tgoop.com/man_m_hastam/4985
Last Update:
📚حکایت وداستانهای آموزنده
♦️مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
♦️مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
♦️مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
♦️مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
♦️آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟
من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
♦️مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.
آرایشگر گفت:
نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند،
موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است.
♦️خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند.
از اینکه با لایک♥️کردن ابراز بودن میکنید قدر دان شما هستم
#مراقبه_آگاهی
#اعتماد_خداوند
#ایمان_خداوند
#باور_خداوند
BY مراقبه آگاهی

Share with your friend now:
tgoop.com/man_m_hastam/4985
