Telegram Web
⁉️پرسشی از وزیر محترم کشور
دکتر احمد زیدآبادی

اعلام برگزاری تجمع مسالمت‌آمیزِ عده‌ای از منتقدان نظام به منظور درخواست رفع حصر از سه چهرۀ برجستۀ سیاسی کشور، به سر‌نوشتی کم و بیش منتظره و غیرمنتظره دچار شد.

می‌توان از وزیر محترم کشور پرسید که چرا مجوز لازم برای برگزاری این تجمع داده نشد؟ درخواست‌کنندگان "غیرخودی" و "ناشهروند" بودند یا موضوع تجمع حساسیت‌برانگیز بود؟ یا هر دو؟

با رویکردی که آقای اسکندر مؤمنی در وزارت کشور در پیش گرفته، بسیار بعید است که قائل به دسته‌بندی اتباع کشور به خودی و غیرخودی و یا شهروند و ناشهروند بودن آنان باشد. گواه این مسئله نشستن وی در کنار مولوی عبدالحمید و جلب مشارکت هموطنان بلوچ برای ادارۀ استان سیستان و بلوچستان است.

از این رو به احتمال بسیار، وی دلیل عدم صدور مجوز را به "حساسیت موضوع در شرایط حساس" مربوط خواهد دانست.

چنانچه پاسخ همین باشد، آیا اگر جمعی دیگر از منتقدان نظام، برای تجمع به قصد اعتراض به برنامۀ ترامپ برای کوچاندن فلسطینی‌ها از نوارغزه درخواست مجوز کنند، به آنها داده خواهد شد؟

یا اینکه تجمع فقط حق انحصاری کسانی است که خود را "ارزشی" و کشور را "ملک شخصی" خود می‌دانند و تا بدان حد آزادند که حتی حکم اعدام مقام‌های رسمی ناهمسو با خود را در تجمعات‌شان اعلام کنند؟

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
نتیجه‌گیری از چند مقایسه ساده!

تغییرات حداقل و حداکثر حقوق از سال 1403 به سال 1404:

حداقل دستمزد کارگرد ساده (30 درصد): از 7 میلیون و 200 هزار به 9 میلیون و 300 هزار تومان

حداقل حقوق کارمندان دولت (20 درصد): از 10 میلیون به 12 میلیون تومان

سقف حقوق (30 درصد): از 70 میلیون به 91 میلیون

برخی نکات قابل تأمّل:

1. افزایش حقوق کارگر و کارمند: 20 الی 30 درصد؛ میانگین نرخ تورّم طی 3 سال اخیر: حدود 40 درصد!

2. میزان افزایش حقوق کسانی که بیشترین حقوق را می‌گیرند، 10 برابر افزایش حقوق کارمندان و کارگرانی است که حداقل حقوق و دستمزد را دارند! (21 میلیون تومان در برابر 2 میلیون تومان)

3. حتّی درصد رشد حقوق کسانی که سقف حقوق را می‌گیرند، 10درصد بیشتر از رشد حقوق کف کارمندان است!

4. میزان افزایش حقوق کسانی که بیشترین حقوق را می‌گیرند (21 میلیون تومان)، حدودا دو برابر کل حقوق و دستمزد کف کارمندان و کارگران در سال 1404 است!

5. در سال 1404، دریافت‌کنندگان سقف حقوق، هر ماه 10 برابر کارگر ساده و 7 و نیم برابر کف کارمندان دریافت می‌کنند!

6. مدیران و مسئولانی که سقف حقوق را دریافت می‌کنند، در کوچک‌شدن سفرۀ مردم بیشترین نقش را دارند امّا با این حال، حقوقشان 10 برابر کف کارگران و کارمندان افزایش پیدا می‌کند!

7. مسئولانی که سقف حقوق را دریافت می‌کنند، علاوه بر آن از رانت‌ها و امتیازات قانونی (از غیرقانونی‌های احتمالی بگذریم!) بسیاری نیز بهره‌مند می‌شوند: اتومبیل دولتی، تفریح‌گاه‌های دولتی، مهمانسراها، پاداش‌ها و بسیاری امکانات دولتی دیگر، وام‌ها و غیره.

8. در کشور ما که قیمت سکه طی 20 سال 800 برابر شده است (اینجا را ببینید)، فاصلۀ کسانی که بتوانند پس‌انداز کنند و سرمایه داشته باشند با کسانی که این امکان را ندارند به شکل تصاعدی در حال افزایش است!

9. در بهشت دلالان و محتکران که در آن قیمت سکّه طی 20 سال 800 برابر می‌شود، «تولید» توجیه اقتصادی ندارد مگر اینکه پوششی باشد برای رانت‌های نجومی؛ تولیدکنندگان واقعی ایثارگر محسوب می‌شوند و صرفاً به خاطر ایجاد شغل برای کارگران است که سرمایه‌شان را به دلالی منتقل نمی‌کنند.

10. مسئولانی که 91 میلیون تومان دریافت می‌کنند، قرار است وضع زندگی کسانی را که یک دهم آنها دریافت می‌کنند درک و برای بهبود آن تلاش کنند!

11. بخش عمده‌ای از درآمد اقشار با درآمد پایین به تأمین کرایه‌ منزل اختصاص می‌یابد و درمقابل، اشخاص با سقف حقوق عمدتاً کرایۀ منزل نمی‌پردازند (اگر خانه‌های دیگری را اجاره نداده باشند)!

12. بخش بزرگی از جامعه (بیکاران) آرزویشان این است که شغلی بیابند و حداقل حقوق و دستمزد را دریافت کنند!

13. طی 20 سال گذشته، حقوق پایۀ کارگری 64 برابر و قیمت سیب‌زمینی 357 برابر شده است! (اینجا را ببینید)

14. کسانی که صرفاً به‌واسطۀ تلاش، توانمندی و تخصص شخصی به جایگاهی رسیده‌اند که سقف حقوق را دریافت کنند و احتمالاً خانه ندارند، حدود 10 سال طول می‌کشد که سرمایه لازم برای خرید یک واحد آپارتمان را پس‌انداز کنند!

15. برای کارگران و کارمندانی که سرمایۀ قبلی نداشته باشند و صرفاً با تکیه بر پس‌انداز بخواهند خانه بخرند، خرید خانه تقریباً محال است!

16. همان خانه‌ای که خریدش برای کارگر و کارمند تقریباً محال محسوب می‌شود، احتمالاً به اندازۀ انباری خانۀ اقشار نسبتاً مرفه هم ارزش ندارد! (از مقایسه با انباری خانۀ اقشار مرفه بگذریم)

17. افزایش کف حقوق کارمندی 20 درصد، در حالی که افزایش ‏بودجه ستاد اقامه نماز ۳۰ درصد، ‏صدا و سیما ۳۳ درصد، ‏نهاد ریاست جمهوری ۲۸ درصد، ‏سازمان تبلیغات اسلامی ۲۴ درصد ‏و ستاد احیای امر به معروف 19 درصد! این یعنی تشدید بدبینی، کینه و لجاجت مردم با دین و ارزش‌های دینی.

18. نظام اقتصادی غرب سرمایه‌داری است و در آن عدالت اجتماعی، کرامت و عزت‌نفس انسان‌ها هیچ ارزشی ندارد، امّا ما اسلامی هستیم و برایمان عدالت و حفظ کرامت و عزت نفس انسان‌ها حرف اوّل را می‌زند!

👈 نکته (با سپاس از دوست عزیزم دکتر منصوری بابت نقد و تذکر به‌جایی که مطرح کردند): همۀ اینها به معنای زیرسئوال‌بردن منطق اختلاف حقوق، لزوم وجود مشوّق برای یادگیری علم و تخصص، تأمین عالمان، متخصصان و مدیرانی که در جهت منافع جمعی تلاش می‌کنند و امثال آن نیست، بلکه، اوّلاً، میزان اختلاف باید منطقی باشد، ثانیاً، نیازهای ضروی همه باید تأمین شود و ثالثاً، اگر فشار وارده (اقتصادی، ناشی از تبعیض و ...) بر اقشار ضعیف از حدّی بیشتر شود، خشک و تر با هم خواهند سوخت (ببیند: «هشدار! (به بهانۀ حادثۀ دیوان عالی کشور)»

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
📖 فرصت مطالعاتی در زندان!

✍️ علیرضا غریب‌دوست (دبیر انجمن حقوق‌شناسی)

🔸 مطلع شدم که وضعیت پرونده قضائی تشکیل شده علیه دکتر محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان و یکی از شاخص‌ترین پرچم‌‌داران «توسعه در ایران» بالا گرفته و برخلاف گمانه‌زنی‌ها، با شیب تندی روال قضائی خود را طی می‌کند.

🔸 داستان از اینجا آغاز شد که چند روز پس از پیروزی دکتر پزشکیان در انتخابات و هم‌زمان با عضویت دکتر رنانی در «شورای راهبری دولت» با شکایت «یک مرجع رسمی» پرونده‌ای علیه او نسبت به یکی از یادداشت‌هایش تشکیل و به دادسرا احضار شد.

🔸 ایشان موضوع را اطلاع رسانی نکرد و با دفاعیات حقوقی که او و وکلایش ارائه کردند، انتظار می‌رفت قرار منع تعقیب صادر شود؛ اما در ادامه «یک مرجع رسمی دیگر» نیز وارد شد و ضمن پیوست‌کردن برخی مقالات دیگر ایشان به پرونده، از دکتر رنانی خواستند که 2۴ مقاله و سخنرانی و یادداشت خود را از سایت حذف کند در غیر اینصورت دستور فیلترینگ سایت صادر خواهد شد!

🔸 دکتر رنانی این دستور را پذیرفت اما به نظر می‌رسید به دو دلیل و در اعتراض به روند پرونده و به‌صورت نمادین همه فعالیت‌های اجتماعی و کنشگرانه خود را در فضای حقیقی و مجازی متوقف کرد و موضوع را در قالب یک متن کوتاه اطلاع‌رسانی کرد.

🔸 نخست اینکه از آغاز رسیدگی به پرونده، هر بار که احضار شد، یادداشت‌های جدیدش نیز به پرونده افزوده شده بود و بر مصادیق و عناوین اتهامی افزوده شده و حجم پرونده مرتب افزایش ‌یافته است.

🔸 یعنی او هرچه در این فاصله می‌گفت و می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد، وضعیت وخیم‌تر می‌شد و تا آنجا که حقیر اطلاع دارم تاکنون تعداد مطالب قدیمی و جدید در پرونده ایشان از صد مقاله و سخنرانی عبور کرده است! پس داوطلبانه «سکوت» پیشه کرد تا «تنش‌افزایی» نکند و دستگاه دادگستری، برداشت «تقابل» از رفتار او نکنند.

🔸 دلیل دیگر هم این بود که نمی‌شد این تعداد یادداشت و مقاله را بدون توضیح از دسترس عموم در سایت خارج کرد و انتظار داشت که واکنشی نسبت به آن از ناحیه مخاطب به وجود نیاید.

🔸 اطلاع‌رسانی کوتاه ایشان از دستور قضائی در تاریخ 15 دی‌، واکنش‌های بسیاری را برانگیخت اما دکتر رنانی همچنان به سکوت خود ادامه داد.

🔸 شاید می‌خواسته به زبان سکوت اعتراض کند و بگوید که دوره «فعالیت روشنفکری» و «کنشگری اجتماعی» در کشور رو به پایان است و این پیام را دریافته و احتمالا دیگر اجازه نمی‌‌دهند صدای کنشگران خیرخواه که از اصلاحگری و تحول‌خواهی خشونت‌پرهیز دم می‌زنند، شنیده شود!

🔸 چند روز بعد، برخی دوستداران و دانشجویان ایشان پویشی درخصوص این برخورد قضائی در سایت کارزار ترتیب دادند که با دستور قضائی، سایت کارزار آن پویش را متوقف کرد.

🔸 متعاقب آن و پس از نامه ده‌ها صاحب‌نظر و استاد دانشگاه خطاب به رئیس‌جمهور، آقای دکتر پزشکیان در اواخر دی‌ماه و در جلسه دولت از وزیران اطلاعات و دادگستری خواست مشکل را پیگیری کنند و گفت «قرار ما این نبود!».

🔸 پس از دستور دکتر پزشکیان و پیگیری برخی مقامات عالی‌رتبه کشوری، اغلب انتظار داشتیم که با «قرار منع تعقیب»، پرونده مختومه شود؛ چون محرز بود که اتهاماتی که به دکتر رنانی منتسب شده، وارد نیست. اما این دادستان اصفهان بود که باید به این نتیجه می‌رسید نه امثال ما!

🔸 چند روز بعد، با وجود پیگیری مسئولان عالی‌رتبه قضائی و دولتی، شعبه رسیدگی‌کننده در دادسرا، «قرار جلب به دادرسی» صادر کرد و متعاقب آن دادستان نیز با قرار جلب به دادرسی «موافقت» کرد و با «صدور کیفرخواست» محرز شد که از نظر دادستانی، اظهارات و نوشته‌های دکتر محسن رنانی، در طول سالیان گذشته از مصادیق «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» است!

🔸 البته پرونده هنوز در جریان است و امیدوارم در مرحله رسیدگی، قضات محترم دادگاه بر منهج عدل، داوری کنند. از جزئیات پرونده و مصادیق اتهامی ایشان اطلاع دقیق ندارم اما هرچه می‌اندیشم نمی‌توانم نمونه‌ای برای «تبلیغ علیه نظام» و «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» در گفتار و یادداشت‌ها و سخنرانی‌های ایشان بیابم، مگر اینکه بشود یک یا چند جمله را بدون مقدمه و مؤخره، از متن اصلی تفکیک کرده و بیرون از متن اصلی، از مصادیق جرائم مذکور شناسایی کرد!

🔸 متأسفانه برخی از ما حقوق‌خوانده‌ها، مطالعات میان‌رشته‌ای و فرارشته‌ای نداریم، «هرمنوتیک» نمی‌دانیم و از دانش تفسیر متون اجتماعی و فرهنگی، چندان آگاه نیستیم.

🔸 اگر می‌دانستیم، تنها با استناد به یک «گزاره» یا «جمله» که مستقل از متن و زمینه اصلی، «خارج‌نویسی» شده، افراد را با چند کلمه و جمله داوری نمی‌کردیم. ای‌ کاش «کانتکست» و زمینه نوشته‌های کسانی چون دکتر محسن رنانی، در داوری یادداشت‌ها و سخنرانی‌هایش در نظر گرفته شود...

👈 ادامه یادداشت

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
⁉️مدیرِ «شهروند»؛ مدیرِ «مافیا»!
(راهکارهای رفع اتّهام مافیایی برای مدیران)

📰 عصر ایران (15 اسفند 1403)

یکی از دغدغه‌ها و چالش‌های اصلی بسیاری از مسئولان و مدیران اثبات «شهروند» [۱] بودن‌شان است، یعنی جلب اعتماد و رضایت کارکنان و مخاطبان مجموعۀ تحت مدیریت‌شان.

اکنون که ماه‌عسل کوتاه دولت چهاردهم سپری شده است و طبق روال عادی برنامه، نوک پیکان گلایه‌ها و اعتراض‌ها به سمت مسئولان همین دولت چرخش می‌کند، برای مدیران نسبتاً جدید جلب اعتماد ذی‌نفعان موضوعیت بیشتری پیدا کرده است.

رئیس و مدیری که از روی خیرخواهی، برای بهبود علمکرد سازمان و با هدف خدمت‌رسانیِ بهتر به مردم (ذی‌نفعان و مخاطبان سازمان) مسئولیت پذیرفته است، خیلی دوست دارد به کارکنان و ارباب‌رجوعان سازمانش ثابت کند که «مافیا» نیست.

مدیر می‌داند تا وقتی ذی‌نفعان مدیریتش (کارکنان و مخاطبان سازمان) او را «مافیا» بدانند، چشم‌شان فقط به نواقص و اشتباهاتی خواهد بود که بخشی از آنها ناشی از موانع و محدودیت‌های بیرونی و بخش دیگر نیز جزئی جدایی‌ناپذیر از هر مجموعۀ انسانی است.

بی‌اعتمادی و نارضایتی حاصل از چنین ذهنیّت اشتباهی، همچنین به اصلی‌ترین مانع در برابر اجرای مطلوب برنامه‌های سازمان تبدیل می‌شود؛ پیشرفت برنامه‌های سازمان نیازمند اعتماد، همدلی و همراهیِ صبورانۀ مخاطبان و به‌ویژه کارکنان است.

مدیر مایل است ذی‌نفعان نسبت به او و عملکردش همان نگاهی را داشته باشند که خودش دارد؛ خود مدیر خیلی بهتر از سایرین نواقص و ناکارآمدی‌ها را می‌داند امّا مهم این است که در نگاه او، وجود این موارد نامطلوب «مافیا» بودنش را نتیجه نمی‌دهد و باعث نمی‌شود از تلاش امیدوارانه و صبورانه برای پیشبرد برنامه‌های سازمان دست بردارد.

او با زبان بی‌زبانی می‌گوید «من که کارت خودم را دیده‌ام و از نیّت خیر خودم خبر دارم؛ می‌دانم به‌دنبال خیرجمعی هستم و نه منافع شخصی و در این راستا تمام توان و تلاشم را نیز به کار می‌گیرم، چگونه این مهم را به سایرین ثابت کنم؟! من اعتماد شما را صرفاً برای این نمی‌خواهم که از انتقاد و سیاه‌نمایی دست بردارید و به تعریف و تمجیدم بپردازید، بلکه برای این که با برنامه‌های سازمان همراهی همدلانه و صبورانه داشته باشید تا نهایتاً با همکاری یکدیگر بتوانیم در راستای خیرجمعی گام‌های محسوسی برداریم و بهبودهایی حاصل کنیم».

راه‌های رفع اتّهام «مافیایی»

از مدیران و مسئولانی که توصیف بالا در مورد آنها صدق می‌کند تعجّب می‌کنم زیرا به نظرم، راه‌های جلب اعتماد کارکنان و ارباب‌رجوعان بسیار واضح و حتّی می‌شود گفت بدیهی هستند!

روش‌ها و اقداماتی که اتّفاقاً شرع (سیرۀ اولیای دین)، علم و منطق روی آنها اتّفاق نظر دارند.

محور و ریشۀ شکل‌گیری ذهنیّت «مافیا» نسبت به مدیران و مسئولان تنها ناشی از یک چیز است: «احتمال سوءاستفاده از قدرت و اختیارات در جهت منافع شخصی».

بنابراین، کافیست مدیر با انجام کارهای سادۀ زیر (ولو طی برنامه‌ای چند ساله و به‌صورت گام‌به‌گام) از بروز چنین ذهنیّتی جلوگیری کند:

[در متن کامل یادداشت، هریک از موارد زیر حاوی توضیحاتی هستند]

1. شفافیت
2. حذف رانت و رفع تبعیض
3. سازوکار کارآمد طرح و پیگیری مطالبات جمعی
4. تصمیم‌سازی مشارکتی
5. سازوکار نقدشنوی و پاسخ‌گویی
6. کناره‌گیری داوطلبانه در صورت تمایل «شهروندان»

داروی تلخ!

مدیر «شهروند»ی که به دنبال راهکار و نسخۀ رفع اتّهام «مافیا»یی هستی! ممکن است پیشنهادهای بالا به مذاقت خوش نیاید، امّا لااقل تا جایی که من می‌فهمم، چارۀ دیگری نیست؛ «شفا بایدت، داروی تلخ نوش»!

به نظرم، به‌ویژه در جامعۀ کنونی ما که اعتماد و سرمایۀ اجتماعی بسیار ضعیف و سوءظن و بدگمانی بسیار شدید است، اگر برای موارد بالا برنامۀ قابل قبولی که سازمان را گام‌به‌گام به این اهداف نزدیک کند ندارید و اعلام نکرده‌اید، نباید انتظار داشته باشید «شهروند» به نظر بیایید!

اگر نسبت به موارد شش‌گانه بالا دید مثبتی ندارید یا به‌جای حرکت واقعی به‌سمت آنها به‌دنبال اقدامات نمایشی و تصنّعی در این باره هستید، پیشنهاد می‌کنم در خلوت تأمّل کنید؛ شاید «مافیا»ی بسیار ماهری باشید که حتّی خودتان را هم گول زده‌‌اید! «مافیا»یی که موفق شده خود را حتّی به خودش نیز «شهروند» جا بزند! «مافیا»یی که چنان در نقش «شهروند»ی فرو رفته که دچار این چالش و پرسش شده است که: «چگونه به شهروندان بقبولانم شهروندی خیرخواه و مفید هستم تا بتوانم به پیروزی شهر کمک کنم؟»!

شاید قبل از پذیرش مسئولیت واقعاً یک «شهروند» خیرخواه «شهر» بوده‌اید، امّا با مدیرشدن در جامعه‌ای که در آن مسیرهای رشد شخصی و اجتماعی زاویۀ زیادی دارند، «مافیای مذاکره‌کننده» شما را به عضوی از تیم «مافیا» تبدیل کرده باشد!

👈 متن کامل یادداشت

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
شباهت‌های مراسم چهارشنبه‌‌سوری و محرّم!

این دو مراسم جامعۀ ما را به اندازه‌ای، به وسعتی و به گونه‌ای درگیر می‌کنند که ممکن نیست ناظر بیرونی متوجه نشود و تعجّب نکند.

با وجود تفاوت اساسی در منشأ، فلسفۀ وجودی و ظاهر آنها، آنچه به عنوان «مراسم» در این دو مناسبت در عرصه عمومی دیده می‌شود حاوی شباهت‌هایی قابل‌توجه و تأمّل‌برانگیز است.

👈 هدف اصلیِ یادداشت، توجه‌دادن به برخی ویژگی‌های فرهنگی ما و تأمّل دربارۀ آنهاست.

در متن کامل یادداشت، شباهت‌های زیر به اختصار توضیح داده شده‌اند:

1. سروصدای زیاد
۲. نادیده‌انگاریِ «دیگری»
۳. تسخیر عرصۀ عمومی
۴. بستن باب گفتگو
۵. بی‌توجّهی به محیط زیست
۶. کمک بزرگ اقتصادی به چین!
۷. فایدۀ اندک

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
پیام من برای این ایام و مناسبت‌ها اگر رئیس دانشگاه بودم

یا به عبارت دیگر

به‌عنوان یک شهروند و عضو کوچک جامعه دانشگاهی، دوست و انتظار دارم رئیس دانشگاه برای چنین ایامی چه متن و پیامی منتشر کند؟!

یا

در چنین ایامی، چه متن و پیامی از طرف یک رئیس دانشگاه، این ظرفیت را دارد که در دل من ذره‌ای امید، اعتماد و انگیزه ایجاد کند؟!

👇👇👇👇👇👇👇👇

  ...................


دانشگاهیان،
هم‌شهریان و هم‌وطنان عزیز!

انتشار پیام‌های مناسبتی یکی از وظایف ساده و حاشیه‌ای مسئولان و از جمله رئیس دانشگاه است؛ طبق رویۀ رایج، می‌توان با یک جستجوی ساده در فضای مجازی  ده‌ها متن پیش‌فرض یافت، یکی را برگزید، اندکی تغییر داد و منتشر کرد: فلان مناسبت را تبریک و بهمان مناسبت را تسلیت عرض می‌کنم!

امّا شرایط کشور، فشارهای فزاینده بر زندگی مردم، کاهش سرمایه‌های امید و اعتماد، چالش‌های بین‌المللی و نبود چشم‌انداز روشن برای بخش قابل توجّهی از جامعه، این وظیفۀ ساده و حاشیه‌ای را بر من سنگین کرده است.

باوجود چنین شرایطی، چه‌طور می‌توانم از موضع رئیس دانشگاه، دانشگاهیان و عموم مردم را با لبخندی تصنّعی مخاطب قرار دهم و چنان که گویی بحران و حتّی مشکل خاصّی نیست، شاد باش یا تسلیتی بگویم و بروم؟!

هم رئیس جمهور محترم، دکتر مسعود پزشکیان و هم تمام مدیران و مسئولان دولت چهاردهم در سطوح مختلف (شامل این بندۀ خدا) در شرایطی خطیر و با علم به مسائل، مشکلات، بحران‌ها و محدودیت‌ها مسئولیت پذیرفته‌ایم و می‌دانیم که دردهای جامعه با صِرفِ انجام رویه‌های متداول اداری درمان نمی‌شوند؛ به تعبیر زیبای دکتر محسن رنانی، مگر اینکه بتوانیم «اتّفاق»ی رقم بزنیم، اتّفاق و تحوّلی که بر دیوارهای بلند ناامیدی تَرَک بیندازد و بر شکاف‌های عمیق بی‌اعتمادی پل بزند.

در چنین بستری و از چنین منظری، مناسبت‌ها و پیام‌های مناسبتی را فرصتی می‌بینم برای نزدیکی، همدردی و ارتباط با جامعه چرا که حرکت در مسیر «اتّفاق» نیازمند همراهی و کمک تمامی دلسوزان، دغدغه‌مندان و اندیشمندان و وفاق و همدلی آنهاست.

در این ایّام، با مناسبت‌هایی مواجهیم که احتمالاً به‌ظاهر و در نگاه اوّل بی‌ارتباط به نظر می‌آیند، چیزی که دستمایۀ طنزپردازان فضای مجازی هم قرار گرفت، یکی از جنس جشن و دیگری عزا، یکی ملّی-باستانی و دیگری دینی-مذهبی، امّا مگر جز این است که نگارندۀ کتاب آفرینش و کتاب مقدس یکی است؟! مگر جز این است که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا ما نان معرفت و هدایت خود را به کف آریم، از غفلت رهایی یابیم و در مسیر رشد و سعادت قرار گیریم؟!

نوروز و یلدا، طلوع و غروب، سرما و گرما، پاییز و بهار، کتاب آفرینش و کتاب مقدس، عید و عزا، میلاد و شهادت، همگی یادآوری‌ها و فرصت‌هایی هستند برای پندشنوی، عبرت‌گیری، بیدار شدن، به راه افتادن و اصلاح مسیر حرکت.

نوروز یادآور برآمدن حیات از مردگی، امید از ناامیدی، سرسبزی از خار و خاشاک، گل از خاک، شور و نشاط از رخوت و دلمردگی و گرما و طراوت از سردی و بی‌حاصلی است.

۲۹ اسفند سالروز تحقق هدف مردمانی است که صبورانه برای برداشتن گامی بزرگ در مسیر استقلال و رهایی از استعمار بیگانه تلاش کردند.

رمضان ماه خودسازی و شب قدر نماد توبه، استعانت از پروردگار، تحوّل، اصلاح مسیر، صبح بیداری و شروع دوباره است.

و چه بگویم از امیر مؤمنان (ع)، مولای موحدّان و سرآمد پرهیزگاران؟! چه می‌توانم بگویم؟! من که باشم که به وصف تو دهان بگشایم؟!

با توجه به شرایط جامعه و از زاویه دید خود، از میان تمام سجایا و کمالات این انسان کامل، یک صفت او بیش‌ازهمه به چشمم می‌آید: ایستادگی در مسیر حق تا آخرین نفس و فارغ از روند وقایع.

دانشگاهیان، هم‌شهریان، هم‌استانی‌ها و هم‌وطنان عزیز!

با وجود بحران‌ها، محدودیت‌ها و تهدیدهای پیشِ‌ رو، داشته‌ها و فرصت‌های قابل توجّهی نیز داریم که شعلۀ امید را زنده نگه می‌دارند امّا حتّی در بدبینانه‌ترین حالت ممکن، اگر فرض کنیم برای بهبود، اصلاح و قرار گرفتن در مسیر پیشرفت و توسعه هیچ امکان و چشم‌اندازی مشاهده نشود، باز هم باید تصمیم بزرگی بگیریم؛ آیا می‌خواهیم آیه‌های فراوان کتاب آفرینش که بر تغییر، تحوّل، زنده‌شدن پس از مرگ و شکفتن از دل خاک تأکید می‌کنند و نیز آیه‌های کتاب آسمانی را فراموش کنیم که ما را خطاب قرار داده و می‌گویند: «بروید و یوسف و برادرش را جستجو کنید و از رحمت خدا ناامید نشوید، زیرا از رحمت خدا ناامید نمی‌شوند جز گروه کافران»؟!

«یوسف» ما چه چیزهایی هستند که آنها را گم‌ کرده‌ایم؟! آیا می‌خواهیم از جستجوی‌شان دست برداریم و از رحمت خدا ناامید شویم؟! یا به حضرت امیر (ع) تأسّی کنیم و تا آخرین نفس و فارغ از اینکه چه پیش بیاید در مسیر حق که همانا تلاش امیدوارانه برای اصلاح امور است حرکت کنیم؟!

ادامه در فرسته (پست) بعدی 👇

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
[ادامه از فرسته (پست) قبلی]


سیاه‌پوشی، تسلیت‌گویی و عزاداری برای اولیای الهی چه فایده‌ای دارد اگر به آنها تأسی نکنیم، الگو نگیریم و در مسیرشان حرکت نکنیم؟!

در پایان، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات‌تان در ماه میهمانی پروردگار و به‌ویژه شب‌های بربرکت قدر، عید نوروز و سال نو را خدمت شما عزیزان تبریک و شهادت امام علی (ع) را تسلیت عرض می‌کنم.

از پروردگار مهربان خواستارم که هر چه سریعتر، مردم مظلوم غزه را از شر اسرائیل جنایت‌کار رهایی بخشید و ما را در فهم درست مسائل و حلّ آنها از طریق وفاق و همدلی مدد رساند؛ در این راه به سوی تمامی اندیشمندان و دلسوزان دست یاری دراز می‌کنم.

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
تصنیف بوی باران

شعر: فریدون مشیری
آهنگسار: حسین یوسف‌زمانی
آواز: استاد محمدرضا شجریان

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش بحالِ روزگار …
خوش بحالِ چشمه ها و دشتها
خوش بحالِ دانه ها و سبزه ها
خوش بحال غنچه های نيمه باز
خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز
خوش بحالِ جانِ لبريز از شراب
خوش بحالِ آفتاب …
ای دل من ، گرچه در اين روزگار
جامه ي رنگين نمی‌پوشی به كام
باده ي رنگين نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در ميانِ سفره نيست
جامت از آن می كه می‌بايد تهی است
ای دريغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از «ما» اگر کامی نگيريم از بهار …
گر نکوبی شيشه ي غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ …

در بهار و سال پیش رو، از پروردگار مهربان برایتان تندرستی، آرامش، نشاط، توفیق، بهروزی و رضایت خواستارم.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
قطار شهری کرمانشاه؛ مطالبۀ نخبگان و بی‌توجهی مسئولان
خطاب به هر مسئولی که ممکن است برایش اهمّیت داشته باشد!

روزنامه نقدحال، شنبه 23 فروردین 1404

این متن، گزارشی است از تلاش و مطالبۀ پیگیرانۀ جمعی از متخصصان و نخبگان کرمانشاه دربارۀ پروژۀ قطار شهری که متأسفانه با بی‌توجهی و کم‌لطفی مسئولان مواجه شد و عجالتاً مسکوت مانده است؛ باشد که در میان مسئولان جدید، اشخاصی باشند که برایشان مهم باشد، ببینند و واکنش نشان دهند.

در تاریخ 13 آذر ماه 1400، جمعی از دانشگاهیان، اصحاب رسانه و کنشگران مدنی کرمانشاه «کمپین منوریل کرمانشاه» را راه‌اندازی و «درخواست تصمیم‌گیری خردمندانه، شفاف و مشارکتی دربارۀ این پروژه» را خطاب به مسئولان استان در قالب کارزاری مجازی ثبت کردند. خواستۀ اصلی و محوری آنان از مسئولان فقط این بود که باب گفتگوهای نخبگانی را با متخصصان مرتبط با این پروژه باز کنند و مردم را نیز در جریان امور قرار دهند.

پس از چند ماه، حدود 140 نفر از نخبگان علمی، فرهنگی و مدنی استان این مطالبه را امضا و بسیاری از آنها در پشتیبانی از این پویش پیام‌های حمایتی نیز منتشر کردند (مجموع امضاها به حدود 900 نفر رسید).

همان‌طور که احتمالاً حدس می‌زنید، هیچ‌یک از مسئولان تأکیدکننده بر دانش‌بنیانی، مشورت، مردم‌مداری و تخصص‌گرایی به این مطالبۀ جمعی و نخبگانی توجهی نکردند!

بالاخره یک سال بعد، صدای این مطالبه به گوش کارگروه مشورتی شورای فرهنگ عمومی استان رسید و نهایتاً در جلسۀ 124 شورا مصوب شد که استانداری، شهرداری، صدا و سیما و دانشگاه رازی (به‌عنوان نمایندۀ متخصصان مطالبه‌گر) به این درخواست نخبگانی و منطقی واکنش مناسب نشان دهند. جا دارد از اعضای وقت کارگروه و شورای نامبرده به این خاطر تشکر کنم.

در نتیجۀ پیگیری‌های به‌عمل آمده با استفاده از این مصوبه، نمایندگان نخبگان مطالبه‌گر موفق شدند با معاون عمرانی استانداری، استاندار، شهرداری و سازمان قطار شهری کرمانشاه جلساتی برگزار کنند که بسیار امیدبخش بود و جای تشکر دارد امّا متأسّفانه از مرحله‌ای به بعد رها گردید.

در جلسۀ مورّخ 1402/1/16 در معاونت عمرانی استانداری و با حضور شهردار و مسئولان سازمان حمل و نقل ریلی کرمانشاه، مصوّب شد که دانشگاه رازی نقطه‌نظرات، سئوالات و ابهام‌های مورد نظر نخبگان دربارۀ این پروژه را گردآوری، به‌صورت مکتوب به شهرداری اعلام و مدیریت قطار شهری شهرداری نیز ظرف یک هفته پاسخ دهد.

دانشگاه رازی در تاریخ 1402/1/21 یعنی پس از 5 روز، طی نامه‌ای خلاصۀ نقطه‌نظرات متخصصان مطالبه‌گر را در قالب 29 بند به سازمان حمل و نقل ریلی کرمانشاه اعلام و رونوشت نامه را به معاون عمرانی استانداری و شهردار ارسال کرد.

سازمان حمل و نقل ریلی کرمانشاه پس از 33 روز، نقطه‌نظرات متخصصان را طی نامه‌ای و در قالب 8 بند پاسخ داد.

دانشگاه رازی پس از ارائۀ نامۀ سازمان حمل و نقل ریلی به متخصصان و بر اساس نظر آنان در تاریخ 1402/3/17 به معاون عمرانی استانداری اعلام کرد که از دید متخصصان، پاسخ سازمان حمل و نقل ریلی «ناکافی و نیازمند توضیحات تکمیلی و مستند» دانسته شده است.

این مطالبۀ جمعی، دلسوزانه و منطقی در همین نقطه متوقف شد؛ انتظار پیگیری چنین اموری از سوی دستگاه‌های اجرایی دور از انتظار است و لذا هرگاه از سوی متخصصان مطالبه‌گر نیز کسی امکان صرف توان و زمان برای پیگیری این نوع مطالبات خیرخواهانه‌ را نداشته باشد، رها می‌شوند.

آیا مردم نباید نسبت به پروژه‌ای که سه بار تغییر کرده است، چند بار متوقف شده است، هر بار یکی از گزینه‌های اصلی برای تصمیم‌گیری دربارۀ آن «تخریب» بوده و هربار علّت کنار گذاشتن گزینۀ تخریب «هزینۀ بالای تخریب» بوده است بدگمان باشند؟!

دکتر سهراب دل‌انگیزان (استاد اقتصاد دانشگاه رازی) در آذرماه 1403 طی یادداشتی این نگرانی را مطرح کرد که «نکند قطار شهری کرمانشاه از پروژه‌های فیل سفید باشد»! عبارت «فیل سفید» به پروژه‌های اشتباهی اشاره دارد که مسئولان صرفاً به‌خاطر هزینه‌های هنگفتی که صرف‌شان کرده‌اند و نگرانی از واکنش سایرین، مجبور می‌شوند آنها را ادامه دهند و با این کار، فقط میزان خسارت را بیشتر می‌کنند.

نگارنده همچنان امیدوار است که با باز شدن باب گفتگوهای نخبگانی دربارۀ این پروژه و اطّلاع‌رسانی مطلوب به مردم، این پروژه که نماد بی‌توجهی مسئولان به مردم و نخبگان است به سمبل گفتگو، تخصص‌گرایی، مردم‌مداری و همدلی تبدیل شود [ببیند: فریاد منوریل!].

ادامه یادداشت (حاوی تصویر تمام مستندات اشاره شده): 👇
قطار شهری کرمانشاه؛ مطالبۀ نخبگان و بی‌توجهی مسئولان

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
دانشگاه‌ و نقد نظام حکمرانی

رسالت اجتماعی دانشگاه حُکم می‌کند که به نقد اشکالات نظام حکمرانی بپردازد، امّا دانشگاهی می‌تواند به این مهم مبادرت ورزد که از حیث مدیریت نمره‌ای بهتر از مدیریت کلان کشور داشته باشد!

دانشگاهی می‌تواند به نقد تعاملات رانتی نظام حکمرانی کشور بپردازد که درون خودش آلوده به تعاملات رانتی نباشد!

دانشگاهی می‌تواند نظام حکمرانی را به شفافیت، مشارکت و پاسخگویی توصیه کند که خودش در راستای این امور لااقل یک گام واقعی و محسوس برداشته باشد!

دانشگاهی می‌تواند نظام حکمرانی را به عدالت و رفع تبعیض سوق دهد که تبعیض و ناعدالتی درون خودش بیداد نکند!

دانشگاهی می‌تواند نظام حکمرانی را به تخصص‌گرایی نصیحت کند که این مهم را در تصمیم‌سازی‌های درون خودش رعایت کند؛ نه دانشگاهی که با وجود دانشکده‌ها و گروه‌های تخصصی مختلف، تصمیم‌سازی‌های درون آن توسّط اعضای هیئت علمی غیرمرتبط صورت می‌پذیرد!

دانشگاهی می‌تواند زیربنابودن سرمایۀ اجتماعی را به حاکمان یادآور شود که درون خودش سرمایۀ اجتماعی قابل قبولی ایجاد کرده باشد!

دانشگاهی می‌تواند نظام حکمرانی را به سمت خردمندی، عقلانیت و دانش‌بنیانی سوق دهد که امور داخلی خودش را خردمندانه، عاقلانه و مبتنی بر علم و دانش مدیریت کند!

دانشگاهی می‌تواند به اصلاح فرایندها، سازوکارها و رویه‌ها در نظام حکمرانی کمک کند که در گام اوّل، فرایندها، سازوکارها و رویه‌های مستقل از اشخاص را درون خودش نهادینه کرده باشد!

دانشگاهی می‌تواند نظام حکمرانی را به‌خاطر بی‌توجهی به مطالبات مردم نقد کند که خودش برای مشخص‌شدن مطالبات دانشگاهیان سازوکاری تدوین کرده باشد! (مثلاً سایت کارزار درون سازمانی و آئین‌نامه‌ای که مشخص کند با رسیدن امضاهای هر مطالبه به تعدادی مشخص، مسئولان دانشگاه موظفند چه واکنشی نشان دهند)

اگر دانشگاه خود را از لحاظ وضعیت متغیرهای بنیادین پیش‌گفته با نظام حکمرانی کشور مقایسه کنید، آیا نمرۀ بهتری می‌آورد؟!

پیشنهاد راهبردی به دانشگاه‌ها و دانشگاهیان

شاید بهتر باشد در کنار نقد حکمرانی کلان کشور، به نقد و اصلاح حکمرانی درون دانشگاه هم بپردازیم.

اوّلاً، دانشگاه در بهترین حالت ممکن، به اندازه‌ای که نسبت به نظام کلان کشور از حیث حکمرانی و مدیریت وضعیت بهتری داشته باشد، می‌تواند بر اصلاح و بهبود نظام حکمرانی مؤثر واقع شود.

ثانیاً، دانشگاه هم بخشی از جامعه است، اگر اصلاح شود، بخشی از جامعه اصلاح شده است. بنابراین، تمرکز بر اصلاح دانشگاه نه‌تنها به معنای دست‌برداشتن از مسئولیت اجتماعی و تلاش برای اصلاح جامعه نیست، بلکه دقیقاً در همان راستاست.

ثالثاً، اگر دانشگاه بتواند در راستای بهبود متغیرهای بنیادینی مانند شفافیت، مشارکت، پاسخگویی، تخصص‌گرایی، عقلانیت، تخصص‌گرایی، عدالت و ... در درون خود گام‌های مؤثّر بردارد، حتّی اگر هیچ نقد مکتوب یا شفاهی نسبت به نظام حکمرانی منتشر نکند، به‌صورت عملی، از طریق الگوسازی و فرهنگ‌سازی و به‌شکل بسیار مؤثّرتری این کار را انجام داده است.

رابعاً، یکی از گلایه‌ها و توجیه‌های بسیاری دانشگاهیان برای شانه‌خالی‌کردن از ادای مسئولیت اجتماعی در رابطه با نظام حکمرانی این است که بیرون دانشگاه فرمان دست کسان دیگری است و به حرف ما دانشگاهیان هم گوش نمی‌دهند؛ درحالی‌که تأثیرگذاری در شیوۀ مدیریت درون دانشگاه دست‌یافتنی‌تر است.

چرا دانشگاه طی یک برنامۀ مثلا 5 ساله، ریز هزینه‌کرد بودجه خود را شفاف‌سازی نکند؟! و غیره

البته به نظرم، دانشگاه در تعامل با جامعه معنا پیدا می‌کند و حتّی پذیرش کامل مطالب بالا توجیه‌کنندۀ زیست جزیره‌ای دانشگاه نیست.

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
👁‍🗨 تله کابین؛ تیر خلاص بر پیکر زخمی تاق‌بستان
✍️ ملیحه مهدی‌آبادی

به ناگهان غریو شادی از هر گوشه برخاست. رسانه‌های خبری تیتر زدند؛« تکاپوی کرمانشاه برای شکستن طلسم ۲۱ ساله تله کابین تاق‌بستان»، «طلسم ۲۱ ساله تله کابین کرمانشاه می‌شکند» و… حکایت پرغصه ساخت تله کابین تاق‌بستان به قول دوستان ۲۱ ساله است. برای پروژه‌ای که احتمالاً به سرنوشت مواردی که در پی می‌آید دچار خواهد شد.

تخریب تاریخ خیابان مدرس
خیابان مدرس کرمانشاه، خیابانی با چشم‌اندازی زیبا و آجرکاری‌های سنتی بی‌نظیر که خاطره جمعی کرمانشاهیان بود به بهانه نوسازی و سرمایه‌گذاری و رونق بخشی اقتصادی، تخریب شد. آن خیابان، اکنون مانند دندان‌های ریخته شده فردی معتاد می‌ماند که دیدن و قدم زدن در آن جز احساسی مشمئز کننده، خاطره‌ای از آن در ذهن شما نه تداعی می‌کند و نه نقش می‌بندد.

تاریخ دیلمیان؛ قربانی پاساژ فیروزه
 پاساژ فیروزه در جای یکی از قدیمی‌ترین مدارس کرمانشاه ساخته ‌شد اما به بهره‌برداری نرسیده، تخریب شد و دوباره با هیبتی ناهنجار در همانجا، کنار مسجد جامع و بازار کرمانشاه با گذشته‌ای از دوره دیلمیان تا قاجار، در حال ساخت است.
چه حماسه‌ها درباره ساماندهی محوطه تاق‌بستان گفته نشد تا آن حد که بیان‌شد برای ثبت جهانی آثار تاق بستان به تغییراتی نیاز است، اما حاصل آن ساماندهی، این شد که محیطی آرام و دلچسب به فضایی پر آشوب تبدیل شد و کسی دیگر حاضر نیست پرونده ثبت جهانی آن را تهیه کند. می‌گویند در پرونده جهانی محور ساسانی کرمانشاه جایی هم به تاق‌بستان می‌دهیم؛ تاق‌بستانی که کارشناس یونسکو در بازدید از آن هنگام بررسی پرونده ثبت جهانی بیستون پیشنهاد کرد:« از بیستون تا تاق‌بستان را برای ثبت جهانی پیشنهاد کنید.»

شکار شکارگاه خسرو
شکارگاه خسرو همانی است که نظامی گنجوی با این بیت از آن یاد کرد؛ «همان شَهر و دو آب خوشگوارش/ بنای خسرو و جای شکارش» حالا به گفته مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان کرمانشاه قرار است عرصه موجود آن از این هم کوچک‌تر شود، که اگر این اتفاق بیفتد چیزی از آن باقی نخواهد ماند، همان‌طور که از شهر اشکانی – ساسانی و سلجوقی مابین این شکارگاه تا تاق بستان که زمانی ناصرالدین شاه از بقایای آثار آن شهر توصیفی داده بود و در فهرست میراث ملی ایران با نام «کامبانه» به شماره ۲۶ به ثبت رسیده بود حتی خاطره‌ای به یاد نمانده است. اکنون آن شهر تاریخی، در زیر شهرک‌های کارمندان و فرهنگیان فاز ۲ و باغ ابریشم و سه راهی مسکن دفن شده است. عمر این ساخت وسازها به ۵۰ سال هم نمی‌رسد. در این میانه منوریل کرمانشاه هم هست که بلاتکلیف میان ماندن و رفتن و میان مرگ و حیات مانده است.

۲۱ سال خون دل خوردن
۲۱ سال کارشناسان میراث فرهنگی خون دل خوردند و مقاومت کردند که شاید خردمندی بیاید این قصه پر درد را پایانی شیرین بدهد اما نشد که نشد.
حکایت پر درد تاق‌بستان چیست؟ تاق‌بستان به دلیل حجاری‌های بی‌نظیرش که بیانگر اوج هنر روایتگری دوره ساسانی است و داده‌های منحصر بفردی از نقوش، پارچه‌ها و ادوات موسیقی و شکارگاه‌های ساسانی ارائه می‌کند در جهان شهره است. البته تاق‌بستان پیش از ساسانیان، محل زندگی انسان بوده است. انسان‌های اولیه در ضلع غربی تاق‌های تاق‌بستان که اکنون به پارک غربی معروف است سکنی گزیده بودند و اشکانیان دهکده‌ای در آنجا ساختند و مردگان خود را در گورخمره‌های نزدیک روستا دفن می‌کردند تا خاک را آلوده نسازند. بقایای شهری ساسانی تا سلجوقی در ضلع شرقی تاق‌ها تا ۷۰ سال پیش که اریک اشمیت اولین عکس هوایی از تاق‌بستان را گرفت پا برجا بود. عمادالدوله(یکی ازحاکمان کرمانشاه در دوره قاجار) روی پل تاریخی احتمالاً ساسانی در شرق تاق‌ها ساختمانی معروف به مسعودیه ساخت که در سال ۱۳۴۹ توسط شهردار وقت تخریب شد. همچنین حوضی ساخت که در دوره پهلوی اول و دوم گسترش یافت و دریاچه‌ای مصنوعی خلق شد. تاق بستان به تفرجگاه مردم کرمانشاه تبدیل شد.

ادامۀ یادداشت:
تله کابین؛ تیر خلاص بر پیکر زخمی تاق‌بستان

👈 لینک کارزار اعلام مخالفت با احداث تله‌کابین در تاق‌بستان (لطفا امضا بفرمایید):
https://www.karzar.net/210283

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
حل‌مسئله در سازمان‌های گزارش‌محور!

در جوامع توسعه‌یافته، ظهور و رشد تدریجیِ انواع نهادها، قوانین و سازوکارهای مدرن، نتیجۀ ضمنیِ تلاش مستمر بر «حلّ مسئله» بوده است.

تمام جنبه‌های عینی و انتزاعی (سخت‌افزاری و نرم‌افزاری) جهان مدرن را می‌توان پیامدها یا شاخ‌وبرگ‌های تلاش برای «حل مسائل» دانست.

بدیهی است سخت‌افزارها (نهادها، سازمان‌ها و ...) و نرم‌افزارهایی (قوانین، رویه‌ها، فرهنگ و ...) که طی این مسیر ایجاد می‌شوند، نمی‌توانند ناکارآمد باشند.

در چنین بستری، هر اقدام جزئی را که رصد کنیم مشخص می‌شود با حلّ چه مسائلی ارتباط دارد.

درمقابل، در جوامعی مانند ایران، میان «مسائل» ازیک‌سو و «نهادها، سازمان‌ها، سازوکارها، وظایف اداری و اقدامات ساختار رسمی» ازسوی دیگر، شکافی بس عظیم وجود دارد.

در کشور ما، اگر اقدامات و تلاش‌های سازمان‌ها، ادارات و کارکنان آنها را رصد کنیم، خیلی وقت‌ها به جای مسائل واقعی، به «شبه‌مسئله‌ها» یا «مسائل سازمانی» می‌رسیم (سازمانی که بدون فلسفۀ وجودی واقعی ایجاد شده و کلّیتش بی‌اثر و ناکارآمد است، برای ادامۀ حیات با مسائل درونی متعدّدی مواجهه می‌شود که باید حلّ‌شان کند!).

پیش از درگیرشدن جدّی با حل مسائل و حتّی پیش‌از پیدایش استلزامات نگرشی-فرهنگیِ این مهم، به‌تقلید از جهان مدرن سازمان‌ها و اداراتی ایجاد شده است که بودجه، امکانات و کارمندانی دارند. حالا این «شبه‌سازمان‌ها» باید وجود و فعالیت خودشان را توجیه کنند، لذا وظایفی تعریف می‌شود، جلساتی تشکیل می‌گردد، آئین‌نامه‌ها و مهم‌تر از همه، «گزارش‌ کارها»!

سازمان‌ها و ادارات ایران (و بسیاری جوامع مشابه) برای «ارائۀ گزارش‌کار» فعالیت می‌کنند! به بیان دیگر، مسئلۀ آنها «ارائۀ گزارش‌کار» است! و به تعبیر دیگر، فلسفۀ وجودی‌شان این است که باشند و آمار و گزارش‌کار بدهند!

در این بستر، برخی اقداماتی که با نیّت خیر و با هدف اثربخشی و حل مسائل واقعی تعریف می‌‎شوند، طی عبور تدریجی از مراحل پرپیچ‌وخم اداری، به‌مرور از فلسفۀ وجودی خود تهی می‌شوند، رنگ و بوی ساختار را می‌گیرند و نهایتاً به وظیفۀ بی‌اثری تبدیل می‌شوند که سازمان برای «گزارش‌سازی» و «گزارش‌دهی» با تمام توان به آن می‌پردازد!

هر سازمان واقعی نیز ممکن است دچار کاهش بهره‌وری یا حتّی ناکارآمدی شود، امّا در این صورت، به‌شکل طبیعی و بدیهی، عمدۀ توان و زمان خود را بر این مسئلۀ اصلی (ناکارآمدی، کم‌اثری) متمرکز می‌کند و تا زمانی که آن را حل نکرده باشد، نمی‌تواند به کار دیگری بپردازد، امّا ساختار اداری ما با تمام توان به کارها و وظایفش می‌پردازد و بعضی وقت‌ها هم به عنوان یک مسئلۀ حاشیه‌ای اذعان می‌کند که کارآمدی قابل قبولی ندارد!

گاهی اقدامات، جلسات و تلاش‌ها از «عقلانیت» و «مسائل واقعی» فاصله‌ای بسیار شگرفت می‌گیرند، مرزهای مضحک‌بودن را پشت سر می‌گذارد و به اوج ... نزدیک می‌شود!

خیلی دوست دارم این مطالب را با تمرکز بر یک مثال واقعی (اقدام و جلسه‌ای خاص در محیط کاری‌ام) توضیح دهم. شاید در قسمت بعدی یادداشت به این مهم بپردازم امّا قبل از آن، بیان سه نکته زیر را ضروری می‌دانم:

۱. دو حالت تعریف شدۀ بالا برای جوامع توسعه‌یافته و جوامع درحال‌توسعه صفر و یکی نیستند. یعنی این‌گونه نیست که بوروکراسی آنها از اشکالات پیش‌گفته کاملاً مبرّا و ساختار اداری و رسمی ما نیز کاملاً بی‌فایده باشد، این موارد نسبی است. برای توضیح شاید بتوان گفت که مثلاً ساختار اداری آنها ۹۰٪ درگیر مسائل واقعی است و ۱۰ درصد شبه مسئله‌های بوروکراتیک امّا ما به‌ازای هر ۱۰ واحد کارواقعی، مسئله‌مدار واثربخش، درگیر ۹۰ واحد شبه‌مسئلۀ گزارش‌محور می‌شویم.

۲. اکثریت ایرانیان را می‌توان در دو دستۀ بزرگ گنجاند. اوّل، آنها که واقعیت و عمق فجایع و گرفتاری‌ها را می‌بینند، ناامیدند، ورد زبانشان «نمیشه» است و معتقدند در این شرایط هیچ کار مثبتی نمی‌توان انجام داد و دوّم، کسانی که اگرچه خیلی خوش‎‌بین، امیدوار و تلاش‌گر هستند امّا چشم‌شان را روی واقعیت (عمق مسائل و گرفتاری‌ها) بسته‌اند. مسلّماً از هیچ یک از این دو گروه عمده نمی‌توان امید خیری داشت. نگارنده عضو گروه کوچک سوّمی است که واقعیت و عمق فجایع و گرفتاری‌ها را می‌بینند امّا در عین حال، باور دارند که با استفاده از عقل و خرد، می‌توان (و باید) از دل هر شرایطی گام‌های واقع بینانه‌ای را برای حرکت آهسته‌وپیوسته به سمت وضع مطلوب تعیین کرد و برداشت.

۳. به نظرم، رویکرد صحیح این است که با استفاده از همین شبه‌سازمان‌های فشل و کم‌ظرفیت برای اثرگذاری مثبت و محسوس روی برخی مسائل (ولو مسائل جزئی در گام اوّل) تلاش کنیم؛ نمی‌توان زمان را به عقب برگرداند و سازمان‌هایی واقعی را از مسیر رشد طبیعی ایجاد کرد. امیدوارم تلاش‌های مسئله‌مدار به‌مرور در کالبد همین ساختار روح کارآمدی و اثربخشی بدمند و آن را زنده کنند.

کانال وحید احسانی
‼️ نشانه‌شناسی شکست آموزش و پرورش
✍️ علی‌اصغر سیدآبادی

دیروز [31 فروردین 1404] ویدیویی از وزیر آموزش و پرورش منتشر شد که در آن خود را سرباز سردار رادان می‌‌خواند.


علیرضا کاظمی به اعتبار شخصی حق دارد، سرباز هر که دوست دارد باشد و هر کسی را دوست دارد، بستاید، اما آیا به اعتبار وزارت آموزش و پرورش هم چنین حقی دارد؟
فکر می‌کنم این سخنان نشان‌دهنده‌ی نادیده گرفتن اهمیت جایگاهی است که به آن تکیه زده است.

آموزش پرورش رسمی و غیررسمی در ایران بسیار مهم و تاثیرگذار است. فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و خوارزمی و این‌سینا و بسیاری از بزرگان را در دامن خود پرورده است.
وزارت آموزش و پرورش - در وضعیت مطلوبش- تنها وزارتخانه‌ای است که پرورش و آموزش فرزندان ایران در دستان او است. جانشینان احتمالی ممدوحش و بسیار بزرگ‌تر از او هم اکنون در مدارس همین آموزش و پرورش مشغول تحصیلند. او نماینده‌ی دولتی است که عده‌ای از مردم به آن رای داده‌اند که نه تنها بسیاری‌شان چنان تصویر اغراق‌آمیزی از ممدوح وزیر ندارند که ممکن است منتقد عملکرد او باشند. او نماینده‌ی هزاران آموزگاری است که چنین ادبیاتی توهین به جایگاه و شان آنان است.
جایگاه او در موقعیتی بسیار بالاتر از ممدوحش قرار دارد. خوشبختانه گوش دانش‌آموزان به مقامات آموزش و پرورش بدهکار نیستند، وگرنه این درسی ناپسند برای آنان بود.
اوضاع وقتی نگران کننده است که روندی برعکس آن‌چه باید جریان داشته باشد، جریان دارد.

معمولا آن‌جا که سیاست‌های انتظامی و امنیتی کردن فضا پاسخ نمی‌دهد، سراغ رویکردهای فرهنگی و اجتماعی می‌روند، اما پیشنهاد وزیر این است که برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی در میان دانش‌آموزان پای نهادهای انتظامی وسط بیاید. این سیاستی بسیار خطرناک است.

سپردن بخشی از ساز و کار پرورش دانش آموزان به نهادی انتظامی، معنایش این است که نه تنها فهم نهادی از مخاطبان و مسائلشان در وزارت عریض و طویل آموزش و پرورش وجود ندارد که هیچ شناختی از سلسله‌ی ناکامی‌های اجتماعی و فرهنگی نیز وجود ندارد و هزاران بار آزموده دوباره آزمایش خواهد شد. این یعنی شکست کامل آموزش و پرورش!

منبع: کانال تلگرام علی‌اصغر سیدآبادی

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
‼️مرحمت فرموده ما را مس کنید! (در مخالفت با پروژه تله‌کابین طاق‌بستان)
📰 میلکان آنلاین (۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴)

منطقاً، تا جزئیات پروژه‌ای مشخص نباشد، نه می‌توان با آن مخالف بود و نه موافق امّا با وجود اینکه جزئیات پروژه تله‌کابین طاق‌بستان (نقشه طرح، مطالعات فنی، اقتصادی و مکان‌یابی، مجوز میراث فرهنگی و پیوست‌های اجتماعی و زیست‌محیطی) در دسترس نیست، به‌عنوان یک شهروند کرمانشاهی نسبت به آن دید منفی دارم و با آن مخالفم. چرا؟!

1️⃣ نفس اینکه با وجود نقدها، پرسش‌ها و نگرانی‌های نخبگان، سمن‌ها و بخشی از جامعه، مطالعات، مجوزها و پیوست‌های پروژه منتشر نمی‌شود یا لااقل در اختیار متخصصان و دانشگاهیان قرار نمی‌گیرد، حاکی از آن است که مطالعات و پیوست‌های قابل دفاعی وجود ندارد.

2️⃣ هر گونه مداخله در طبیعت یا شهر (به‌عنوان محل زیست اجتماعی) نیازمند مطالعات دقیق و لحاظ‌کردن جنبه‌های متعدد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیست‌محیطی و غیره است؛ چیزی که ظرفیت و توانمندی آن را به‌هیچ‌وجه در ساختار تصمیم‌سازی استان نمی‌بینم:

۱. با ساختار فشلی مواجهیم که عمدۀ بودجه‌اش صرف حقوق کارکنان می‌شود و یکی از محل‌های درآمد آن فروش مجوز تخلّف (جریمه اضافه‌بنا و امثال آن) است

۲. کارنامه‌ای که پیش چشم ماست شامل تغییرات چندبارۀ پروژه‌های میدان امام حسین (ع) و میدان 15 خرداد (لب آب) بعد از اتمام و افتتاح آنها، وضعیت شهرک‌های جدیدی مانند متخصصین، زیباشهر، پردیس و غیره (فاقد انواع فضاهای عمومی لازم) و گل سر سبد همۀ آنها یعنی منوریل/قطار شهری

۳. اینکه درخصوص هدررفت‌های هنگفت سرمایه در نتیجه اشتباهات پروژه‌های قبلی هیچ کس توبیخ نشده و حتّی هیچ توضیح قانع‌کننده‌ای هم ارائه نشده است. ساختار تصمیم‌سازِ غیرپاسخگویی که سنگینی بار مسئولیت تصمیمات خود را احساس نمی‌کند، نیازی هم نمی‌بیند برای دقت تصمیماتش خود را به زحمت بیندازد.

۴. نواقص و اشکالات عدیدۀ شهر که اگر قرار باشد گام روبه‌جلویی برداشته شود انتظار می‌رود از آنها شروع شود شامل بازگشایی شهربازی، اصلاح آسفالت خیابان‌ها، وضعیت ترافیک، سامان‌دهی فاضلاب و غیره

نگارنده در ساختار تصمیم‌سازی استان هنوز توانایی عبرت‌گیری از اشتباهات گذشته (به‌‌ویژه منوریل) را هم نمی‌بیند که حتّی بتوانند بر اساس روش منسوخ آزمون و خطا اندک بهبودی داشته باشند.

3️⃣ سابقۀ تخریب آثار تاریخی و فرهنگی: تجربه نشان داده است که برای تصمیم‌سازان استان، حفظ آثار تاریخی-فرهنگی کمترین اهمّیت و اولویت را داشته است. ساخت و ساز گسترده در حریم طاق‌بستان، شهرک‌سازی و ساخت حوزۀ علمیه روی شهر ساسانی-اشکانی و سلجوقی و در شکارگاه خسروپرویز و تپۀ مرادحاصل، ساخت و گسترش انواع جگرکی، کبابی و غیره در پایین‌دست طاق‌ها که بر اساس عرصه و حریم مصوب سال 1354 حتی غرس اشجار (کاشت درخت) در آن ممنوع بود، بی‌توجهی و آسیب جدّی به نمای سنتی و تاریخی خیابان مدرس و مسجد جامع قدیمی شهر، تخریب کامل بیمارستان تاریخی مسیح با مجوز شهرداری و بسیاری موارد دیگر از شواهد این ادّعا هستند.

این رویۀ نامیمون در مورد تخریب طبیعت و محیط زیست نیز کاملاً صادق بوده‌است (شامل خشک‌شدن بسیاری سراب‌ها و چشمه‌ها)، گویی تصمیم‌سازان استان فقط آهن و بتن را به‌رسمیت می‌شناسند و آب، خاک، درخت و زیبایی‌های طبیعت برای آنها هیچ معنا و موضوعیتی ندارد.

طبق رویکرد رایج مسئولان استان طی ادوار گذشته، با هدف بهره‌گیری از یک فرصت (اثر باستانی، منظر طبیعی یا غیره) خود آن اثر آسیب می‌بیند یا حتّی تخریب می‌شود!

4️⃣ نگرش تجددمآبانه جاری در کشور. دکتر محسن رنانی چند سال پیش طی یادداشتی پیشنهاد کرد که وزارت آموزش و پرورش اصلاح خود را از بازسازی و نظافت سرویس‌های بهداشتی مدارس آغاز کند. به نظرم، این نکتۀ بسیار مهم و دقیقی است که از نگرشی صحیح نشأت گرفته است. حاصل نگاه بلندپروازانه و تجددمآبانه این بوده است که اشکالات موجود را ندیده‌ایم و به جای آن مثلا همه جا فرودگاه‌هایی ساخته‌ایم که ۸۰ درصد آنها توجیه اقتصادی ندارند! اشکالات واقعی ما از جنس و نوعی هستند که مسئولان فخیم‌ ما در شأن خودشان نمی‌بینند به آنها توجه کنند بلکه شأن مسئولان فقط کلنگ‌زنی پروژه‌هایی دهان پرکن از جنس منوریل، تله‌کابین، سد و امثال آن است!

نهایتاً، به‌شخصه ترجیح می‌دهم تا زمانی که ساختار تصمیم‌سازی استان نتواند با استفاده از اشتباهات گذشته‌اش خود (فرایندهای تصمیم‌سازی، نظارت، اجرا و غیره) را اصلاح کند، مسئولان استان به صرف ادای صحیح وظایف ساده و اوّلیه (نظافت، تأمین آب و برق و غیره) اکتفا کنند (اگر می‌توانند!) و اصولاً هیچ کار و مداخلۀ جدیدی انجام ندهند. پیشاپیش از بلندپروازی نکردن آنها بسیار سپاسگزارم.

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
خانواده‌ای از بستگان بعد از سال‌ها از آن سوی کشور به کرمانشاه آمده و مهمان ما بودند. یکی از شب‌ها پیشنهاد کردیم به‌اتّفاق برویم سراب نیلوفر (با فاصلۀ حدود 20 کیلومتر از شهر). زیبایی‌های سراب نیلوفر را که توصیف کردیم خیلی علاقه‌مند شدند، خودمان هم چند وقتی بود به آنجا نرفته و مشتاق بودیم.

اسباب را جمع کردیم و خوش و خرّم زدیم به دل جاده، امّا وقتی رسیدیم با کمال تعجّب دیدیم چراغ‌ها خاموش و همه‌جا تاریک است! در ورودی هم بسته بود! با ناامیدی به در دیگر مجموعه سراب رفتیم، امّا آن هم بسته بود!

خیلی توی ذوق‌مان خورد، سردرگُم بودیم و از همه بدتر اینکه هیچ‌کس هم نبود از او سئوالی بپرسیم و توضیحی بدهد.

ذهنم لبریز شد از افکار منفی؛ اینکه چرا هیچ‌چیز سر جایش نیست، چرا مسئولان پاسخگو نیستند، چرا هیچ‌کس کارش را درست انجام نمی‌دهد، چرا وقتی مشکلی پیش می‌آید هیچ جایی نیست که اگر تماس بگیریم برایش مهم باشد و پیگیری کند، اینکه هر وقت هم می‌خواهیم به تفریح بپردازیم تا یک ساعت ذهن‌مان از مسائل و مشکلات آزاد شود باز هم دچارشان می‌شویم، چرا برخی جوامع باید چنان باشند و ما چنین، اینکه همه فقط به فکر منافع خودشان هستند، رانت و پارتی‌بازی همه‌جا را گرفته، همه دست‌شان توی یک کاسه است، شایسته‌سالاری نیست، برخی با سطح سواد و توانایی اندک در جایگاه‌های اجتماعی و درآمدی بالا و ...

نزدیک سراب، چراغ‌های آبی و قرمز ماشین پلیس راهنمایی که سر پیچ جاده توقف کرده بود چشمک می‌زد. از سر استیصال پیش آنها رفتم، ماجرا را توضیح دادم و با لحنی گلایه‌آمیز در مورد تعطیلی سراب سئوال کردم. بدیهی است می‌دانستم این مسئله به آنها هیچ ارتباطی ندارد امّا ناراحت و پریشان بودم و نیازمند اینکه اعتراضم را جایی و سر کسانی خالی کنم.

افسر راهنمایی و رانندگی شرایط ما را درک و ضمن ابراز بی‌اطّلاعی از علّت تعطیلی مجموعۀ سراب نیلوفر، با لحنی بسیار دوستانه و متواضعانه عذرخواهی کرد؛ عذرخواهی‌اش هم از تعطیلی سراب بود، هم به‌خاطر خراب‌شدن تفریح و ناراحتی ما و هم بابت اینکه باوجود مراجعۀ به او هیچ کمکی از دستش بر نمی‌آمد و اطّلاعاتی هم نداشت که توضیحی بدهد!

احتمالاً به او پاسخ داده باشم که «بزرگواری شماست، شما چرا عذرخواهی می‌کنید؟! و ...»

می‌گویم «احتمالاً» چون واقعاً یادم نیست چه گفتم!

گویی کلام و در واقع نوع مواجهه‌اش عطری داشت که مرا مست کرد!

جمله‌های کوتاهش که تمام شد، گویی از خواب بیدار شده یا از عالمی به عالم دیگر رفته باشم؛ اصلاً تعطیلی سراب نیلوفر، به‌هم خوردن برنامه‌مان، اینکه امشب را با مهمان‌ها چگونه باید بگذرانیم و خلاصه همۀ سیاهی‌ها از ذهنم پاک شد، گویی پنجرۀ ساحتی جدید از زندگی به رویم باز شده باشد، یادم نمی‌آید پیش‌از آن با چنین نوع برخورد و رفتاری مواجه شده باشم، اگر هم بوده است من درک نکرده‌ام.

خلاصه، تجربۀ نابی بود و سال‌ها بود فکر می‌کردم باید سایرین را هم در آن شریک کنم امّا در نگارش و انتشارش کوتاهی کرده بودم؛ شاید بی‌ربط و مضحک باشد، امّا با دیدن این پست از کانال عقل آبی (کانال تلگرامی صدیق قطبی) فکر و احساس کردم چه خوب است من هم این خاطره را قلمی کنم!

کانال معطّر صدیق قطبی را هم خیلی وقت است می‌خواهم معرّفی کنم؛ اگر به‌دنبال بویی، عطری، پرتویی، نغمه‌ای و رهایی‌ای هستید، از دستش ندهید!

دکتر وین دایر در سخنرانی بسیار زیبایی با عنوان «برای هر مشکل راه‌حلّی معنوی وجود دارد» توضیح می‌دهد که هر موقعّیت و رویداد و به‌ویژه آنهایی که «مشکل» تلقّی می‌شوند، فرصتی است برای مواجهه معنوی با امور و انسان‌ها، به‌گونه‌ای که در نتیجۀ آن نوع مواجهه، هم خودمان و هم سایرین برای لحظاتی از مسابقه‌های بی‌پایان و مشغله‌های آزاردهندۀ دنیوی رها شویم و عطر روح‌نواز معنا و معنویت را استشمام کنیم و بگسترانیم.

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
🔲⭕️توسعه ایران کلاشینکف می خواهد!
✍️ مجتبی لشکربلوکی

دکتر لنت پریچت؛ متخصص اقتصادد توسعه است و فارغ التحصیل دکترای اقتصاد از MIT، او ۲۰ سال برای بانک جهانی کار کرده و سه سال هم در در اندونزی و سه سال در هند زندگی کرده و سپس حدود ده سال در دانشکده (مدرسه) حکمرانی هاروارد تدریس داشته. او نظریات جالبی در مورد چگونگی پیدا کردن مسیر توسعه در کشورها دارد.

او می گوید ام۱۶ اسلحه متعارف در ارتش آمریکا است که در مقایسه با کلاشینکف بسیار دقیق‌تر و کشنده تر است، چون کلاشینکف بیش از چند صد متر نمی‌تواند به هدف بزند. اما کلاشینکف (ساخت شوروی) با همه ضعف هایش محبوب‌ترین اسلحه در جهان است! چرا؟ چون کلاشینکف را چنان طراحی کرده اند که به طرز باورنکردنی محکم است؛ مهم نیست با آن چکار کرده و چه بلایی سرش آورده باشید، به محض کشیدن ماشه شلیک می‌کند. آموزش هم نمی خواهد. در واقع به هرکس بخواهید می‌‌‌‌‌توانید بدهید و به‌راحتی استفاده کند. اسلحه آمریکایی خیلی عالی است اما اگر تمیز نگهش ندارید و در شرایط خوبی نباشد شلیک نخواهدکرد. نگهداری و استفاده از آن آموزش جدی می خواهد (رفرنس: دنیای اقتصاد، دکتر جعفر خیرخواهان- لینک)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

مساله اینست که وقتی ام۱۶ با طراحی کامل و بی‌‌‌‌‌نقص را به یک سرباز صفر بیچاره در یک محیط کثیف می‌دهید این اسلحه کار نخواهد کرد. شبیه به همین مساله را در توسعه مناطق، جوامع یا کشورها داریم. اشتیاق و اعتقاد به الگوبرداری از بهترین ها، باعث می شود که برویم سراغ ام۱۶. به‌جای اینکه به طرح‌هایی فکر کنیم که متناسب با شرایط ما باشند. گاهی اوقات تلاش می کنیم بدون فکر کردن طرح‌هایی را از خارج/دیگران/بهترین ها وام بگیریم و آنها را برای سازمان/جامعه/منطقه/کشور خود به کار بگیریم که چنین چیزی در عمل موفق نمی‌شود. بعدش هم هیچ کسی رویش نمی شود که بگوید بابا جان ما اصلا کلاشینکف نیاز داشتیم و نه ام۱۶!
خب چه باید کرد؟

1) اصول توسعه را از الگوهای توسعه تفکیک کنیم. مثال: تضمین حقوق مالکیت جزو اصول توسعه است. یعنی اینکه دارنده یک دارایی که می تواند هر چیزی باشد از جمله کارخانه، تابلوی هنری، ایده کسب وکاری، کد نرم افزاری، آهنگ موسیقی، فیلم سینمایی؛ مطمئن باشد که دارایی اش محفوظ و محترم است و همچنین منافع آن دارایی به خودش برمی گردد و کس دیگری حق دخل و تصرف و تغییر منافع را ندارد حتی حکومت. حالا در یک کشور این مساله حقوق مالکیت رو با الگوی الف حل و فصل می کنند (مثلا قانون گذاری در مجلس) در کشوری دیگر قواعد اخلاقی و هنجارهای اجتماعی. الگو مهم نیست، اصول مهم است.

2) میوه چینی ممنوع! تجربه دیگر کشورهای جهان بسیار گرانبهاست حتما باید آن تجربیات را دید و فهمید. ولی فقط میوه ها را نباید دید بلکه باید ریشه ها را فهمید. مثلا ما دانشگاه، پارلمان و روزنامه را از جهان مدرن می گیریم اما مثل این است که درخت را از کمر قطع می کنیم و بدون ریشه در خاک یکاریم و سپس انتظار بکشیم میوه بدهد.

3) کپی مجاز نیست! تجربه دیگر کشورهای جهان و به خصوص کشورهای موفق، در سه متغیر زمینه ای مهم شکل گرفته است: جغرافیا و تاریخ و فرهنگ. بنابراین ایده بگیریم اما کپی نکنیم.

4) از راه حل شروع نکنیم. از مساله شروع کنیم. اگر می خواهیم توسعه پیدا کنیم باید تمرکز کنیم روی مسایل. سپس با درک عمیق اصول (بند 1)، افتان و خیزان و در یک فرآیند سعی و خطای هوشمندانه و رفت و برگشتی و یادگیری، راه حل اختصاصی (الگوی) خود را پیدا کنیم.

سه مثال:
•سنگاپور مساله ترافیک و آلودگی را با عوارض الکترونیکی سنگین، مالیات بر خودرو و توسعه حمل و نقل عمومی حل می کند اما کپنهاگ آن را با تبدیل شدن به پایتخت دوچرخه جهان.
• آلمان مساله انرژی را با تمرکز بر انرژی بادی و خورشیدی محلی با مشارکت شهروندان از طریق تعرفه های تشویقی برای تولیدکنندگان خانگی حل می کند اما چین با سرمایه گذاری کلان در مزارع خورشیدی و بادی عظیم و استفاده از مقیاس اقتصادی برای کاهش هزینه های تولید انرژی.
• سیستم مسکن اجتماعی با اجاره های تنظیم شده دولتی در وین (اتریش) جواب داده است به گونه ای که پایین ترین نرخ بی خانمانی در اروپا را دارد و ۶۰٪ جمعیت در این واحدها زندگی می کنند. اما در فنلاند با سیاست «اول مسکن!» با ارائه مسکن رایگان یا یارانه ای بدون پیش شرط این مساله را حل کرده است.

5) هیچ راه حلی، راه حل پایانی نیست. تمام راه حل هایی که در سه مثال بالا گفتم نیز ایراد دارند، در طول زمان باید افتان و خیزان یاد گرفت و به پیش رفت.

توسعه یعنی حل مهم ترین و کلیدی ترین مسایل جمعی. ام۱۶ (بهترین تجارب ممکن اما غیرمرتبط با جغرافیا، تاریخ و فرهنگ) را ببنیم، الهام بگیریم ولی رها کنیم و برویم سراغ راه حل هایی که اصول را رعایت می کنند اما الگوی شان با گروه خونی ما سازگار است
کانال وحید احسانی
دربارۀ «جهنّم»
به بهانۀ ساخت جهنّم در فومن توسّط سپاه

نمونۀ جهنّم که سپاه در فومن ساخته خیلی مورد توجه و بحث قرار گرفته است؛ به همین بهانه به‌نظرم رسید که تلقّی‌ام از جهنّم را مطرح کنم.

قرآن دربارۀ آتش جهنّم می‌گوید: «ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى ٱلۡأَفئدَةِ» (آیه 7 سوره همزه)، یعنی «آتشی که از (بر) دلها زبانه می‌کشد».

در قرآن واژۀ «افئده» هیچ‌گاه به‌معنای عضوی مادّی و زیستی به‌کار نرفته؛ بلکه همواره معادل «دل یا قلب» در ادبیات فارسی به کار رفته است، یعنی جایگاه فرضیِ درک، فهم و احساس آدمی.

آتش مادّیِ جهنّم سپاه فقط می‌تواند گوشت، پوست و استخوان را بسوزاند، آتش سوزانندۀ دل از جنس دیگری است.

به‌نظرم، فیلم کوتاه «تولّدت مبارک» اثر «گاسپار پالاسیو» یکی از بهترین چیزهایی است که ماهیت جهنّم را در یک دقیقه نشان می‌دهد.

آژیر خطر به‌صدا در آمده و اعضای خانواده (پدر، مادر و فرزند) با سرعت به سمت زیرزمین (پناهگاه، محل امن) حرکت می‌کنند. هنگام ورود به پناهگاه، پدر خانواده ناگهان بر می‌گردد و به همسر و دخترش می‌گوید: «یادتونه وقتی اینجا را برای روز مبادا آماده می‌کردم مرا مسخره می‌کردید؟! نمی‌گذارم بیایید داخل، اینجوری بیشتر می‌تونم زنده بمونم». همسر و دخترش می‌خواهند اصرار کنند امّا او با اسلحه آنها را تهدید می‌کند و مجبور می‌شوند عقب بروند. مرد تنها وارد زیرزمین می‌شود و در را می‌بندد امّا وقتی چراغ را روشن می‌کند می‌بیند فامیل و دوستانش دور میز تزیین‌شدۀ تولّد منتظر او هستند؛ آژیر خطر فقط برای سورپرایز کردنش بوده است!

فکر می‌کنم جنبه‌های اصلی جهنّم (که عمدۀ آنها در فیلم بالا نمود دارند) به قرار زیرند:

1. مواجه شدن با قبح و زشتی عمل

2. درک این موقعیت که در میانۀ یک معماری، باغ و اثرهنری به‌غایت زیبا و ظریف چه خرابی‌ها و آلودگی‌هایی مرتکب شده‌ایم

3. درک این موقعیت که در مقابل نهایت لطف، مهربانی و محبّت بهترین دوست خود چه ناسپاسی‌ها، جفاها، بی‌انصافی‌ها و نامردی‌هایی کرده‌ایم

4. درک این موقعیت که تمام داستان برای این بوده است که ما به پروانه رستگار شویم امّا درنتیجۀ کوتاهی و خطای خودمان، همچنان کرم باقی مانده‌ایم و از این‌رو، نمی‌توانیم پرواز کنیم و چه بسیار زیبایی‌ها، نعمات و لذّات که توانایی و قابلیت بهره‌بردن از آنها را نداریم.

5. آتش پشیمانی؛ اینکه خودمان چنین کردیم، هم فطرت، وجدان‌ و عقل‌مان شهادت می‌داد که این مسیر غلط و زشت است، هم پیامبران و راهنمایان الهی با تحمّل سختی‌های فراوان پیام، هشدار و توصیه‌های دلسوزانۀ خود را به ما رسانده بودند، اینکه می‌توانستیم چنین نکنیم، می‌توانستیم سربلند و عزیز باشیم.

اصلاً فکر می‌کنم با مرگ دقیقاً با همین صحنۀ سورپرایز تولّد مواجه می‌شویم؛ تمام عالم هستی دور میز تزیین‌شده جمع شده‌اند که درآمدن ما از پیلۀ دنیا و پروانه‌شدنمان را جشن بگیرند؛ تمام ملائک هستی دور میز هستند، فرشته‌های انصاف، مهر، محبّت، عدالت، صداقت، علم، عقل، ایمان، حیا، عفت، زیبایی، نیکویی و غیره.

اِی دل چه اندیشیده‌ای در عُذرِ آن تقصیرها؟ / زان سوی او چندان وَفا زین سوی تو چندین جَفا
زان سوی او چندان کَرَم زین سو خلافُ و بیش و کم / زان سوی او چندان نِعَم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حَسَد چندین خیالُ و ظَنِ بد / زان سوی او چندان کِشِش چندان چِشِش چندان عَطا

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
توسعۀ ایران «برنامۀ ساده» می‌خواهد!

دکتر مجتبی لشکربلوکی در یادداشتی باعنوان «توسعۀ ایران کلاشینکف می‌خواهد!» توضیح می‌دهد که به‌جای رفتن سراغ مدرن‌ترین و بهترین تکنولوژی‌های دنیا، باید به سراغ آنهایی برویم که با شرایط جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی ما سازگاری بیشتری داشته باشند.

او به‌نقل از دکتر جعفر خیرخواهان بیان می‌کند که تفنگ ام16 خیلی از کلاشینکف قابل‌تر و دقیق‌تر است امّا نگهداری آن نیز حسّاس‌تر و نیازمند رعایت جزئیات و نظافت بیشتری است. به همین ترتیب، تحقق سطح بالای دقت و نظافت به‌ویژه در کار جمعی، مستلزم سطح بالاتری از نظم، هماهنگی، سازمان‌یافتگی و آموزش است، چیزی که بسیاری جوامع فاقد آن هستند. چنین جوامعی حتّی اگر پول کافی داشته باشند، بهتر است کلاشینکف بخرند تا برایشان کار کند نه ام16 ی که گیر کند.

نکتۀ بسیار مهمّی است امّا باید توجه داشته باشیم که این مسئله، علاوه بر فناوری‌های عینی و سخت‌افزاری، در مورد فناوری‌های انتزاعی و نرم‌افزاری هم موضوعیت دارد.

یکی از مهم‌ترین و بنیادی‌ترین نوآوری‌های نرم‌افزاری (انتزاعی) عالم مدرن «برنامه» است.

هیچ عاقلی مخالف برنامه نیست امّا چه‌جور برنامه‌ای مناسب ماست و می‌تواند کارآمد باشد؟! به‌نظرم، ما نه امکان تدوین انواع پیچیدۀ برنامه را داریم، نه امکان اجرای آنها را، نه امکان نظارت بر نحوۀ اجرایشان و نه امکان واکنش درست نسبت به کم‌کاری‌ها و موفقیت‌ها در اجرای برنامه!

برنامۀ بسیار دقیق و ظریفی مانند آمایش سرزمین و پیاده‌سازی آن روی نقشه‌های چندلایۀ GIS استلزاماتی دارد که ما فاقد آنها هستیم: داده‌ها و آمار دقیق و معتبر، نیروی انسانی و کارشناسان خبره و باانگیزه، سازمان‌های نظام‌مند، هماهنگ و کارآمد، ثبات مدیریتی و ... .

گاهی فکر می‌کنیم اگر یک تیم خبره گلچین کنیم، آنها می‌توانند چنین برنامه‌ای تدوین کنند امّا این تیم گلچین‌شده نیز مواد خام کار خود را باید از بایگانی ادارات مختلف به‌دست بیاورند؛ بایگانی و آمار و اطّلاعات ادارات مختلف ما نیز از حیث دقّت و اعتبار با برنامۀ دقیق، پیچیده‌ و حاوی شاخص‌های متعدّد تناسب ندارد.

مدیرعامل شرکتی که پروژۀ اسکن پرونده‌های قدیمی یک ادارۀ دولتی را برنده شده بود بعد از چند ماه تعریف می‌کرد که در هنگام برگزاری مناقصه، ادارۀ مورد نظر آمار بسیار دقیقی با رقم یکان به تفکیک نوع کاغذ از تعداد برگه‌های پرونده‌های موجود در بایگانی‌اش ارائه داده بود (مثلا 1 میلیون و 345 هزار و 872 عدد برگۀ A5 و به همین ترتیب در مورد برگه‌های A4 و A3 ) و ما از این مقدار دقّت انگشت‌به‌دهان مانده بودیم، امّآ حالا که به صورت چشمی نصف کار را انجام داده‌ایم، تعداد برگه‌هایی که اسکن کرده‌ایم از دو برابر آماری که اعلام کرده بودند بیشتر شده است!

فرض کنیم توانستیم برنامه‌ای بسیار دقیق و ظریف را مبتنی بر شاخص‌های متعدّد و پیچیده تدوین کنیم، آیا ساختار رسمی و اداری ما، بدنۀ کارشناسی و اجرایی ما ظرفیت اجرا و رصد چگونگی اجرای آن را دارد؟! آیا اگر توانست چگونگی اجرای آن را با دقّت نظارت کند و دقیقاً مشخص شد که چه بخش‌ها و اشخاصی کم‌کاری کرده‌اند و کدام‌ها موفق‌تر بوده‌اند، آیا ظرفیت و توان تشویق و تنبیه متناسب را داریم؟!

گاهی مسائلی بدیهی با راه‌حل‌های بدیهی داریم امّا به‌جای اینکه با حل آنها از وضعیت موجود یه گام محسوس به سمت وضعیت مطلوب برداریم، دائماً در حال زیر و بالا کردن داده‌ها و آمار مختلف، الگوگیری از شاخص‌های پیچیدۀ جوامع مدرن و جلسه‌گذاشتن هستیم که برنامه‌ای دهان‌پرکن تدوین کنیم که در شأن جایگاه رفیع‌مان باشد!

تا چند سال پیش می‌دانستم که تعداد بسیاری از مطب‌های دکترهای متخصص ارتوپد کلان‌شهر محل سکونتم، لااقل به اندازۀ یک طبقه پله داشتند (بدون آسانسور) و در همان حال، سیاست‌گذاران، برنامه‌ریزان و تصمیم‌سازان استان در حال تدوین برنامه‌های پیچیده و هزارشاخص!

همۀ اینها به معنای دفاع از بی‌برنامگی نیست، امّا ما واقعاً باید برنامۀ متناسب و سازگار با واقعیت خودمان را تدوین کنیم.

اصولاً برنامه برای حرکت است از وضع موجود به وضع مطلوب است، حرکتی مبتنی بر حل مسائل و گام اوّل آن شناخت مسائل. تا زمانی که مسائل‌مان را درک نکنیم، در مورد آنها تفاهم و توافقی نسبی حاصلی نکنیم، عزمی جدّی برای حلّ‌شان نداشته باشیم و خلاصه دقیقاً ندانیم می‌خواهیم چه تغییری ایجاد کنیم، تدوین برنامه به کارمان نمی‌آید.

به‌نظرم، ما برای برنامه‌ریزی خیلی بیش از جوامع نظام‌مند و مدرن نیازمند تفکر عمیق، درک واقعیت، مسئله‌شناسی، تعریف مسئله و گفتگو هستیم امّا خروجی کارمان باید برنامه‌هایی خیلی ساده و جمع‌وجور باشد و تأکید و تمرکز آنها بر حیطه‌هایی که در موردشان توافق بیشتری داریم.

همچنین ببینید: دانشگاه‌های ما بی‌گفتگو صاحب برنامه راهبردی شده‌اند!

کانال وحید احسانی
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال وحید احسانی (وحید احسانی)
جایگاه «حفظ نظام» در سیره سیاسی امام علی (ع)
به‌مناسبت عید غدیر

اسلام فقط به سبک‌زندگی مردم مربوط نمی‌شود؛ برای حاکمان و در رابطه با شیوۀ حکمرانی نیز چارچوب‌ها و دستوراتی دارد.

در این میان، جایگاه و اهمیت «حفظ نظام» چگونه است؟

آیا برای حفظ نظام می‌توان سایر دستورات اسلامی را کنار گذاشت؟!

حضرت امیر (ع) حتّی در موقعیت‌های خطیری که حفظ نظام و جان خودش (به‌عنوان امام و حاکم اسلامی) به‌شدّت تهدید می‌شد، برای این مهم از چارچوب‌ها و دستورات اسلامی عدول نکرد و نهایتاً، هم خودش به شهادت رسید و هم امامان بعدی از مدیریت جامعۀ اسلامی طرد شدند.

برخی کارهایی که حضرت امیر (ع) می‌توانست برای «حفظ نظام» انجام دهد امّا چنین نکرد:

🔹دستگیری مخالفان و توطئه‌گران پیش‌از ارتکاب جرم
🔹محدودکردن آزادی بیانِ منتقدان و مخالفان
🔹محدود کردن سهم بیت‌المال و حقوق اجتماعیِ منتقدان و مخالفان
🔹شکنجۀ اسیران و دستگیرشدگان
🔹اعتراف‌گیری از منتقدان و مخالفان در زندان و تحت فشار
🔹تهمت کفر به مخالفان و حتّی کسانی که بر علیه او شوریدند و دست به سلاح بردند
🔹آزادگذاشتن دست نظامیانش برای هرگونه برخورد با مخالفان شورشی
🔹مخفی‌کردن زندگی خود و نزدیکانش از معرض دید مردم
🔹فرورفتن در حلقۀ محافظان و گیت‌ها و امثال آن به‌گونه‌ای که مردم در موقعیت‌هایی نتوانند به‌طور مستقیم با او رودررو شوند
🔹تبدیل صفوف اوّل نماز جماعت به «صفوف تشریفات» به‌‌گونه‌ای که فقط خواص بتوانند در آنها قرار بگیرند
🔹تبعیض قضایی میان طرفداران و نزدیکانش با سایرین
🔹اینکه اجرای حُکم و حدّشرعی برای عموم علنی و برای نزدیکان و طرفدارانش درخفا باشد
🔹سکوت دربرابر غلوهای احتمالی در مورد خودش به‌عنوان امام معصوم و حاکم اسلامی
🔹کنارآمدن با ثروت‌اندوزیِ والیان و منصوبانش
🔹استفاده از روش‌های فریبکارانۀ دشمنانش برای مقابله با آنان
🔹اعطای هرگونه رانت و امتیازویژه به یاران و طرفدارانش

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

بدیهی است که حفظ هر شرکت، تیم یا گروهی که برای پیگیری برخی اهداف تشکیل شده باشد، ضرورتی عقلی است و این مهم در مورد «نظام سیاسی» اهمّیتی دوچندان می‌یابد زیرا ضروریات اوّلیۀ زندگی (نظم، امنیت داخلی و خارجی، خدمات اوّلیه‌ای مانند آّب و برق و ...) به آن وابسته است.

با این وجود، سیرۀ سیاسی حضرت امیر (ع) نشان می‌دهد که «حفظ نظام» «اوجب واجبات» نیست زیرا اگر بود، برای تحقق آن هیچ محدودیتی برای خود و یارانش قائل نمی‌شد.

اگر حضرت امیر (ع) به‌شهادت نمی‌رسید و حکومت از دست امامان بعدی خارج نشده بود، الان می‌شد اینگونه مطرح کرد که «شاید چون امام علی (ع) می‌دانست که با پایبندی به این اصول و چارچوب‌ها هم می‌تواند جان خود و بقاء نظام را حفظ کند از آنها عدول نکرد».

به‌بیان دیگر، می‌شد احتمال داد که «شاید اگر حضرت امیر (ع) واقعاً برای حفظ جان خود و نظام اسلامی احساس خطر می‌کرد، برخی یا تمام اصول و چارچوب‌های حکمرانی بالا را زیر پا می‌گذاشت».

امّا این واقعیت که حضرت (ع) جانش و نظام اسلامی را از دست داد، جای هیچ شکّ و شبهه‌ و ان‌قلتی باقی نمی‌گذارد که در دیدگاه او، «حفظ نظام» اوجب واجبات نبوده است.

امروز عید غدیر است. چرا پیامبر (ص) در چنین روزی در صحرا توقف کرد تا کاروان‌های پشت‌سر برسند و کاروان‌های جلوتر بازگردند تا بر ولایت علی (ع) تأکید کند؟!

آیا علی (ع) یک نام است یا یک شیوۀ حکمرانی؟!

به‌فرض (محال)، آیا اگر علی (ع) حاکم می‌شد امّا از شیوه‌های معاویه استفاده می‌کرد، خواست پیامبر (ص) ادا شده بود؟! یا اتّفاقاً، تأکید بر علی (ع) به این خاطر بود که او تنها کسی بود که می‌توانست جامعه را بارعایت این اصول و چارچوب‌ها مدیریت کند؟!

یعنی آیا در معرفی علی (ع)، «کیستی شخص ولی و حاکم» اصل بود یا «چیستی شیوۀ مدیریت و حکمرانی»؟!

همچنین ببینید (حاوی منابع ادّعاهای مطرح‌شده در این متن):

علی (ع) و اجرای حُکم خدا به‌هرقیمت! (دربارۀ حجاب اجباری)
خدا را شکر که علی (ع) نیست!
سلسله‌نوشتار قلّۀ ولایت ( ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹)
شیعیانِ غیرعلی!

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://www.tgoop.com/notesofvahidehsani
Forwarded from کانال اختصاصی رضا نصری (Reza Nasri)
روشن باشد: ایران آغازگر این درگیری نبود. این یک حمله پیش‌دستانه نبود. این اقدام، نقض فاحش حقوق بین‌الملل بود — اقدامی بی‌پروا و تجاوزکارانه از سوی یک رژیم یاغی و نسل‌کش — که علیه یک کشور مستقل، در میانه‌ی مذاکرات، و با هدف قرار دادن عامدانه‌ی زیرساخت‌های غیرنظامی صورت گرفت.
2025/06/14 11:37:06
Back to Top
HTML Embed Code: