#نوستالژی
ای سفیدا ای سیاها زندگی مال شماها
من که تو دنیا غریبم خوش بحال آشناها

🎼 سپید و سیاه
🎤 ستار

《📚 @lBOOKl 》

بگذار تمام جهان تو را بخواهند
من به جاذبه‌ی عشق خودم شک ندارم
تو تا آخر دنیا غیر از من
هیچ کس را نخواهی خواست ...!


👤 #نرگس_صرافیان_طوفان

《📚 @lBOOKl 》

از پلّه های یک ساختمان بلند،
بالا رفتم...
حتّی،
فکر برگشت خَسته ام میکرد...
تو چطور ،
چطور از این همه
"دوست داشتن" بَرگشتی ‌؟!

👤 #پوریا_نبی_پور

《📚 @lBOOKl 》

#معرفی_کتاب
سرگذشت واقعی پسری که مبتلا به نوعی بیماری بدخیم و ویرانگر روحیست و زحمات وتلاش بی دریغ مادر و خانواده اش برای سلامتی و زنده نگه داشتن امید او را نشان میدهد.

📕 نور درخشان او
👤 #دانیل_استیل

《📚 @lBOOKl 》

📕 نور درخشان او
👤 #دانیل_استیل

《📚 @lBOOKl 》

از نوشخندِ گرمِ تو، آفاق تازه گشت

👤 #رهی_معیری

《📚 @lBOOKl 》

از تمام دارایی دنیا
هیچ نمی‌خواهم
فقط بگذار این دوستت دارم
همیشه مال من باشد...

《📚 @lBOOKl 》

چقدر آهنگهای قشنگ در اين دنيا وجود داشت كه من نشنيده بودم، چقدر چهره های زيبا از برابرم گذشتند كه من آنها را نديدم، چقدر روياهای عجيب ديدم كه وقتی از خواب بيدار شدم، هرگز ديگر به يادم نيامد و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد كه تا هميشه خودم را نبخشم.
زندگی يعنی چه؟
هميشه نصفه نيمه، هميشه ناتمام، هميشه ناگهان جايی قطع می شدم ...

📘 تماماً مخصوص
👤 #عباس_معروفی

《📚 @lBOOKl 》

با گفتنِ یک
عزیزم جایت خالیست
نه جای من پر می ‌شود
و نه از عمق شادی ‌هایت کمتر
فقط
دلخوش می‌ شوم که هنوز
بود و نبودم برایت مهم است .. !

👤 #میلاد_تهرانی

《📚 @lBOOKl 》

هر وقت خواستی کسی رو قضاوت کنی
بدون که
همه شرایط زندگی تو رو نداشتن!

📘 گتسبی بزرگ
👤 #اسکات_فیتز_جرالد

《📚 @lBOOKl 》

#نوستالژی
اونکه پشت شیشه، شبا سر می ذاره
می دونه پنجره، بین ما دیواره
از پشت شیشه ها، با رنج بی زبونی
می خونه با اشاره، حدیث مهربونی

🎼 حدیث مهربونی
🎤 شادمهر عقیلی

《📚 @lBOOKl 》

من‌انسانی هستم‌میان‌انسان‌های‌دیگر‌برروی‌سیاره‌مقدس‌زمین که‌بدون‌حضور‌دیگران‌معنایی‌ندارم. Eli

_احمد شاملو

《📚 @lBOOKl 》

یک بار زنی را دیدم که لباس خیلی کوتاهی پوشیده بود، نگاه آتشینی در چشمهایش بود و در دمای پنج درجه زیر صفر، در خیابانهای لیوبلیانا قدم میزد.
فکر کردم باید مست باشد، و رفتم تا کمکش کنم.اما حاضر نشد بالا پوشم را بپذیرد.
شاید در دنیای او تابستان بود و بدنش از اشتیاق کسی که منتظرش بود، گرم میشد.
حتی اگر هم آن شخص فقط در هذیان های او بود، آن زن این حق را داشت که مطابق میلش زندگی کند و بمیرد،
موافق نیستی؟

📘 ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
👤 #پائولو_کوئلیو

《📚 @lBOOKl 》

#معرفی_کتاب
وقتی با قلب پاک با شما معامله کنند سایر مشکلات زندگی هر چه طولانی باشد قابل تحمل است و انسان نارحتی جسمی را در برابر آرامش روح بزودی از یاد خواهد برد.

📕 تفکرات تنهایی
👤 #ژان_ژاک_روسو

《📚 @lBOOKl 》

📕 تفکرات تنهائی
👤 #ژان_ژاک_روسو

《📚 @lBOOKl 》

چه وحشتی! می دیدم که این مردان آینده، درین کلاس ها و امتحان ها آن قدر خواهند ترسید و مغزها و اعصاب شان را آن قدر به وحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسیه، اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت! انبانی از ترس و دلهره. آدم وقتی معلّم است، متوجّه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود، یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهه ی معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که یک ورقه ی دیپلم یا لیسانس یعنی چه! یعنی تصدیق به این که صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرّکش ترس است و ترس است و ترس!

📕 مديرمدرسه
👤 #جلال_آل_احمد

《📚 @lBOOKl 》

جمعه با خودش یک "تو" می‌آورد
که تمام روزش را جلوی آینه
و پای شانه زدن‌های عاشقانه‌اش بگذراند...
من هم سرم را گرم قلم و کاغذم کنم!
تا شعر ببافم
تار به تار موهایش را،
و از یاد ببرم که این خانه
سال‌هاست آینه‌ای ندارد...

《📚 @lBOOKl 》

موهای یک زن

خلق شده برای مردش
که بنشیند شانه‌اش کند
ببافد و دیوانه شود

عطر موهای یک زن
فراموش شدنی نیست

👤 #علی_قاضی_نظام

《📚 @lBOOKl 》

ما مالک خانه هایمان نیستیم و در حال پرداخت اقساطی طویل المدتیم
و نگرانیم که مبادا اتفاقی بیفتد که نتوانیم آخرین قسط خانه را پرداخت کنیم.
ما کاملا خریداری شده ایم و هر چه بیشتر پول بپردازیم،
بیشتر فروخته می شویم.

📘 هوای تازه
👤 #جورج_اورول

《📚 @lBOOKl 》

بدترین حالتِ ماجرا این است که طاقتمان تمام شود و به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم
خیلی‌ها اینطور زندگی می‌کنند.
دست‌اندازِ کم‌طاقتی را رد کرده‌اند و افتاده‌اند توی سرازیریِ عادت !

👤 #اوریانا_فالاچی

《📚 @lBOOKl 》