🌷 #هر_روز_با_شهدا_4801🌷
#مردی_از_جنس_بلور🌷
🌷تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم. چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تا ظهر کار میکرديم ظهر هم میرفتیم استراحت. یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خدا خیرت بده ما عملیات داریم ماشین ما رو درست کن برم. گفتم: مرد حسابی الان ظهره خستهام برو فردا صبح بیا. با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم. منم صدامو تند کردم گفتم: برادر من از صبح دارم کار میکنم خستهام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم. گفت:...
🌷گفت: بیا یه کاری کنیم. من لباسای شمارو بشورم شما هم ماشین منو درست کن. منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچهها رو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور. ایشون هم آرام، با دقت لباسارو میشست. منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم. بعد تموم شدن لباسا اومد گفت: اخوی ماشین ما درست شد؟ ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤلمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن و همدیگه رو بغل کردن.
🌷اومدم داخل سنگر به بچهها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست، حاجی بفهمه پوستمونو میکنه. حاجی اومد داخل، سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم، حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟ حاجی گفت: چطور نشناختین؟ ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن.... راوی که این خاطره رو تعریف میکرد بغض میکنه و اشکش جاری میشه. نمیدانم یا از کارش پشیمانه یا شاید هم دلش برا اون روزا تنگ شده.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده جاویدالاثر شهيد مهندس مهدى باكرى
#راوی: آقای رضا رمضانی
📚 کتاب "خداحافظ سردار"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
#مردی_از_جنس_بلور🌷
🌷تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم. چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تا ظهر کار میکرديم ظهر هم میرفتیم استراحت. یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت: اخوی خدا خیرت بده ما عملیات داریم ماشین ما رو درست کن برم. گفتم: مرد حسابی الان ظهره خستهام برو فردا صبح بیا. با آرامش گفت: اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم. منم صدامو تند کردم گفتم: برادر من از صبح دارم کار میکنم خستهام نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکردم بشورم. گفت:...
🌷گفت: بیا یه کاری کنیم. من لباسای شمارو بشورم شما هم ماشین منو درست کن. منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچهها رو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیا بشور. ایشون هم آرام، با دقت لباسارو میشست. منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیر رو لفت دادم. بعد تموم شدن لباسا اومد گفت: اخوی ماشین ما درست شد؟ ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤلمون برخورد کرد بعد پیاده شد و روبوسی کردن و همدیگه رو بغل کردن.
🌷اومدم داخل سنگر به بچهها گفتم: این آقا از فامیلای حاجی هست، حاجی بفهمه پوستمونو میکنه. حاجی اومد داخل، سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم، حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید: چی شده؟ گفتم: حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟ حاجی گفت: چطور نشناختین؟ ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن.... راوی که این خاطره رو تعریف میکرد بغض میکنه و اشکش جاری میشه. نمیدانم یا از کارش پشیمانه یا شاید هم دلش برا اون روزا تنگ شده.
🌹خاطره اى به ياد فرمانده جاویدالاثر شهيد مهندس مهدى باكرى
#راوی: آقای رضا رمضانی
📚 کتاب "خداحافظ سردار"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤4🙏2
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4802🌷
#همآغوشی_با_یار....🌷
🌷صبح روز پنجم اردیبهشت بود. محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل سنگر آمد. ساعت حدود هفتونیم صبح بود. روز دوم حضور ما روی ارتفاعات بود. محمد کنار ورودی سنگر نشست. بیدار بودم و با او صحبت میکردم. در مورد آرایش نیروها و امکان پاتک عراقیها صحبت کردیم. سنگر ما کوچک بود پنج نفری کنار هم بودیم که یکدفعه با صدای انفجار سنگر خراب شد! خودم را به سختی از میان آوار بیرون کشیدم برادر [مجید] خدمتکن همان لحظه شهید شده بود. اما بقیه به شدت مجروح بودند. وقتی گرد و غبار خوابید، دیدم تورجی به همان حالت که نشسته بود مجروح شده.
🌷سریع به سراغ او رفتم. مش رجبعلی مسؤل تدارکات دنبال دوربین بود! میگفت باید عکس بگیرم. ببین محمد چه لبخند قشنگی دارد. محمد را از سنگر بیرون آوردیم. دستم را به زیر پهلوی او بردم. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. تعجب کردم چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور از دو طرف بدن زخم ایجاد کرده! لبهای محمد هنوز تکان میخورد. گوشم را جلو آوردم اما نفهمیدم چه میگوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردیم. سوار آمبولانس کردیم و برگشتیم هنوز چند دقیقهای نگذشت که پشت بیسیم اعلام کردند:...
🌷اعلام کردند: برادر تورجی رفت پیش حاج حسین! این خبر کوتاه حکایت از شهادت محمد داشت. ما مدت کوتاهی روی ارتفاعات بودیم بعد هم برای تشییع محمد برگشتیم. فراموش نمیکنم حال و هوای اردوگاه مثل زمانی بود که حاج حسین (خرازی) شهید شده بود. تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند. خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم. خوشحال بود و با نشاط لباس فرم سپاه بر تنش بود چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود. یاد مداحیهای او افتادم پرسیدم: محمد این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی؟ محمد درحالیکه میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عج) را در آغوش گرفتم!
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده، بیسیمچی شهید مجید خدمتکن و جانباز شهید فرمانده حاج حسین خرازی
#راوی: شهید معزز محمود اسدی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
#همآغوشی_با_یار....🌷
🌷صبح روز پنجم اردیبهشت بود. محمد پس از سرکشی به نیروها به داخل سنگر آمد. ساعت حدود هفتونیم صبح بود. روز دوم حضور ما روی ارتفاعات بود. محمد کنار ورودی سنگر نشست. بیدار بودم و با او صحبت میکردم. در مورد آرایش نیروها و امکان پاتک عراقیها صحبت کردیم. سنگر ما کوچک بود پنج نفری کنار هم بودیم که یکدفعه با صدای انفجار سنگر خراب شد! خودم را به سختی از میان آوار بیرون کشیدم برادر [مجید] خدمتکن همان لحظه شهید شده بود. اما بقیه به شدت مجروح بودند. وقتی گرد و غبار خوابید، دیدم تورجی به همان حالت که نشسته بود مجروح شده.
🌷سریع به سراغ او رفتم. مش رجبعلی مسؤل تدارکات دنبال دوربین بود! میگفت باید عکس بگیرم. ببین محمد چه لبخند قشنگی دارد. محمد را از سنگر بیرون آوردیم. دستم را به زیر پهلوی او بردم. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. تعجب کردم چطور خمپاره از بالا خورده و اینطور از دو طرف بدن زخم ایجاد کرده! لبهای محمد هنوز تکان میخورد. گوشم را جلو آوردم اما نفهمیدم چه میگوید. محمد را سریع به پایین منتقل کردیم. سوار آمبولانس کردیم و برگشتیم هنوز چند دقیقهای نگذشت که پشت بیسیم اعلام کردند:...
🌷اعلام کردند: برادر تورجی رفت پیش حاج حسین! این خبر کوتاه حکایت از شهادت محمد داشت. ما مدت کوتاهی روی ارتفاعات بودیم بعد هم برای تشییع محمد برگشتیم. فراموش نمیکنم حال و هوای اردوگاه مثل زمانی بود که حاج حسین (خرازی) شهید شده بود. تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند. خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم. خوشحال بود و با نشاط لباس فرم سپاه بر تنش بود چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود. یاد مداحیهای او افتادم پرسیدم: محمد این همه در دنیا از آقا خواندی توانستی او را ببینی؟ محمد درحالیکه میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عج) را در آغوش گرفتم!
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهید محمدرضا تورجی زاده، بیسیمچی شهید مجید خدمتکن و جانباز شهید فرمانده حاج حسین خرازی
#راوی: شهید معزز محمود اسدی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤3🙏2
نماز شب و ملائکه
@namazeshab_net
💠 #نماز_شب و ملائکه
ملائک شب میان و انسان رو برا #نماز_شب بیدار میکنن...✨️
🎙 حجت الاسلام عالی
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
ملائک شب میان و انسان رو برا #نماز_شب بیدار میکنن...✨️
🎙 حجت الاسلام عالی
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤4🙏1
🍀❤️🍀❤️🍀
❤️ #فضایل #نماز_شب❤️
#چرا پاداش #نماز_شب در #قرآن بیان نشده است؟🩵
#امام_صادق_عليه_السلام فرمود :
ما مِن عَمَلٍ حَسَنٍيَعمَلُهُ العَبدُ إلاّ ولَهُ ثَوابٌ في القرآنِ إلاّ صلاةَ الليلِ ؛ فإنَّ اللّهَ لَم يُبَيِّنْ ثَوابَها لِعَظيمِ خَطَرِها عندَهُ ، فقالَ : «تَتَجافى جُنُوبُهم عَن المَضاجِعِ ... فلا تَعْلَمُ نَفسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةِ أعْيُنٍ جَزاءً بِما كانوا يَكْسِبُونَ » .
#امام_صادق_عليه _السلام فرمود :
هر كـار نـيكى كه بـنـده مىكند ،
در #قــرآن برايش ثوابى ذكر شده است #مگر_نماز_شب كه از بس نزد #خدا پر اهميت است ثواب آن را معلوم نكرده است و #فرموده :🩵
«پهلوهايشان از بسترها جدا مىشود ... و هيچ كس نمیداند به پاداش آنچه انجام داده اند ، چه چيزى براى آنان ذخيره ساخته ام ، كه مايه روشنى چشم ايشان است» 🩵.
📚بحار الأنوار : 8 / 126 / 27
منتخب میزان الحكمة : 330
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤️ #فضایل #نماز_شب❤️
#چرا پاداش #نماز_شب در #قرآن بیان نشده است؟🩵
#امام_صادق_عليه_السلام فرمود :
ما مِن عَمَلٍ حَسَنٍيَعمَلُهُ العَبدُ إلاّ ولَهُ ثَوابٌ في القرآنِ إلاّ صلاةَ الليلِ ؛ فإنَّ اللّهَ لَم يُبَيِّنْ ثَوابَها لِعَظيمِ خَطَرِها عندَهُ ، فقالَ : «تَتَجافى جُنُوبُهم عَن المَضاجِعِ ... فلا تَعْلَمُ نَفسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةِ أعْيُنٍ جَزاءً بِما كانوا يَكْسِبُونَ » .
#امام_صادق_عليه _السلام فرمود :
هر كـار نـيكى كه بـنـده مىكند ،
در #قــرآن برايش ثوابى ذكر شده است #مگر_نماز_شب كه از بس نزد #خدا پر اهميت است ثواب آن را معلوم نكرده است و #فرموده :🩵
«پهلوهايشان از بسترها جدا مىشود ... و هيچ كس نمیداند به پاداش آنچه انجام داده اند ، چه چيزى براى آنان ذخيره ساخته ام ، كه مايه روشنى چشم ايشان است» 🩵.
📚بحار الأنوار : 8 / 126 / 27
منتخب میزان الحكمة : 330
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤4🙏2
🌹شهیدمحمدنکاحی🌹
♡مِنَ المومِنینَ رِجالُ صَدَقوا ما عهَدُواللهُ عَلَیه فَمِنهُم مَّن قَضی نَحبَه وَ مِنهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبدِیلا♡ حکایت مردانیست چون #سعید... آفریده میشوند برای پایبندی به #عهد . هزار و اندی سال پیش؛آن هنگام که تیرِ دشمن ؛قامتِ خونِ…
🌹❥✺﷽ ✺❥🌹
#قرار_شبانه_2491🌹
هر شب ده #صلوات هدیه به روح مطهر یکی از #شهدا داریم.💐 هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر #سعید_کمالی از ساری(مازندران)
تاریخ #تولد:1369/6/19🌷
نام پدر :
محل تولد،،: ساری
تاریخ #شهادت: 1395/2/17🌷
محل #شهادت: سوریه خانطومان
محل دفن: گلزار شهدای ساری
🎋🌹🎋🌹🎋
#شبتون_آرام_با_یاد_شهدا
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـڪَ الفَـرَج
#کانال_شهیدمحمــدنکـاحی
♥️ @shahidnekahi
#قرار_شبانه_2491🌹
هر شب ده #صلوات هدیه به روح مطهر یکی از #شهدا داریم.💐 هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر #سعید_کمالی از ساری(مازندران)
تاریخ #تولد:1369/6/19🌷
نام پدر :
محل تولد،،: ساری
تاریخ #شهادت: 1395/2/17🌷
محل #شهادت: سوریه خانطومان
محل دفن: گلزار شهدای ساری
🎋🌹🎋🌹🎋
#شبتون_آرام_با_یاد_شهدا
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـڪَ الفَـرَج
#کانال_شهیدمحمــدنکـاحی
♥️ @shahidnekahi
❤3🙏1
هر وقت دیدی راه نداری
چند دقیقه
پشت در بشین، خدا در را
باز می کند.
حاج اسماعیل دولابی💙
چند دقیقه
پشت در بشین، خدا در را
باز می کند.
حاج اسماعیل دولابی💙
❤3🙏1
فقط روزی ده دقیقه
درشبانهروزیدهدقیقهباخداخلوتکن.
از خطاهایخودتاستغفارکن .
فضای دلت روشن می شود.🩵
اگر این کار را ادامه دهی، بعد چند وقت این ده دقیقه کل روزت را خواهد گرفت.
حاج اسماعیل دولابی (ره)💙
درشبانهروزیدهدقیقهباخداخلوتکن.
از خطاهایخودتاستغفارکن .
فضای دلت روشن می شود.🩵
اگر این کار را ادامه دهی، بعد چند وقت این ده دقیقه کل روزت را خواهد گرفت.
حاج اسماعیل دولابی (ره)💙
❤3🙏1
امام صادق علیه السلام: همانا خوش خویی گناه را می گدازد🩵
همچنان که آفتاب یخ را و بدخویی کردار را تباه می سازد همچنان
که سرکه عسل را.💙
همچنان که آفتاب یخ را و بدخویی کردار را تباه می سازد همچنان
که سرکه عسل را.💙
❤3🙏1
❤2👏1🙏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM