🔴 سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در گرامیداشتِ روز سعدی در شیراز
زمان: جمعه ۳۱ فروردین، ساعت ۱۸
مکان: شیراز، خیابان ستارخان، نرسیده به بیمارستان خدادوست، نبش کوچه ۲۲، مجتمع شیرازمال، طبقه دوم
جهت ثبتنام رایگان به دایرکت اینستاگرام بوکلند پیام دهید: اینجا
@mostafamalekian
زمان: جمعه ۳۱ فروردین، ساعت ۱۸
مکان: شیراز، خیابان ستارخان، نرسیده به بیمارستان خدادوست، نبش کوچه ۲۲، مجتمع شیرازمال، طبقه دوم
جهت ثبتنام رایگان به دایرکت اینستاگرام بوکلند پیام دهید: اینجا
@mostafamalekian
⭕️ پارادوکسهایِ معنویّت
کسانی که اهلِ معنویّتاند چه کسانی که در واقع به صورتِ نظری دربابِ معنویّت کار کردهاند و چه کسانی که اهل کارورزیِ معنوی هستند یا اهلِ نوعی ورزهیِ معنوی هستند، معتقد به یک سلسه اموری هستند که از آن به پارادوکسهایِ (Paradox) معنوی تعبیر میکنم. پارادوکسهایِ معنویّت، متناقضنماهایی هستند که هر انسانِ معنوی دیر یا زود در زندگیاش با این متناقضنماها آشنایی پیدا میکند. این متناقضنماها به حسبِ ظاهر از نظر منی که عاشق نیستم، از نظر منی که معنوی نیستم، واقعاً متناقضاند امّا در باطن متناقض نیستند. از این نظر ازشان به "پارادوکسهایِ معنویّت" تعبیر میکنیم.
1️⃣ پارادوکسِ صلح با شمشیر
پارادوکسهای معنویّت را معنویانِ جهان، عارفان، عالمانِ اخلاق، و کسانی که به روانشناسیِ معنویّت میپردازند، شماره کردهاند. مهمترین این پارادوکسهایِ معنویّت یکی پارادوکسِ معروفی است که از آن به "پارادوکسِ صلح با شمشیر" تعبیر میکنند. انسانِ معنوی در مرحلهای از زندگی احساس میکند که آرامش را با شمشیر - شمشیری که حضرتِ عیسی در دو انجیل از چهار انجیل از ایشان نقل شده است، مراد میکردند - صلحی همراه با شمشیر. صلحی فقط با شمشیر. شکی نیست که صلحِ همراه با شمشیر، پارادوکسیکال (Paradoxical) است.
2️⃣ پارادوکسِ مردن در حال زیستن یا مرگِ پیش از مرگ
پارادوکسِ دوّمی که اهلِ معنا هم فراوان به آن توجّه کردهاند پارادوکسی است که میگوید زندگی را تا از دست ندهی بدست نمیآوری . بنابراین زندگی بدون مردن امکانپذیر نیست. نه مردن بعد از زندگی، مردن پیش از زندگی. زندگی بدونِ مردن امکانپذیر نیست. یعنی زندگی از دلِ مرگ بیرون میآید که این یک پارادوکسِ معنوی است.
3️⃣پارادوکسِ فرزانگیِ ابلهان
پارادوکسِ دیگر که از پارادوکسهایی است که خیلی محّلِ توجّهِ افراد قرار گرفته است. یک پارادوکسِ مشهوری است (که اهلِ معنا فراوان از آن ذکر کردهاند) که ابلهان نوعی فرزانگی دارند. اهلِ معنا بالمآل میرسند به اینکه در ابلهان، در ساده دلان، نوعی فرزانگی وجود داشته که خردمندان، فیلسوفان، حکیمانِ مشهور چه بسا از این فرزانگی سود میجستهاند. "فرزانگی ابلهان" باز نوعی پارادوکسِ معنوی است.
4️⃣پارادوکسِ قوّتِّ ضعفها
پارادوکسِ معنویِ دیگری هم که باز در اینجا میخواهم عرض کنم پارادوکسی است که در اینجا از آن به "پارادوکسِ قوّتِّ ضعفها" تعبیر میکنم. اهلِ معنا گفتهاند بسیاری از این ضعفهایِ آدمی قوّت آدمی هستند. اگر این ضعفها در انسان نمیبودند در واقع قوّتهایی در انسان نمیبودند. ضعفی که قوّت است و ضعفی که نبودش ضعف است.
5️⃣پارادوکسِ خشونتِ عشق
از میان پارادوکسها هم یکی "پارادوکسِ خشونتِ عشق" است. عشق به نظر میآید نباید خشونت داشته باشد ولی وقتی ما میگوییم خشونتِ عشق یعنی عشق نوعی خشونت در آن وجود دارد. این خشونتِ عشق در واقع همین چیزی بود که بیان کردم؛ یعنی اینکه هر انسانی که انسانهایِ دیگر را دوست میدارد و اهلِ احسان به انسانهایِ دیگر است، چارهای جز این ندارد که این خشونت را باید تحمّل کند. فرقِ خشونتِ عشق با خشونتِ نفرت در اینجاست که خشونتِ عشق متوجّهِ خودِ من است و خشونتِ نفرت متوجّهِ دیگران.
انسانی که عاشق است، فقط خشن است، امّا نسبت به خودش خشن است؛ یعنی فقط ناخوشایندهایِ خودش را، فقط ناپسندهایِ خودش را، باید تحمّل بکند. همهیِ انسانهایِ عاشقِ انسانهایِ دیگر، اینجور بودهاند.
➖سخنرانی شهادت اوج خشونت عشق ،سال84
@mostafamalekian
کسانی که اهلِ معنویّتاند چه کسانی که در واقع به صورتِ نظری دربابِ معنویّت کار کردهاند و چه کسانی که اهل کارورزیِ معنوی هستند یا اهلِ نوعی ورزهیِ معنوی هستند، معتقد به یک سلسه اموری هستند که از آن به پارادوکسهایِ (Paradox) معنوی تعبیر میکنم. پارادوکسهایِ معنویّت، متناقضنماهایی هستند که هر انسانِ معنوی دیر یا زود در زندگیاش با این متناقضنماها آشنایی پیدا میکند. این متناقضنماها به حسبِ ظاهر از نظر منی که عاشق نیستم، از نظر منی که معنوی نیستم، واقعاً متناقضاند امّا در باطن متناقض نیستند. از این نظر ازشان به "پارادوکسهایِ معنویّت" تعبیر میکنیم.
1️⃣ پارادوکسِ صلح با شمشیر
پارادوکسهای معنویّت را معنویانِ جهان، عارفان، عالمانِ اخلاق، و کسانی که به روانشناسیِ معنویّت میپردازند، شماره کردهاند. مهمترین این پارادوکسهایِ معنویّت یکی پارادوکسِ معروفی است که از آن به "پارادوکسِ صلح با شمشیر" تعبیر میکنند. انسانِ معنوی در مرحلهای از زندگی احساس میکند که آرامش را با شمشیر - شمشیری که حضرتِ عیسی در دو انجیل از چهار انجیل از ایشان نقل شده است، مراد میکردند - صلحی همراه با شمشیر. صلحی فقط با شمشیر. شکی نیست که صلحِ همراه با شمشیر، پارادوکسیکال (Paradoxical) است.
2️⃣ پارادوکسِ مردن در حال زیستن یا مرگِ پیش از مرگ
پارادوکسِ دوّمی که اهلِ معنا هم فراوان به آن توجّه کردهاند پارادوکسی است که میگوید زندگی را تا از دست ندهی بدست نمیآوری . بنابراین زندگی بدون مردن امکانپذیر نیست. نه مردن بعد از زندگی، مردن پیش از زندگی. زندگی بدونِ مردن امکانپذیر نیست. یعنی زندگی از دلِ مرگ بیرون میآید که این یک پارادوکسِ معنوی است.
3️⃣پارادوکسِ فرزانگیِ ابلهان
پارادوکسِ دیگر که از پارادوکسهایی است که خیلی محّلِ توجّهِ افراد قرار گرفته است. یک پارادوکسِ مشهوری است (که اهلِ معنا فراوان از آن ذکر کردهاند) که ابلهان نوعی فرزانگی دارند. اهلِ معنا بالمآل میرسند به اینکه در ابلهان، در ساده دلان، نوعی فرزانگی وجود داشته که خردمندان، فیلسوفان، حکیمانِ مشهور چه بسا از این فرزانگی سود میجستهاند. "فرزانگی ابلهان" باز نوعی پارادوکسِ معنوی است.
4️⃣پارادوکسِ قوّتِّ ضعفها
پارادوکسِ معنویِ دیگری هم که باز در اینجا میخواهم عرض کنم پارادوکسی است که در اینجا از آن به "پارادوکسِ قوّتِّ ضعفها" تعبیر میکنم. اهلِ معنا گفتهاند بسیاری از این ضعفهایِ آدمی قوّت آدمی هستند. اگر این ضعفها در انسان نمیبودند در واقع قوّتهایی در انسان نمیبودند. ضعفی که قوّت است و ضعفی که نبودش ضعف است.
5️⃣پارادوکسِ خشونتِ عشق
از میان پارادوکسها هم یکی "پارادوکسِ خشونتِ عشق" است. عشق به نظر میآید نباید خشونت داشته باشد ولی وقتی ما میگوییم خشونتِ عشق یعنی عشق نوعی خشونت در آن وجود دارد. این خشونتِ عشق در واقع همین چیزی بود که بیان کردم؛ یعنی اینکه هر انسانی که انسانهایِ دیگر را دوست میدارد و اهلِ احسان به انسانهایِ دیگر است، چارهای جز این ندارد که این خشونت را باید تحمّل کند. فرقِ خشونتِ عشق با خشونتِ نفرت در اینجاست که خشونتِ عشق متوجّهِ خودِ من است و خشونتِ نفرت متوجّهِ دیگران.
انسانی که عاشق است، فقط خشن است، امّا نسبت به خودش خشن است؛ یعنی فقط ناخوشایندهایِ خودش را، فقط ناپسندهایِ خودش را، باید تحمّل بکند. همهیِ انسانهایِ عاشقِ انسانهایِ دیگر، اینجور بودهاند.
➖سخنرانی شهادت اوج خشونت عشق ،سال84
@mostafamalekian
🔴 روز سعدی گرامی باد
🗣مصطفی ملکیان:
🔹 اخلاق سعدی یک اخلاق پا در زمین است .
🔹در اخلاق سعدی بیشتر اخلاق مصلحت اندیشانه را می بینم، این اخلاق با فهم عرفی ما سازگار است .
🔹بیشترین تأثر در اخلاق سعدی تأثر از اخلاق رواقی است.
🔹در جامعه ما که فتیله اخلاقیات دارد روز به روز پایین کشیده می شود، به جای اینکه شعارهای بلند پروازانه بدهیم به اخلاق سعدی التزام بورزیم.
🔹ما متأسفانه در مقام عمل از کمترین اخلاقیات برخورداریم اما در مقام ادعا همه گویا می خواهیم به افلاک برسیم، و این یک تضاد خیلی فاحشی است؛ باید برگردیم به یک اخلاق خیلی ساده .
➖سخنرانی اخلاق سعدی،فروردین۹۷
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
🔹 اخلاق سعدی یک اخلاق پا در زمین است .
🔹در اخلاق سعدی بیشتر اخلاق مصلحت اندیشانه را می بینم، این اخلاق با فهم عرفی ما سازگار است .
🔹بیشترین تأثر در اخلاق سعدی تأثر از اخلاق رواقی است.
🔹در جامعه ما که فتیله اخلاقیات دارد روز به روز پایین کشیده می شود، به جای اینکه شعارهای بلند پروازانه بدهیم به اخلاق سعدی التزام بورزیم.
🔹ما متأسفانه در مقام عمل از کمترین اخلاقیات برخورداریم اما در مقام ادعا همه گویا می خواهیم به افلاک برسیم، و این یک تضاد خیلی فاحشی است؛ باید برگردیم به یک اخلاق خیلی ساده .
➖سخنرانی اخلاق سعدی،فروردین۹۷
@mostafamalekian
⭕️رابطه باور و احساس چگونه است و کدام علت دیگری است؟
✍مصطفی ملکیان
🔹چهار نظر در این مورد داده شده است:
- این دو رابطه علی و معلولی ندارند. دیوید هیوم به این رای قائل بود.
- باور برای احساس علت است ولی نه برعکس یعنی علیت یک طرفه ی باور برای احساس.
- احساس برای باور علت است و آن هم علیت یک طرفه.
این سه تا تقریبا امروز طرفدار ندارند و چهارمین نظر این است که این دو رابطه دیالکتیکی دارند. باور و احساس رابطه علی و معلولی دارند. و هر کدام برای یکدیگر علت می شوند.
🔹 جریان عمده روان شناسی امروز بر نظریه چهارم است، ولی در همین قول یک نزاعی است که هنوز فیصله یافته نیست و آن نزاع این است که بین این دو وزن کدام بیشتر است؟ اینجا سه قول وجود دارد. یعنی همان مقدار که باور علت برای احساس می شود احساس هم همین مقدار علت برای باور است و هم عِدل و هم ترازو هستند. این قول کمتر طرفدار نسبت به دو قول دیگر دارد.
🔹قول دیگر این است که باورها قوی تر از احساسات هستند و باورها بیشتر علت می شوند برای احساسات. این قول در تاریخ باعث ادبار شده است.
قول آخر هم قول ویلیام جیمز است که من هم به این قائلم که احساسات و عواطف از باورها قوت بیشتری دارند و بیشتر علت می شوند برای باورها.
🔹این قوی بودن باور یا احساس از این جهت مهم است که مشخص می کند که جوهره شخصیت و منش هر فرد کجاست. هسته ی مرکزی شخصیت هر فرد کجاست. ویلیام جیمز هسته اصلی را احساس و عاطفه می داند و قول ارسطویی باورها هسته اصلی شخصیت را تشکیل می دهند. عرفا طرفدار ویلیام جیمزند. " هر چیز که در جستن آنی، آنی" یا به گفته علی بن ابیطالب " قمیته کل امریء ما یحسنه" ارزش هر کسی به اندازه آن چیزی است که آن را دوست دارد. چه چیزی را دوست دارید تو ارزش آن را دوست داری. اگر ثروت دوست داری به اندازه ثروت ارزش داری اگر معرفت را دوست داری ارزش آن را داری. وزن تو را احساس و عاطفه ات مشخص می کند ببین احساس و عاطفه ات مجذوب و مقهور چه چیز است.
🔹عرفای ما می گفتند لبَ آدمی، طلب آدمی است. بگو در بازار دنیا طالب چه هستی تا بگویم چقدر قیمت داری. جستجوگری و احساس وعاطفه ی تو مهم است.
کلام ما از صدر ظهور ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) اینکه باورها از احساسات مهمترند از ارسطو پذیرفته شد و وارد کلام و الهیات ما شد. اگر از متکلم مسلمان، مسیحی یا یهودی بپرسید که خط فاصل مومنان از کافران کجاست می گویند عقایدشان است. می گویند عقایدشان باید صادق باشد. اگر بگویید کسی هزار نیکی کرده است می پرسند به وجود خدا و زندگی پس از مرگ معتقد است یا نیست. یعنی عقاید برایشان مهم است. مثلا اولین مساله رساله عملیه در هر رساله ای این است که می گوید در اصول دین نمی توانید تقلید کنید در فروع فقط می توانید تقلید کنید. در اصول هر کسی با نیروی استدلال گر خودش عقایدی داشته باشد.
▫️مصاحبه تعلیم و تربیت،۱۳ اسفند ۹۶
@mostafamalekian
✍مصطفی ملکیان
🔹چهار نظر در این مورد داده شده است:
- این دو رابطه علی و معلولی ندارند. دیوید هیوم به این رای قائل بود.
- باور برای احساس علت است ولی نه برعکس یعنی علیت یک طرفه ی باور برای احساس.
- احساس برای باور علت است و آن هم علیت یک طرفه.
این سه تا تقریبا امروز طرفدار ندارند و چهارمین نظر این است که این دو رابطه دیالکتیکی دارند. باور و احساس رابطه علی و معلولی دارند. و هر کدام برای یکدیگر علت می شوند.
🔹 جریان عمده روان شناسی امروز بر نظریه چهارم است، ولی در همین قول یک نزاعی است که هنوز فیصله یافته نیست و آن نزاع این است که بین این دو وزن کدام بیشتر است؟ اینجا سه قول وجود دارد. یعنی همان مقدار که باور علت برای احساس می شود احساس هم همین مقدار علت برای باور است و هم عِدل و هم ترازو هستند. این قول کمتر طرفدار نسبت به دو قول دیگر دارد.
🔹قول دیگر این است که باورها قوی تر از احساسات هستند و باورها بیشتر علت می شوند برای احساسات. این قول در تاریخ باعث ادبار شده است.
قول آخر هم قول ویلیام جیمز است که من هم به این قائلم که احساسات و عواطف از باورها قوت بیشتری دارند و بیشتر علت می شوند برای باورها.
🔹این قوی بودن باور یا احساس از این جهت مهم است که مشخص می کند که جوهره شخصیت و منش هر فرد کجاست. هسته ی مرکزی شخصیت هر فرد کجاست. ویلیام جیمز هسته اصلی را احساس و عاطفه می داند و قول ارسطویی باورها هسته اصلی شخصیت را تشکیل می دهند. عرفا طرفدار ویلیام جیمزند. " هر چیز که در جستن آنی، آنی" یا به گفته علی بن ابیطالب " قمیته کل امریء ما یحسنه" ارزش هر کسی به اندازه آن چیزی است که آن را دوست دارد. چه چیزی را دوست دارید تو ارزش آن را دوست داری. اگر ثروت دوست داری به اندازه ثروت ارزش داری اگر معرفت را دوست داری ارزش آن را داری. وزن تو را احساس و عاطفه ات مشخص می کند ببین احساس و عاطفه ات مجذوب و مقهور چه چیز است.
🔹عرفای ما می گفتند لبَ آدمی، طلب آدمی است. بگو در بازار دنیا طالب چه هستی تا بگویم چقدر قیمت داری. جستجوگری و احساس وعاطفه ی تو مهم است.
کلام ما از صدر ظهور ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام) اینکه باورها از احساسات مهمترند از ارسطو پذیرفته شد و وارد کلام و الهیات ما شد. اگر از متکلم مسلمان، مسیحی یا یهودی بپرسید که خط فاصل مومنان از کافران کجاست می گویند عقایدشان است. می گویند عقایدشان باید صادق باشد. اگر بگویید کسی هزار نیکی کرده است می پرسند به وجود خدا و زندگی پس از مرگ معتقد است یا نیست. یعنی عقاید برایشان مهم است. مثلا اولین مساله رساله عملیه در هر رساله ای این است که می گوید در اصول دین نمی توانید تقلید کنید در فروع فقط می توانید تقلید کنید. در اصول هر کسی با نیروی استدلال گر خودش عقایدی داشته باشد.
▫️مصاحبه تعلیم و تربیت،۱۳ اسفند ۹۶
@mostafamalekian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️︎مصطفی ملکیان در این گفتار، این ادعا که تعبّد نیز مانند پزشکی، رجوع به متخصص است، مورد نقد قرار میدهد.
او ویژگیهایی را برای فردِ متخصص بر میشمرد که در پیامبر و یا عالِمِ دینی وجود ندارد.
@mostafamalekian
او ویژگیهایی را برای فردِ متخصص بر میشمرد که در پیامبر و یا عالِمِ دینی وجود ندارد.
@mostafamalekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مصطفی ملکیان: بیش ترین شرف انسانی برای من وقتی احساس شده است که در محضر استادی معلمی نشسته ام
@mostafamalekian
@mostafamalekian
❇️خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند.
✍️مصطفی ملکیان
🔹دينداری به معنای داشتن يك سلسله معارف و عقائد درباره خدا نيست: ” حاقّ مطلب را ميتوان بدين صورت تقرير كرد: خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند - گاهی به عنوان تأمين كننده آب و نان ،گاهی به عنوان پشتوانه اخلاقی ،گاهی به عنوان دوست، و گاهی به عنوان محبوب. اگر مفيد از كار درآيد، آگاهی دينی بيش از اين نميخواهد. آيا خدا واقعاً وجود دارد؟ چگونه وجودی دارد؟ چيست؟ اينها پرسشهايي بسيار، پر شمار ولی بيربط [ به حقيقت دين] اند.
🔹در تحليل نهايی،نه خدا،بلكه زندگي،زندگی بيشتر، زندگی ای عظيمتر، غنيتر،و ارضاء كننده تر غايت دين است. عشق به زندگی، در هر مرتبه ای از شكوفايی سائقه دين است“.
💢تنوع دين در روزگار ما،مقدمه مصطفي ملكيان بر كتاب
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹دينداری به معنای داشتن يك سلسله معارف و عقائد درباره خدا نيست: ” حاقّ مطلب را ميتوان بدين صورت تقرير كرد: خدا را نميشناسند،فهم نميكنند؛ بلكه به كار ميگيرند - گاهی به عنوان تأمين كننده آب و نان ،گاهی به عنوان پشتوانه اخلاقی ،گاهی به عنوان دوست، و گاهی به عنوان محبوب. اگر مفيد از كار درآيد، آگاهی دينی بيش از اين نميخواهد. آيا خدا واقعاً وجود دارد؟ چگونه وجودی دارد؟ چيست؟ اينها پرسشهايي بسيار، پر شمار ولی بيربط [ به حقيقت دين] اند.
🔹در تحليل نهايی،نه خدا،بلكه زندگي،زندگی بيشتر، زندگی ای عظيمتر، غنيتر،و ارضاء كننده تر غايت دين است. عشق به زندگی، در هر مرتبه ای از شكوفايی سائقه دين است“.
💢تنوع دين در روزگار ما،مقدمه مصطفي ملكيان بر كتاب
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
🔹"توهّم"، یعنی بریدن از واقعیت، منشأ همهی گناهانی است که ما، در ارتباط با خدا، همنوعانمان، و عالَم هستی مرتکب میشویم امّا "تخیل"؛ درست برخلافِ توهّم که آدمی را از واقعیتها دور میکند، او را به واقعیتها نزدکی میکند: "ما از تخیل خود، نه برای گریختن از جهان، که برای پیوستن به آن بهره میجوییم." همان طور که توهّم بزرگترین دشمن و مانع اخلاقی زیستن است، تخیّل بزرگترین یار و مُمدِّ حیاتِ اخلاقی است
🔹مرز میان توهّم و تخیّل، در واقع، مرز میان تصدیق و تصوّر است. یک زن اگر تصدیق کند، یعنی بپذیرد، که مرد است دستخوش توهّم است، امّا اگر فقط تصوّر کند، یعنی بینگارد، که مرد است از قدرت تخیّل بهرهمند است و آن را به کار گرفته است.
@mostafamalekian
🔹"توهّم"، یعنی بریدن از واقعیت، منشأ همهی گناهانی است که ما، در ارتباط با خدا، همنوعانمان، و عالَم هستی مرتکب میشویم امّا "تخیل"؛ درست برخلافِ توهّم که آدمی را از واقعیتها دور میکند، او را به واقعیتها نزدکی میکند: "ما از تخیل خود، نه برای گریختن از جهان، که برای پیوستن به آن بهره میجوییم." همان طور که توهّم بزرگترین دشمن و مانع اخلاقی زیستن است، تخیّل بزرگترین یار و مُمدِّ حیاتِ اخلاقی است
🔹مرز میان توهّم و تخیّل، در واقع، مرز میان تصدیق و تصوّر است. یک زن اگر تصدیق کند، یعنی بپذیرد، که مرد است دستخوش توهّم است، امّا اگر فقط تصوّر کند، یعنی بینگارد، که مرد است از قدرت تخیّل بهرهمند است و آن را به کار گرفته است.
@mostafamalekian
پدیدارشناسی هنر و ادبیات
🔈 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست معرفی کتاب «پدیدارشناسی هنر و ادبیات» | بوکلند مارکیز| تهران
@mostafamalekian
@mostafamalekian
🗣مصطفی ملکیان:
🔹بهترین زندگی، آن است كه انسان در آن دستخوش توهم عدم تناهی نباشد. كسانی كه به تناهی زندگی توجه نمیكنند، به یك نوع خیالپردازی و رویابافی دچار میشوند و زندگیشان از واقعیت به دور میافتد. تناهی انواعی دارد كه سه قسم مهمترین آنهاست: اول تناهی عمر، دوم تناهی داناییها ما و سوم، تناهی تواناییها ما. بهترین زندگی را باید در میان تناهیها جستوجو كرد.
(پ.ن: این تصویر توسط هوش مصنوعی و متناسب با این متن ساخته شده است)
@mostafamalekian
🔹بهترین زندگی، آن است كه انسان در آن دستخوش توهم عدم تناهی نباشد. كسانی كه به تناهی زندگی توجه نمیكنند، به یك نوع خیالپردازی و رویابافی دچار میشوند و زندگیشان از واقعیت به دور میافتد. تناهی انواعی دارد كه سه قسم مهمترین آنهاست: اول تناهی عمر، دوم تناهی داناییها ما و سوم، تناهی تواناییها ما. بهترین زندگی را باید در میان تناهیها جستوجو كرد.
(پ.ن: این تصویر توسط هوش مصنوعی و متناسب با این متن ساخته شده است)
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان
🔹ابن سینا میگوید عارف از هیچ چیزی ملول نمیشود. چون همه چیز دم به دم برایش نو است. ملالت ناشی از این است که ما به چیزی عادت میکنیم و کم کم از داشتن آن چیز سیر و ملول میشویم. عارف جهان را دم به دم درحال نو شدن میبیند. بنابراین هرچیزی را انگار اوّلین بار است که دارد میبیند.
@mostafamalekian
🔹ابن سینا میگوید عارف از هیچ چیزی ملول نمیشود. چون همه چیز دم به دم برایش نو است. ملالت ناشی از این است که ما به چیزی عادت میکنیم و کم کم از داشتن آن چیز سیر و ملول میشویم. عارف جهان را دم به دم درحال نو شدن میبیند. بنابراین هرچیزی را انگار اوّلین بار است که دارد میبیند.
@mostafamalekian