
سیرجان، شهریور ۹۸ محسن پورمختار
@sirjanname
Forwarded from آینه مثنوی
شرح دفتر سوم مثنوی معنوی.

لینک فایلهای صوتی ۹۶ جلسه، از ابتدای دفتر سوم تا بیت ۴۵۰۰.
@masnavisirjan3
🌸عید 🌸بر 🌸 عاشقان 🌸 مبارک 🌸باد 🌸
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۰)

کتاب ‹الروض المعطار فی خبر الأقطار› یک فرهنگ تاریخی-جغرافیایی است که در آن مکان‌های جغرافیایی بر حسب حروف الفبا مرتب شده‌اند و در مورد هرکدام اخبار یا حکایات و یا نکته‌ای ظریف روایت شده است. مؤلف کتاب ابوعبدالله محمد بن عبدالمنعم حِمیَری است که آن را در قرن هفتم در آندلس تألیف کرده است. اهمیت کتاب در استفاده از منابعی است که مؤلف در اختیار داشته و امروزه در دسترس نیستند.

ذیلا ً ذکر سیرجان از کتاب روض المعطار ( به تصحیح استاد احسان عباس چاپ ۱۹۸۴ بیروت) در چند بخش با ارائه متن اصلی و ترجمه و توضیحاتی، تقدیم می شود. 👇👇

https://www.tgoop.com/sirjanname
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۱)

«الشیرجان
مدينةٌ هي قاعدةُ كرمان مِن أرض فارس وخراسان وسجستان.
وهي التي ينزلها الوالی.
وبُنی سورها أيام الرشيد.»

سیرجان پایتخت* اقلیم کرمان- در میانهٔ اقالیم فارس و خراسان و سیستان- است.
والیِ ولایت در این شهر سکونت می‌کند.
باروی سیرجان در زمان هارون الرشید** ساخته‌شد.
.....................
* سیرجان تا سال ۳۱۵ مرکز اقلیم کرمان بوده و بعد از آن اگرچه از مهمترین شهرهای ولایت بوده، مرکزیت نداشته. مؤلف کتاب که در مکانی بسیار دور از سیرجان می‌زیسته، نوشته‌های منابع خود را تکرار کرده است.
** هارون الرشید پنجمین خلیفهٔ عباسی از سال ۱۷۰ تا ۱۹۳ هـ. خلافت کرد. بنابراین بارو یا دیوار اطراف سیرجان هم باید در همین فاصله ساخته یا تعمیر اساسی شده‌باشد.
https://www.tgoop.com/sirjanname
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۲)

«ولها ثمانية أبواب:
أحدها باب الميدان ويخرج منه إلى درب وسكك حتى ينتهي إلى مصلى حاجب إلى دار المرضى.
ثم إلى الدروب المعروفة بباب بيمند-وهو باب المغرب- وخارج هذا الدرب قصر خراب يُعرف بقصر حاجب بن صالح، وكان سبب بنيانه أنّ...»

سیرجان هشت دروازه دارد:
یکی دروازهٔ میدان است که راهی از آن به سمت دروازهٔ وسکک* می‌رود و به مصلای حاجب و بیمارستان منتهی می‌شود.
سپس دروازهٔ معروف به درِ بیمید** است که در غرب شهر واقع است. بیرون این دروازه کاخی است ویرانه که به قصر حاجب بن صالح مشهور است. سبب ساختن این قصر*** آن بود که...

...............
* صورت صحیح نام‌های جغرافیایی در دستنویس‌ها معمولاً از بین می‌رود. در باب نام این دروازه یعنی وسکک احتمالی به ذهنم می‌رسد و آن اینکه این نام مُصحّف بِزگک است یعنی شنزار، از واژه محلی بزگ bezg به معنی ماسه. در بیرون شهر سیرجان نو هم که در شمال غرب سیرجان کهن واقع است محلی به بزگ‌آباد معروف بوده است. والله أعلم.
** چنانکه می‌بینیم در متن بیمند آمده که قطعاً تصحیف شده بیمید است که شهرکی در حدود ۴ فرسنگی شمال سیرجان قدیم بوده و امروزه بخشی است از سیرجان نو.
*
** در بعضی متون جغرافیایی از سیرجان به نام قصرین( دو قصر) یاد شده، آیا قصر صالح بن حاجب یکی از آن دو قصر بوده؟
https://www.tgoop.com/sirjanname
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۳)

«أنّه أوّل ما قدم كرمان والياً عليها، قصد دار عبدالله بن غسّان فنزلها، وعبدالله بن غسّان غائب.
فصار إليه الأدهم بن ثعلبة المازني مع اثنی عشر ابناً له كهولاً ومشايخ، فلمّا سلّم عليه فاتَحه بأن قال: أيها الأمير أما تستحي أن تنزل بنسوة أشراف وصاحبهنّ غائب؟! فأجابه حاجب وقال مُغضّباً: بأي شيء يأمُرنا الشيخ أن ننزل؟ قال: بالعراء. قال حاجب لجلسائه: ليس العجب من هذا الشيخ الخرف ولكن العجب من هؤلاء المشايخ الّذين يمشون معه! قالوا: أيّها الأمير إنّهم ولده. فردّه وقال: أيها الشيخ حقٌ لك أن تزهى! نعم وكرامة! أنزل بالعراء.
فأمر بضرب خبائه في مُصلّى وما زال نازلاً بالجبانة إلى أن بُني له هذا القصر وفرغ منه ثمّ تحول إليه.»

علت بنای قصر حاجب
اولین کسی که به عنوان والی به کرمان آمد حاجب بن صالح بود. وی به خانه عبدالله بن غسّان رفت و در آنجا ساکن شد و این در حالی بود که عبدالله بن غسّان غایب بود.
پس ادهم بن ثعلبه‌ی مازنی به همراه دوازده مرد پیر و میانسال نزد حاجب رفت و پس از سلام کردن بدو گفت: جناب امیر خجالت نمی‌کشی که نزد زنان اشرافی که مردانشان غایبند سکونت کرده‌ای؟! حاجب در پاسخ با خشم گفت: حضرت شیخ بفرمایند کجا سکونت کنم؟ ادهم گفت: در صحرا. حاجب رو به مجلسیان کرد و گفت: ازین پیرمرد خرف عجب ندارم بلکه ازین مردان که به دنبالش راه افتاده‌اند درشگفتم! گفتند: ای امیر اینها فرزندان او هستند. پس حاجب روی بدو کرد و گفت: جناب شیخ حق داری به خود ببالی! چشم در صحرا سکونت می‌کنم. پس دستور داد که خیمه و خرگاهش را به مصلا ببرند و خودش پیوسته در صحرا ساکن بود تا برایش قصری ساختند و چون تمام شد بدانجا نقل کرد.

https://www.tgoop.com/sirjanname
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۴)

«ويطل على مدينة الشيرجان جبلٌ مُنقَطع في الجبال طولُه خمسة فراسخ وعرضه فرسخ.»

یک تَک کوه- که از دیگر کوه‌ها جداست- و طول آن پنج فرسخ و عرضش یک فرسخ است، بر شهر سیرجان مُشرِف است.*
.................
* اگر من متن را درست فهمیده و ترجمه کرده‌باشم، کوه مورد اشاره، کوهستانی است که از تختِ تنبور شروع و به چنگِ بوجان ختم می‌شود.

https://www.tgoop.com/sirjanname
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۵)

•خیانت عرب بیابانی به مرزبان زرند و پاگیر شدن اعراب در سیرجان‹۱›

«وكان ولاة كرمان من العرب، ينزلون الشيرجان وبينها وبين زرند خمسون فرسخاً. ومرزبان زرند فی صلحهم يؤدّی الخراج إليهم.
فورد أعرابیٌ على جليلان المرزبان، اسمه محمد بن قُرّة- كما يخرج الأعراب من البادية في يده جراب وعصا- فاستأجره الجليلان ترجماناً ينفذ مع مَن يحمل الخراج إلى الشيرجان، فآنس منه رشداً، فأظهره وعرضه للمنافع، حتى أنس به ووثق بناحيته، وكسب مالاً ودوابٌّ واستقدم من أهله قوماً، وجعل يحمل المال كلّ سنة ويؤديه عن المرزبان...»

حاکمان عرب کرمان در سیرجان ساکن می‌بودند. بین سیرجان و زرند هم پنجاه فرسنگ راه بود. مرزبان زرند با حاکمان عرب در صلح بود و به آنها خراج می‌پرداخت.
تا اینکه عربی بیابانی به نام محمد بن قُرّه به نزد جلیلان، مرزبان زرند آمد. ابن قُرّه به رسم اعراب بیابانگرد چوبدست و انبانی در دست داشت. جلیلان او را به عنوان مترجم استخدام کرد تا به همراه حامل خراج به سیرجان ‌برود. مرزبان به تدریج عرب را روی‌شناس کرد، کمکش کرد و امکاناتی در اختیارش گذاشت و درِ روزی بر وی بگشود تا جایی که عرب در منطقه، مُعتَمد و معروف شد، مالی بهم زد و‌ چارپایانی خرید، و جمعی از خویشان خود را هم فراخواند و هرسال خراج را از زرند به سیرجان می‌برد...

https://www.tgoop.com/sirjanname
سیرجان در کتاب رَوضُ المِعطار (۶)

•خیانت عرب بیابانی به مرزبان زرند و پاگیر شدن اعراب در سیرجان‹۲›

«فلمّا كان فی بعض السنين اتّصل به على فرسخٌ من زرند موت عامل كرمان، وهو قد صدّر بالمال ومبلغه ألف ألف ومائتا ألف درهم سوى الهدايا، فجمع هناك أهل بيته وغلمانه بموضع يُقال له جفار طارق، وكان موضعٌ مُتنزّه مهرويه بن المرزبان، واتّصل الخبر بالجليلان فأرسل رسولاً يدعوه، فزبر الرسول وطرده، فدعا الجليلان ولده وغاشيته وشاورهم، فمنهم من يقول: أنا أذهب فأحمله إليك مقيداً، ومنهم من يقول: نأخذ منه المال ونرسله كما جاء. فقال المرزبان: ليس الوجه هذا، فإنّ هذه دولة جديدة، وقد جمع لنفسه من لفيف أهل بيته وصار له حشمٌ، فَلَإن نُداريه ولا نُخالفه أصلح. فغلب ابن قُرّة على أكثر ضياعهم وجعل المرزبان خَولاً لنفسه وقوي أمره، إلا أنه ترك للمرزبان وأهل بيته ما يعيشون به ويكرمونهم، فهذا كان سبب ورود العرب هذه الناحية، ثم جعلوا الشيرجان مأواهم وبنوا بها القصور واعتقدوا بها و برساتيقها الضياع.»

چنین بود تا اینکه سالی- در یک فرسنگی زرند- خبر مرگ عامل* کرمان به ابن قُرّه رسید و این در حالی بود که او با مالی به ارزش یک میلیون و دویست هزار درهم-غیر از هدایا- از زرند خارج شده بود [ که آن خراج را به سیرجان ببرد و تحویل دهد]. وی پس از شنیدن خبر، خانواده و غلامانش را در جایی که به آن ‹جفارطارق› می‌گفتند گردآورد- و این جفار طارق تفریحگاه ِ ‹مهرویه› پسر مرزبان بود- خبر که به جلیلان رسید، قاصدی به آنجا فرستاد و ابن قرّه را بازخواند اما او با قاصد تندی کرد و او را راند. جلیلان که ماوقع را شنید، فرزندان و خدمتگارانش را جمع و با ایشان مشورت کرد. یکی گفت من می‌روم و او را کت‌بسته می‌آورم. دیگری گفت دارایی‌اش را از او می‌گیریم و او را همانطور که آمده بود [ با عصا و انبان] می‌فرستیم برود. اما مرزبان گفت: اینها عملی نیستند. این دولت** نوپاست و ابن قره هم اقوامش را گرد خویش جمع کرده و خدم و حشمی ترتیب داده، بهتر است با او مدارا کنیم و از در مخالفت در نیاییم.

و اینگونه بود که ابن قره بر بیشتر املاک آنها دست یافت و مرزبان را به استخدام خویش درآورد و کارش بالا گرفت. البته برای مرزبان و خانواده‌اش هم به اندازه‌ای که زندگی‌شان بگرددد گذاشت و آنها را محترم می‌داشت.

و این بود علت ورود اعراب به این منطقه. پس از آن سیرجان را برای زندگی انتخاب کردند و در آنجا کاخ‌ها ساختند و در شهر و روستاهای آن آب و زمین و باغ خریدند.
..................
* عامل: کارگزارِ گردآوری خراج.
** ظاهراً منظور دولت عربی و اسلامی است.
https://www.tgoop.com/sirjanname
در روز پنجم فروردین، سالروز درگذشت استاد باستانی‌پاریزی- شاعر تاریخ- یاد او و خدماتش به تاریخ و فرهنگ کرمان را گرامی می‌داریم.
@sirjanname
Audio
شاعرِ تاریخ

استاد #باستانی‌پاریزی و اهمیت او در فرهنگ معاصر.
سخنرانی د. پورمختار در دانشگاه ولی ‌عصر رفسنجان. ۹۸/۹/۱۰
@sirjanname
Forwarded from سیرجان نامه
باستانی پاریزی از نگاه شفیعی کدکنی:

استاد فقید، باستانی پاریزی به حقّ و بی هیچ اغراق از تأثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی ایران در دوره معاصر بودند. هر کس با آثار ایشان آشنا باشد تصدیق خواهد کرد که نوشته های استاد از لونی دیگر است. باستانی پاریزی در آثار خود جهانی ویژه می آفریند، جهانی که خواننده را به معنای دقیق کلمه مسحور میکند و به دنبال خود میکشد.
گواه این تأثیرگذاری فوق العاده، تعدّد آثار استاد است که به قریب هفتاد کتاب بالغ شده و هر کدام به چاپهای چند و چندمین باره رسیده اند. یکبار زنده یاد استاد ایرج افشار، در مجله بخارا، مجموع تیراژ آثار دکتر باستانی پاریزی را قلم انداز حساب کرده بودند که رقمی بیش از یک میلیون میشد. همان روزها که به منزل استاد افشار رفته بودم، فرمودند: دیروز باستانی را در مجلسی دیدم، طلبکار بود که تو حسابت دقیق نبوده و سرجمع کتابهای من بیش از اینهاست!
یکی از ویژگیهای استاد باستانی که در سایر بزرگان فرهنگی کمتر دیده میشود، آن است که عارف و عامی ربوده نوشته های او بودند. او هم در میان عامّه، خوانندگان و شیفتگان فراوان داشت و هم بزرگانی از نوع علامه زریاب خویی و استاد ایرج افشار از ستایندگان او بودند. اگر در شناخت و عظمت اشخاص به ردّ و قبول عامّه نتوان دل بست، باری از نگاه و نظر امثال زریاب و افشار و اقران این بزرگان نمیتوان گذشت.
از جمله بزرگان فرهنگی که از استاد باستانی پاریزی تجلیل کرده اند استاد محمدرضا شفیعی کدکنی هستند. فروردین ماه سال ۹۱ توفیقی دست داد تا پس از مدتّها مهمان استاد شفیعی کدکنی باشم. استاد لطف فرمودند و شاگرد خود را برای شام نگه داشتند. بر سر میز شام سخن از هر کس و هر کجای جهان پیش آمد. بنده عرض کردم که به اقتضای وضعیت شغلی ام بین سیرجان و رفسنجان سرگردانم و تقریباً هر هفته از پاریز رد میشوم. استاد شفیعی از خصوصیات پاریز پرسیدند و من از خوشی آب و هوا و تیزهوشی مردمانش سخن گفتم. استاد پس از تأملی فرمودند:
"برای پاریز همین افتخار بس که باستانی پاریزی را به ایران هدیه کرده است."

این سخن که از زبان برجسته ترین ادیب روزگار ما بیان شده اهمیّتی خاص دارد و از مقوله تمجیدهای کلیشه ای و تعارفات رایج اهل عصر نیست. تا آنجا که بنده اطلاع دارد استاد شفیعی کدکنی دو نکته نغز دیگر نیز درباره استاد پاریزی فرموده اند: نخست اینکه:
"باستانی پاریزی صیّاد لحظه های تاریخ است"
و دیگر اینکه:
"باستانی پاریزی شاعرِ تاریخ است".

به نظرم میرسد این دو جمله، دقیقترین توصیفات کوتاهی هستند که میشود از استاد باستانی پاریزی کرد به ویژه ترکیب [شاعرِ تاریخ] که میتوان در شرح آن یک کتاب نوشت. خود مرحوم باستانی هم که به اهمیّت سخن استاد شفیعی، پُرآگاه بود در آثار خود بارها به این جمله که باستانی پاریزی صیّاد لحظه های تاریخ است نازیده است و البته جای نازش هم هست.
آخرین و مهمترین ستایشی که از استاد شفیعی کدکنی در رابطه با مرحوم استاد باستانی پاریزی به عمل آمد همانا شرکت ایشان در مراسم تشییع مرحوم باستانی در دانشگاه تهران بود. استاد بزرگ و آزاده روزگار ما که کمتر در مراسمها شرکت میکنند، از نخستین کسانی بودند که صبح روز پنجشنبه هفتم فروردین ۹۳ برای تشییع جنازه مرحوم استاد باستانی به دانشگاه تهران آمده بودند. کسانی که با منش و رفتار استاد کدکنی آشنایند میدانند که در این حضور جدّی چه میزان تجلیل و احترام به استاد فقید همشهریمان نهفته است.
محسن پورمختار

لینک کانال:
https://www.tgoop.com/sirjanname
2025/10/22 22:31:29
Back to Top
HTML Embed Code: