Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
2343 - Telegram Web
Telegram Web
بررسی «منبع الهام پیرنگ» در بوف کور:


شخصیت اصلی در تنهایی و یکنواختی زندگی می‌کند. مواجهه با محیط و مردم باعث سردرگمی و بیگانگی او می‌شود. در خیال و رویا، جهان تاریک و تهی ظاهر می‌شود. کشمکش درونی و رویارویی با ترس‌ها و ناکامی‌ها، ساختار داستانی و نقطه اوج را شکل می‌دهد.

حادثه داستانی و رویدادهای تبعی:

زندگی روزمره و یکنواخت شخصیت اصلی، انزوا، مشاهده یا خیال‌پردازی درباره جهان، رابطه‌های کوتاه و ناکام با دیگران، ورود به رویاهای تاریک و پیچیده، آشفتگی روانی و شکاف با واقعیت.

درون‌مایه / مضمون:

انسان وقتی با محدودیت‌ها و ظلم‌های اجتماعی و روانی روبه‌رو می‌شود، ممکن است در خیال فرو رود و رهایی واقعی نیابد.

@shotnote1
🫧
خیال خودمان را راحت کرده بودیم که لابد زمان گره از همه‌ی مشکلات ما باز خواهد کرد و کارها به سامان خواهد شد.
زمان گذشت. آشوب بازی را برد. حالا این آشوب از جنس گوشت و خون بود و روح هم داشت.
نه شفایی یافتیم و نه دیگر انگار دلمان در پی آن بود. دیگر بلد نبودیم چگونه بخواهیم از این بند رها شویم، خوابگردهایی شده بودیم فرو کاسته، آدم‌هایی در رؤیای خوشبختی، همان خوشبختی واقعی که همه‌ی این را از سر و زندگی‌مان بشوید و ببرد.
حالا که ژروم مرده بود ما مانده بودیم و کلمنس و ۲۴ سال واماندگی و سازشکاری. خودمان را به این دلخوشی بازی می‌دادیم که سرانجامِ کار، چیزی نمی‌خواهیم جز اینکه باور داشته باشیم ما را برای یک زندگی سخت و ناممکن ساخته‌اند.

زندگی آسان
مارگریت دوراس

@shotnote1
🫧

قرن‌هاست که زنان به مثابه آیینه‌ی درشت نمای، این امکان را برای مردان فراهم آورده‌اند تا خود را دو برابر بزرگتر از آنچه هستند ببینند!


اتاقی از آن خود
ویرجینیا وولف

@shotnote1
@honarefilmnameh
متن ادبی عکس

از خواب که بیدار شدم خیس عرق بودم. بخار داغی از روی پیاده‌رو آجرفرش قفایی تازه آب‌پاشی شده برمی‌خاست. پروانه‌ی خاکستری بالی گیج از نور زرد گرد چراغ میچرخید. از ننو پایین پریدم و پابرهنه به آن‌سوی اتاق رفتم. مراقب بودم مبادا پا روی عقربی که شاید برای هواخوری از مخفیگاهش بیرون آمده باشد بگذارم. به طرف پنجره‌ی کوچک رفتم و هوای روستا را فرو دادم. صدای نفس شب می‌آمد زنانه و تنومند. به وسط اتاق برگشتم. پارچ آب را در لگن مفرغی خالی کردم و حوله‌ام را در آن خیس کردم. حوله‌ی خیس را روی سینه و پاهایم مالیدم، کمی خودم را خشک کردم. و پس از آن‌که مطمئن شدم ساسی لای لباس‌هایم مخفی نشده است لباس پوشیدم. از پلکان سبزرنگ به سرعت پایین آمدم. دم در، به صاحب مسافرخانه، مردی یک چشمی و کم‌حرف، برخوردم. روی چهارپایه‌ی حصیری نشسته بود و سیگار می‌کشید. چشمش نیمه‌باز بود. با صدای گرفته‌ای پرسید:
«کجا می‌روی؟»

دسته گل آبی
اکتاویو پاز

@shotnote1🍃
Daste Gole Abi - bookhapdf.pdf
294.4 KB
🔺
داستان کوتاه
📝 دسته گل آبی
اکتاویو پاز
3 صفحه
برنده جایزه نوبل ادبیات، داستانی است که با ظرافت و عمق، به بررسی مفاهیم هویت، عشق، خشونت و تضاد فرهنگ‌ها می‌پردازد. این داستان کوتاه با روایتی اول شخص و زبانی نمادین، در سبک رئالیسم جادویی، خواننده را به سفری درونی و اجتماعی می‌برد.

نقد کوتاه:
داستان با کابوس شروع شده و در عمل هم بیداری راوی چیزی شبیه به کابوس است. گرمای خفه کننده ،عقرب، صاحب یک چشم.مهمانخانه با دیالوگ‌ رمزآلودی که با مرد برقرار می کند، همه اینها نشان دهنده آنست که این هواخوری برای مرد یک شب معمولی نخواهد بود.
@shotnote1
@honarefilmnameh🎬
دیالوگ

از کجا معلوم که تو بهترین لحظه‌ عمرت رو قبلا زندگی نکرده باشی و ادامه‌ عمرت، همش درد و رنج نباشه؟

🎬Naked  (1993)


@shotnote1
🫧

سه نفر ، یک مرد و دو زن که مرده اند داخل یک اتاق با هم تا ابد تنها واگذاشته شده اند . اتاقی که گویا قرار است جهنم آنان باشد !
" ....مرد : پس جهنم اینجاست . هیچ وقت گمان نميکردم ... یادتان هست : گرز آتشین ، اژدهای هفت سر ... آه ! چه شوخی هایی . گرز آتشین میخواهد چه کار ؟ وجود دیگران برای آدم جهنم است ... "

نمایشنامه خلوتگاه ‌ ژان پل سارتر


@shotnote1
برای نوشتن توصیفات در ژانر وحشت، چند قانون ساده و آموزشی هست:

1. کوتاه و موجز → توضیح اضافه نده، فقط جزئیات کلیدی که حس ترس ایجاد می‌کند.

2. برای فضاسازی، مکان را سرد، خالی، تاریک یا غیرعادی نشان بده.

3. ابهام ایجاد کن. همه چیز را کامل توضیح نده؛ بخشی را مبهم بگذار تا ذهن خواننده خودش پر کند.
4. روی جزئیات حسی مانند روی صدا، سایه، حرکت یا بو تمرکز کن.
5. شخصیت کمتر، فضا بیشتر درنتیجه ترس بیشتر از مکان و ناشناخته می‌آید تا آدم‌ها.


«اتاقی خالی و روشن بود، اما سکوتش با حضور چیزی موحش شکسته شده بود؛ مویی سیاه و بی‌پایان از پنجره و مبل سرریز می‌شد، مثل سایه‌ای زنده آرام آرام در اتاق می‌خزید و زمین را می‌بلعید. هرچه نور بیشتر می‌تابید، تاریکی سیاه‌تر و فشرده‌تر می‌شد و دیوارها را در خود فرو می‌برد. موها از لبه‌ی پنجره آویزان بودند، طولانی‌تر می‌شدند و به سمت تو پیش می‌خزیدند. ناگهان چراغ خاموش شد و همه‌چیز در تاریکی فرو رفت.»

@shotnote1
🫧

موانع نوشتن:
سروصدای جهان، ماشین‌ها، ساخت‌وسازها، دادوبیدادها، تلویزیون، خواب‌ها، کتاب‌ها، ناشرین، خودم، خشکسالی، سیل، سانسور، نقد…


حسین‌ رسول‌زاده
یادداشت‌های بی‌سرانجام

@shotnote1
🩸🩸🩸
مشدی رمضانعلی خاکستر ته چپقش را تکان داد و گفت: خدا پدرت را بیامرزد، پس ما برای چه اینجا آمده‌ایم؟ سه سال پیش من در راه خراسان سورچی بودم. دو نفر مسافر پولدار داشتم، میان راه کالسکه چاپاری شکست. یکی از آن‌ها مُرد، آن یکی دیگر را هم خودم خفه کردم و هزار و پانصد تومان از جیبش درآوردم.
چون پا به سن گذاشته‌ام، امسال به خیال افتادم که آن پول حرام بوده، آمدم به کربلا آن را تطهیر بکنم. همین امروز آن را بخشیدم به یکی از علما، هزار تومانش را به من حلال کرد. دو ساعت بیشتر طول نکشید، حالا این پول از شیر مادر به من حلال‌تر است!

خانم گلین قلیان را از دست عزیز آغا گرفت، دود غلیظی از آن درآورد و بعد از کمی سکوت گفت: همین شاه‌باجی که همراه ما بود، من می‌دانستم که تکان راه برایش بد است. استخاره هم کرده بودم، بد آمده بود. اما با وجود این آوردمش. می‌دانید این ناخواهری من بود، شوهرش عاشق من شد، مرا هوو برد سر شاه‌باجی. من از بس که توی خانه به او هول و تکان دادم افلیج شد، بعد هم در راه او را کشتم تا ارث پدرم به او نرسد.

عزیزآغا‌ از شادی اشک می‌ریخت و می‌خندید، بعد گفت: پس.. پس شما هم..

خانم گلین همین‌طور که پُک به قلیان می‌زد گفت: مگر پای منبر نشنیده‌ای؟ زوار همان‌وقت که نیّت می‌کند و راه می‌اُفتد، اگر گناهش به اندازه برگ درخت هم باشد طیب و طاهر می‌شود..

سه قطره خون، طلب آمرزش🩸🩸🩸
صادق هدایت
@shotnote1
❇️دیالوگ

هلنا: از اینکه داری پیر میشی ناراحت نیستی؟

ایزاک: معلومه که نه، همه چیز داره بدتر میشه. آدمای بدتر، هوای بدتر، جنگ های بدتر و... خوشحالم که دارم میمیرم !

Fanny And Alexander


@shotnote1 🍃
❇️
«افعال دفعی»

(یعنی افعالی که حرکتی ناگهانی، غیرمنتظره، تند یا ضربه‌ای را منتقل می‌کنند، مثل: پریدن، جستن، کوبیدن، چنگ زدن، جیغ کشیدن، هجوم بردن، برگشتن، افتادن و …) به طور ویژه برای القای غافلگیری و شدت عمل در روایت به کار می‌روند.
این افعال بیشتر در ژانرهایی که ریتم تند و ضرب‌آهنگ بالایی دارند، پرکاربردند.
▫️▫️▫️
🎴 کاربرد
این افعال در هر ژانری ممکن است استفاده شوند، اما نقش و بسامدشان متفاوت است:
طنز: «لیوان از دستش پرید و آب همه‌جا را پاشید». (برای اغراق کمدی)

درام اجتماعی: «پدر با خشم روی میز کوبید». (برای نشان دادن تنش عاطفی یا خانوادگی)
ماجراجویی: حرکت‌های ناگهانی قهرمان برای عبور از موانع: «او به لبه پرتگاه پرید»، «طناب را محکم چنگ زد».
هیجانی/تریلر: تعقیب‌وگریز، نبرد یا کشف راز ناگهانی: «کارآگاه ناگهان برگشت»، «دستش را روی اسلحه کوبید».
برای القای تنش و اضطراب شدید.
وحشت: برای ایجاد شوک و ترس: «هیولا ناگهان جهید»، «در با صدای بلند کوبیده شد».
عنصر غافلگیری و واکنش سریع قربانیان باعث شدت ترس می‌شود.
@shotnote1
@honarefilmnameh
🫧

روی خط باریک میان کوه و شهر،
سایه‌ای آرام قدم برمی‌دارد.
نه کاملاً در تاریکی، نه در روشنایی؛
جایی میان روزی که رفته و شبی که می‌آید.
انگار نگهبانِ رازهای غروب است،
که با هر گامش، سکوت کوه را سنگین‌تر می‌کند.

با حرکتی آرام جلو می‌آید،
پوزه‌اش را به دستت می‌مالد…
اما ناگهان دندان‌هایش در گوشت فرو می‌رود.
سکوت کوه می‌شکند،

و تو می‌فهمی آنچه روبه‌رویت نشسته،
دیگر یک روباه معمولی نیست.

عکس از #شهلا_سپهری 📸

@shotnote1
@honarefilmnameh
*⃣ نقش افعال استمراری

○تعلیق~ کش دادن وضعیت برای افزایش اضطراب. 
مثال: خزیدن تدریجی ترس / حرکت آهسته و ممتد تهدید.
*⃣تکنیک اجرایی:

اول با افعال استمراری ⬅️ تعلیق و خفگی ایجاد می‌شه.
بعد با افعال دفعی ⬅️ شوک و ضربه‌ی ناگهانی.


مثال: 🎴

○ «غروب خاموش بود، شهر در دوردست می‌درخشید؛ ناگهان بر لبه‌ی تپه، سایه‌ای جهید و سکوت را درید

○ «سکوت، آرام آرام در راهرو می‌خزید، نفس‌ها سنگین‌تر و سنگین‌تر می‌شدند. ناگهان در با ضربه‌ای مهیب گسست و تاریکی هجوم آورد.»

@shotnote1
@honarefilmnameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🫧

برای خدمت به بشریت حاضرم تا پای چوبه‌ی دار بروم اما خوب می‌دانم که حتی دو روز هم نمی‌توانم با یک انسان در یک اتاق به سر ببرم. به محض اینکه یک نفر به من نزدیک می‌شود، شخصیتش کلافه‌ام می‌کند.


داستایفسکی
برادران کارامازف، ترجمه‌ی اصغر رستگار



@shotnote1
نویسندهّ تک شات
❇️ «افعال دفعی» (یعنی افعالی که حرکتی ناگهانی، غیرمنتظره، تند یا ضربه‌ای را منتقل می‌کنند، مثل: پریدن، جستن، کوبیدن، چنگ زدن، جیغ کشیدن، هجوم بردن، برگشتن، افتادن و …) به طور ویژه برای القای غافلگیری و شدت عمل در روایت به کار می‌روند. این افعال بیشتر در…
اصطلاحاتی در روایت‌شناسی و نقد ادبی:

افعال با کارکرد روایی (Narrative Verbs)


افعال تعلیقی (برای استمراری‌ها)

افعال انفجاری/ضربه‌ای (برای دفعی‌ها)

افعال حسی/ادراکی (برای درونی‌سازی)


این اسم‌ها توی دستور سنتی فارسی «دسته‌بندی رسمی» ندارن، اما توی تحلیل روایت، بلاغت مدرن و کارگاه‌های داستان‌نویسی رایجه که افعال رو

🌟بر اساس «نقش در ریتم و تنش متن» نام‌گذاری کنن.


@shotnote1
نویسندهّ تک شات
*⃣ نقش افعال استمراری ○تعلیق~ کش دادن وضعیت برای افزایش اضطراب.  مثال: خزیدن تدریجی ترس / حرکت آهسته و ممتد تهدید. *⃣تکنیک اجرایی: اول با افعال استمراری ⬅️ تعلیق و خفگی ایجاد می‌شه. بعد با افعال دفعی ⬅️ شوک و ضربه‌ی ناگهانی.  مثال: 🎴 ○ «غروب خاموش بود،…
چند دسته پرکاربرد :

1. افعال استمراری (کشدار و ممتد)

مثل: می‌لغزید، می‌خزید، می‌ریخت، می‌تابید، می‌دوید (ممتد)
کاربرد: ایجاد تعلیق، کش دادن فضا، حس زمان کند یا سنگین.
مثال: «سایه آرام آرام روی دیوار می‌خزید.»

2. افعال دفعی (شوک و ضربه‌ای)

مثل: پرید، جهید، کوبید، شکست، جیغ زد.
کاربرد: غافلگیری، تنش، لحظه‌ی ضربه.
مثال: «ناگهان در کوبیده شد.»

3. افعال حسی/ادراکی (درونی و توصیفی)

مثل: حس کرد، شنید، بویید، لرزید، درک کرد.
کاربرد: ایجاد همذات‌پنداری با شخصیت، کشاندن خواننده به درون ذهن/تن.
مثال: «صدای نفس غریبه را پشت سرش حس کرد.»

4. افعال تعلیقی/نامعلوم (ابهام‌آفرین)

مثل: می‌نمود، به نظر می‌رسید، سایه‌وار شد، محو شد.
کاربرد: مرموز کردن فضا، ایجاد تردید و وهم.
مثال: «چهره‌اش در مه محو می‌نمود.»

5. افعال تداعی‌گر حرکت جمعی یا تدریجی

مثل: انباشت، هجوم آورد، جاری شد، فرو ریخت، پیچید.
کاربرد: ساختن صحنه‌های بزرگ، جمعیت، یا طبیعت قدرتمند.
مثال: «جمعیت آرام آرام هجوم آورد و کوچه را پر کرد.»

6. افعال خنثی/گزارشی (ساده و بی‌هیجان)

مثل: رفت، آمد، نشست، برداشت.
کاربرد: وقتی نویسنده می‌خواد متن را سرد و بی‌حس نشون بده یا ریتم رو آهسته کنه.
مثال: «او فقط نشست و نگاه کرد.»

@shotnote1
@honarefilmnamehرسانه های جدید.pdf
17.4 MB
نویسندگی برای تلویزیون، رادیو و رسانه‌های جدید


مولف : رابرت ال. هیلیارد
مترجمان : فرزانه فرحزاد، صفورا نوربخش، غلامرضا تجویدی و نیسان گاهان


@shotnote1
@honarefilmnameh
هنر فیلمنامه کارگردان مولف❇️
🫧

خالد حسینی
از کتاب " باد بادک باز "

همان شب اولین داستانم را نوشتم.
نیم ساعت طول کشید. داستان دلگیر کوتاهی بود درباره مردی که فنجانی جادویی پیدا کرد و فهمید که اگر تویش اشک بریزد اشکها بدل به مروارید میشوند.
اما هر چند از مال دنیا چیزی نداشت، شاد وخندان بود و کمتر اشک میریخت، پس در صدد برآمد راه هایی پیدا کند و غمگین شود تا بتواند با اشکهایش ثروتمند شود.
همانطور که مرواریدها تلنبار میشد، طمعش گل کرد.
داستان به اینجا ختم میشد که مرد کارد به دست روی کوهی از مروارید نشسته است و بی اختیار در فنجان اشک میریزد و جسد همسر مقتولش در دستهای اوست.


@shotnote1
اگر دریابیم
فقط پنج دقیقه
برای بیان آنچه می خواهیم بگوییم
فرصت داریم
تمام باجه های تلفن
از افرادی پر می شد
که میخواستند به دیگران بگویند
آنها را دوست دارند!


کریستوفر مورلی

@shotnote1
2025/10/12 17:36:19
Back to Top
HTML Embed Code: