صفالی
تبلد ثنالی منه، هیچوقت فکر نمیکردم که این موجودی که سالهای قابل توجهی از من کوچیکتره بتونه انقدر نقش قابل توجهی در بهبود منتال و زندگی من بازی کنه=))))) ای هرزهای که اولین خاطرهای که ازت دارم بالا اوردنت روی صورتمه تبلدت مبارک🥰💕
شاید فک کنین در مورد اینکه روی صورتم بالا اورده دارم شوخی میکنم ولی خیر، یبار مامانم اوردش بالا سرم و بهش گفت اجی رو از خواب بیدار کن بعد اون تموم شیری که خورده بود و رو صورتم بالا اورد و بعد من بیدار شدم💓
چادر بندری از نظر من at the same time که سنتیه خیلی هم هنجارشکنانه هست، درواقع کاملا اون کاربردی که چادر معمولی داره رو نقض میکنه و یه کاربرد و نقش دیگهای براش تعریف میشه و این بنظرم خیلی قشنگ و جالبه.
من واقعا توسط این نوع از کاپیتالیسم مسخ شدم و بندهی مراقبت پوستی شدم، قشنگ برام تبدیل به یک مراسم مقدس شده🙏🏻
دو روز با همکارای مامانم که از هر سن و سالی بودن رفتهبودیم خارج از شهر، اکثرا بندری و جنوبی بودن و تو این دو روز انقدر از غذاها و گرمای همصحبتیشون لذت بردهبودم که الان که برگشتم حس میکنم اندارهی یه هفته چیز دارم که تعریف کنم.
تا حالا انقدر نخلستونهای بزرگ و سبز و قشنگ از نزدیک ندیدهبودم، مثل اینکه بخش اعظمی از خرماهای اونجا صادر میشه که خب درون صورت اون عظمت خیلی میک سنس میکنه.
بافت شهر به شدت قدیمی بود ولی ساکنین ثروتمند و بعضا خونههای خیلی مجللی میدیدیم که همینم باعث شد فکر کنم که بنظر میرسه مردم اینجاها تک به تک افراد ثروتمندی هستن که احتمالا زورشون به ساختن شهر نرسیده یا لزومی براش ندیدن و این ثروت بین خودشون میچرخه و همینجوری شادن.
تازه ترشی سهپستون خوردیم با گوبولی، انقدر از ادویه و غذا اشباع شدم که ممکنه بمیرم:(
کولر اتاقم خراب شده و کل زندگیمو اب برداشته بعد من نمیتونم خاموشش کنم چون ممکنه دلم نخواد از گرما بمیرم بنابرین ترجیح میدم با صدای 🦋🌿🌊☔️ بخوابم و صبح یه روانی بیدار شم🙏🏻
به بابام زنگ زدم گفتم این کولر خراب شده گفت خودت بازش کن دیگه دخترم این چیزا که کاری نداره یکم حواستو جمع کن، ینی حتی درین مرحله هم بنده از قبل مغلوب بودم🙏🏻