🌷 #هر_روز_با_شهدا_4786🌷
#بچه_مایهدار!🌷
🌷خیابان شهید صفا، مسجدی دارد به نام دروازهگرگان که محسن را اولینبار آنجا دیدم. با لباسهای اتوکشیده و عطرزده و لبخند ملیح و دندانهای سفید و براق که به نظر میرسید حداقل روزی پنج_شش بار مسواکِشان میزند. این ریختوقیافه چنان مجذوبم کرد که ناخودآگاه رفتم و کنارش نشستم. او هم فوری سلام کرد و حسابی تحویلم گرفت و باب رفاقت باز شد. حرفهایی که بینِمان ردوبدل شد را به یاد ندارم؛ اما آنقدر خوشصحبت و خوشبرخورد بود که روز دوم رفاقتِمان گفتم که میخواهم بیایم منزلِتان. او هم پیشنهادم را به فال نیک گرفت و قرار شد که بعد نماز برویم منزلِشان. از مسجد که رفتیم بیرون، توی ذهنم خانهشان را تصور میکردم؛ خانهای....
🌷خانهای شیک در محله مرفهنشین شهر. با پدر و مادری که حداقلش یا دکتر هستند یا مهندس. همه اینها را از لباسهای شیک و قیافه اتوکشیدهاش حدس زدم؛ حتی تصور کردم که پدر و مادرش هم شاید خیلی با حضور فرزندشان در چنین مکانهایی موافق نباشند! توی همین افکار بودم که ناگهان محسن، کُلونیِ در چوبیِ یک خانه کلنگی را در چایلیکوچه به صدا درآورد. پیرزنی در را باز کرد و محسن فوری سلام داد و به ترکی گفت اَنِه! تازه رفیقمه گَتِردِم. (من رفیق تازهام را آوردم که اسمش علی است!) من هم فوری سلام دادم و جواب شنیدم. پیرزن با لهجه شیرین ترکی به محسن گفت: عدسی درست کنم یا اشکنه؟! و بعد به من گفت: علیجان بیا تو.
🌷خانهای بود دو اتاقه، با درهای چوبی زِوار در رفته. وارد اتاقی شدیم که به او میگفت مهمانخانه. و مهمانخانه؛ یعنی، اتاقی دراز، با سقف کوتاه و تیرهای دودی که با پردهای آن را به دو قسمت تقسیم کرده بودند. با خودم گفتم عجب اعجوبهای است این محسن. به جای اینکه مرا ببرد خانه خودشان، آورده است خانه مادربزرگش. عدسی را که خوردیم از محسن خداحافظی کردم و از خانه کلنگی مادربزرگش زدم بیرون. اتفاقاً توی کوچه، علیرضا رحیمی را دیدم. علیرضا، از بچههای فعال مسجد دروازهگرگان بود و رفیق صمیمی محسن. قبل از سلام، بهِش گفتم: علیرضا! واقعاً این خونه مال محسن ایناست یا خونه مادربزرگشه؟! گفت: نه بابا! خونه خودشونه.
🌷فردایش که رفتم مسجد، خوب لباسهای محسن را ورانداز کردم. آنقدرهایی که دیروز به خیالم آمده بود، نو نبودند و من انگار به جهت خط اُتویش آن را نو دیده بودم! شاید هم چهره گشاده محسن و بوی خوش عطرش باعث شده بود که او را بچهمایهدار فرض کنم. با فهمیدن این قضیه، بیشتر شیفته محسن شدم و از او خواستم تا یکبار بیاید منزلِمان و او هم آمد و دوباره من رفتم منزلِشان و باز او آمد. و رفتوآمدها آغاز شد. در همین رفتوآمدها، متوجه شدم که پدر محسن مُقَنّی بوده و بر اثر حادثهای، دو سال خانهنشین شده و بعد هم به رحمت خدا رفته است. وضع مالیِشان هم خیلی مناسب نبود و به گمانم محسن، برای درآوردن خرج خانه، گاهی اوقات میرفت کارگری!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محسن محمدزاده
📚 کتاب "بچه مایهدار!" خاطرات شهید محسن محمدزاده به قلم مهدی الهیفرد (نگارنده با قرار دادن عنوان خاص روی آن بیننده را جذب مطالعه آن میکند.) حاج مهدی به نقل از یکی از دوستان شهید محمدزاده خاطره فوق را بیان کرده است.
منبرهای یک دقیقه ای
منبع: سایت وارث
❌️❌️ مایهدارهای ایمان و تقوا بودند!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
#بچه_مایهدار!🌷
🌷خیابان شهید صفا، مسجدی دارد به نام دروازهگرگان که محسن را اولینبار آنجا دیدم. با لباسهای اتوکشیده و عطرزده و لبخند ملیح و دندانهای سفید و براق که به نظر میرسید حداقل روزی پنج_شش بار مسواکِشان میزند. این ریختوقیافه چنان مجذوبم کرد که ناخودآگاه رفتم و کنارش نشستم. او هم فوری سلام کرد و حسابی تحویلم گرفت و باب رفاقت باز شد. حرفهایی که بینِمان ردوبدل شد را به یاد ندارم؛ اما آنقدر خوشصحبت و خوشبرخورد بود که روز دوم رفاقتِمان گفتم که میخواهم بیایم منزلِتان. او هم پیشنهادم را به فال نیک گرفت و قرار شد که بعد نماز برویم منزلِشان. از مسجد که رفتیم بیرون، توی ذهنم خانهشان را تصور میکردم؛ خانهای....
🌷خانهای شیک در محله مرفهنشین شهر. با پدر و مادری که حداقلش یا دکتر هستند یا مهندس. همه اینها را از لباسهای شیک و قیافه اتوکشیدهاش حدس زدم؛ حتی تصور کردم که پدر و مادرش هم شاید خیلی با حضور فرزندشان در چنین مکانهایی موافق نباشند! توی همین افکار بودم که ناگهان محسن، کُلونیِ در چوبیِ یک خانه کلنگی را در چایلیکوچه به صدا درآورد. پیرزنی در را باز کرد و محسن فوری سلام داد و به ترکی گفت اَنِه! تازه رفیقمه گَتِردِم. (من رفیق تازهام را آوردم که اسمش علی است!) من هم فوری سلام دادم و جواب شنیدم. پیرزن با لهجه شیرین ترکی به محسن گفت: عدسی درست کنم یا اشکنه؟! و بعد به من گفت: علیجان بیا تو.
🌷خانهای بود دو اتاقه، با درهای چوبی زِوار در رفته. وارد اتاقی شدیم که به او میگفت مهمانخانه. و مهمانخانه؛ یعنی، اتاقی دراز، با سقف کوتاه و تیرهای دودی که با پردهای آن را به دو قسمت تقسیم کرده بودند. با خودم گفتم عجب اعجوبهای است این محسن. به جای اینکه مرا ببرد خانه خودشان، آورده است خانه مادربزرگش. عدسی را که خوردیم از محسن خداحافظی کردم و از خانه کلنگی مادربزرگش زدم بیرون. اتفاقاً توی کوچه، علیرضا رحیمی را دیدم. علیرضا، از بچههای فعال مسجد دروازهگرگان بود و رفیق صمیمی محسن. قبل از سلام، بهِش گفتم: علیرضا! واقعاً این خونه مال محسن ایناست یا خونه مادربزرگشه؟! گفت: نه بابا! خونه خودشونه.
🌷فردایش که رفتم مسجد، خوب لباسهای محسن را ورانداز کردم. آنقدرهایی که دیروز به خیالم آمده بود، نو نبودند و من انگار به جهت خط اُتویش آن را نو دیده بودم! شاید هم چهره گشاده محسن و بوی خوش عطرش باعث شده بود که او را بچهمایهدار فرض کنم. با فهمیدن این قضیه، بیشتر شیفته محسن شدم و از او خواستم تا یکبار بیاید منزلِمان و او هم آمد و دوباره من رفتم منزلِشان و باز او آمد. و رفتوآمدها آغاز شد. در همین رفتوآمدها، متوجه شدم که پدر محسن مُقَنّی بوده و بر اثر حادثهای، دو سال خانهنشین شده و بعد هم به رحمت خدا رفته است. وضع مالیِشان هم خیلی مناسب نبود و به گمانم محسن، برای درآوردن خرج خانه، گاهی اوقات میرفت کارگری!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محسن محمدزاده
📚 کتاب "بچه مایهدار!" خاطرات شهید محسن محمدزاده به قلم مهدی الهیفرد (نگارنده با قرار دادن عنوان خاص روی آن بیننده را جذب مطالعه آن میکند.) حاج مهدی به نقل از یکی از دوستان شهید محمدزاده خاطره فوق را بیان کرده است.
منبرهای یک دقیقه ای
منبع: سایت وارث
❌️❌️ مایهدارهای ایمان و تقوا بودند!!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤2
🌹شهیدمحمدنکاحی🌹
🔰 فرازی از وصیت نامه شهید؛ ای بدنهای سالم نگاه به فرق سر علی علیه السلام بكنيد و عبرت بگيريد، دست علی علیه السلام از اثر ضربت ديگر نمی تواند تكان بخورد همان دستی كه درب قلعه خيبر را كه چهل پهلوان به زحمت باز و بسته اش می كردند از جا كند و تا چهل قدم پرتاب…
🌹❥✺﷽ ✺❥🌹
#قرار_شبانه_2483🌹
هر شب ده #صلوات هدیه به روح مطهر یکی از #شهدا داریم.💐
هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر #شهید_مسعود_قادری از اندیمشک
🌷🌷
تاریخ #تولد:1342/10/26🌷
نام پدر :
محل تولد،،: اندیمشک
تاریخ #شهادت: 1362/6/6🌷
محل #شهادت: پاسگاه زید
محل دفن:
🎋🌹🎋🌹
#شبتون_آرام_با_یاد_شهدا
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِڪَ الفَـرَج
#کانال_شهیدمحمــدنکـاحی
♥️ @shahidnekahi
#قرار_شبانه_2483🌹
هر شب ده #صلوات هدیه به روح مطهر یکی از #شهدا داریم.💐
هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر #شهید_مسعود_قادری از اندیمشک
🌷🌷
تاریخ #تولد:1342/10/26🌷
نام پدر :
محل تولد،،: اندیمشک
تاریخ #شهادت: 1362/6/6🌷
محل #شهادت: پاسگاه زید
محل دفن:
🎋🌹🎋🌹
#شبتون_آرام_با_یاد_شهدا
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِڪَ الفَـرَج
#کانال_شهیدمحمــدنکـاحی
♥️ @shahidnekahi
❤3
#خدایا به تمامی مریضهای گروه مون و خانواده محترمشون یا اقوام و یا دوستان مریض دارن لباس عافیتت بپوشان خودت در این شب عزیز شفای عاجل عنایت بفرما #الهی_امین.💙
❤2👏2
تنها خداست که میداند
بهترین در زندگی تو
چگونه معنا میشود
من آن بهترین را
هرلحظه برایت از خدا میخواهم 💙
بهترین در زندگی تو
چگونه معنا میشود
من آن بهترین را
هرلحظه برایت از خدا میخواهم 💙
❤2🙏2
رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَآ إِنْ نَسِينَآ أَوْ أَخْطَأْنَا(بقره۲۸۶)
پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا مرتکب اشتباه شدیم، مارا مؤاخذه مکن.
گفتم:
شکستم توبه ها
گفتی که بخشیدم بیا...💙
پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا مرتکب اشتباه شدیم، مارا مؤاخذه مکن.
گفتم:
شکستم توبه ها
گفتی که بخشیدم بیا...💙
❤4🙏1
چی خوشحالتون میکنه
همونو براتون
آرزو میکنم همراهان همیشگی ♥️
شبتون بهشت 🩵
همونو براتون
آرزو میکنم همراهان همیشگی ♥️
شبتون بهشت 🩵
❤4🙏1
🌺 #فضیلت های #صلوات🌺
#امام_صادق علیه السلام فرمود :
خداوند فرشته اى را به قبر پیغمبر موکّل فرموده که او را «طهلیل» گویند، هرگاه یکى از شماها بر آن حضرت #صلوات بفرستد، آن فرشته گوید: یا رسول الله! فلان کس #صلوات و سلام بر شما فرستاده است. پس پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلم جواب او را با سلام بدهد.
ترجمه جمال الاسبوع/ص180
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
#امام_صادق علیه السلام فرمود :
خداوند فرشته اى را به قبر پیغمبر موکّل فرموده که او را «طهلیل» گویند، هرگاه یکى از شماها بر آن حضرت #صلوات بفرستد، آن فرشته گوید: یا رسول الله! فلان کس #صلوات و سلام بر شما فرستاده است. پس پیغمبر صلّى الله علیه و آله و سلم جواب او را با سلام بدهد.
ترجمه جمال الاسبوع/ص180
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
www.vaezin.com
حجت الاسلام دانشمند
↷● سخنرانۍ کوتاه اخلاقۍ ●↶
🎤واعظ: حاج آقا #دانشمند
📑 دستتون رو به امام زمان بدید! 📑
⏱زمان: ۷ دقیقه ۴۵ ثانیه
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
🎤واعظ: حاج آقا #دانشمند
📑 دستتون رو به امام زمان بدید! 📑
⏱زمان: ۷ دقیقه ۴۵ ثانیه
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤1
🔰 #احکام_شرعی🔰
#سوال👇👇
اگر بعد از وضو، در اعضای وضو مانعی دیدیم، چه کنیم؟
#جواب 👇👇
اگر ندانید موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضویتان صحیح است.
ولى اگر در وقت وضو، به مانع توجه نداشته اید، بنابر احتیاط واجب( #سیستانی احتیاط را مستحب میداند)، دوباره وضو بگیرید.
#مکارم و #وحید: اگر در هنگام وضو به آن توجه نداشته اید، باید دوباره وضو بگیرید.
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
#سوال👇👇
اگر بعد از وضو، در اعضای وضو مانعی دیدیم، چه کنیم؟
#جواب 👇👇
اگر ندانید موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضویتان صحیح است.
ولى اگر در وقت وضو، به مانع توجه نداشته اید، بنابر احتیاط واجب( #سیستانی احتیاط را مستحب میداند)، دوباره وضو بگیرید.
#مکارم و #وحید: اگر در هنگام وضو به آن توجه نداشته اید، باید دوباره وضو بگیرید.
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
👏1
🔰 فرازی از وصیت نامه شهید؛
ای امت قهرمان،
ای ملت ايران، قدر اين رهبر عزيز را بدانيد و از خدا بخواهيد كه عمر طولانی به ايشان عطا فرمايد.
ای مردم اگر قدر اين رهبر و اين بت شكن زمان را ندانيد به عذابی عظيم و الهی گرفتار خواهيد شد.
من به گفته امام لبيك می گويم و می روم تا با خون خود درخت تنومند انقـلاب اسلامی را آبياری نمايم.
تا آخرين نفس خواهيم جنگيد
من به آمريكا و نوكران حلقه بگوش آمريكا هشدار می دهم كه تا آخرين نفس و تا آخرين گلوله با شما خواهيم جنگيد و هرگز نخواهيم گذاشت بار ديگر پايگاههای امپرياليسم در ايران بر قرارشود.
ای جوانان عزيز فریب اين منافقين و ضد خلق ها را نخوريد به دامن ملت برگرديد و گرنه در مقابل سيل خروشان مردم قرار خواهيد گرفت و سرانجام نابود خواهيد شد.
به اميد پيروزی اسلام و رزمندگان اسلام.
شهید نوروزعلی قلاوند 🌷
ولادت: ۱۳۴٠/۳/۶ ،در بخش الوار از توابع شهرستان انديمشك
شهادت: ۱۳۶۱/۶/۳۱، پاسگاه زيد عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمـدنکـاحی👇
🍃♥️ @shahidnekahi
ای امت قهرمان،
ای ملت ايران، قدر اين رهبر عزيز را بدانيد و از خدا بخواهيد كه عمر طولانی به ايشان عطا فرمايد.
ای مردم اگر قدر اين رهبر و اين بت شكن زمان را ندانيد به عذابی عظيم و الهی گرفتار خواهيد شد.
من به گفته امام لبيك می گويم و می روم تا با خون خود درخت تنومند انقـلاب اسلامی را آبياری نمايم.
تا آخرين نفس خواهيم جنگيد
من به آمريكا و نوكران حلقه بگوش آمريكا هشدار می دهم كه تا آخرين نفس و تا آخرين گلوله با شما خواهيم جنگيد و هرگز نخواهيم گذاشت بار ديگر پايگاههای امپرياليسم در ايران بر قرارشود.
ای جوانان عزيز فریب اين منافقين و ضد خلق ها را نخوريد به دامن ملت برگرديد و گرنه در مقابل سيل خروشان مردم قرار خواهيد گرفت و سرانجام نابود خواهيد شد.
به اميد پيروزی اسلام و رزمندگان اسلام.
شهید نوروزعلی قلاوند 🌷
ولادت: ۱۳۴٠/۳/۶ ،در بخش الوار از توابع شهرستان انديمشك
شهادت: ۱۳۶۱/۶/۳۱، پاسگاه زيد عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمـدنکـاحی👇
🍃♥️ @shahidnekahi
❤1
🌷خـــ💞ـــدایا🩵
✨نفس کشیـدنم همراه
🌷با عطر حضـور ناب توست
✨و آغـاز روزم🩵
توکل با نام زیبـای توست🩵
سلامصبحتونبخیرهمراهانگرامی
✨نفس کشیـدنم همراه
🌷با عطر حضـور ناب توست
✨و آغـاز روزم🩵
توکل با نام زیبـای توست🩵
سلامصبحتونبخیرهمراهانگرامی
❤3🙏1
🌷 #هر_روز_با_شهدا_4787🌷
#دروغ_مصلحتی_فرمانده!🌷
🌷آتش سنگین دشمن بچهها را زمینگیر كرده بود، عبدالقادر بلند شد و درحالیکه فریاد میزد تپه آزاد شد به سمت دشمن دوید. نیروهایش با شنيدن این جمله دنبالش دویدند و تپه تصرف شد...! بدنش مثل آبکش سوراخ سوراخ شده بود. گفتم: اینچه کاری بود؟ گفت: اگه بچهها همانجا مانده بودن درو میشدن! اینجور هم زنده ماندن، هم تپه آزاد شد!🩵
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز عبدالقادر سلیمانی، فرمانده گردان قمر بنی هاشم (ع)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
#دروغ_مصلحتی_فرمانده!🌷
🌷آتش سنگین دشمن بچهها را زمینگیر كرده بود، عبدالقادر بلند شد و درحالیکه فریاد میزد تپه آزاد شد به سمت دشمن دوید. نیروهایش با شنيدن این جمله دنبالش دویدند و تپه تصرف شد...! بدنش مثل آبکش سوراخ سوراخ شده بود. گفتم: اینچه کاری بود؟ گفت: اگه بچهها همانجا مانده بودن درو میشدن! اینجور هم زنده ماندن، هم تپه آزاد شد!🩵
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز عبدالقادر سلیمانی، فرمانده گردان قمر بنی هاشم (ع)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
💙اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج💙
💙 #کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
💙 @shahidnekahi
❤1