Telegram Web
کیست که به شما کمک کند ؟ خداوند . روزه یکی از راه‌های مسلم رسیدن به حق است. روزه ، زیست نیرو را از اسارت غذا رها کرده ، به شما ثابت می‌کند که در واقع ، این خداوند است که حیات را در بدن شما حفظ و نگاهداری می‌کند.

و وسوسه‌ی شیطان این است ؛ به محض آن‌که ذهن به " غذا " فکر می‌کند ، شما میل به خوردن پیدا می‌کنید...

کنترل نفس ، ایمن‌ترین راه برای کسب سلامتی و شادی است . بر نفس خود حاکم بودن و برده‌ی حواس خود نبودن ، یکی از بالاترین مواهب و نعمات است. اگر سیستم برق‌رسانی را با الکتریسیته زیاده از حد ، شارژ کنید ، می‌سوزد. زمانی که از پرخوری اجتناب می‌کنید یا وقتی که روزه می‌گیرید ، زیست نیرو استراحت کرده و خود را دوباره‌سازی می‌کند.

اگر ماشین‌تان درست کار نکند شما آن را به تعمیرگاه می‌برید. ماشین برای مدتی درست کار می‌کند و باز عیب دیگری پیدا می‌نماید و شما ناگزیرید که مجدداً آن را به تعمیرگاه ببرید. همین‌کار باید در مورد بدن انجام شود. آثار فیزیکی روزه بی‌نظیر است. روزه‌ی آب پرتقال برای سه روز به‌طور موقت بدن را پاک می‌کند ولی روزه‌ی طولانی مدت ، حکم پیاده‌ کردن و سوار کردن مجدد لوازم ماشین بدن را دارد. بدنتان به محکمی فولاد می‌شود. ولی چنانچه به یک تجدید قوای همیشگی نیاز دارید ، باید تمام مدت مراقب باشید که چه چیزی را و در چه زمان ، وارد بدن خود می‌کنید.


شری شری پاراماهانسا یوگاناندا
کتاب انسان در جستجوی جاودانگی


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
حتی اگر بزرگ‌ترین گناهکار روی زمین هستید ، آن را فراموش کنید

هیچگاه خود را خطاکار ننامید ، شما بنده خداوند هستید. حتی اگر گناهکارترین فرد روی زمین هستید ، آن را فراموش کنید.
اگر واقعاً تصمیم گرفته‌اید آدم خوبی باشید ، دیگر گناهکار نیستید. « حتی یک آدم کاملاً پلید ، هنگامی که از همه‌ی پلیدی‌ها دوری می‌گزیند ، صرفاً و منحصراً برای آن‌که خداوند را پرستش کند ، ممکن است به‌علت تصمیم صادقانه و پرهیزکارانه‌ای که گرفته جز نیکوکاران محسوب شود. او به فوریت به صورت مرد پرهیزکاری درآمده ، به آرامشی بی‌پایان دست خواهد یافت. اوه ، ارجونا ، به همه اطمینان بده کسی که طالب حق باشد هرگز نابود نمی‌شود. »  باگواد گیتا lX:30-31
با وجدانی پاک شروع کنید و بگویید : « من همواره ادم خوبی بودم و خواب می‌دیدم که بد هستم. » و این واقعیت دارد. شیطان فقط یک کابوس است و به روح تعلق ندارد.

وسوسه ، زهری است آغشته در شکر که مرگ آن حتمی و مسلم است. نشاطی که مردم در این دنیا به دنبال آن هستند ناپایدار و بی‌دوام است. سرور ربّانی ، پایدار و ازلی است. به دنبال چیزیباشید که پایدار است و برای رد کردن لذایذ موقتی زندگی ، سرسخت باشید. شما باید چنین رفتار کنید. اجازه ندهید نفسانیات بر شما حاکم شود. هرگز فراموش نکنید که خداوند یگانه واقعیت موجود است. عشق واقعی پدر کیهانی در قلبتان با شما قایم موشک بازی می‌کند. نشاط واقعی شما در گرو تجربه روح ازلی است.

انسان غرق در رویای جهل و غفلت ، تصور می‌کند که از بیماری ، غم و فقر رنج می‌برد.
یک‌بار شاه جاناکا ، قدیس بزرگ و مشهور هند ، سخت در حال عبادت بود ، ناگهان فریاد زد : امروز چه کسی در معبد من است ؟ تصور می‌کردم من تنها هستم ولی حالا می‌بینم که خدای لایزال در اینجاست. و این « خود » کوچک ، این یک مشت استخوان ، در واقع ، من نیست ، این وجود نامتناهی است که در جسم من است. من در مقابل خودم تعظیم می‌کنم و گل‌هایی تقدیم خویش می‌نمایم. »
شما هم یک‌روز به این واقعیت آگاه می‌شوید. آن‌وقت دیگر تصور نمی‌کنید وجودی فانی ، مرد یا زن ، هستید. می‌دانید که یک روح هستید ، ساخته شده به تصویر خداوند . و « این که روح خداوند در شما ماوا دارد » قرنتیان 3:16

روح بوسیله زنجیرهای نفسانیات ، وسوسه‌ها ، ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها به بدن متصل شده و تمام مدت سعی دارد خود را رها کند. اگر شما بلاانقطاع آن زنجیری که شما را به هوشیاری فانی متصل کرده ، بکشید ، روزی دستی از غیب می‌رسد ؛ مداخله می‌کند و زنجیر را باز کرده شما را آزاد می‌سازد.

خود را در مقابل وسوسه و غم ، به کمک برهان و ارتباط با خداوند ، حمایت کنید.
در باگواد گیتا خداوند می‌گوید : « انسان جاهل ، نه تنها از فطرت متعالی من به‌عنوان خالق کل آفرینش ، بلکه از حضور من در درون خود نیز ، غافل است. » باگواد گیتا lX:11
عقل و خرد به شما حکم می‌کند که جسم محدود و فیزیکی نیستید ، بلکه روح نامتناهی هستید ، تفکر و تعمق ، خاطره خود واقعی را در شما بیدار می‌کند و سبب می‌شود آنچه را تصور می‌کردید هستید ، فراموش کنید. اگر شاهزاده‌ای مست وارد محله فقیرنشینی شود و‌ هویت واقعی خود را به‌کلی فراموش نماید ، شروع به ناله و زاری کرده می‌گوید : « من چقدر فقیر هستم. » ولی دوستانش به او خندیده و می‌گویند : « کجای کاری پدر آمرزیده ، تو یک شاهزاده هستی ، از خواب بیدار شو . »

شما هم در حالت فریب و گمراهی دچار وضعیت مشابهی می‌شوید و تصور می‌کنید موجودی فانی ، درمانده ، در حال مبارزه و بدبخت هستید.
هر روز باید آرام بنشینید و با اعتماد و اطمینان به خود بگویید : « من نه تولد و نه مرگ ، نه نژاد ، نه پدر و نه مادری دارم. من روح پر فتوح هستم. من او هستم. من شادی نامتناهی هستم. » یکی از اشعار سوامی شانکارا 
اگر بطور پیوسته و مکرر در مکرر ، شب و روز این افکار را به خود تلقین کنید ، نهایتاً متوجه آنچه هستید خواهید شد : روحی فناناپذیر .

وسوسه ، طمع ، وابستگی به انسان‌ها  و متعلقات ، بنده‌ی نفسانیات بودن ، غفلت از ماهیت خدایی ، بی‌هدفی و زندگی ماشینی ، بدترین دشمنان شادی شما هستند. چه هنگام کار و چه بیکاری ، همواره ذهنتان متوجه حق باشد. در آن‌صورت واقعاً شاد خواهید بود و به‌طور واقعی زندگی می‌کنید.

اگر از زندگی کنونی خود خسته شده‌اید و با وجود این تمام مدت آن را با متلقات بیشتر و بیشتر و هوس‌های بیشتر برای کسب تجارت بیش‌تر پر می‌کنید ، راه خود را گم کرده‌اید. مطمئن‌ترین راه برای دوری گزیدن از وسوسه ، برخوردار بودن از یک زندگی طبیعی است : زندگی هماهنگ با خداوند ، لذا یک زندگی غیرطبیعی را دنبال نکنید و از دنیایی که از عطا کردن شادی به شما قاصر و درمانده است ، ناامیدانه انتظار شادی نداشته باشید. زندگی پر ارزش‌تر از این‌هاست.

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
بدخلقی‌ها به‌دنبال ذهن خالی می‌روند

فکر خلاق بهترین پادزهر برای کسالت و بی‌حوصلگی است. بدخلقی هنگامی گریبان‌گیر شما می‌شود که در یک وضعیت روحی منفی و غیرفعال هستید. وقتی ذهن خالی است ، دقیقاً موقعی است که می‌تواند ملال‌آور شود ، و هنگامی که شما کسل و بی‌حوصله هستید ، شیطان به سراغتان می‌آید و نفوذش را بر شما اعمال می‌کند. بنابراین فکر خلاق را در خود تقویت کنید. هرگاه از نظر فیزیکی فعالیتی نداشتید ، سرتان را به کاری گرم کنید. آن‌قدر خودتان را مشغول کنید که وقت سرخاراندن و بی‌حوصلگی نداشته باشید.

فکر خلاق ، شگفت‌انگیز است - نظیر زندگی کردن در دنیایی دیگر . هر فردی باید این قدرت را در خود رشد دهد. به ندرت اتفاق افتاده است که قبل از انجام سخنرانی به حرفهایی که باید بزنم فکر کنم. ولی به موضوع مورد نظرم فکر میکنم‌ و روحم شروع به گفتن چیزهایی شگفت می‌کند. هنگامی که شما خلاقانه فکر می‌کنید ، نه به جسم توجه دارید و نه به حالت روحی‌تان . شما با خداوند ، هم‌آهنگ می‌شوید. آگاهی انسانی ، به تصویر آگاهی خلاق کردگار ساخته شده ، که از طریق آن همه‌چیز ممکن و میسر است ، و چنانچه ما در آن هوشیاری زندگی نکنیم. به‌صورت مجموعه‌ای از خلقیات نامئنوس درمی‌آییم. با تفکر خلاق ، ما این خلقیات را نابود کرده و پاسخ همه مسائل‌مان را پیدا می‌کنیم ، همین‌طور پاسخ سوالات دیگران را .

بدخلقی‌ها ، مانند سرطان ، آرامش روح را از بین می‌برند. به‌همین دلیل آدم بی‌حوصله نمی‌تواند از مشکلاتش رهایی یابد. یادتان باشد ، صرفنظر از اینکه چقدر دنیا به شما دهن‌کجی کرده باشد ، شما اجازه ندارید بدخلق باشید. شما در ذهنتان می‌توانید فاتح باشید. پس از شکست خوردن ، فرد به شکست خود اعتراف می‌کند. ولی فردی که ذهنش فتح نشده باقی مانده است ، اگر دنیا در مقابلش خاکستر شود ، بازهم فاتح است.

شما دوست دارید زندانی باشید یا فاتح ؟ با اسیر کردن خود در بند خُلقیات ، چگونه می‌خواهید به جنگ زندگی بروید ؟ به‌محض این‌که اجازه می‌دهید کسالت و افسردگی برشما غالب شود ، اراده‌تان فلج می‌گردد. افسردگی ، مغز را تیره می‌کند و قضاوت را مختل می‌سازد ، به‌گونه‌ای که کوشش‌های شما به‌هدر می‌رود.


پاراماهانسا یوگاناندا
کتاب انسان در جستجوی جاودانگی


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
فائق آمدن بر وسوسه‌ها

- هر عملی یک همتای ذهنی دارد. ما با قدرت فیزیکی‌مان کارها را انجام می‌دهیم ولی اصل و مبدا آن فعالیت ، ذهن ماست که توسط راهنمای درون هدایت می‌شود. دزدی عملی پلید است. ولی عمل پلیدتر ، ارتکاب جرم ذهنی است که عمل فیزیکی دزدی را طرح‌ریزی می‌کند. هر کار زشتی را که می‌خواهید از خود دور کنید ، ابتدا آنرا از ذهن بیرون بیندازید. اگر شما فقط روی عمل فیزیکی تمرکز پیدا کنید ، کنترل کردن آن وسوسه بسیار دشوار می‌شود. همواره روی ذهن تمرکز پیدا کنید: فکرتان را تصحیح کنید ، در این صورت اعمال خودشان به خودی خود درست خواهند شد.

- هربار که فکر بدی وارد ذهنتان می‌شود ، آنرا بدور بیاندازید. در آن صورت شیطان نمی‌تواند کاری صورت دهد. ولی هربار که فکر نادرستی را وارد ذهن کردید ، بدانید که به‌طرف شیطان حرکت کرده‌اید. شما تمام‌وقت بین خوب و بد در حرکت هستید؛ برای فرار ، باید جایی بروید که دست شیطان به‌شما نرسد : در اعماق روحتان ، در قلب پروردگار .

- فضیلت و پاکی ریشه در ضعف و سستی ندارند. برعکس ، کیفیت‌هایی قوی هستند که با نیروهای اهریمنی جدال می‌کنند. این در یَدِ قدرت شماست که انتخاب کنید تا چه حد مایل هستید پاکی ، زیبایی و نشاط معنوی را نه‌تنها از طریق اعمال ، بلکه در افکار ، احساسات و آرزوهایتان ، متجلی سازید ...
ذهنتان را از آلودگی‌ها پاک کنید ، خواهید دید خداوند همیشه با شماست. شما ندای او را می‌شنوید که به زبان قلب‌تان با شما صحبت می‌کند. شما حضور و تجلی او را در هر گُل و بوته‌ای ، در شمیم گل سرخ در هر فکر گذرائی حس می‌کنید. « قدیسین آنهایی هستند که قلبی پاک دارند: به‌همین دلیل می‌توانند خداوند را ببینند. » انجیل متی 5:8

- بهترین روش برای فائق آمدن بر وسوسه ، از طریق مراقبه است. هرچه بیشتر مراقبه کنید خواهید دید چگونه بر شادی شما افزوده می‌شود.

- وقتی ذهن را متوجه درون می‌سازید ، مشاهده می‌کنید که چقدر چیزهای خوبی در درون هست که در بیرون وجود ندارند.

- اگر می‌توانستید فقط به روحتان نگاه کنید که در واقع انعکاس کامل خداوند ، در درون شماست ، مشاهده می‌کردید که همه‌ی آرزوهایتان برآورده شده است.

- در غیاب شادی درونی ، انسانها به شیطان پناه می‌برند. تمرکز بر روی خدای خوبی  و برکت ، ما را به خوبی نزدیک و از آن برخوردار می‌سازد.

- نفس می‌کوشد ، از کانالهای مادی ، اشتیاق دائمی و ارضا‌ناپذیری را که روح به حق دارد ، ارضا کند. ولی نه‌تنها این هدف را برآورده نمی‌کند ، بلکه بر بدبختی انسان می‌افزاید. عطش روح هرگز با زیاده‌روی در ارضا نفسانیات ، برطرف نمی‌شود. اگر انسان به این واقعیت پی ببرد و بر نفس خود غالب شود ، و آنوقت بتواند احساسات خود را کنترل کند ، زندگی او به انوار فیّاض ربانی ، مزیّن می‌شود ، اگرچه که هنوز در کالبد جسمانی‌اش قرار دارد. پس از غلبه بر نفس ، بجای آنکه برده‌ی آرزوها و مطامع مادی شود ، دقتش متوجه قلب که جایگاه احدیت است ، برمی‌گردد.


پاراماهانسا یوگاناندا
کتاب او کجاست ؟


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سخن بزرگان

بیچاره شیطان که در کره خاکی بدنام شده؛ زیرا شیطان چیزی جز ذهن خود ما نیست وما برای آنکه خود را تبرئه کنیم تمام کینه و دشمنی ها و بی‌رحمی های خودرا در وجود شیطان جا داده ایم!

موریس_مترلینگ

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
4_611260419876585683.mp4
5.7 MB
با سلام خدمت دوستان و همراهان همیشگی کانال حقیقت متافیزیک🌺🌹❤️💙
این کلیپ به راز اصوات در هر چاکرا اشاره میکند.
بسیار تاثیر گذار است .👌

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
‍ مدیتیشن_ذن

روش انجام این مدیتیشنِ ساده و جالب را یاد بگیرید و زندگی ای آرام تر را با آن تجربه کنید.

وقتی کسی از یک راهبِ ذن می‌پرسد که چگونه مراقبه کند، او در پاسخ می‌گوید: «من هیچ کاری نمی‌کنم، فقط خالی می‌نشینم و این تمامِ چیزی است که انجام می‌دهم».

بسیاری از بزرگانِ مدیتیشن درباره نحوه انجامِ مدیتیشن این گونه گفته‌اند: «تنها آرام و آگاه باشید».

این نوع از مدیتیشن شیوه مراقبه راهبانِ ذن است. اگر تنها خالی و بی‌حرکت بر سرِ جای‌تان بنشینید، در واقعِ در حالِ انجامِ مدیتیشنِ ذن هستید. اکنون به شما خواهیم گفت که چگونه یک فردِ غیر روحانی نیز می‌تواند آن را انجام دهد.

نکته اصلی این است که چگونه می‌توان از درون، ساکن و خالی بود.

مراقبه ذن روشی است که ما را به تدریج به حالت سکون، آرامش مطلق و خالی شدنِ ذهن می‌رساند.
با این که مدتی طول می‌کشد تا به این روش تسلط پیدا کنید، این مدیتیشن یکی از ساده‌ترین و البته مؤثر‌ترین تکنیک‌های مدیتیشن است.
قبل از شروعِ این مراقبه ضروری است که برخی نکات را در موردِ ذهن‌تان بیاموزید.
ذهنِ ما (یا‌‌ همان مغزِ بیولوژیکی‌مان) شامل دو قطعه راست و چپ است (نیمکره‌های راست و چپِ مغز). هر کدام از نیمکره‌ها کارکردِ خاصِ خودشان را دارند که با کارکردِ دیگری متفاوت است.
نیمکره چپ به منطق، کلام، فلسفه، ریاضی، علوم و... مربوط شده و تمامیِ مراحلِ تفکر در این نیمکره صورت می‌گیرد.
از طرفِ دیگر نیمکره راست به موضوعاتی نظیرِ موسیقی، هنر، نقاشی، عشق و احساساتِ دیگر مربوط می‌شود.
نیمکره راست روندِ مراقبه را تسهیل می‌کند.
نیمکره راست تفکر انجام نمی‌دهد. این قسمت به منبعِ بی‌نهایتی از خلاقیت مرتبط است.
در این قسمت ایده‌ها و افکار از فرآیندِ منطقی تفکر سرچشمه نمی‌گیرند، بلکه هر ایده شکل گرفته به صورتِ یک جرقه آنی از خلاقیت است.
این بخش فکر نمی‌کند، این بخش احساس می‌کند.
در مدیتیشنِ ذن ما از نیمکره راستِ مغزمان استفاده می‌کنیم تا بتوانیم ذهنمان را از افکار خالی نماییم.
شروع تمرین :
بنشینید به طوری که پا‌های‌تان شکلی صلیب مانند به خود بگیرند و ستون فقرات‌تان را راست نگه دارید. هر کدام از دستانتان را رویِ را‌‌ن‌هایتان قرار دهید (با نشستن به این شیوه، راست نگه داشتنِ ستون فقرات و لمس کردنِ ران‌ها با دست‌ها، احتمالِ به خواب رفتن‌تان از بین می‌رود).

حال به دستِ چپِ خود نگاه کنید. فقط نگاه کنید. از قسمتِ چپِ بدنِ خود آگاه شوید. به دستِ چپ‌تان نگاه کنید اما ذهن‌تان را خالی از هر گونه فکری نگاه دارید. اجازه ندهید هیچ فکر و خیالی به ذهن‌تان راه پیدا کند. تنها بدونِ فکر به دستِ چپ‌تان نگاه کرده و سعی کنید که تنها قسمتِ چپِ بدن‌تان را احساس کنید... قسمتِ چپ را احساس کنید.

این کار نیمکره راستِ مغزتان را فعال می‌کند. هنگامی که نیمکره راستِ مغز فعالیت می‌کند، در نتیجه آن افکار ناپدید می‌شوند (البته باید چند جلسه این روش را تمرین کنید تا بتوانید از آن پس فوراً افکار را ناپدید کنید).

حالا یک دمِ عمیق بکشید... بشمارید 1

سپس عمیقاً بازدم کنید... بشمارید 2

دوباره یک دم عمیق... بشمارید 3

دوباره یک بازدمِ عمیق... بشمارید 4

این تنفسِ عمیق را ادامه دهید تا به 10 برسید.

پس از 10 نیز به شمردنِ نفس‌هایتان ادامه دهید 11... 12... 13... اما دیگر لازم نیز نفسِ عمیق بکشید، تنها نفس‌های عادیتان را بشمارید. اگر در میانه راه شماره نفس‌هایتان را فراموش کردید ایرادی ندارد، از اول شمارش را شروع کنید.

این دم و بازدم و شمارش را به مدتِ 30 دقیقه ادامه دهید. پس از آن دوباره تا شماره 10 دم و بازدمِ عمیق بکشید.
برایِ روزِ اول تا همین جا کافی است؛ اما به یاد داشته باشید که این گامِ اول است.

این مدیتیشن را به مدتِ یک هفته انجام دهید.

هفته دوم
حال تغییراتی را در این مدیتیشن اعمال کنید. فرآیندِ مدیتیشن همانندِ آنچه که در قبل گفته شد باقی می‌ماند، اما حالا به جای شمردنِ دم و بازدم، تنها دم‌ها را می‌شماریم. این بدین معنی است که ابتدا در تنفسِ عمیق دم‌ها و بازدم‌ها را تا 10 می‌شماریم. سپس شمارشِ تنفسِ عادی را از 11 شروع کرده و این بار فقط دم‌ها را می‌شماریم. این کار را نیز به مدتِ یک هفته ادامه دهید.

هفته سوم
این مدیتیشن را به صورتِ روزانه و به مدتِ نیم ساعت در هر روز ادامه دهید. اما در این هفته شمارش را متوقف کنید. تنها دم و بازدم انجام دهید: دم... بازدم... دم... بازدم. تنها از دم و بازدم‌تان آگاه باشید. این کار را به مدتِ یک هفته انجام دهید.

هفته چهارم
به شیوه‌ای که در ابتدا گفته شد بنشینید
نه بشمارید ونه بر دم وبازدمتان تمرکز کنید.تنفس خودش ادامه می‌یابد ولی لازم نیست از دم وبازدمتان آگاه باشید
تنها به آرامی بنشینید.

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سفر روح بسوی کمال

... روح‌هایی که هنوز به مرتبه‌ی کمال نرسیده‌اند و از همسانی ربانی با ذات احدیت ناآگاهند ، پس از مرگ جسم فیزیکی ، بطور خود به خود وارد مرتبه‌ی شناخت حق نمی‌گردند. ما به تصویر خداوند خلق شده‌ایم ولی به‌دلیل همسانی با جسم فیزیکی ، نقایص و محدودیت‌های این جسم را به خود گرفته‌ایم. تا زمانی که انسان نسبت به فناپذیری خود هوشیار است و از این مرتبه صعود نکرده ، نمی‌تواند به حق بپیوندد.

شاهزاده‌ای از کاخ سلطنتی فرار کرد و به محله‌ی فقیرنشینی رفت. به‌علت لاابالی‌گری و آمیزش با افراد ناصالح ، به‌تدریج هویت اصلی خود را از دست داد. فقط زمانی که پدر ، او را پیدا کرد و به کاخ سلطنتی برد ، به یاد آورد که یک شاهزاده است.

بطور مشابه ، ما فرزندان پادشاه عالم هستیم که از خانه‌ی معنوی خود فرار کرده‌ایم. ما آنچنان طولانی خود را در قفس تن زندانی کرده‌ایم که میراث ربانی خویش را فراموش نموده‌ایم. از زمانی که به زمین آمده‌ایم نقصان‌ها و آرزوهای جدیدی را رشد داده‌ایم. بنابراین ناچاریم یا همه‌ی آرزوهایمان را برآورده سازیم یا با افزایش خرد ، آن آرزوها را از بین ببریم و یا به کلی از آنها کناره بگیریم. با وجود این ، ماهیت آرزو چنین است که هربار شخصی به آرزویی می‌رسد ، شوق به تکرار آن تجربه در او افزایش می‌یابد مگر اینکه ذهنش بسیار قوی باشد.

ارجح است انسان آرزوهای کوچک و بی‌اهمیت خود را برآورده سازد ، چون با این‌کار از بند آنها رها می‌شود. البته لازم است این عمل با کمک خرد و قوه‌ی تمییز انجام شود ، وگرنه حتی آرزوهای کوچک ممکن است با قدرتی بیش‌تر و تقویت‌ شده به وسیله‌ی تجربه‌ها ، مجدداً بازگردند. برای نمونه افرادی که علاقه به کشیدن سیگار دارند ، اغلب این.طور منطق تراشی می‌کنند : « من امروز هرقدر دلم خواست سیگار می‌کشم و از فردا لب به آن نمی‌زنم. » پس از چند بار تکرار ، آنها متوجه می‌شوند که عادتی را که در ذهن تثبیت کرده‌اند و رها کردن آن دیگر برایشان مشکل است. این موضوع در مورد هر خواسته‌ای مصداق پیدا می‌کند.

خداوند دیکتاتور نیست که ما را به این دنیا بفرستد و بعد دستور و فرمان دهد که چه بکنیم و چه نکنیم. او به ما اراده داده تا هرچه دوست داریم انجام دهیم. ما داستان‌های زیادی درباره‌ی اهمیت نیکی می‌شنویم ولی اگر همه ما پس از مرگ ، مستقیماً به بهشت برویم ، پس چه فایده‌ای بر نیکی کردن در دوران حیات مترتب است ؟ اگر در پایان حیات ، پاداش همه‌ی ابنای بشر یکسان باشد ، چرا ما آدمی طماع و خودخواه نباشیم ، چون راه شیطان آسان‌ترین راه برای دنبال کردن است. ضمنا‍ً در چنین شرایطی لزومی به تقلید و تبعیت از زندگی قدیسین نیست چون خوب و بد ، یکسان به بهشت می‌روند.

از طرف دیگر اگر نقشه خداوند این بود که همه‌ی ما به جهنم برویم ، دیگر لزومی نداشت که نگران اعمال خود در این دنیا باشیم. اگر قرار بود زندگی‌های ما شبیه اتوموبیل باشد ، آیا ارزشی داشت که متوجه و مراقب اعمال و کردار خود باشیم ؟ وقتی اتوموبیل‌ها کهنه و از کار افتاده می‌شوند آنها را در خرابه‌‌ای روی هم انبار می‌کنند و این پایان کارشان است. اگر زندگی انسان همین چند صباح است ، لزومی به خواندن کتب مقدس یا تمرین کنترل نفس نیست.


پاراماهانسا یوگاناندا
کتاب انسان در جستجوی جاودانگی


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
اشباح چه هستند

تاکنون داستان‌های متعددی درباره اشباح ، شیاطین , جادوگرها و جن‌ها شنیده‌اید. فقط تعداد معدودی ادعا کرده‌اند که تجاربی با این موجودات داشته‌اند. برخی ازین افراد - که شخصاً می‌شناختم - از قوه تجسم بسیار قوی یا بیمار‌گونه‌ای رنج می‌بردند و آنچه می‌دیدند زاییده‌ی قوه تخیّلشان بود.

در قرن شانزدهم ، اعتقاد به جادو و جادوگری بسیار رایج بود و صدها نفر به گمان این‌که با شیطان در ارتباط هستند به مرگ محکوم می‌شدند. ژاندارک یکی ازین قربانیان بود. حتی مسیح که بیماران را شفا می‌داد و هدفی جز خیر و نیکی نداشت ، متهم بود که با شیطان در تماس است. این حقیقت دارد که گاهی اوقات افرادی که شیطان در آنها رسوخ کرده بود ، مسیح را می‌شناختند. و به او می‌گفتند: « ما را آزاد بگذار . ای مسیح نصرانی ، ما چه زیانی به تو رسانده‌ایم ؟ آیا تو آمده‌ای که ما را از بین ببری ؟ ما می‌دانیم تو که هستی ، روح مقدس . » ( انجیل لوقا 4:34 )
مسیح ، خود از شیطان و ارواح خبیثه سخن گفته بود. او ارواح خبیثه را از جسم افراد بیرون می‌راند و در یک مورد معروف است که آنها را به بدن یک عده قو انداخته بود. ( انجیل لوقا 4:1-13 )

دنیای دیگری بنام دنیای مثالی که از دید آدمیان پنهان است وجود دارد. ساکنین آن لباسهایی از جنس نور بر تن دارند. به علت نداشتن بدن فیزیکی ، آنها « اشباح » نامیده می‌شوند. به‌طور معمول آنها محدود به فضایی هستند که در آن بسر می‌برند ، همان‌گونه که ما محصور در دنیای فیزیکی هستیم. اگر برای ارواح خبیثه‌ای که در دنیای مثالی هستند کار ساده‌ای بود که در کره زمین نفوذ کنند و به ما صدمه بزنند ، ما تمام مدت در وحشت زندگی می‌کردیم. در کره زمین به اندازه کافی وحشت و ناامنی وجود دارد. ایا میلیون‌ها جرم تمام مدت در هوا پراکنده نیستند ؟ مسلماً خداوند اجازه نمی‌دهد که دخالت جن‌ها ، دردی به درهای ما بیافزاید.

با وجود این موجودات سماویِ کمی بنام ارواح سرگردان وجود دارند. آنها بدلیل وابستگی شدید به دنیا ، اسیر دنیا هستند و بدشان نمی‌آید برای لذایذ حسی ، به هیئت فیزیکی درآیند. آنها اغلب دیده نمی‌شوند و قدرت این را هم ندارند که به انسان معمولی صدمه بزنند. ارواح سرگردان که گاهی موفق می‌شوید به جسم و ذهن فردی رسوخ کنند و این صرفاً در صورتی است که آن شخص تعادل روحی نداشته و یا ذهنش را تهی از فکر و خالی نگاه داشته باشد. درست مثل این می‌ماند که شما ماشینی را قفل نکرده ، آن را با کلیدِ روی سوئیچ ، در جایی رها کنید ، آدم ولگردی ممکن است وارد ماشین شده و آن را برباید . ارواح سرگردان با از دست دادن بدن فیزیکی ، که شدیداً به آن وابسته بودند ، به دنبال سواری مجانی در ماشین بدن شخص ثالثی می‌گردند ، آن شخص هر که می‌خواهد باشد. ارواح سرگردان تحمل ارتعاش بالای افکار و هوشیاری معنوی را ندارند. افراد مومن و معتقدی که آداب و فرایض دینی را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنند ، هرگز از چنین موجوداتی نمی‌ترسند. خداوند « روح متعالِ » همه روح‌هاست. هیچ‌گونه صدمه‌ای از ارواح خبیثه ، به فردی که افکارش متوجه خداوند است ، وارد نمی‌شود.


پاراماهانسا یوگاناندا
کتاب انسان در جستجوی جاودانگی

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
نباید از مرگ ترسید

ما از مرگ بدلیل رنج ناشی از آن و این که ممکن است به دست فراموشی سپرده شویم ، هراس داریم. این فکر ، اشتباه است. مسیح پس از مرگ ، در شکل فیزیکی بر حواریون ظاهر شد. لهیری ماهاشایا روز پس از مرگش ، بعد از وارد شدن به ماهاسامادی ( برترین مرحله‌ی تفکر و تعمق که در آن یک سالک بطور هوشیارانه از قفس تن بیرون می‌آید و خود را در خداوند مستحیل می‌سازد. ) در هیئت فیزیکی ظاهر شد. آنها ثابت کردند که نابود نشده‌اند. فقط به این علت که نمونه‌هایی که بر قوانین کیهانی فایق آمده‌اند ، اندک شمار و معدود است ، نمی‌توانید ادعا کنید که گواهی و شهادت آنها صحت ندارد ، یا ظهور ربانی مسیح و سایر معلمین روحانی را نادیده انگارید. من هم به شخصه نمی‌توانم آنچه را با چشمان خودم مشاهده کردم - ظهور استادم شری یوکتشوار - و آنچه را شخصاً تجربه کردم کنار بگذارم. جوهر روح ، انعکاس ذات احدیت ، هرگز رنج‌های ناشی از زایش و میرش را تجربه نمی‌کند ، و ضمناً پس از حیات یافتن و حیات گرفتن ، هرگز نیستی و فنایی در او وجود ندارد. این روح ، هرگز زاده نشده ، او بطور ابدی زنده و از هرگونه تغییر و تبدیل مادی مصون است. روح در کلیه‌ دوران‌های فروپاشیدگی جسم ، ثابت و پایدار باقی می‌ماند. ( باگواد گیتا 11:20 ) 

بسیاری اوقات اتفاق افتاده است شاگردی که مریض و یا درحال موت بوده ، از طریق عبادت و نیایش ، جسم مثالی مرا بسوی خود کشانده است. این اتفاق همین‌جا روی داد. « سِوا دِوی » شاگرد بسیار مومن و معتقدی بود. او شدیداً بیمار شد ولی هرگز درباره آن به‌کسی شکایت نکرد. او می‌دانست که مرگش نزدیک است. یک روز وقتی در لس‌آنجلس به دیدنش رفتم گفت: « لطفاً مرا اینجا نگاه ندارید » ( از طریق ارتباط با خداوند ، سالکین بزرگ می‌توانند اقامت پیروان خود را در زمین طولانی کنند. ) مدتی بعد ، یکروز صبح هنگامی که از خواب برخاستم رادیو را روشن کردم و خواستم به برنامه‌های پخش شده از هند گوش دهم ، ناگهان بطور شهودی ، ارتعاش سماوی سوادوی را حس کردم. او بدن مثالی مرا از طریق دعا و طلب ، به سوی خود کشید. جسم فیزیکی من به همان نسبت مرده بود. بعدها شنیدم که سوا در لحظات واپسین حیات گفته بود « سوامی‌جی اینجاست » . او بطور هوشیارانه آگاه بود که توسط من به‌دنیای دیگر هدایت می‌شود. ( یکی از عهدهای یک استاد حق ، با شاگرد خود این است که به هنگام مرگِ شاگرد ، حاضر می‌شود تا او را به آن دنیا هدایت می‌کند. ) چند وقت بعد ، من او را در شکل سماوی‌اش در کلاسم حاضر دیدم. او به همان شکل و هیئت دوران حیات بود. اگر کسی در همان لحظه با من تماس گرفته بود ، او را مثل من می‌دید.

چرا باید از مرگ هراس داشته باشیم؟ مرگ برای رهایی ما می‌آید. شما نباید آرزوی مرگ داشته باشید ولی باید با درک این واقعیت ، که مرگ ، رهایی ما از رنج‌ها و سختی‌هاست ، آرام بگیرید. مرگ نوعی بازنشستگی پس از کار پرمشقت زندگی است. من مرگ را خیلی فریبنده می‌بینم‌.

عده‌ای از مرگ وحشت دارند چون آنقدر در قفس بدن اقامت داشته‌اند که دوری از این امنیت ، آنها را دچار ترس می‌سازد. ولی این ترس احمقانه است. خودتان تصورش را بکنید ، تاکی می‌خواهید چرخ‌های این ماشین را تعمیر کنید و آن را وصله پینه کنید ؟ چون خداوند اینطور اراده کرده که ما تا زمان مرگ باید در قفس تن باقی بمانیم ، پس لازم است از آن بخوبی مراقبت کنیم. ای‌ کاش همه انسان‌ها می‌توانستند وارد سامادی شوند و ماشین بدن را به همان راحتی که ریشی نارادا تغییر داد ، تغییر دهند. او یکروز مشغول مناجات با خداوند بود که به حالت خلسه افتاد‌. هنگامی که به هوش آمد ، متوجه شد که پوست انداخته و در بدن جوان نو و تازه‌ای حلول یافته است. این بالاترین شکل تغییر ، تحول و دگرگونی است.

داستانی در هند نقل می‌کنند از جوانی که در حال احتضار بود و صدای شیون و زاری اطرافیانش را می‌شنید. او ناگهان فریاد برآورد : « با این ناله‌ها و احساس همدردی ، به من اهانت نکنید ،
هنگامی که به سرزمین نور و عشق ابدی صعود می‌کنم ،
این من هستم که باید به حال شما تاسف بخورم ،
چون با ترک دنیا ، بیماری ، شکستن استخوان ، غم و عذاب‌های شکنجه‌آور تمام می‌شوند ،
من شادی و سرور را در خواب می‌بینم ،
من در شادی سیر می‌کنم و نسیم همیشه وزان آن را استنشاق می‌کنم‌. »

شما نمی‌دانید چه وقایعی در آینده انتظارتان را می‌کشد. شما ناگزیرید زندگی کنید و رنج ببرید. آنهایی که می‌میرند ، نسبت به ما احساس ترحم کرده و برایمان دعا می‌کنند. پس چرا غصه آنها را می‌خورید ؟ این مطلب را برای خانمی که پسرش را از دست داده بود گفتم. هنگامی که حرفم تمام شد او اشک‌هایش را پاک کرد و گفت : « هرگز چنین آرامشی را حس نکرده بودم. خوشحالم که می‌شنوم پسرم آزاد است. تصورم بر این بود که چیز هولناکی برایش اتفاق افتاده .

پاراماهانسا یوگاناندا


@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
ما به این کره خاکی آمده ایم که با عشق کامل و بی‌نقص الهی و عاری از هر گونه خواسته خودخواهانه همدیگر را دوست بداریم. این حس و حالت گاهی به همه ما دست می‌دهد، اما بعد شیطان آن را از ما می‌رباید. شیطان همانا ناهماهنگی و سوء‌تفاهم و فقدان درک است. خداوند عشق است و عشق خداوند است. اگر کسی کلمات نامهربان به شما گوید، آن را خیلی جدی و به خود نگیرید و در ازای آن عشق دهید. به هر کسی که شما را نمی‌فهمد با عشق به چشمانش بنگرید، عشقی که زاییده درک و فهم کامل است، و آنگاه ببینید چگونه آن شخص تغییر می‌کند.

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
گرچه انسان در تسلیم شدن در برابر وسوسه‌ها و کردار اشتباه تا حدی مسئول است، اما این شیطان، نماد توهم کیهانی است که طراح مار سحرانگیز هیپنوتیزم وسوسه‌های حسی است.

این اوست که حرص و طمع ، خودپرستی، وسوسه‌ی جنسی، خشم، غرور منیت، و تنفر را آفریده است تا بر علیه آفرینش‌های الهی خویشتنداری، از خود گذشتگی ، وجد و شعف روح، بخشش، فروتنی، و عشق مقابله کند.

به همین خاطر باید برای انسان حس ترحم داشت که محکوم به بسیاری وسوسه‌های درونی و بیرونی شده، بدون آنکه در مورد آنها کمی هشدار خردمندانه گرفته باشد.


- پاراماهانسا یوگاناندا ، در تفسیر اشعار خیام «شراب عارفان»

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
مذهبی با دیوار راز و نیاز میکند و مذهب دیگر به دیوار سنگ میزند!!!؟
در اورشلیم دیواری هست باستانی که یهودیان اعتقاد دارند از بقایای کاخ حضرت سلیمان است و نام آن کتل است هر سال هزاران نفر از یهودی و مسیحی به زیارت آن میروند با آن راز و نیاز می کنند و در جرز آن عریضه می گذارند.

در مکه دیواری هست که مسلمانان آن را جمره می نامند و اعتقاد دارند خانه ی شیطان درون آن است و هر سال تعداد بیشماری از مسلمانان به آن سنگ میزنند
هر سال تعداد زیارت کنندگان کتل رو به فزون است و هرسال تعداد سنگ زنندگان به جمره.
هیچ خردمندی در جهان با دیوار راز و نیاز نمیکند و هیچ عاقلی به دیوار به خاطر نفرت سنگ نمیزند.
تنها مذهب است که خرد را زائل کرده که آدمی را وادار به عشق و تنفر از یک دیوار میکند.
به راهی که اکثر مردم میروند بیشتر شک کن مردم فقط تقلید کورکورانه میکنند از متمایز بودن نترس انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است.
صادق هدایت

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
فرزندم! تو تعقیب شیطان را رها کن و به تعقیب خدای درونت مشغول باش. خردی که صاحب شعور شد، هیچ زمان شعار نمی دهد. آن شیطانی که به ما تعلیم می دهند، دکانی است که حوائج ملایان را مهیا می کند. شیطان را در هستی، شریک اعمال خالقی کرده اند که خود آن آفریننده، خالق آن شیطان است. با خدا، کاری کرده اند که گوئی خدا را توان ادب کردن مخلوقی چون شیطان نیست. و مدام به آفریده های آدم نامش، هشدار حضور شیطان را جار می زنند. خدایی که در ادب کردن مخلوق خود، به عجز مانده باشد، چه قوتی در رفع حوائج کثیره من انسان، در توان خود دارد؟ مرا به چنین خدای منفعلی که در ادب کردن مخلوق خود، درمانده است، هیچ نیازی نیست.
شعور فرشتگان درشناخت آدم:
موجودی به نام شیطان، بعدازمورد غضب قرار گرفتن ازطرف خالق خود، در بهشت چه می کرده است؟ اصلا باید پرسید که وجود موجودی غضب شده ومطرود، به نام شیطان در بهشت، چه معنایی دارد، تا برگزیده ای بشرنام را، که مورد شوق خالق بوده، فریب دهد، وبر علیه خالق خود توطئه نماید؟ و خالق، از این توطئه، هیچ نمی دانسته ؟! این چه خالقی است که از رفتار مخلوق خود، تا این حد، بی خبر مانده است؟! و زمانی مطلع می شود، که کار از کار گذشته است. و جالب این جاست که فریب خورده را، تنبیه و طرد می کند. و فریب دهنده را صاحب کرامت می نماید!
نقص این موجود بشر نام، در خلقت چه بوده است، که به این راحتی فریب شیطان را می خورد، اما از خالق خود اطاعت نمی کند؟ و از طرفی باید گفت نقصی که خالق برای خلق این مخلوق داشته، در چه چیز بوده که او را مستعد فریب خوردن آفریده است؟ این چه خالقی است که در فهم اعمال مخلوق خود - شیطان - تا این حد در نادانی و عجز به سر می برده؟!
طبق مضامین ادیان ابراهیمی، بهشت، مأوای برگزیدگان و صالحان و وارستگان است، حضور دائمی شیطان در چنین مکانی برای فریب برگزیده ترین مخلوق خالق، چه تعریفی می تواند داشته باشد؟
در صورتی که طبق متون به اصطلاح مقدس همان ادیان، شیطان، به خاطر سجده نکردن به آدم، و نافرمانی از خالق، پیش تر، از محضر خالق، برای همیشه طرد شده بود. چگونه می شود، طردشدهای اجازه ورود به بهشت داشته باشد؟ و این موجود غضب شده، چگونه به راحتی به بهشت وارد می شده است تا آدم و حوا را فریب دهد؟
بنا به گفته متولیان دین یهوه و الله و گاد، بهشت، مختص خالصان و مخلصان به کمال رسیده است؛ شیطان چگونه می توانسته به بهشت وارد شده، و به گشت و گذار مشغول شود؟ و کسی را با وی کاری نباشد؟
فروهر

میثرا اشوان

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند.
هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت.
اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. (گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تامرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…)!
پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ ریختند و به شدت تشنه بودند.
در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگ‌فرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.
رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟"
دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."
دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چقدر دلتان می‌خواهد بنوشید."
- اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مسافر خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد.
ازنگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد.
پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌ای رسیدند.
راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد.
مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود وصورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهیدبنوشید.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد.
مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
مرد گفت: بهشت!
بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند وگفت:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "
آن مرد گفت: کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند!!! چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی
از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت
می رفت . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او
با تشریفات مناسب انجام نشد.
دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد .

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد
هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .

آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و
یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه
شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:
آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید
آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران
گوش می دهد.
در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه
دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند.
یکدیگر را در آغوش می کشند ومی بوسند. دوزخ جای این کارهانیست
بیایید و این مرد را پس بگیرید وقتی راوی قصه اش را تمام کرد
با مهربانی به من نگریست و گفت:

با چنان عشقی زندگی کن که
حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی
خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند

📖 برگرفته از: کتاب شیطان و دوشیزه پریم پائولوکوئیلو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
زمانی که دوچرخه به تهران آمد برخی مردم به آنهایی که دوچرخه سوار می‌شدند "بچه شیطان" و "تخم جن" می‌گفتند و معتقد بودند که راکبین از طرف شیاطین و پریان کمک می‌شوند چون بغیر از این کسی نمی‌تواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان هم این بود که می‌گفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد، خودش نمی‌تواند خودش را نگه دارد چگونه می‌تواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟!

پس این کار ممکن نیست مگر آنکه خود آن روروئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچۀ جن ها و شیطان ها می‌باشند. چنانکه اولین باری که این مرکب به تهران آورده شد دو پسر بچۀ انگلیسی با شلوارهای کوتاه در میدانِ مشق آنها را به نمایش مردم گذاشتند . پیرها و سالمندانی که به تماشایشان رفتند بسم الله و لاحول گويان و شگفت زده که گویی به تماشای غول و آل و پریزاد رفته اند باز میگشتند و آمدن دوچرخه را یکی از علائم ظهور میگفتند.

📕 طهران قدیم

جعفر شهری

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
اولین وادی  ,وادی شناخت نامیده می شود.

طبیعتا اولین وادی باید وادی شناخت باشد. زیرا انسان همه چیز را باشناخت آغاز می کند. 
حیوانات شناخت ندارند و این تنها انسان است که شناخت دارد.
فقط انسان است که به گردآوری شناختها می پردازد.
تنها انسان است که کتاب و نظریه دارد. پس شناخت اولین وادی است.

جنبه منفی این وادی این است :
که شما به شناخت برسید  و بعد گرفتار آن گردید یعنی هدف واقعی از شناخت را فراموش کنید. گرفتار کار خودتان شوید و  یا اینکه در خود شناخت متوقف شوید.
در این حالت شما جمع آوری کننده شناخت های بیشتر می شوید و همراه با دیگران تنها به گرد آوری شناخت ادامه می دهید.
البته در این راه ممکن است یک دانشمند بزرگ یا یک کارشناس شوید اما یک شناسنده نخواهید بود
روش شناسنده از روش شناخت کاملا متفاوت است.
هنگامی که شناخت رخ می دهد دو چیز مطرح می شود :
اول ، محتوای شناخت یعنی آن چیزی که می شناسید.
دوم خودآگاهی آیینه. شما کسی هستید که می توانید بشناسید.
اگر شما در محتوای شناخت بیشتر از ظرف شناخت متوقف شوید در این وادی گم خواهید شد. آن بخشی که شما را اسیر و گرفتار و گم می کند جنبه ی منفی شناخت نام دارد .
اگر #اسیر شناخت شوید شما در اولین وادی گم گشته اید و نمی توانید از آن عبور کنید.
شناخت بیشتر شما موجب سردرگمی شما خواهد شد. چون راهی وجود ندارد که مشخص کند چه چیزی درست است چه چیزی غلط. هر چیزی که می شنوید را اگر به طور منطقی در برابرتان قرار دهید آنرا درست خواهید پنداشت . راه دیگری برای ارزیابی وجود ندارد. به همین دلیل است که این اتفاق می افتد. شما به نزد استادی می روید به سخنانش گوش می کنید حرف او به نظرتان درست می آید سپس به سوی استادی دیگر می روید و به او گوش می سپارید و می بینید که انگار حرف او هم درست است. کتابی را می خوانید و در ارزیابی درست به نظر می رسد سپس کتاب دیگری را می خوانید که ممکن است با کتاب اول کاملا در تضاد باشد. اما آن کتاب نیز منطق خود را دارد و ممکن است درست باشد و به نظر می رسد که راهی برای اینکه بدانید کدام درست می گوید کدام نادرست وجود ندارد اگر شما به گرد آوری ادامه بدهید می بینید که کاری جز گرد آوری گزاره های متضاد و عبارات مخالف نکرده اید آنگاه میلیونها دیدگاه وجود خواهد داشت و شما دیر یا زود به یک فیلسوف یا مفسر نظام های فکری تبدیل می شوید واین کار نه تنها کمکی به شما نمی کند بلکه باعث 
سردر گمی بیشتر شما می شود
پس اولین نکته در وادی شناخت این است که انسان باید گوش به زنگ بماند و به گنجایش شناخت علاقه مند باشد نه به محتوا،
فرد باید بر تماشاچی بودن تاکید کند. باید بیشتر و بیشتر گوش به زنگ و هشیار باشد تا بعد به مرتبه شناسندگی برسد  و انسان نه با شناختن چیزهای بیشتر که با هشیار_بودن به شناسنده راستین بدل می شود

آگاهی یک تیر است که دو سو دارد یک سو به شناخته شده دیگری به شناسنده اگر در این وادی در پی کشف شناخته ها باشید راه را گم می کنید اما اگر نگاه خود را به شناسنده بدوزید گم نمی شوید و در این صورت می توانید این وادی را پشت سر گذارید و هر بار که یک وادی را پشت سر می گذارید لذت بزرگی  به استقبال شما می آید.


اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
دومین_وادی

دومین وادی، وادی_پشیمانی (توبه )  نامیده شده است.

هنگامی که در باره خودتان بیشتر تامل می کنید طبیعتا توبه ای بزرگ در شما ظهور می کند. چون از همه  کارهای غلطی که انجام داده اید ، آگاه می شوید و بدین ترتیب حس پشیمانی در شما ظهور می کند. در این هنگام شما به فتح قله بزرگ خود آگاهی نایل می شوید و ناگهان در اثر این خود آگاهی وجدان راستین شما بیدار می شود.
به یاد داشته باشید وجدانی که به طور معمول دارید وجدان رو راستی نیست. بلکه یک سکه ی تقلبی است . 
این وجدان را جامعه به شما داده است. مردم به شما گفته اند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. چه چیزی اخلاقی و چه چیزی غیر اخلاقی است. اما پس از عبور از اولین وادی شما در خواهید یافت چه چیزی  درست و چه چیزی نادرست است.  پس از آن ناگهان در خواهید یافت، چه کارهای نادرستی انجام داده اید در خواهید یافت چه تعداد از مردم  آسیب رسان ، آزارگر ، ویرانگر ، خشن ، ستیزه جو ، پرخاشگر و حسودند. 
این پیامد طبیعی آن هشیار شدنی است که در اثر وجدان_راستین به بیداری می رسد.
این وجدان هیچ رابطه ای با وجدان معمولی شما ندارد  وجدان معمولی شما چیزی عاریتی است.  شما با این وجدان می توانید کاری کنید که هیچ وقت آسیب نبینید. این وجدان به شما امکان می دهد از طریق آن دگرگون شوید. در حالت معمولی در حد متوسطی می دانید چه چیزی درست است چه چیزی غلط و به همین سبب باز به کارهای نادرست خود ادامه می دهید دانستن کارهای نادرست هیچ تفاوتی در رفتار شما به وجود نمی آورد. به عنوان نمونه شما می دانید خشم بد است اما باز خشمگین می شوید  یعنی با اینکه می دانید و در این مورد هیچ تردیدی ندارید باز عنان خود را به دست خشم می دهید. و یا با اینکه می دانید مال اندوزی چیز خوبی نیست ولی بازبه مال اندوزی ادامه می دهید و نه تنها به مال اندوزی ادامه می دهید بلکه به مالک شدن بر افراد نیز علاقه نشان می دهید شما مالک همسر و فرزند خود می شوید پنداری که آنان وسیله اند و می توانند مالکیت پذیر باشند. شما خودتان را از طریق مالکیت به هلاکت می رسانید .
اما با عبور از اولین وادی وجدان واقعی در شما بیدار می شود  و شما می دانید کدام کار اشتباه است و امکان انجام کارهایی از نوع دیگر برای شما ممکن می شود.
حال می رسیم به جنبه  منفی وادی توبه ( پشیمانی )
جنبه منفی وادی توبه به این صورت است که در می یابید درگذشته این کار و آن کار غلط را انجام داده اید و بعد می بینید اگر این شمارش را ادامه دهید سر به میلیون می زند و این امر باعث نگرانی هر چه بیشتر شما می شود شما تا این زمان ناآگاه بودید. از این پس کار نفسگیر شمردن کارهای غلط را ادامه می دهید و این وضعیت سرانجام شما را به بیماری می کشاند.
شما هر لحظه بر اشتباهات خود وقوف بیشتری می یابید و با این کار در تاریکی عمیق تری فرو می روید.
اگر به همین صورت احساس گناه در شما بیدار شود و شما گرفتار گذشته خود باشید بدیهی است در وادی دوم باقی می مانید و قادر به عبور از آن نخواهید بود.
اگر گذشته به یک مساله مهم تبدیل شود و  شما مدام بر سر خود بکوبید که من چرا فلان کار را کردم ، این کار غلط است و شما از آن نتیجه ای نخواهید گرفت.
اما جنبه مثبت آن است که به آینده علاقمند شوید نه به گذشته . اکنون به این نکته واقف شده اید که اشتباهاتی را انجام داده اید اما این را بدانید که طبیعتا به این دلیل که ناآگاه بودید این کارها را انجام می دادید ، پس نیازی به احساس گناه نیست.
به راستی چطور یک نفر می تواند درست کردار باشد در صورتی که از کار درست اطلاعی ندارد؟
شما الان به آن درجه رسیده اید که می دانید کل گذشته ی شما اشتباهی بیش نبوده است اما درک این موضوع نباید باعث شود بر سر و سینه خود بزنید.
شما از این نکته که به خود و دیگران آسیب رسانده اید افسرده اید اما در همان حال احساس شادمانی هم باید داشته باشید زیرا دیگر چنان کارهایی را انجام نخواهید داد. اکنون شما وجدان خودتان را دارید و این وجدان هر گز اجازه نخواهد داد کار اشتباه را دوباره تکرار کنید هنگامی که وجدان واقعی بیدار شود دیگر نیازی به خودداری نیست . نیازی به برنامه ریزی برای انضباط خشک وجود ندارد.  در این حالت کار درست به یک امر_طبیعی تبدیل می شود در این حالت کار درست آسان است و کار آسان درست.
دراین موقعیت وجدان بیدار شده و شما اگر هم بخواهید کار غلطی انجام دهید باید بسیار تلاش کنید و حتی تا حد زیادی هم امکان دارد به نتیجه نرسد.
این جنبه مثبت است که کسی احساس کند دگرگونی رخ داده است و نعمت فرو باریده و این بزرگترین هدیه است که خداوند به شما عطا کرده اکنون زندگی شما در حال حرکت به سوی یک بعد تماما جدید ، یک جهت کاملا تازه است.
اینجا همان جایی است که:
اخلاق_واقعی و فضیلت زاده می شود.

اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سومین_وادی

سومین وادی وادی موانع نام گرفته است.
هنگامی که وجدان بیدار می شود شما می توانید ببینید چه تعداد مانع وجود دارد.
غزالی می گوید: 
اینجا چهار مانع وجود دارد. 
نخست جهان_اغواگر، جهان اشیاء که بسیار فریبنده و شهوت انگیز است. 
اگر جهان اغوایتان کند و اشتیاق زیاد به پدیده های دنیوی داشته باشید دیگر نیروی چندانی برای معنویت نخواهید داشت. نیروی اشتیاق شما در مسیر علاقه به امور دنیوی هدر خواهد رفت.
اما پدیده های مادی درنفس خودشان بد نیستند اما شما مقداری نیرو با کیفیت و کمیت خاص در اختیار دارید. کل این نیرو باید برای تحقق یک آرزو هزینه شود.
همه آرزو ها باید به یک آرزو بدل شود.

دومین مانع مردم و دلبستگی به مردم است.
اینجا هم باید تکرار کنم صوفیان دشمن مردم نیستند بلکه می گویند که انسان نباید دلبسته ی مردم باشد.
با زن یا شوهر و فرزند و دوستانتان باشید. اما به یاد داشته باشید که ما مسافرانی هستیم که در یک راه با هم آشنا شده ایم . برای چند روز کم یا بیش کنار یکدیگر هستیم.
ما در این راه تنها چند روز باهم هستیم و این در کنار هم بودن همیشگی نیست.
با مردم باشید عاشقانه با مردم باشید. مهربانانه با مردم باشید.
اما دلبسته ی آنها نشوید.
چرا که این دلبستگی به شما اجازه نخواهد داد که با آزادی کامل از آنها دور شوید .

سومین مانع ذهن است . 
غزالی آن را شیطان نامیده !
ذهنی که شما در گذشته برای خود ساخته بودید. اکنون اگر چه وجدان بیدار شده است.
اگر چه شما از همیشه هوشیار تر شده اید اما ساز وکار ذهن شما هنوز در گوشه ای از وجودتان پنهان است. 
ذهن طوری به شما نزدیک بوده که نمی توانید یکباره آنرا رها کنید. این کار نیاز به زمان دارد ، ذهن منتظر فرصت می ماند. اگر فرصتی پیش آید ناگهان می پرد و کنترل شما را به دست می گیرد.
ذهن عمری را فرمانروای شما بوده است و شما یک برده ی حلقه به گوش.
ذهن نمی تواند بپذیرد که شما ناگهان مالک او بشوید. این کار نیاز به زمان دارد.
ذهن می گوید تو از نظر روحی بزرگ هستی قدرتهای روحی تو آشکار شده است. تو می توانی هر مقدار پول و شهرت اجتماعی که بخواهی در اختیار داشته باشی. پس چرا بخاطر خدا و مذهب بر خود رنج و زحمت هموار می کنی ؟ بیا از این امکانات استفاده کن! 
در اینجا این ذهن است که وسوسه گری می کند.

و چهارمین مانع که از بزرگترین موانع در راه جستجو است  خود  است.

هنگامی که کمی هوشیار می شوید و شروع به دیدن موانع می کنید ناگهان یک خود بزرگ ظاهرا هم معلوم نیست از کجا مالکیت شما را در اختیار می گیرد.
می گوید من قدیس و حکیم شده ام من دیگر یک آدم عادی نیستم من یک موجود فوق العاده ام البته درست است شما یک موجود فوق العاده هستید همانطورکه خود هم می تواند این را  ثابت کند .
بایدآگاه باشید اگر گرفتار خود شدید گرفتار اندیشه ای شده اید که می گوید من فوق العاده هستم درسومین وادی باقی می مانید و هرگز قادر نخواهید بود که به وادی چهارم برسید.
و اینجاست که قدرتهای روحی به بزرگترین مانع بدل میشوند.
اماجنبه منفی، جنگ با این موانع است.
اگر جنگیدن راشروع کنید در  این وادی گم می شوید اصلا نیازی به جنگ نیست. همین که درک_دقیق داشته باشید کافی است.
جنگیدن به معنی سرکوب است شما می توانید خود را سرکوب کنید.
می توانید دلبستگی، تمایلات، و ذهنتان را سرکوب کنید اما در این صورت خودتان هم سرکوب شده باقی خواهید ماند و هرگز به وادی چهارم وارد نمی شوید
جنبه مثبت :
خود را دشمن نپندارید بلکه بعنوان چالشی درنظر بگیرید برای #فرا_رفتن.  درکش کنید نگاه عمیقی به آن بیاندازید به ساز و کار آن توجه کنید.
چطور کار می کند.
چطور این خود در شما بیدار می شود. چطور این ذهن به بازی باشما ادامه می دهد.
چطور شما به مردم و اشیا دلبسته می شوید بدون اینکه دشمنی ای با آن داشته باشید با یک نگاه سرد در چگونگی آن بنگرید.
اگر دشمن باشید هنوز گیر هستید.
اگر آسانگیر باشید هنوز گرفتار هستید. مردم دو کار را خوب بلدند یا چگونه دوست باشند یا چطور دشمن
دراین مرحله  حالت سوم می تواند به شماکمک کند گوش بزنگ بمانید تماشاگر باشید نه دشمن باشید نه دوست،
بی تفاوت باشید چون اگر هر نوع نگرش احساسی را از خود ابراز کنید همین احساسها به  قید_و_بندی بدل خواهد شد. 
و باز به یاد داشته باشید شما همان اندازه که گرفتار دوستتان هستید گرفتار دشمنتان نیز هستید.
پس اگراین احساسهای دست  و پاگیر دوستی و دشمنی را کنار بگذارید دقیق‌تر میتوانید همه چیز را از نظر بگذرانید می توانید بسیار بسیار تیزبین تر باشید و این کار  مثبتی است که باید انجام دهید پس
ببینید خود  چیست و با شادکامی به دنبال آن بگردید.
ببینید شهوت چیست  و با شادکامی این کار را انجام دهید.

اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
دو چیز را به یاد بسپار...
یکی جاذبه است
و دیگری جذابیت....
جاذبه، قانون زمین است که همه چیز را به پایین میکشد.
جذابیت، قانون کائنات است که همه چیز را به بالا می کشد.
جاذبه را علم کشف کرده است
و جذابیت را دین...
ما معمولاً با قانون جاذبـه بـه دنیا می آییم و با آن زندگی میکنیم، زندگی ما همواره کِششی به پایین است، با تولد آغاز میشویم و با مرگ به پایین میرسیم، آغازمان سرزندگی و لطافت کامل است و پایانمان یک لاشه بی روح و متعفن.....
و این یک سیر نزولی است.
تو تا زمانی که به درون خود حرکت نکنی، دومین قانون، یعنی جذابیت بـه اجـرا در نخواهد آمد. اگر ما با بدن خود هویت بگیریم، اگر زندگی مان فقط محدود به خوردن، خوابیدن، کار کردن، مال اندوزی و خوش گذرانی های سطحی محدود شود، آنگاه قانون جاذبه زمین غالب خواهـد شد، زیرا بدن و آنچه مربوط به آن است، جزیی از زمین است. و اگر شروع به حرکت درون کنیم، از چیزی آگاه می شویم که جزیی از بدن نیست، در بدن است، اما بدن نیست، بدن تنها یک معبد است که خدا درون آن است. وقتی از خدایی که درون بدن است آگاه شوی، دومین قانون بی درنگ به اجرا در می آید و تو به سمت بالا کشیده میشوی، آنگاه زندگی ات غنی تر، پربارتر، نامحدودتر و کامل تر می شود. رو به آسمان پرواز میکند، به پهناوری آسمان می شود، حتی از آسمان نیز فراتر می رود. و راز این کار در مراقبه است.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
2025/06/26 20:24:08
Back to Top
HTML Embed Code: