زریاب خردمند دانا
سی سال پس از علامه زریاب خویی؛ جستاری کوتاه در شماره ۳۸ اسفند 1403 مجله تجربه، صفحه 157
@setayeshgarezibayee
زریاب خردمند دانا
سی سال پس از علامه زریاب خویی
مقالات دکتر عباس زریابخویی (۲۰ مرداد ۱۲۹۸ – ۱۴ بهمن ۱۳۷۳) را ورق میزنم به نیت نوشتن یادداشتی از ایشان. کیان پسرم از من میخواهد که به او دیکته بگویم، او در کلاس اول ابتدایی است. نیمی از حروف فارسی را یاد گرفته و باقی را هم کنجکاوانه میتواند روخوانی کند، اما غلطهای املایی حروفی که یاد نگرفته در داستانهای شبانهای که خودش مینویسد به چشم میآید.
نام کتابی را که در دست دارم به آرامی میخواند: "بزمآوردی دیگر". از کلمهای که به گوشش آشنا نیست میپرسد و اینکه نویسنده کتاب کیست؟ این یادداشت شامل پرسشهای پسربچهای است که میخواهد زریاب را بشناسد. میگویم "علامه زریابخویی" و او میپرسد: "علامه یعنی چی؟ خویی هم ادامه اسمش است؟" سعی میکنم مطابق با گفته مولوی "چونک با کودک سر و کارم فتاد هم زبان کودکان باید گشاد" پاسخش را بدهم. اما پرسشهای کیان به قرار زیر است و نمیدانم آیا در طول دوازده سال تحصیلی در کتابهای درسی امروز پاسخی برای آنها خواهد یافت یا اصلاً نشانی از شخصیت مورد نظر وجود دارد؟ آیا چشمه پرسش را در وجود دانشآموزان خشک خواهند کرد؟ چرا که همیشه باور دارم پرسیدن از پاسخ دادن مهمتر است.
وقتی میگویم زندهیاد زریابخویی زبان و ادبیات عرب را به حد استادی میدانست و در آلمانی، انگلیسی و فرانسه مهارت کامل داشت. آتشفشان پرسشهایش فوران میکند. پاسخهای کوتاه میدهم تا دیکتهاش را بگوییم.
چرا کتابهای زریاب کم است؟ علامه یعنی چی؛ چه کار کرده که علامه شده است؟ یعنی چی طلبه همان دانشآموز است؟ شیخ عباس؟ یعنی لیاس ملا داشته، پس چرا این عکسش لباس ما را دارد؟ حوزه کجاست و چطور شبیه مدرسه و مکتب است؟ پدر و مادرش چند کتابخانه داشتند؟ چه بازیهایی انجام میداده اصلاً؟ تا حالا علامه را دیده بودی؟ چند کتاب خوانده که زبانش اینقدر خوب شده است؟ دوستانش کی بودند؟ تقیزاده کی بود؟ یعنی اگر من هم قرآن یاد بگیرم، مرا مثل ایشان سوار اسب میکنند و تا خانه شیرینی میدهید و سرود میخوانید؟ خانم ملا کبری چرا اسمش ملا است؟ مگر مردها ملا نیستند فقط؟
مثل آرش کمانگیر یا رستم و سهراب یا پرنده بزرگ کَمَک و گرشاسب، سر کلاس داستانش را تعریف میکنی بگویم؟
میگویم حالا بیا دیکته بنویس، سعی میکنم مثل آرش و رستم و گرشاسب یک پردهنگار از علامه برای مدرسه آماده کنی، ولی هنوز زود است؛ من هم خودم کم ایشان را میشناسم! میپرسد خب ازش یک فیلم بساز، تلویزیون پخش کن تا همه بشناسندش خب ...
- بنویس:
زریاب در کودکی شیخ عباس نام داشت. زریاب مردی خردمند و دانا بود. زریاب در کتابش مینویسد: "من و همنسلانم در میان خاطرههای دردناک و طغیان این تعصبات قومی و دینی و اجتماعی بزرگ شدیم ..."
انجامه: با خودم فکر میکنم که سرمشق بچهها امروز قطعاً ابرقهرمان برتر دنیای انیمیشن و انیمه است: سوپرمن، مگاماین، واندر وومن، الستیگرل، دختران پاور پاف و کفشدوزکی، میدوریا ایزوکو، ریوِن یا بتمن و ... در این میان، جایگاه زریابخوییها کجاست؟
همزمان با دیکته گفتن مینوشتم: "ماهیت چندلایه شخصیت در فیلمهای شخصیتنگار" در دنیای فیلمهای زندگینامهای یا بیوپیکها، شخصیت اغلب بهعنوان یک ساختار پیچیده و چندلایه به تصویر کشیده میشود، مشابه یک پیاز. این تشبیه بهعنوان استعارهای مناسب برای پیچیدگیهای شخصیت انسانی عمل میکند و نشان میدهد که چگونه برداشتهای اولیه میتوانند گمراهکننده باشند. در این فیلمها، بینندگان دعوت میشوند تا لایههای زندگی یک شخصیت را کنار بزنند و ظرافتها و نکات ریز را که به هویت آنها کمک میکند، آشکار کنند. این مهم با پرسش آغاز میشود که "او کیست؟"
سید جواد میرهاشمی
فیلمساز و پژوهشگر
@setayeshgarezibayee
Forwarded from انجامه [چوق الف] (𝓢𝓮𝔂𝓮𝓭 𝓙𝓪𝓿𝓪𝓭 𝓜𝓲𝓻𝓱𝓪𝓼𝓱𝓮𝓶𝓲 سید جواد میرهاشمی)
پادشاها روز عیدت فرّخ و فرخنده باد
چون لب ساغر مدامت کام جان در خنده باد
شهسوار دولتت بر خنگ چوگانی مدام
آسمان را در خم چوگان چو گوی افکنده باد
سلمان ساوجی
برگی از مرقّع گلشن به خط میر علی
🌺🍀با آرزوی سالی خوش و شاد 🌺🍀
https://www.tgoop.com/setayeshgarezibayee
دعای تحویل سال–شجریان
@shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
دستِ مرا بگیر خدایا!
دستی که کورمال، به هر سوی،
در جستجوی توست.
وز هیچ مخزنِ کُتُب اینجا
یک پنجره به سویِ تو نگشود.
اوراقِ هر کتاب،
چون برگهایِ زردِ خزانی،
در لحظهٔ تلاطمِ طوفان،
تنها،
بر دامنِ تحیّرم افزود.
دستِ مرا بگیر!
محمدرضا شفیعی کدکنی
ـــــــــــــــــــــــ
دستِ مرا بگیر خدایا!
دستی که کورمال، به هر سوی،
در جستجوی توست.
وز هیچ مخزنِ کُتُب اینجا
یک پنجره به سویِ تو نگشود.
اوراقِ هر کتاب،
چون برگهایِ زردِ خزانی،
در لحظهٔ تلاطمِ طوفان،
تنها،
بر دامنِ تحیّرم افزود.
دستِ مرا بگیر!
محمدرضا شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این تکه از مستند «خون است دلم برای ایران» ساختۀ سید جواد میرهاشمی را بسیار دوست دارم. آینۀ منوچهر ستوده است. خضوع و عجز پیر جهاندیده را در برابر هنر دست هنرمندان پیشینه میبینید. به گریه افتاده مردی که به سختی و استواری مثل بود. بنایتاریخیندیده نبود ستوده. وجببهوجب ایران را گشته بود و بناها دیده بود و وصفشان را نوشته بود. با ناز و فخر میخواند:
بدستی نماند اندرین پهندشت
که اسب فرامرز در وی نگشت
با این همه در برابر شکوه معماری آرامگاه امیر اسماعیل سامانی درمانده شد و گریست. خیلی قیمت دارد این اشک. صیقل است. باران است. صبح است؛ صبح شستۀ نیشابور و هرات و بخارا ...
یادداشت دکتر میلاد عظیمی
برشی از مستند "خون است دلم برای ایران"
#منوچهر_ستوده
#خون_است_دلم_برای_ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
چهل سال با او کوه را به کوه دوختیم.
[یادداشت استاد ایرج افشار دربارهٔ یار دیرین خود، استاد منوچهر ستوده]
▪️مدت شصت سال که با ستوده بودهام چند صنعت او برجستهترست: یکی خاکی بودن اوست. به تجمّل و تعیّن اعتنایی ندارد. دیگر بیابانی بودن اوست یعنی طبیعتدوستی و به هر سنب و سوراخی سرکشیدن و به دیدهٔ تیز در رنگهای کوه و کویر و بیابان و کازه و ماهور و تالاب نگریستن. یکی دیگر نظر کردن و دل بستن به آداب و رسوم بومی و ملی و یکی را با دیگری سنجیدن و همه را در حافظه نگاه داشتن و به موقع به یاد آوردن. یکی دیگر بیاعتنا بودن به فلک، هیچ صاحب کبکبه و دبدبهای برای پیش او ارزشی ندارد. یکی دیگر مسلط بودن بر اعصاب خویش و به اندازهٔ معتدل خوردن آنچه خوردنی است. گواه مراتب علمی او کتابهای بیمانند از آستارا تا استارباد_ آستار تاریخی ورارود و خوارزم_ چند فرهنگ لغوی محلی_ چاپ چندین متن جغرافیایی و تاریخی است. او نخستین ایرانی است که نخستین فرهنگ گویشی را به چاپ رسانیده و راه را بر دیگران نمود.
فیلم از مستند «خون است دلم برای ایران» دربارهٔ دکتر منوچهر ستوده، ساختهٔ سید جواد میرهاشمی
ـــــــــــــــــــــــ
چهل سال با او کوه را به کوه دوختیم.
[یادداشت استاد ایرج افشار دربارهٔ یار دیرین خود، استاد منوچهر ستوده]
▪️مدت شصت سال که با ستوده بودهام چند صنعت او برجستهترست: یکی خاکی بودن اوست. به تجمّل و تعیّن اعتنایی ندارد. دیگر بیابانی بودن اوست یعنی طبیعتدوستی و به هر سنب و سوراخی سرکشیدن و به دیدهٔ تیز در رنگهای کوه و کویر و بیابان و کازه و ماهور و تالاب نگریستن. یکی دیگر نظر کردن و دل بستن به آداب و رسوم بومی و ملی و یکی را با دیگری سنجیدن و همه را در حافظه نگاه داشتن و به موقع به یاد آوردن. یکی دیگر بیاعتنا بودن به فلک، هیچ صاحب کبکبه و دبدبهای برای پیش او ارزشی ندارد. یکی دیگر مسلط بودن بر اعصاب خویش و به اندازهٔ معتدل خوردن آنچه خوردنی است. گواه مراتب علمی او کتابهای بیمانند از آستارا تا استارباد_ آستار تاریخی ورارود و خوارزم_ چند فرهنگ لغوی محلی_ چاپ چندین متن جغرافیایی و تاریخی است. او نخستین ایرانی است که نخستین فرهنگ گویشی را به چاپ رسانیده و راه را بر دیگران نمود.
فیلم از مستند «خون است دلم برای ایران» دربارهٔ دکتر منوچهر ستوده، ساختهٔ سید جواد میرهاشمی
دربارهٔ منوچهر ستوده–ایرج افشار
@shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار از یار دیرین خود منوچهر ستوده میگوید.
#منوچهر_ستوده
#صوت
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار از یار دیرین خود منوچهر ستوده میگوید.
#منوچهر_ستوده
#صوت
«منوچهر ستوده» در گفتوگو با سیدجوادمیرهاشمی
خون است دلم برای ایران
سیدجواد میرهاشمی، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران»: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم». باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود.
گروه تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «منوچهر ستوده» کیست؟ پاسخ را باید از همسفر دیرینهاش، ایرج افشار شنید: «ستوده با روحیۀ مردانه توانست پژوهندۀ کاملالعیاری بشود و در جغرافیای تاریخی به مرشدی برسد و تازگیهای بسیار بر اوراق تاریخ ایرانشهر بیفزاید و خود را با انتشارات متعددش به مرزهای علمی جهان برساند.» ستوده در عصر خویش خداوندگار ایرانشناسان بود. پرسش این است: «آیا منوچهر ستوده فرزند خلیل متولد ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان تهران و درگذشتۀ ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در چالوس مازندران، مُرده است؟»
اینها بخشی از سخنان «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران» بود که بهمناسبت بیستم فروردین، سالروز درگذشت منوچهر ستوده در گفتوگو با ایبنا بیان کرد. وی در ادامه افزود: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم»، باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود. بهراستی که مینوچهر است و اهل بهشت.
او به مجموعۀ ۱۰ جلدی «از آستارا تا استارباد» اشاره کرد که منبع اصلیاش برای ساخت این مستند بود و سپس گفت: این اثر حاوی اسناد، تصاویر و اطلاعات ارزشمند و کمیابی است که منوچهر ستوده با زحمت بسیار آن را بهدست آورده است. این مجموعه در مطالعۀ آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای حاشیۀ دریای مازندران است.
میرهاشمی ادامه داد: منوچهر ستوده هیچگاه از واژۀ خزر استفاده نمیکرد و بیشتر بر روی واژه مازندران تأکید داشت. کسانیکه میل به تاریخ حاشیۀ دریای مازندران دارند این مجموعۀ ۱۰ جلدی که دربردارندۀ مطالعات آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای آن خطه است، قطعاً مسلماً و یقیناً نقشه راهشان خواهد بود. این کتاب دربردارندۀ وجوه انسانشناسی، تاریخ، جغرافیای گیلان و مازندران و گلستان که ارزش آن را گذر زمان معین کرده است.
«منوچهر ستوده» در گفتوگو با سیدجوادمیرهاشمی
خون است دلم برای ایران
سیدجواد میرهاشمی، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران»: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم». باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود.
گروه تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «منوچهر ستوده» کیست؟ پاسخ را باید از همسفر دیرینهاش، ایرج افشار شنید: «ستوده با روحیۀ مردانه توانست پژوهندۀ کاملالعیاری بشود و در جغرافیای تاریخی به مرشدی برسد و تازگیهای بسیار بر اوراق تاریخ ایرانشهر بیفزاید و خود را با انتشارات متعددش به مرزهای علمی جهان برساند.» ستوده در عصر خویش خداوندگار ایرانشناسان بود. پرسش این است: «آیا منوچهر ستوده فرزند خلیل متولد ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان تهران و درگذشتۀ ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در چالوس مازندران، مُرده است؟»
اینها بخشی از سخنان «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران» بود که بهمناسبت بیستم فروردین، سالروز درگذشت منوچهر ستوده در گفتوگو با ایبنا بیان کرد. وی در ادامه افزود: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم»، باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود. بهراستی که مینوچهر است و اهل بهشت.
او به مجموعۀ ۱۰ جلدی «از آستارا تا استارباد» اشاره کرد که منبع اصلیاش برای ساخت این مستند بود و سپس گفت: این اثر حاوی اسناد، تصاویر و اطلاعات ارزشمند و کمیابی است که منوچهر ستوده با زحمت بسیار آن را بهدست آورده است. این مجموعه در مطالعۀ آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای حاشیۀ دریای مازندران است.
میرهاشمی ادامه داد: منوچهر ستوده هیچگاه از واژۀ خزر استفاده نمیکرد و بیشتر بر روی واژه مازندران تأکید داشت. کسانیکه میل به تاریخ حاشیۀ دریای مازندران دارند این مجموعۀ ۱۰ جلدی که دربردارندۀ مطالعات آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای آن خطه است، قطعاً مسلماً و یقیناً نقشه راهشان خواهد بود. این کتاب دربردارندۀ وجوه انسانشناسی، تاریخ، جغرافیای گیلان و مازندران و گلستان که ارزش آن را گذر زمان معین کرده است.
خون است دلم برای ایران
سیدجواد میرهاشمی، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران»: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم». باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود.
گروه تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «منوچهر ستوده» کیست؟ پاسخ را باید از همسفر دیرینهاش، ایرج افشار شنید: «ستوده با روحیۀ مردانه توانست پژوهندۀ کاملالعیاری بشود و در جغرافیای تاریخی به مرشدی برسد و تازگیهای بسیار بر اوراق تاریخ ایرانشهر بیفزاید و خود را با انتشارات متعددش به مرزهای علمی جهان برساند.» ستوده در عصر خویش خداوندگار ایرانشناسان بود. پرسش این است: «آیا منوچهر ستوده فرزند خلیل متولد ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان تهران و درگذشتۀ ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در چالوس مازندران، مُرده است؟»
اینها بخشی از سخنان «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران» بود که بهمناسبت بیستم فروردین، سالروز درگذشت منوچهر ستوده در گفتوگو با ایبنا بیان کرد. وی در ادامه افزود: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم»، باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود. بهراستی که مینوچهر است و اهل بهشت.
او به مجموعۀ ۱۰ جلدی «از آستارا تا استارباد» اشاره کرد که منبع اصلیاش برای ساخت این مستند بود و سپس گفت: این اثر حاوی اسناد، تصاویر و اطلاعات ارزشمند و کمیابی است که منوچهر ستوده با زحمت بسیار آن را بهدست آورده است. این مجموعه در مطالعۀ آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای حاشیۀ دریای مازندران است.
میرهاشمی ادامه داد: منوچهر ستوده هیچگاه از واژۀ خزر استفاده نمیکرد و بیشتر بر روی واژه مازندران تأکید داشت. کسانیکه میل به تاریخ حاشیۀ دریای مازندران دارند این مجموعۀ ۱۰ جلدی که دربردارندۀ مطالعات آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای آن خطه است، قطعاً مسلماً و یقیناً نقشه راهشان خواهد بود. این کتاب دربردارندۀ وجوه انسانشناسی، تاریخ، جغرافیای گیلان و مازندران و گلستان که ارزش آن را گذر زمان معین کرده است.
«منوچهر ستوده» در گفتوگو با سیدجوادمیرهاشمی
خون است دلم برای ایران
سیدجواد میرهاشمی، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران»: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم». باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود.
گروه تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «منوچهر ستوده» کیست؟ پاسخ را باید از همسفر دیرینهاش، ایرج افشار شنید: «ستوده با روحیۀ مردانه توانست پژوهندۀ کاملالعیاری بشود و در جغرافیای تاریخی به مرشدی برسد و تازگیهای بسیار بر اوراق تاریخ ایرانشهر بیفزاید و خود را با انتشارات متعددش به مرزهای علمی جهان برساند.» ستوده در عصر خویش خداوندگار ایرانشناسان بود. پرسش این است: «آیا منوچهر ستوده فرزند خلیل متولد ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در عودلاجان تهران و درگذشتۀ ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در چالوس مازندران، مُرده است؟»
اینها بخشی از سخنان «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران» بود که بهمناسبت بیستم فروردین، سالروز درگذشت منوچهر ستوده در گفتوگو با ایبنا بیان کرد. وی در ادامه افزود: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم»، باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود. بهراستی که مینوچهر است و اهل بهشت.
او به مجموعۀ ۱۰ جلدی «از آستارا تا استارباد» اشاره کرد که منبع اصلیاش برای ساخت این مستند بود و سپس گفت: این اثر حاوی اسناد، تصاویر و اطلاعات ارزشمند و کمیابی است که منوچهر ستوده با زحمت بسیار آن را بهدست آورده است. این مجموعه در مطالعۀ آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای حاشیۀ دریای مازندران است.
میرهاشمی ادامه داد: منوچهر ستوده هیچگاه از واژۀ خزر استفاده نمیکرد و بیشتر بر روی واژه مازندران تأکید داشت. کسانیکه میل به تاریخ حاشیۀ دریای مازندران دارند این مجموعۀ ۱۰ جلدی که دربردارندۀ مطالعات آثار و بناهای تاریخی شهرها و روستاهای آن خطه است، قطعاً مسلماً و یقیناً نقشه راهشان خواهد بود. این کتاب دربردارندۀ وجوه انسانشناسی، تاریخ، جغرافیای گیلان و مازندران و گلستان که ارزش آن را گذر زمان معین کرده است.

این مستندساز افزود: «از آستارا تا استارباد» حاصل پژوهشهای میدانی ستوده است. پنججلد اول آن شامل گزارش، عکس و نقشههایی از بقایای تمدنها و فرهنگ کهن گیلان، مازندران و گرگان است. پنججلد بعدی اسناد استنساخشدهای مربوط به زندگی اجتماعی در مازندران و گرگان از دوران صفویه تا اوایل دوران پهلوی است.
وی به گفتۀ منوچهر ستوده نیز اشاره کرد و گفت: بایسته و شایسته است که کتاب را به قلم خود وی معرفی کنیم: «از آستارا تا خلیج حسینقلی در استارباد بیستواندی سال طول کشید و تمام کوه و دشت این منطقه را بررسی کردم و پنججلد کتاب از آستارا تا استارباد تالیف شد. البته آنوقتها ماشینی نبود پیاده یا با قاطر از محلی به محل دیگر میرفتم با دو دوربین عکاسی و سایر وسایل به کول.» … «ضمن این کار برخوردیم به اسناد و مدارک تاریخی که در خانوادهها نگهداری میشد. مثلاً خانوادۀ سادات درازگیسو و خانوادۀ سادات مفیدی در گرگان. در آن وقت آقای ایرج افشار رئیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران بود، ایشان کمک میکردند و آدم و دوربین دادند. رفتیم همۀ آن اسناد را عکسبرداری کردیم و پنج جلد کتاب اسناد چاپ کردیم و شد دهجلد کتاب.»
استاد ایرج افشار که از حضور در فیلم دوری میجست به اصرارم چند سطری تحریر کرد و بهراستی خلاصۀ فیلم «خون است دلم برای ایران» همان گفتار پیر دانا ایرج افشار است: «ستوده مرد سفرست، سفر بیارائه و بیپیرایه. جای خواب برای او مهم نیست. بیشتر به دلش میچسبد که خانه روستایی باشد از «زلم و زیمبو» بیزار است. ساده زندگی میکند. تا روزی که پاها سستی نگرفته بود بیشتر بر زمین مینشست. هر کجا که باشد، باشد.»
وی به مراحل ساختن فیلم اشاره کرد و گفت: کتاب «از آستارا تا استرآباد» موجب آشناییام با دکتر منوچهر ستوده شد و این اتفاق فرخنده نقطه عطفی در مسیر فیلمسازیام شد. اصلاً قرار نبود از دکتر ستوده فیلمی تهیه کنم و عدو شد سبب خیر! تحقیق و پژوهشم به یغما رفت. برنامهریزی کرده بودیم از قلعۀ هزارپله یا همان قلعۀ رودخان را فیلم مستندی تهیه کنیم ولی دوستان سحرخیز بودند و کل پروژه موبهمو به تصویر کشیده و معترض که طرحام را به تاراج بردهاند و پیشنهاد دادند که از دکتر منوچهر ستوده مستندی تهیه کنیم.
میرهاشمی افزود: باور همگان در شورای تولید این بود که ستوده موافقت نمیکند و فیلمساز هم رفته است پی نخود سیاه ولی شد آنچه باید میشد و دکتر ستوده موافقت کرد و یکسالونیم گپوگفت با ایشان شد: «خون است دلم برای ایران»
این مستندساز ادامه داد: میگویم نقطۀ عطف چونکه سبب آشنایی و دیدن و زانوی شاگردی زدن در مقابل اساتیدی مانند دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و زندهیاد استاد ایرج افشار و دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و استاد محموددولتآبادی و… بود.
میرهاشمی به انتخاب نام فیلم نیز اشاره کرد و گفت: در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸، عنوان فیلم با مقاومتهایی روبهرو شد، زیرا تصور بر آن بود که تداعیگر اشعار شاعرانی چون میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، یا ایرجمیرزا است. و از دیوان اشعار ایشان نام فیلم را برگزیدم. و عنوان «خون است دلم برای ایران» را برنمیتابیدند! پیشنهادهایی نیز برای حذف نام فیلم مطرح شد. ناآگاهی از ذوق شعری زندهیاد منوچهر ستوده و مراودات شعری وی با پدرشان، بر این حساسیتها افزود.
او به بُعد ایرانشناسی ستوده نیز پرداخت و گفت: منوچهر ستوده را همه بهعنوان ایرانشناس و کسی که مسلط به تاریخ و جغرافیا و تاریخ ایران فرهنگی است میشناسند که به تعبیر خودش ایران شکل گربه نیست بلکه منظورش از ایران، ایران فرهنگی است.
اگر بخواهم از ایرانشناسیاش بگویم باید به خاطرهای از وی اشاره کنم: وقتی ستوده آرامگاه پرشکوه امیراسماعیل سامانی را میبیند و آن زیبایی و چیدمان معماری را در زمان سامانیان مشاهده میکند میگوید قلمم عاجز شد از وصف این زیبایی و شکوه عمارت و تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که سجده کردم و به معماران آن دوران آفرین گفتم. شاید منوچهر ستوده با گریستن در ستایش آرامگاه با شکوه امیر اسماعیل سامانی بهترین و زیباترین نوشتهاش را نوشت.
وی در پایان سخناناش به عکسی که ستوده برایش امضا کرده بود اشاره کرد و گفت: ستوده عکس خودش را برایم امضاء کرد به سنت قدما و عادت استاد ایرج افشار و بر حاشیۀ عکس شاه بیت دیوان اشعار حافظ را نوشت. شعری که دوست داشت و تابلویی با خطی خوش بر دیوار خانهاش آویزان بود که چشم را میرباید.
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود / در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
بنای زندگیاش را بر آن شعر گذشته و پندی است گرانبها؛، که مرا از نگرانی روزگار دور میکند: «کاگر زیر و رو شدی باز هم امید داشته باش»
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۹
https://ibna.ir/x6xgF
این مستندساز افزود: «از آستارا تا استارباد» حاصل پژوهشهای میدانی ستوده است. پنججلد اول آن شامل گزارش، عکس و نقشههایی از بقایای تمدنها و فرهنگ کهن گیلان، مازندران و گرگان است. پنججلد بعدی اسناد استنساخشدهای مربوط به زندگی اجتماعی در مازندران و گرگان از دوران صفویه تا اوایل دوران پهلوی است.
وی به گفتۀ منوچهر ستوده نیز اشاره کرد و گفت: بایسته و شایسته است که کتاب را به قلم خود وی معرفی کنیم: «از آستارا تا خلیج حسینقلی در استارباد بیستواندی سال طول کشید و تمام کوه و دشت این منطقه را بررسی کردم و پنججلد کتاب از آستارا تا استارباد تالیف شد. البته آنوقتها ماشینی نبود پیاده یا با قاطر از محلی به محل دیگر میرفتم با دو دوربین عکاسی و سایر وسایل به کول.» … «ضمن این کار برخوردیم به اسناد و مدارک تاریخی که در خانوادهها نگهداری میشد. مثلاً خانوادۀ سادات درازگیسو و خانوادۀ سادات مفیدی در گرگان. در آن وقت آقای ایرج افشار رئیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران بود، ایشان کمک میکردند و آدم و دوربین دادند. رفتیم همۀ آن اسناد را عکسبرداری کردیم و پنج جلد کتاب اسناد چاپ کردیم و شد دهجلد کتاب.»
استاد ایرج افشار که از حضور در فیلم دوری میجست به اصرارم چند سطری تحریر کرد و بهراستی خلاصۀ فیلم «خون است دلم برای ایران» همان گفتار پیر دانا ایرج افشار است: «ستوده مرد سفرست، سفر بیارائه و بیپیرایه. جای خواب برای او مهم نیست. بیشتر به دلش میچسبد که خانه روستایی باشد از «زلم و زیمبو» بیزار است. ساده زندگی میکند. تا روزی که پاها سستی نگرفته بود بیشتر بر زمین مینشست. هر کجا که باشد، باشد.»
وی به مراحل ساختن فیلم اشاره کرد و گفت: کتاب «از آستارا تا استرآباد» موجب آشناییام با دکتر منوچهر ستوده شد و این اتفاق فرخنده نقطه عطفی در مسیر فیلمسازیام شد. اصلاً قرار نبود از دکتر ستوده فیلمی تهیه کنم و عدو شد سبب خیر! تحقیق و پژوهشم به یغما رفت. برنامهریزی کرده بودیم از قلعۀ هزارپله یا همان قلعۀ رودخان را فیلم مستندی تهیه کنیم ولی دوستان سحرخیز بودند و کل پروژه موبهمو به تصویر کشیده و معترض که طرحام را به تاراج بردهاند و پیشنهاد دادند که از دکتر منوچهر ستوده مستندی تهیه کنیم.
میرهاشمی افزود: باور همگان در شورای تولید این بود که ستوده موافقت نمیکند و فیلمساز هم رفته است پی نخود سیاه ولی شد آنچه باید میشد و دکتر ستوده موافقت کرد و یکسالونیم گپوگفت با ایشان شد: «خون است دلم برای ایران»
این مستندساز ادامه داد: میگویم نقطۀ عطف چونکه سبب آشنایی و دیدن و زانوی شاگردی زدن در مقابل اساتیدی مانند دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی و زندهیاد استاد ایرج افشار و دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و استاد محموددولتآبادی و… بود.
میرهاشمی به انتخاب نام فیلم نیز اشاره کرد و گفت: در سالهای ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸، عنوان فیلم با مقاومتهایی روبهرو شد، زیرا تصور بر آن بود که تداعیگر اشعار شاعرانی چون میرزاده عشقی، ملکالشعرا بهار، یا ایرجمیرزا است. و از دیوان اشعار ایشان نام فیلم را برگزیدم. و عنوان «خون است دلم برای ایران» را برنمیتابیدند! پیشنهادهایی نیز برای حذف نام فیلم مطرح شد. ناآگاهی از ذوق شعری زندهیاد منوچهر ستوده و مراودات شعری وی با پدرشان، بر این حساسیتها افزود.
او به بُعد ایرانشناسی ستوده نیز پرداخت و گفت: منوچهر ستوده را همه بهعنوان ایرانشناس و کسی که مسلط به تاریخ و جغرافیا و تاریخ ایران فرهنگی است میشناسند که به تعبیر خودش ایران شکل گربه نیست بلکه منظورش از ایران، ایران فرهنگی است.
اگر بخواهم از ایرانشناسیاش بگویم باید به خاطرهای از وی اشاره کنم: وقتی ستوده آرامگاه پرشکوه امیراسماعیل سامانی را میبیند و آن زیبایی و چیدمان معماری را در زمان سامانیان مشاهده میکند میگوید قلمم عاجز شد از وصف این زیبایی و شکوه عمارت و تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که سجده کردم و به معماران آن دوران آفرین گفتم. شاید منوچهر ستوده با گریستن در ستایش آرامگاه با شکوه امیر اسماعیل سامانی بهترین و زیباترین نوشتهاش را نوشت.
وی در پایان سخناناش به عکسی که ستوده برایش امضا کرده بود اشاره کرد و گفت: ستوده عکس خودش را برایم امضاء کرد به سنت قدما و عادت استاد ایرج افشار و بر حاشیۀ عکس شاه بیت دیوان اشعار حافظ را نوشت. شعری که دوست داشت و تابلویی با خطی خوش بر دیوار خانهاش آویزان بود که چشم را میرباید.
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود / در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
بنای زندگیاش را بر آن شعر گذشته و پندی است گرانبها؛، که مرا از نگرانی روزگار دور میکند: «کاگر زیر و رو شدی باز هم امید داشته باش»
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۷:۲۹
https://ibna.ir/x6xgF
ایبنا
خون است دلم برای ایران
سیدجواد میرهاشمی، کارگردان مستند «خون است دلم برای ایران»: نام ستوده نماد دو واژه است: «قلم و قدم». باید مرد ستودهای در میان باشد که قلم را با قدم پیوند زند تا «از آستارا تا استارباد» و «آثار تاریخی ورارود و خوارزم» خلق شود.
Forwarded from باریشان
#روز_معلم را باید به امثال میرزاحسن رشدیه تبریزی تبریک گفت.
کسی که ۱۳۳ سال قبل با سرمایه شخصی خود اولین مدرسه به معنای کنونی را در تبریز بنا نهاد و آموزش را از حالت غیرعلمی مکتبخانهای خارج کرد٬ آموزش الفبا به شیوه جدید را برای اولینبار در ایران آغاز و اولین دبستان را پایهگذاری کرد.
معلمی که ۱۰ بار در تبریز، تهران، مشهد، قم، انزلی مدرسه ساخت و هر بار با حمله و تخریب مرتجعین و مکتبداران روبرو شد. دستش شکست، پایش گلوله خورد، مدرسهاش را منفجر کردند، اما هرگز ناامید نشد.
معلمی که وصیت کرد در راهروی مدرسه دفن شود تا هر روز بچهها از روی مزارش رد شوند و صدایشان را بشنود.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
📸 مجسمه میرزاحسن رشدیه در تبریز
https://www.tgoop.com/Barishann
کسی که ۱۳۳ سال قبل با سرمایه شخصی خود اولین مدرسه به معنای کنونی را در تبریز بنا نهاد و آموزش را از حالت غیرعلمی مکتبخانهای خارج کرد٬ آموزش الفبا به شیوه جدید را برای اولینبار در ایران آغاز و اولین دبستان را پایهگذاری کرد.
معلمی که ۱۰ بار در تبریز، تهران، مشهد، قم، انزلی مدرسه ساخت و هر بار با حمله و تخریب مرتجعین و مکتبداران روبرو شد. دستش شکست، پایش گلوله خورد، مدرسهاش را منفجر کردند، اما هرگز ناامید نشد.
معلمی که وصیت کرد در راهروی مدرسه دفن شود تا هر روز بچهها از روی مزارش رد شوند و صدایشان را بشنود.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
📸 مجسمه میرزاحسن رشدیه در تبریز
https://www.tgoop.com/Barishann
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پیشپرده فیلم مستند "و اما نامبرده"
سیری در زندگی و خدمات علمی فرهنگی محمدحسین اسلامپناه
فیلمی از سید جواد میرهاشمی
https://www.tgoop.com/sjmirhashemianjameh
سیری در زندگی و خدمات علمی فرهنگی محمدحسین اسلامپناه
فیلمی از سید جواد میرهاشمی
https://www.tgoop.com/sjmirhashemianjameh
ستایشگر زیبایی؛ محمدرضا شفیعیکدکنی
پیشپرده فیلم مستند "و اما نامبرده" سیری در زندگی و خدمات علمی فرهنگی محمدحسین اسلامپناه فیلمی از سید جواد میرهاشمی https://www.tgoop.com/sjmirhashemianjameh
با نهایت تاسف و تاثر، استاد محمدحسین اسلام پناه (گنجینه بشری و میراث ناملموس فرهنگي) درگذشت.
مراسم تشییع جنازه صبح یکشنبه ۱۴ اردیبهشت از ساعت ۹ صبح از منزل ایشان واقع در کرمان، خیابان ابن.سینا
Forwarded from انجامه [چوق الف] (𝓢𝓮𝔂𝓮𝓭 𝓙𝓪𝓿𝓪𝓭 𝓜𝓲𝓻𝓱𝓪𝓼𝓱𝓮𝓶𝓲 _ [سید جواد میرهاشمی] _)
- و اما حرف آخر؟
- من نه خطیبم، نه استاد دانشگاهم، نه نویسنده ام، نه بر اشتری سوارم، نه چو خر به زیر بارم/ نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارم./.غم موجود و پریشانی معدوم ندارم.
گفتند تو هم خیاطی. گفت پالون میدوزم، گفتند اشکال نداره تو هم از خودمونی ، اهل بخیهای.
به قول صنعتی: اینم یه جور بازیه، بچه یک جور، بزرگتر یک جور، هر کسی یه جوری بازی میکنه، ، منم وارد این بازی شدم، بازی چرم و صحافی و گرهچینی.
صنعتی میگفت: دوچیز اجباری است: تولد و مرگ. کاریش هم نمیشه کرد. راست هم میگفت.
- نظرتون راجع به مرگ؟
- از این نپرس؟
- چرا؟
- اصلا حالیم نیست.
- ترسناکه یا نه؟
- آنکه مردن پیش چشمش تهلکهست
امر لاتلقوا بگیرد او به دست
مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست
پیش دشمن دشمن و با دوست دوست.
روان او و ایرج افشار در آرامش.
( از مجموعه تاریخ شفاهی کرمان، محمدحسین اسلامپناه. در گفت و گو با وحید قنبری ننیز و فاطمه امینیزاده. آماده چاپ. )
از صفحه اینستاگرام وحید قنبری ننیز
#محمد_حسین_اسلامپناه
@sjmirhashemianjameh
Forwarded from انجامه [چوق الف] (𝓢𝓮𝔂𝓮𝓭 𝓙𝓪𝓿𝓪𝓭 𝓜𝓲𝓻𝓱𝓪𝓼𝓱𝓮𝓶𝓲 _ [سید جواد میرهاشمی] _)
مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست
به احترام محمد حسین اسلامپناه( بهمن ۱۳۱۶- اردیبهشت ۱۴۰۴).
من اولین بار نام اسلامپناه را از استاد ایرج افشار شنیدم. فرمود : اسلامپناه را میبینی؟ گفتم نه، نمیشناسم. فرمود: نمیشود کرمانی باشی واسلامپناه را نشناسی. این بار رفتی کرمان ببینش.
دست بر قضا همان ایام پدرم اتفاقی با اسلامپناه آشنا شده بود. میگفت : اخیرا با یک شخصی در بازار کرمان آشنا شدم که بسیار فاضل است. صحاف است اما همه چیز میداند. اسمش محمدحسین اسلامپناه است. جالب بود، این همان شخصی بود که استاد افشار فرموده بود ببینمش. به پدر عرض کردم برویم به خدمت این دوست نویافته.
اسلام پناه آدم سختی بود، تا زمانی که از صحت و سلامت رفتار طرف مقابل مطمئن نمیشد اجازه ورود به حریمش را نمیداد. هم زمان با این سختی انسانی بود فروتن. بیشتر میخواست او را میراثداری بدانند از یک سنت در حال تحول و فراموشی، افتاده در گوشه بازار کهن کرمان تا مهندسی تحصیل کرده در انگلیس و وابسته به یکی از بزرگترین خاندانهای کرمان و بلکه ایران. اهل ادعا نبود. اگر کلمهای در ستایش او به زبان میآمد خوشایندش نبود. . پرهیز میکرد از اینکه بنشانیمش جلوی دوربین، اما در نهایت سه چهار سال پس از آشنایی، بزرگوارانه پذیرفت. حاصلش شد هشت جلسه ضبط تصویری که به اتفاق فاطی و برادرم حمید و گاهی پدرم انجام شد. این آخرین جملات گفت و گوی ماست:
- و اما حرف آخر؟
- من نه خطیبم، نه استاد دانشگاهم، نه نویسنده ام، نه بر اشتری سوارم، نه چو خر به زیر بارم/ نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارم./.غم موجود و پریشانی معدوم ندارم.
گفتند تو هم خیاطی. گفت پالون میدوزم، گفتند اشکال نداره تو هم از خودمونی ، اهل بخیهای.
به قول صنعتی: اینم یه جور بازیه، بچه یک جور، بزرگتر یک جور، هر کسی یه جوری بازی میکنه، ، منم وارد این بازی شدم، بازی چرم و صحافی و گرهچینی.
صنعتی میگفت: دوچیز اجباری است: تولد و مرگ. کاریش هم نمیشه کرد. راست هم میگفت.
- نظرتون راجع به مرگ؟
- از این نپرس؟
- چرا؟
- اصلا حالیم نیست.
- ترسناکه یا نه؟
- آنکه مردن پیش چشمش تهلکهست
امر لاتلقوا بگیرد او به دست
مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست
پیش دشمن دشمن و با دوست دوست.
روان او و ایرج افشار در آرامش.
( از مجموعه تاریخ شفاهی کرمان، محمدحسین اسلامپناه. در گفت و گو با وحید قنبری ننیز و فاطمه امینیزاده. آماده چاپ. )
از صفحه اینستاگرام وحید قنبری ننیز
#محمد_حسین_اسلامپناه
@sjmirhashemianjameh
Forwarded from defc
🔺درباره مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما»/ یکی از ناآرامترین مردان روزگار
🔸مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما» درباره ایرج افشار یکی از چهرههای شاخص و موثر ادبی ایران معاصر است.
🔸میراث آریا، محمداحسان مفیدیکیا: مستندی که میرهاشمی ساخته آنقدر که باید وزین و استوار است که به استاد بیاید، هرچند سبک شخصی مستندساز در پردازش تصاویر و چینش آرشیوها باعث شده تا دستخطش به خوبی پیدا باشد، به ویژه کاربرد راشهایی که گویی ما نباید آنها را میدیدم، مثلاً از تندیها و پس زدنهای افشار، یا تلفنی که به اشتباه خانه او را گرفته است، اما این به قدری نیست که احساس بیرونزدگی و تصنع کند و تماشاگر را بیازارد.
#مرکزگسترش_سینمای_مستندوتجربی
#ایرج_افشار
defc.ir/post/8964
@defcir
🔸مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما» درباره ایرج افشار یکی از چهرههای شاخص و موثر ادبی ایران معاصر است.
🔸میراث آریا، محمداحسان مفیدیکیا: مستندی که میرهاشمی ساخته آنقدر که باید وزین و استوار است که به استاد بیاید، هرچند سبک شخصی مستندساز در پردازش تصاویر و چینش آرشیوها باعث شده تا دستخطش به خوبی پیدا باشد، به ویژه کاربرد راشهایی که گویی ما نباید آنها را میدیدم، مثلاً از تندیها و پس زدنهای افشار، یا تلفنی که به اشتباه خانه او را گرفته است، اما این به قدری نیست که احساس بیرونزدگی و تصنع کند و تماشاگر را بیازارد.
#مرکزگسترش_سینمای_مستندوتجربی
#ایرج_افشار
defc.ir/post/8964
@defcir
به فرخندگی میلاد فرزانه ادبیات ایران دکتر محمّدعلی موحّد (زادهٔ ۲ خرداد ۱۳۰۲).
چون شاعرانِ یاوهسرای گزافهگوی
هرگز نگویمت که: بمان جاودانیا
خواهم ز ایزد آنکه درین سالیان که هست
چندان که مانیا، به سعادت بمانیا
محمدرضا شفیعیکدکنی
https://www.tgoop.com/setayeshgarezibayee
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
یازدهم خرداد زادروز محمّدامین ریاحی
زبان ما و همسایگان ما
صاحباختیار زبان فارسی ما نیستیم. بلکه این زبان میراث مشترک همۀ اقوام فارسیزبان است. نیازی به گفتن نیست که تا یکی دو قرن پیش، یک زبان فارسی بیشتر وجود نداشت. زبان رودکی سمرقندی، عمعق بخارایی، مولوی بلخی، کسایی مروزی، سنایی غزنوی، مسعود سعد لاهوری، خسرو دهلوی، خاقانی شروانی، نظامی گنجهای، فضولی بغدادی، بیدل دهلوی با زبان فردوسی و سعدی و حافظ یکی بود و جز پارهای ویژگیهای سبکی که در سخن شاعران و نویسندگان همعصر در یک کشور هم مشاهده میشود، تفاوت مهمی میان زبان شعر آن جاودانگان نبود و نیست.
امروز هم شعر و ادب در سراسر این سرزمینها یکی است. اشکالی که هست در اصطلاحات علمی و فنی و اداری و تعبیرات مربوط به تمدن جدید است. در یکی دو قرن اخیر که رشتههای پیوند میان همزبانان ما گسسته بوده در هر منطقهای برای بیان مفاهیم جدید تعبیرات خاص دیگری از زبانهای فرنگی عاریه گرفتهاند یا از گنجینۀ لغات کهن انتخاب و معمول کردهاند و این چندگونگی اصطلاحات میان زبان برادران فاصله انداخته است و اگر این وضع ادامه یابد در آینده روزی خواهد رسید که فارسی و دری و تاجیکی واقعاً به صورت زبانهای جداگانه درخواهند آمد.
تا دیر نشده است برای بازبینی تعبیرات علمی و اداری و یکسان کردن آنها باید اقدام اساسی شود. راه کار تشکیل مجامع مشترک از دانشمندان و زبانشناسان کشورهای ذینفع است.
امروز ایران و افغانستان و تاجیکستان در تهیۀ کتابهای علمی مخصوصاً کتب مورد نیاز دانشگاهها در تنگنا هستند و عمدهترین مشکل فقر اصطلاحات علمی است. اگر روزی در مجامع مشترکی با شرکت دانشمندان افغانی و تاجیک وحدت اصطلاحات علمی تأمین گردد، این مشکل رفع خواهد شد. آن وقت کتابی که در هریک از این کشورها تألیف و چاپ میشود در تمام منطقه مورد استفاده خواهد بود.
امروز همۀ اقوام منطقه باید خود را مشترکاً وارث و مسئول حفظ و توسعۀ این زبان و فرهنگ بدانند و در تقویت بنیان آن بکوشند تا با همکاری همهجانبۀ آنها زبان فردوسی و رودکی و نظامی و مولوی جایگاه دیرین خود را در تمدن امروز جهان بازیابد. موفقیتهای معنوی بهدستآمده در این راه مقدمۀ دستاوردهای مادی و تقویت بنیان این جوامع و رفاه مردم آنها خواهد بود.
«زبان ما و زبان همسایگان»، محمّدامین ریاحی
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ، ج ۲، ص ۶۸۴-۶۸۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
زبان ما و همسایگان ما
صاحباختیار زبان فارسی ما نیستیم. بلکه این زبان میراث مشترک همۀ اقوام فارسیزبان است. نیازی به گفتن نیست که تا یکی دو قرن پیش، یک زبان فارسی بیشتر وجود نداشت. زبان رودکی سمرقندی، عمعق بخارایی، مولوی بلخی، کسایی مروزی، سنایی غزنوی، مسعود سعد لاهوری، خسرو دهلوی، خاقانی شروانی، نظامی گنجهای، فضولی بغدادی، بیدل دهلوی با زبان فردوسی و سعدی و حافظ یکی بود و جز پارهای ویژگیهای سبکی که در سخن شاعران و نویسندگان همعصر در یک کشور هم مشاهده میشود، تفاوت مهمی میان زبان شعر آن جاودانگان نبود و نیست.
امروز هم شعر و ادب در سراسر این سرزمینها یکی است. اشکالی که هست در اصطلاحات علمی و فنی و اداری و تعبیرات مربوط به تمدن جدید است. در یکی دو قرن اخیر که رشتههای پیوند میان همزبانان ما گسسته بوده در هر منطقهای برای بیان مفاهیم جدید تعبیرات خاص دیگری از زبانهای فرنگی عاریه گرفتهاند یا از گنجینۀ لغات کهن انتخاب و معمول کردهاند و این چندگونگی اصطلاحات میان زبان برادران فاصله انداخته است و اگر این وضع ادامه یابد در آینده روزی خواهد رسید که فارسی و دری و تاجیکی واقعاً به صورت زبانهای جداگانه درخواهند آمد.
تا دیر نشده است برای بازبینی تعبیرات علمی و اداری و یکسان کردن آنها باید اقدام اساسی شود. راه کار تشکیل مجامع مشترک از دانشمندان و زبانشناسان کشورهای ذینفع است.
امروز ایران و افغانستان و تاجیکستان در تهیۀ کتابهای علمی مخصوصاً کتب مورد نیاز دانشگاهها در تنگنا هستند و عمدهترین مشکل فقر اصطلاحات علمی است. اگر روزی در مجامع مشترکی با شرکت دانشمندان افغانی و تاجیک وحدت اصطلاحات علمی تأمین گردد، این مشکل رفع خواهد شد. آن وقت کتابی که در هریک از این کشورها تألیف و چاپ میشود در تمام منطقه مورد استفاده خواهد بود.
امروز همۀ اقوام منطقه باید خود را مشترکاً وارث و مسئول حفظ و توسعۀ این زبان و فرهنگ بدانند و در تقویت بنیان آن بکوشند تا با همکاری همهجانبۀ آنها زبان فردوسی و رودکی و نظامی و مولوی جایگاه دیرین خود را در تمدن امروز جهان بازیابد. موفقیتهای معنوی بهدستآمده در این راه مقدمۀ دستاوردهای مادی و تقویت بنیان این جوامع و رفاه مردم آنها خواهد بود.
«زبان ما و زبان همسایگان»، محمّدامین ریاحی
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ، ج ۲، ص ۶۸۴-۶۸۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران
بهتر ز هزارگونه آوای
در گوش دلم نوای ایران
خوشتر ز صفای باغ ایران
من را به نظر صفای ایران
همچون دم عیسی مسیحا
جان بخش بود هوای ایران
افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران
وان دشمن وحشی ستمکار
برده ست همه غذای ایران
وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل با صفای ایران
گشته ست کنون بسی غم افزای
آن ساحت غم زدای ایران
اینک که وطن شدست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران
یکرنگی ملت است و دولت
داروی شفای زای ایران
ایران عزیز را خدایی ست
امید کند خدای ایران
از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران
تا مسکن اجنبی ست کشور
حاصل نشود رضای ایران
زیبد که ستوده وار گویی
خون است دلم برای ایران
#منوچهر_ستوده
https://www.tgoop.com/setayeshgarezibayee
جان و تن من فدای ایران
بهتر ز هزارگونه آوای
در گوش دلم نوای ایران
خوشتر ز صفای باغ ایران
من را به نظر صفای ایران
همچون دم عیسی مسیحا
جان بخش بود هوای ایران
افسوس ز ظلم روس منکوس
تشدید شده عزای ایران
وان دشمن وحشی ستمکار
برده ست همه غذای ایران
وین تفرقه و نفاق اشرار
خسته دل با صفای ایران
گشته ست کنون بسی غم افزای
آن ساحت غم زدای ایران
اینک که وطن شدست بیمار
دانی چه دهد شفای ایران
یکرنگی ملت است و دولت
داروی شفای زای ایران
ایران عزیز را خدایی ست
امید کند خدای ایران
از چشم بد شریر حفظش
تا بیش شود بهای ایران
تا مسکن اجنبی ست کشور
حاصل نشود رضای ایران
زیبد که ستوده وار گویی
خون است دلم برای ایران
#منوچهر_ستوده
https://www.tgoop.com/setayeshgarezibayee
Telegram
ستایشگر زیبایی؛ محمدرضا شفیعیکدکنی
فیلم مستندی از سید جواد میرهاشمی
𝓢𝓮𝔂𝓮𝓭 𝓙𝓪𝓿𝓪𝓭 𝓜𝓲𝓻𝓱𝓪𝓼𝓱𝓮𝓶𝓲
@S_J_Mirhashemi
𝓢𝓮𝔂𝓮𝓭 𝓙𝓪𝓿𝓪𝓭 𝓜𝓲𝓻𝓱𝓪𝓼𝓱𝓮𝓶𝓲
@S_J_Mirhashemi
