Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
10562 - Telegram Web
Telegram Web
🏙 اذان صبح 🏙
به افق تهران (استان تهران)
‏———————————————
🗓 یکشنبه ۱۴۰۴/۰۳/۱۸
‏———————————————
⚙️ تنظیمات 💡راهنما
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام صبح همگی بخیر
    عشـــــق به خدا❤️
          شمـــع وجــــودتون🕯     
                 همیشــــه فــــروزان


🌴🌴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر چی آرزوی خوبه مال تو.

سلام صبح بخیر 😊

🌴🌴
.


ٺا چشم ٺو پیدا
شد و رخساره نمایان
       دل از ڪف من رفٺ
                 پیِ چشم  سیاهی.......

من ؏ـاشقم و ؏ـاشق
          دیوانه ٺری نیسٺ
                  ای آنڪه دلم برد
                      ز بی راهه به راهی......

🌴🌴
عادت ندارم دردِ دلم را
به هر کسی بگویم
پس خاکش میکنم
زیرِ چهره ی خندانم
تا همه فکر کنند
نه دردی دارم و نه قلبی💗

چارلی چاپلین

🌴🌴
خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال‌های استعاری

لحظه‌های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی‌های اداری

آفتاب زرد و غمگین، پلّه‌های رو به پایین
سقف‌های سرد و سنگین، آسمان‌های اجاری

با نگاهی سرشکسته، چشم‌هایی پینه‌بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم‌انتظاری

صندلی‌های خمیده، میزهای صف‌کشیده
خنده‌های لب‌پریده، گریه‌های اختیاری

عصر جدول‌های خالی، پارک‌های این حوالی
پرسه‌های بی‌خیالی، نیمکت‌های خماری

رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبه‌های بی‌پناهی، جمعه‌های بی‌قراری

عاقبت پرونده‌ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه‌ٔ باز حوادث
در ستون تسلیت‌ها، نامی از ما یادگاری.


🌴🌴
و باز هوایِ صبح
تمنای
طواف دارد ضریحِ چشــــمانت را
به یُمن بارش شعـــر
بر چشمه ی لبانت
تا عسل شود کام صبح با دشت بوسه
از نگاه دلبرانه ات
صبحت طلا
بانوی عشق و صفا

صبحتون‌عشق❤️‍🩹



🌴🌴
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯿﺴﻮﺯﺩ!!

ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻡ و ﺁﺧﺮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﻣﺪﺍﺩ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﻮ ﺟﻌﺒﻪ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ چی ﺑﻮﺩ؟

ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ!!
ﻣﺜﻞ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﺩما..!!
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ...✌️🚶🏾‍♀


.


🌴🌴
خدا نیاورد آن روزی راکه
زنی سکوت کند
و نگاه غم انگیزی زندگی اش را فرابگیرد
و آن لحظه ای را که جای خنده بر لبانش
و شوق در چشم هایش
اندوهی بنشیند
که هدیه ی مردی باشد
که جای دوست داشتن دلش را شکست.
خدا نیاورد آن روز را ...👌💔






🍃🌼🍃



🌴🌴
حـَرف هایَم ..

دلخورے هایَم ..

وَ تمامِ اَشکـ هاے من ،

بمانَد براے بـعد !

تنها بہ من بگو ،

بـا او چـہ مے گـُذرد

کہ بـا من نمے گُذشت؟😔

بگوووو ؟؟؟؟😒😒



🌴🌴
.
دوستت دارم صبحگاهی ...
از زبان تو
همچون صدای توپی است که قلبم را
به لرزه در می آورد
احساسم را
وادار به سقوط می کند
تا به دور تنت بپیچم
و در آغوشت سنگر بگیرم


شهاب_شهابی



🌴🌴
‌‌


رخ زیبای تو هر صبح تماشا دارد
خنده کن
تا ز گلستانِ لبت گل بارد

بازکن دیده
که خورشید کند جلوه‌گری
ناز کن
تا همه عالم به تو دل بسپارد



محسن خانچی


🌴🌴
‌‌
ای خوش آن صبحی که چشمم بر جمالت وا شود...

فیض‌کاشانی



🌴🌴
خدایا ما به دیدن معجزه‌های تو
در لحظه‌های ناامیدی
سخت محتاجیم ...

🌴صبحتون بخیر
امروز یکشنبه
۱۸ خرداد ۱۴۰۴
8 ژوئن 2025

🌴🌴
ای که از لطف سراسر جانی
جان چه باشد؟ که تو صد چندانی

تو چه چیزی؟ چه بلایی؟ چه کسی؟
فتنه‌ای؟ شنقصه‌ای؟ فتانی؟

حکمت از چیست روان بر همه کس؟
کیقبادی؟ ملکی؟ خاقانی؟


عراقی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌴🌴
آمده‌اے ڪہ رازِ من
بر همگان بیان ڪنی

و آن شهِ بی‌نشانہ را
جلوہ دهے نشان ڪنی


دوش خیال مست تو
آمد و جام بر ڪفش

گفتم مے نمی‌خورم
گفت مڪن زیان ڪنی


گنج دل زمین منم
سر چہ نهے تو بر زمین

قبله‌ے آسمان منم
رو چہ بہ آسمان ڪنی..


مولانا
🌴🌴
تو جفا کن که از این سوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصله‌ی خواری هست

با دلم هر چه توان کرد بکُن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست

می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
من خریدار، گرت جنس دل آزاری هست

گرد زنجیر به مژگان ادب پاک کند
آنکه در قید کسش ذوق گرفتاری هست

ما به دامان تو نازیم که پاکست چو گُل
ور نه در شهر بسی لعبت بازاری هست

شکر جورش کن و خشنودی او جو وحشی
که درازست شب حسرت و بیداری هست

وحشی بافقی
🌴🌴
یک تار
مــــــــوی او
به دو عالم نمیدهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت

چشمک
زند ستـــــاره
صفت با نسیم صبح
شمع دلی که دامن آه سحر گرفت



شهریار
🌴🌴
گفتم ای یار مکن با دل عاشق بازی
گفت حق است که با آتش ما دم‌ سازی

گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود
گفت این سادگی توست که دل می‌بازی

گفتم آخر تو بگو عدل خداوند کجاست؟
گفت آنجاست که تو در ره خود سر بازی

گفتم این عشق نباشد که پرستم خود را
گفت پس جان بده چون کرده‌ای آتش بازی


مولانا
🌴🌴
با هم باشید اما بگذارید،
در با هم بودن شما فاصله‌ای باشد،
و بگذارید نسیم در میان شما بوزد!

یکدیگر را دوست بدارید!
اما از عشق
زندانی برای یکدیگر نسازید!
بگذارید عشق
جایی در ساحل روحتان باشد!

پیمانه ‌های یکدیگر را پر کنید،
اما از یک پیمانه ننوشید!
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید،
اما از یک قرص نان نخورید!

با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید،
اما به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید!

همچون تارهای عود باشید،
که جدا از هم اما با یک نوا مترنم می‌شوند!

قلب‌ هایتان را به هم هدیه کنید،
اما یکدیگر را به اسارت در نیاورید!




🌴🌴
2025/07/05 22:04:56
Back to Top
HTML Embed Code: