نوحهی اصلی و سوگ اصلی…💔
کاش در این شهر کسی، ظلم روا ندارد
ظلم اگر باب شود، ملک بقا ندارد
به چلجراغ گریه شبانه
ستارههای اشک دانه دانهن
فس گرفته کو هوای تازه
جنازه در جنازه در جنازه
شرمت باد شرمت
دستان به خون آلوده
برخیزید برخیزید
ای مردم خواب آلوده
خطبهی دیگر، کاخ ستمگر،
بر سر سلطان میریزد
یوسف کنعان از غم زندان بار دگر میآید
با نام آزادی، خشم خدایان میگیرد
این موج بیداری، آینه را پس میگیرد
شادی و غم، جور و ستم
میگذرد از پی هم
ناله نی، خنده نی،
میگذر موسم دی
🔸شاعر: شهابالدین موسوی
🔸با نوای: احمد دشمه
🔸مسجد حظیره یزد - ۱۳۹۷
@l_write_therefore_i_am
کاش در این شهر کسی، ظلم روا ندارد
ظلم اگر باب شود، ملک بقا ندارد
به چلجراغ گریه شبانه
ستارههای اشک دانه دانهن
فس گرفته کو هوای تازه
جنازه در جنازه در جنازه
شرمت باد شرمت
دستان به خون آلوده
برخیزید برخیزید
ای مردم خواب آلوده
خطبهی دیگر، کاخ ستمگر،
بر سر سلطان میریزد
یوسف کنعان از غم زندان بار دگر میآید
با نام آزادی، خشم خدایان میگیرد
این موج بیداری، آینه را پس میگیرد
شادی و غم، جور و ستم
میگذرد از پی هم
ناله نی، خنده نی،
میگذر موسم دی
🔸شاعر: شهابالدین موسوی
🔸با نوای: احمد دشمه
🔸مسجد حظیره یزد - ۱۳۹۷
@l_write_therefore_i_am