درک این جمله کیارستمی به ژولیت بینوش، میتواند پایانی بر بسیاری از نزاعهای بین دو عاشق باشد
کیارستمی: «این دیالوگ را با عصبانیت نگو با گله و دلخوری بگو...»ژولیت بینوش: «فرق گله با عصبانیت در چیه؟»کیارستمی: «در گله، عشق و علاقه و میل به آشتی هست اما در عصبانیت میل به متارکه.»
《📚 @lBOOKl 》
کیارستمی: «این دیالوگ را با عصبانیت نگو با گله و دلخوری بگو...»ژولیت بینوش: «فرق گله با عصبانیت در چیه؟»کیارستمی: «در گله، عشق و علاقه و میل به آشتی هست اما در عصبانیت میل به متارکه.»
《📚 @lBOOKl 》
وقتی شاعرها تصمیم میگیرن شاهکار خلق کنن:
راینر کنسه:
زودتر از من بمیر!
تنها کمی زودتر...
تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد.
گروس عبدالملکیان:
به آغوشم کشیدی اما؛ سایهات را دیدم که دستهایش توی جیبش بود
ابن عربی:
فلا هو بالقرب الذی یریح الفؤاد
ولا هو بالبعد الذی ینهی حبائل الأمل
نه آنچنان نزدیک است که دل آرام گیرد
نه آنچنان دور، تا رشتههای امید بگسلد
مولانا:
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشم
《📚 @lBOOKl 》
راینر کنسه:
زودتر از من بمیر!
تنها کمی زودتر...
تا تو آنی نباشی که مجبور است راه خانه را تنها برگردد.
گروس عبدالملکیان:
به آغوشم کشیدی اما؛ سایهات را دیدم که دستهایش توی جیبش بود
ابن عربی:
فلا هو بالقرب الذی یریح الفؤاد
ولا هو بالبعد الذی ینهی حبائل الأمل
نه آنچنان نزدیک است که دل آرام گیرد
نه آنچنان دور، تا رشتههای امید بگسلد
مولانا:
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
داروی دردم گر تویی در اوج بیماری خوشم
《📚 @lBOOKl 》
خیلیاتون صبحونه نمیخورید یا اصلا انگیزه ای براش ندارید دلیلش هم تنها تنبلی نیست، یجورایی خسته شدید از نون پنیر و کره مربا و امثالهم، یه چنتا صبحونه ساده و خوشمزه بهتون معرفی میکنم خدا خدا میکنید هرچه زودتر صبح بشه که فقط یکی از این صبحونه هارو میل کنید چقدم مقوی هستن تا انتهای روز پرانرژی نگهتون میدارن>>>>>>
@SobHone_mogavi
@SobHone_mogavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی هارو تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام ِ آخر بود به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود
🎼 شب آخر
🎤 داریوش
《📚 @lBOOKl 》
نگفتم گفتنی هارو تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام ِ آخر بود به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود
🎼 شب آخر
🎤 داریوش
《📚 @lBOOKl 》
اما روزگار همیشه یکجور نبود. روزهای خوب بود و روزهای بد هم بود؛ و ما بزرگتر که میشدیم بدتر میشد.
آیدین گفت: توی این مملکت پیش از اینکه به سیسالگی برسیم تباه میشویم.
تو یکجور، من یکجور، آیدا هم یکجور دیگر.
👤 #عباس_معروفی
《📚 @lBOOKl 》
آیدین گفت: توی این مملکت پیش از اینکه به سیسالگی برسیم تباه میشویم.
تو یکجور، من یکجور، آیدا هم یکجور دیگر.
👤 #عباس_معروفی
《📚 @lBOOKl 》
#معرفی_کتاب
این رمان حال و هوای انگلستان پیش و پس از جنگ را با هم مقایسه میکند.
📕 هوای تازه
👤 #جورج_اورول
《📚 @lBOOKl 》
این رمان حال و هوای انگلستان پیش و پس از جنگ را با هم مقایسه میکند.
📕 هوای تازه
👤 #جورج_اورول
《📚 @lBOOKl 》
اندوه اش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست
#احمد_شاملو
《📚 @lBOOKl 》
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست
#احمد_شاملو
《📚 @lBOOKl 》
فک میکنید این چیه؟☝️🏻🫣
اسمش کیت پریودیه یا بهتره بگم شکمبند قائدگی.. بخوام بی پرده توضیح بدم با این میتونید تو تایم پریودیتون بدون هیچ درد و اذیت شدنی اون دوران رو به سر برسونید من خودم از اینجا تهیه کردم:>>>
@ShopFantezi
اسمش کیت پریودیه یا بهتره بگم شکمبند قائدگی.. بخوام بی پرده توضیح بدم با این میتونید تو تایم پریودیتون بدون هیچ درد و اذیت شدنی اون دوران رو به سر برسونید من خودم از اینجا تهیه کردم:>>>
@ShopFantezi
🎧 #کتاب_صوتی
خاک آشنا داستانهای به هم پیوستهای که فضای بیشتر آنها در تهران قدیم و در محله ی درخونگاه می گذرد. ماجراهای تلخ، شیرین و آموزنده ای که گویا هرگز رنگ کهنگی نمی گیرند..
📕 خاک آشنا
👤 #اسماعیل_فصیح
🎙 بهروز رضوی
《📚 @lBOOKl 》
خاک آشنا داستانهای به هم پیوستهای که فضای بیشتر آنها در تهران قدیم و در محله ی درخونگاه می گذرد. ماجراهای تلخ، شیرین و آموزنده ای که گویا هرگز رنگ کهنگی نمی گیرند..
📕 خاک آشنا
👤 #اسماعیل_فصیح
🎙 بهروز رضوی
《📚 @lBOOKl 》
اگر ندانیم که میمیریم طعم زنده بودن را نمیتوانیم بچشیم و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است.
روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماریاش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد: «تا این لحظه نفهمیده بودم زندگی چه زیباست.»
تاثرآور نیست که آدم باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است؟
📕 دنیای سوفی
👤 #یوستین_گردر
《📚 @lBOOKl 》
روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماریاش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد: «تا این لحظه نفهمیده بودم زندگی چه زیباست.»
تاثرآور نیست که آدم باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است؟
📕 دنیای سوفی
👤 #یوستین_گردر
《📚 @lBOOKl 》