Telegram Web
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️جنک اویغور از چپ‌های افراطی طرفدار اوباما و بایدن در برنامه پیرز مورگان در مقابل امیلی شردر

در بخشی از سخنان شردر او به پیمان ابراهیم اشاره می‌کند و می‌گوید: همانطور که در مورد پیمان ابراهیم اشاره کردم، این پیمان تهدیدی بزرگ برای ج.ا است.

جنک اویغور در جواب به امیلی شردر که می‌گوید اکثریت مردم ایران حامی شاهزاده رضا پهلوی هستند و او شناخته شده ترین فرد در بین اپوزیسیون جمهوری اسلامی هست، با تمسخر و خنده‌های عصبی می‌گوید: پسر دیکتاتور ایران هیچگونه اعتباری در بین مردم ایران ندارد!
امیلی به او پاسخ می‌دهد؛ آیا اصلا تو ایرانی هستی؟ اکثریت جامعه ایران حامی شاه هستند.
وقتی امیلی می‌گوید که اکثریت مردم ایران خواهان تغییر رژیم در ایران هستند، اویغور دوباره به نشانه‌ی تمسخر خنده‌های عصبی می‌کند.
@l_write_therefore_i_am
Forwarded from مرتضی مردیها
🔶 عقبگرد یا جبران

چنین به‌نظر می‌رسد که ایرانیان در حال حاضر به سه دسته تقسیم شده‌اند.
دسته نخست کسانی‌اند که به هر دلیلی (که البته دلایل متعددی ممکن است داشته باشد) به نظام‌ پادشاهی اعتقاد و علاقه دارند. از نگاه اینان کشورهایی مثل فرانسه و امریکا از انگلستان دمکراتیک‌تر نیستند؛ دمکراسی بستگی دارد به قدرت نهادها و سطح فرهنگ عمومی. تأمل در وضعیت برخی جمهوری‌ها چه از نوع پاکستان و چه روسیه برای درک این دقیقه کافی است. بر این اساس، نظام رویال ضرورتاً چیزی از جمهوری کم ندارد، بلکه بسا بیشتر هم داشته باشد. از جمله اینکه یک شخصیت محبوب، که در امور اجرایی دخالت دلبخواهی ندارد، نماد وحدت کلی کشور است.

برای اینان یک نکته دیگر هم هست و آن پاسخ دادن به میل دوستی ورزیدن و الگو داشتنِ کسی از میان برتران است؛ برترانی نه با معیار‌های روشنفکران و آیین‌مداران، بلکه مطابق سنت‌های دیرپایی که، به یمن تجربه تاریخی، خطاها و خطرهای احتمالی آن با نهادهای نظارت و کنترل، قابل پیش‌گیری است. پس جای هیچ شبهه‌ای وجود ندارد که چشم‌انداز آینده را از کدام سو باید نگریست.

دسته دوم کسانی که به دلایل مختلف چنین علاقه و اعتقادی ندارند، ولی می‌پذیرند که گاهی بنا به مصلحت عمومی می‌توان چیزی را پذیرفت که مورد رضایت قلبی نیست. از نظر اینان، کسی که گرسنه مشرف به موت است اگر به او غذایی پیشنهاد شود لابد نخواهد پرسید که چه غذایی است و آیا ویتامین و پروتئین کافی دارد و به شکلی بهداشتی تهیه شده است یا نه. می‌گیرد و می‌خورد تا عجالتاً زنده بماند و وقتی نیروی کافی یافت تکلیفش را با آن حساسیت‌ها روشن کند.

اینها یک فکر دیگر هم دارند و آن اینکه چون در مقابل آنهایی که پادشاهی را به زمین زدند بی‌سلاح و بی‌دفاع‌اند، کمترین کاری که می‌توانند این است که از طریق دست گذاشتن روی حساس‌ترین نقطه‌شان، و جمع شدن حول محور آن، حتی اگر شده با صِرف شعار، به آنها فن بدل بزنند. هرچند بسا نه امکان این را عملی بدانند نه مطلوبیتش را پذیرفتنی، باری برای جبران لااقل روحیِ آن خطای بزرگ، شعار «باید برود» را با «باید برگردد» جا‌به‌جا کنند.

زمانی، در آن اوایل، کسی در مخالفت با آنانی که بر واژۀ «ملی» در نام مجلس شورای ملی اصرار داشتند گفته بود «آنانی که می‌گویند ملی‌اش باشد، نمی‌خواهند ملی‌اش باشد، می‌خواهند اسلامی‌اش نباشد». شاید نگاه برخی از این دسته، در همین راستا قابل تعبیر باشد، البته در جهت معکوس. پس در مقام یک تاکتیک و نگاهی ابزارانگار می‌پذیرند که از امکان جدیدی که فراهم آمده روی نگردانند.

دسته سوم کسانی‌اند که گویا بدترین چیزی که در این دنیا می‌شناسند چنین نظامی است که نه فقط از اصل آن حذر لازم است، بلکه هر جا اسمی و رسمی و رنگی از آن‌ پیدا شود مثل طاعون سیاه باید از جلوی آن بگریزند. بعید است چیزی بدتر از آن را تصور کنند ولی حتی اگر هم وجود چیزی بدتر از آن (حالا تحت هر نامی) یا لااقل به بدی آن را بتوانند تصور یا تصدیق کنند، بازهم دشمنی و انزجارشان چندان است که به این دومی رضایت می‌دهند فقط برای اینکه رضایت دادن به آن اولی برای‌شان تابو است.

از نظر اینان، نظام پادشاهی و اصلاً هر چیزی که رنگ و رویتی از آن داشته باشد ارتجاعی است و تحت هیچ شرایطی نباید با آن و برای آن عقب‌گرد کرد. حالا که این همه صبر کرده‌اند، چند دهه دیگر هم که به جایی نمی‌خورد. صبر می‌کنند تا شخصیتی پیدا شود که چنین سوابق سیاهی نداشته باشد و اصلاً از سینه جمهوری شیر خورده باشد.اینها ممکن است کمونیست بوده باشند یا بنیادگرا، یا هم به‌سادگی کسانی که در طول دهه‌ها، دانسته و ندانسته، زیر نفوذ دیسکورسی تربیت شده باشند که روشنفکر مبارز مسئول و شاخه‌نظامی آنها (چریک‌های فدایی، مجاهد و غیره) فراهم کرده بودند.

گاه به نظر می‌رسد اینان بیش از آنکه به فکر جامعه و کشور و احتمال نجات آن باشند، نگران این‌اند که میراث مبارزاتی‌شان به این راحتی چوب حراج نخورَد. یا شاید هم شرایط فعلی را آنقدرها هم بد نمی‌دانند که بخواهند به بدیلی برای آن (به جز جامعه آرمانی) رضا بدهند.‌ هر چه نباشد وضعیت فعلی ضد شاه، ضد غرب، ضد سرمایه‌داری است و شاید اصلاً به جز اینکه حکومت دست خود اینها نیست مشکل چندانی نداشته باشند.

در این میان جریان موسوم به اصلاح‌طلبان جایگاه ویژه‌ای دارند. از یک سو تمام برگ‌های بازی را از دست داده‌اند، نه حکومت آنها را به بازی می‌گیرد، نه بخش عمده‌ای از مردم و آن رأی‌های بادآورده (که بسا نه از حب اینان که از بغض آنان بود) دیگر پشت آنهاست‌. از سوی دیگر گویا خودشان هم‌ می‌دانند نه حرف‌های قبلیشان دیگر قابل‌طرح است و نه برون‌شویی برای بن‌بست موجود دارند. باری، هنوز یک کار از آنها برمی‌آید: گرفتن مواضع ظاهرالصلاح و کم‌خرج و انکار هر گرایش سیاسی که هم بر گذشته آنها رقم باطل می‌کشد هم بر آینده‌شان.

@mardihamorteza
این مرد صعود می کند
ستایش بر او باد!
اما آن دیگری ورای هر ستایشی همیشه در اوج است.
او از بالاست.

#نیچه

@l_write_therefore_i_am
▪️سیاست در عصر باب‌اسفنجی
▫️بررسی یک پرونده جنایی در قطار سریع‌السیر شرق به روایت بودریار و دوستان (مک‌لوهان، فوکویاما، گیدنز، آگاتا کریستی)

بازنشر سری استوریهای پیج
مورخه ۳.۳.۳ روز سوم دولت سیزدهم
سال سوم ریاست‌جمهوری
سال سوم قوه قضاییه...

@l_write_therefore_i_am
2025/06/25 18:57:58
Back to Top
HTML Embed Code: