ویک روز آنقدر دوستت خواهم داشت که
اسم،خانه کوچکمان را آغوش خواهیم گذاشت..!
👤 #عباس_معروفی
《📚 @lBOOKl 》
اسم،خانه کوچکمان را آغوش خواهیم گذاشت..!
👤 #عباس_معروفی
《📚 @lBOOKl 》
❤🔥107🥰16👎10👍7🕊6😢1
چگونه ممکن است که آدمها هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟
«به سادگی»؛ این «دنائت فطری بشری است.» این امر نتیجهی «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمیکنند بلکه پرحرف و فریبکارند - آنها به سرعت موضعی اختیار میکنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن میچسبند. نخوت همیشه بر حقیقت غلبه میکند...!
📕 هنر همیشه بر حق بودن
👤 #آرتور_شوپنهاور
《📚 @lBOOKl 》
«به سادگی»؛ این «دنائت فطری بشری است.» این امر نتیجهی «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمیکنند بلکه پرحرف و فریبکارند - آنها به سرعت موضعی اختیار میکنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن میچسبند. نخوت همیشه بر حقیقت غلبه میکند...!
📕 هنر همیشه بر حق بودن
👤 #آرتور_شوپنهاور
《📚 @lBOOKl 》
👍63🕊6❤🔥5
🎧 #کتاب_صوتی
خانواده ای آمریکایی که بسیار به خودشان مغرورند، هر سال تابستان در جزیره خصوصی خانواده کنار هم جمع می شوند. در تابستان ۱۵ سالگی نوه بزرگتر کادنس، اتفاقی شوم می افتد؛ حادثه ای که باعث می شود کادنس بعد از آن چیزی به خاطر نیاورد و ....
📕 ما دروغگو بودیم
👤 #امیلی_لاکهارت
🎙 مهدیه نساج و سامرند معروفی
خانواده ای آمریکایی که بسیار به خودشان مغرورند، هر سال تابستان در جزیره خصوصی خانواده کنار هم جمع می شوند. در تابستان ۱۵ سالگی نوه بزرگتر کادنس، اتفاقی شوم می افتد؛ حادثه ای که باعث می شود کادنس بعد از آن چیزی به خاطر نیاورد و ....
📕 ما دروغگو بودیم
👤 #امیلی_لاکهارت
🎙 مهدیه نساج و سامرند معروفی
👍11🕊1
👍109🕊18
جهل و تعصب
آنقدر قدرتمند است که میتواند
"جنگ" را به "صلح"
و "بردگی" را عین "آزادی" جلوه دهد!
👤 #جورج_اورول
《📚 @lBOOKl 》
آنقدر قدرتمند است که میتواند
"جنگ" را به "صلح"
و "بردگی" را عین "آزادی" جلوه دهد!
👤 #جورج_اورول
《📚 @lBOOKl 》
👍142❤🔥8🕊8
من ،
تو را ، فروختمت
به تمام خاطرات خوب !
من ،
تو را بی نیاز شدم ،
به رسم تمام نبودن هایت !
من ،
تو را ،
بی تو ،
زندگی می کنم ،
این روزها ...
👤 #عادل_دانتیسم
《📚 @lBOOKl 》
من ،
تو را ، فروختمت
به تمام خاطرات خوب !
من ،
تو را بی نیاز شدم ،
به رسم تمام نبودن هایت !
من ،
تو را ،
بی تو ،
زندگی می کنم ،
این روزها ...
👤 #عادل_دانتیسم
《📚 @lBOOKl 》
😢85🕊26❤🔥17👍12🥴8
فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیری گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد
کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت : کجا؟
پول دود کبابی را که خورده ای بده !
رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت : این مرد را رها کن
من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد .
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت : بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده
بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت : این چه پول دادن است؟
گفت : کسی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد !
📕 امثال و حکم
👤 #علی_اکبر_دهخدا
《📚 @lBOOKl 》
دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیری گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد
کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت : کجا؟
پول دود کبابی را که خورده ای بده !
رندی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت : این مرد را رها کن
من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد .
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت : بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده
بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت : این چه پول دادن است؟
گفت : کسی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد !
📕 امثال و حکم
👤 #علی_اکبر_دهخدا
《📚 @lBOOKl 》
👍296❤🔥22🕊6👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
👤 #فریدون_مشیری
《📚 @lBOOKl 》
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
👤 #فریدون_مشیری
《📚 @lBOOKl 》
❤🔥142👍18🕊9🥰5👎2
#معرفی_کتاب
داستان یک کشیش است که باوجود داشتن همسرو پنج فرزند، دخترک نابینایی را به فرزندی قبول میکند و هرروز بیش از پیش دلبستهی دخترک میشود.
در این میان پسر کشیش نیز دلبستهی دختر شده و به نوعی رقابتی بین پسر و پدر درمیگیرد اما قضیه به همین سادگی پیش نمیرود...
📕 سمفونی کلیسایی
👤 #آندره_ژید
《📚 @lBOOKl 》
داستان یک کشیش است که باوجود داشتن همسرو پنج فرزند، دخترک نابینایی را به فرزندی قبول میکند و هرروز بیش از پیش دلبستهی دخترک میشود.
در این میان پسر کشیش نیز دلبستهی دختر شده و به نوعی رقابتی بین پسر و پدر درمیگیرد اما قضیه به همین سادگی پیش نمیرود...
📕 سمفونی کلیسایی
👤 #آندره_ژید
《📚 @lBOOKl 》
👍19🕊6👎1
درون قلبم هیچگونه انرژی برای تنفر از کسی ندارم و قلبم جایی برای چنین آلودگیهایی ندارد!
من یا دوستت خواهم داشت یا برایت آرزو میکنم بهبود پیدا کنی:)
.
📕 وقتی نیچه گریست
👤 #اروین_د_یالوم
《📚 @lBOOKl 》
من یا دوستت خواهم داشت یا برایت آرزو میکنم بهبود پیدا کنی:)
.
📕 وقتی نیچه گریست
👤 #اروین_د_یالوم
《📚 @lBOOKl 》
❤🔥115👍46🕊14😢4🥴3👎1