Telegram Web
تورم‌خواری به‌سبک ثروتمندانِ ایرانی

| مرتضی کاظمی

ثروتمندانِ عزیز لطفاً متوجه باشید!

تورم را چه کسی می‌سازد؟
بانک مرکزی با فشار دولت‌ها

چه کسانی از تورم در ایران منفعت می‌برند؟
دولت‌ها، بانک‌ها و ثروتمندانِ ایرانی

نرخ بهره بالای ۳۰ درصد، بعضی دوستان را اذیت کرده. شاید شما هم ناله‌ها و فریادهای ثروتمندان را شنیده‌اید. این ناله‌ها جدید نیستند. ناله‌های بنگاه‌داران و ثروتمندانِ ایرانی را عرض می‌کنم؛ وقتی با صدای بلند فریاد برآورده‌اند که وای نرخ بهره زیاد شده، نقدینگی کم است و سرمایه در گردش کفاف مخارجمان را نمی‌دهد در واقع دارند به حکومت فشار می‌آورند که لطفاً سرِِ کیسه را شُل کنید و پول چاپ کنید بدهید به ما تا بتوانیم بنگاه‌هایمان را تراز کنیم. البته متوجه هستند و هستیم که همین بزرگواران با هر نرخ بهره‌ای از ۴ درصد تا ۴۰ درصد همیشه شاکی بوده‌اند اما همزمان شتابان با هر نرخ بهره‌ای از دریافت اعتبارات و تسهیلات مستفیض شده‌اند.

سالها است این بزرگواران و کارآفرینان، این عزیزان، ثروتمندان و بنگاه‌دارانِ ایرانی میلیاردها وام با بهره منفی گرفته‌اند و چه بهره‌ها که نبرده‌اند. باید بگویم متاسفانه چه منفعت‌ها که از تورم‌خواری نخورده‌اند.

برای شما عجیب نیست؟ که بنگاه اقتصادی به‌جای اینکه به خلق ارزش و سودآفرینی از طریق تولید وابسته باشد برای مدیریتِ روزمره و پرداخت دستمزد فقط به وام بانکی با بهره منفی وابسته شده؟

اکثراً در پنجاه سال گذشته نرخ بهره‌ی اسمی بسیار پایین‌تر از نرخ تورم بوده همینطور که هنوز هم هست و این دوستان به‌طور مداوم وام گرفته‌اند و ثروت روی ثروت انباشته‌اند.

باید بپرسیم اساساً شما چرا به فعالیت بنگاه ادامه می‌دهید؟ اگر نمی‌توانید از طریق خلق ارزش و سودآوری، این بنگاه را اداره کنید.

دلیلش همین است که اساساً هدف از راه‌اندازی یا حفظِ بعضی از بنگاه‌های اقتصادی، خلق ارزش و سودآفرینی نبوده و نیست؛ هدف تورم‌خواری بوده و همچنان تورم‌خواری برای ادامه فعالیت این بنگاه‌ها توجیه اقتصادی ایجاد می‌کند.

این بنگاه‌داران و ثروتمندانِ ایرانی در پنجاه سال گذشته موفق شده‌اند از طریق سیاستمداران و بعضاً اقتصاددانان، صدایشان را به گوش سیاستگذاران برسانند؛ لابی کرده‌اند و موفق شده‌اند منابع ایجاد شده توسط بانک‌ها و بانک‌مرکزی را تصاحب کنند و البته که آسیب‌های تورم فقط به فقرا و اقشار پایین اصابت کرده و منافعش به ذی‌نفعان رسیده و می‌رسد.

ثروتمندانِ عزیز
بنگاه‌دارانِ ایرانی

لطفاً متوجه باشید در حال تورم‌خواری بوده‌اید و هستید. همین؛ فقط متوجه باشید عده‌ای دارند له می‌شوند و شما در حال تورم‌خواری از طریق نرخ بهره منفی بوده‌اید و هستید.
همین!


@karkhone
چگونه می‌توان در کشوری با شعار خودکفایی فریب نخورد؟


خوب جواب کوتاه اینه که به سختی! خیلی هم به سختی!
چطور؟
خوب. اول به یکی از پیش‌زمینه‌ها بپردازیم. دولت به همراه جمعیت قابل توجهی از چپول‌الهی‌ها اول شروع می‌کنند به تبلیغات گسترده علیه کمپانی‌های بزرگ که آی ملت چه نشسته‌اید که بنز و آئودی انحصار دارند و دست توطئه‌گرشان مشاغل کوچک دیگر را می‌بلعند. آی مردم چه نشسته‌اید که این سرمایه‌داران می‌خورند و نفر بعدی شاید مغازه تو باشد! شاید کارگاه تو باشد! شاید کفاشی تو باشد و از این لولوترسانی‌ها.
دولت باید واردات را برای حمایت از کسب و کارها کنترل کند تا نان شما از سفره‌تان بریده نشود و ...
آشناست. هر روز ماشین پروپاگاندا این زِریات را در زورنایش می‌نوازد و برای همین زورنا نوازی از جیب شما پول می‌دزدد. بماند. فعلا این درد بزرگ ما نیست.
وقتی دست شرکت‌های بزرگ و صاحب اسم و رسم را بریدند چه می‌شود؟ خوب آنطور که ابله‌های ترسو و کودن‌های بی‌مایه تصور می‌کردند، مملکت بهشت پر درآمد آنها نمی‌شود.
یک شرکت بزرگ و اسم و رسم‌دار مثل اپل، سامسونگ، بایر، باسف یا ون ایپرن یا هلیو پتاس و دوغال (دوگال) و ... چیزی به اسمِ اسم و رسم دارد. بر خلاف امثال یزدی‌زاده آبرو دارد، اعتبار و شرف و مشتری و سهام و شهرت دارد. و از همه مهمتر چیزی به اسم رقیب دارد.
برای چند دلار بیشتر کلاهبرداری نمی‌کند یا دله‌دزدی نمی‌کند. اگر کود بفروشد، مثل شرکت دانش بنیان معظم ستیلا به جای کود فسفری که باید ۵۲٪ P2O5 و ۳۴٪ K2O داشته باشد، یک آشغالی با ۳٪ پتاس و فسفر به همراه ۹۵٪ مواد سمی و پُرکُننده توی پاچه‌تان نمی‌کند.
شرکت کوچکی داخلی که دولت از او حمایت می‌کند می‌داند از این همه مصرف کننده حداکثر ۳ نفر متوجه می‌شوند و آنها هم مجبورند در تو در توی سیستم قضاوت مضحک بروکراتیک سال‌ها آواره گرفتن حق شود. کسب و کار کشاورزی یا هر تولیدش هم که داشت از بین رفت.
فوقش فرار می‌کند و یک شرکت جدید ثبت می‌کند. کی به کیه. بله. اینطوریاست!
اما ون ایپرن دله دزد نیست و در دنیای آزاد نمی‌تواند چشم بسته به مردم کود بفروشد! پدرش را حتی اگر دولت دموکراتیک کمی تا قسمتی لیبرال هم درنیاورد، رقیب‌هایش در می‌آورند. بازار آزاد پدرش را در می‌آورد.
نمی‌تواند آبرو و شهرتش را قربانی دو کیسه کود بکند. کودش را خودش با دست خودش آنالیز می‌کند تا مبادا ۱٪ اینور آنور نشود. مبادا داخلش کادمیم باشد! مبادا سرب و آرسینیک باشد!
نمی‌خواهد مردم از محصولش بخورند و سرطان معده و روده و صفرا بگیرند! پوستش را می‌کنند چون دولت از او حمایت نمیکند!
چی؟ بله دولت از او حمایت نمی‌کند!
اما دله‌دزدهای ایران، حمایت دولت قرمساق‌تر از خودشان را دارند. مگر رقابتی هست؟ مگر آبرو و شهرت دارند؟ شرکت‌های بزرگ خارجی با جان کندن بزرگ شده‌اند و رقابت میلیمتری دارند و مغز خر نخورده‌اند که با یک دزدی احمقانه از آن صرف نظر کنند.
اگر هم روزی شیطون گولشون بزنه، سریع خودشون با پای خودشون محصولشون رو از بازار جمع می‌کنن و خسارت می‌دن.
آیا دولت گودرتمند اونها رو در دادگوه عالی مجبور می‌کنه؟ نه. اگر دادگوه هم نباشه بازم در دنیای آزاد کسی خریت نمیکنه. اما وقتی حمایت دولت اسلحه به دستی که شما رو هم خلع سلاح کرده باشه رو داشته باشن، وضع فرق می‌کنه.
میشن چای دبش. میشن فلان خودرو و ...
خوب مزه حمایت از تولید ملی چطور بود؟ خوب سوخت یا پماد می‌زنید برای درفش بعدی آماده بشید؟
خوب یک عده‌ای روانی هستن و بازم زر می‌زنن که جنرال موتور انحصار داره! سرمایه‌داریه و از این جامعه‌ستیزی‌های روان‌نژندانه که مخصوص اهالی اردوگاه چپولیسم هست.
اگر خود اپل در ایران پاش قلم نمی‌شد چطور؟ آیا یک دله‌دزد باجناق‌زاده موشخوشوزاده می‌تونست بهتون گوشی نسیه بفروشه و بزنه به چاک؟
اگر ون ایپرن بود، ستیلا یا هر ننه قمری میتونست به پشتوانه آبروی نداشته‌اش بهتون کود آشغال بفروشه که خودت مجبور بشی یک آزمایشگاه رو کولت حمل کنی؟
همه این حمایت از تولید ملی فقط یک کاربرد داره: بستن دست لایق و باز گزاشتن دست نالایق دزد بی‌آبرو و بی‌شرف.
برگردیم به سوال. آیا میشه در ایران گول نخورد؟
با توجه به فراوانی کلاهبرداران و دزدان نسبت به یک مملکت نرمال و با توجه به مشابه بودن انسان در هر دو سو، خیر. در در ایران شما یک مورد صالح و ۹۹۹۹۹۹ مورد دزد دارید. در مملکت نرمال هم شما ۱ دزد و ۹۹۹۹۹۹ صالح دارید، پس احتمال یا فراوانی گول خوردنتان ۱۰ به توان ۱۲ مرتبه خواهد بود. اگر تا حالا گول نخورده‌اید خوب بگردید. حتما گول‌هایی بهتان خورانده‌اند که حتی روحتان هم خبر ندارد.

@karkhone
اقتصاد ایران؛ اگر انقلاب نمی‌شد !


| رسول رئیس‌جعفری


یکی از پرسش‌هایی که در عرصه عمومی طی چند سال گذشته تکرار شده این است که اگر انقلاب اتفاق نمی‌افتاد اقتصاد ایران الان در چه جایگاهی قرار داشت. به این پرسش می‌توان از جنبه‌های گوناگون پاسخ داد اما یکی از معیارهای پاسخگویی به این پرسش می‌تواند بررسی نظرات افرادی باشد که خود در یک دهه پایانی حکومت پهلوی صاحب منصب بوده‌اند و بر اساس عملکرد کلی سیستم، آینده‌ای را برای اقتصاد ایران متصور شده‌اند. این شیوه‌ای است که رسول رئیس جعفری پژوهشگر اقتصادی برای پاسخ به این پرسش به کار گرفته است. در گفت‌وگویی که با ایشان داشتیم، وی در ابتدا نگاه به تاریخ از منظر «اگرها» را نقد می‌کند و سپس بر اساس آنچه فروپاشی از درون می‌نامند و در کتاب خود با عنوان «روایت یک فروپاشی» نیز آن را صورتبندی کرده است، چالش‌های پیش روی مدیریت اقتصادی کشور را در آستانه انقلاب به تصویر می‌کشد. خلاصه‌ای از این گفت‌وگو در ادامه ارائه شده است.



ما اگر بخواهیم برای اینکه انقلاب نشده بود سناریوسازی کنیم باید ببینیم چه گزینه‌های دیگری پیش رو بود. با توجه به بیماری محمد رضا شاه یک احتمال این بود که رضا پهلوی طی چند سال به پادشاهی می‌رسید؛ جوانی ۲۱ یا ۲۲ ساله‌. در این شرایط نیز باز ممکن بود عراق همان ضعف را در ساختار سیاسی ما حس کند و به ایران حمله کند. توجه داشته باشیم که از زمان رضا شاه این درگیری ها به صورت جدی پیش‌بینی می‌شد. گزینه دیگر این بود که در خلا بعد از محمدرضا شاه یک شورش داخلی رخ دهد و جناح چپ و توده ای در آن اوج داستان جنگ سرد حکومت کند. یک گزاره بر سر اینکه چرا انقلاب اتفاق افتاد این است که کشورهای اروپایی به این جمع بندی رسیدند که ادامه وضع موجود ممکن نیست و حتما به شورش داخلی و تغیر رژیم می‌رسد و بین گزینه‌های جایگزینی که وجود داشت مانند توده‌ای‌ها و مذهبی‌ها به این نتیجه رسیدند که حکومت مذهبی خطرش برای غرب کمتر از حکومت توده‌ای و کمونیستی است. البته ساختار فرهنگی ایران هم چیز دیگری اجازه نمی‌داد. بنابراین به دلیل بیماری‌ایی که شاه داشت و قابل پیش‌بینی بود گزینه های پیش رو پیچیده‌تر و بهتر از این انقلاب و جنگ نبود و در هر حالتی که به آن فکر کنیم ممکن بود اتفاق بهتری رخ ندهد.



اما در پاسخ به سوال اصلی باید بررسی کنیم اقتصاد ایران در دهه ۵۰به سوی چه مسیری می رفت. در این باره دو روایت می‌توانیم داشته باشیم؛ یک روایت معروفی است که می گوید بعد از رشد چشمگیر دهه ۴۰ که به همت عالیخانی و تیمش و مدرنیزاسیون در صنایع رخ داد و رشد دو رقمی اتفاق افتاد وفور درآمد نفتی باعث شد عقلانیت و برنامه‌ریزی کنار گذاشته شود و فساد گسترده‌ای در اقتصاد ما روی داده و ریخت و پاش عجیب و غریب داشته باشیم. این روایت چند شاهد مثال دارد. خود شاه در روزنامه اطلاعات مورخ سوم آبا ن ۱۳۵۵ می‌گوید اگر دوباره درآمد نفتی داشته باشیم پول‌هایمان را آتش نخواهیم زد. دلارهایمان را آتش نمی زنیم. نکته دیگر که در همین راستا می گوید این است که اگر پول ها بیاید دیگر اجازه نمی‌دهیم لاشخورها به ما طرح پیشنهاد بدهند. بعد می گوید نه راه داریم، نه سیمان و جاده و باید ظرفیت جذب را ارتقا داده و روی زیرساخت کار کنیم. این عبارت شاه به اضافه گفته‌های دیگران از دهه ۵۰ نشان دهنده این است که در آن سال‌ها عقلانیت کنار گذاشته شده و ریخت و پاش زیاد و فساد زیادی در قراردادهای نظامی صورت گرفته بود.



درآمد نفتی کشور بین سال‌های ۵۲ تا ۵۷ حدود ۱۲۰ میلیارد دلار است که در مقام مقایسه خوب است بدانیم که کل درآمد نفتی از زمان مظفر الدین شاه تا سال ۱۳۵۲ حدود ۲۵ میلیارد بوده است. این ۱۲۰ میلیارد دلار چیزی حدود ۸۰۰میلیارد امروز است. به گفته خود شاه این رقم در ۵ سال آتش زده شده و شاه می گوید دیگر این کار را تکرار نمی‌کنیم. این پول سرشار می‌توانست تمام ساختارها و نهادها را از بین ببرد. ابتهاج هم می گوید این پول شاه را به قدرت بلامنازع تبدیل کرد و استبدادش را تشدید کرد و باعث شد دموکراسی در کشور از بین برود و نیمچه دموکراسی در مجلس از بین رفت و شاه فکر می کرد مطلقا عقل کامل است.

ادامه مطلب

@karkhone
کمپین آخر هفته شماره ۱ 💥تمدید شد💥
تخفیف ویژه [ظرفیت ۱۰ نفر]

فروشگاه اینترنتی


جهت مشاهده اطلاعات وارد کانال زیر شوید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

https://www.tgoop.com/ideapractical
| مورای روتبارد

در حالیکه در یک اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد، صاحبان کسب و کارها و شرکتها می توانند بسیار مولد و خدمت کننده به مصرف کنندگان باشند اما در این سیستم «سرمایه‌داری رفاقتی دولتی» آنها اغلب به دنبال سوبسیدها و یارانه ها، قراردادهای خاص، امتیازات ویژه، رانتها، کارتل ها و انحصارهای فراهم شده توسط دولت‌های بزرگ هستند. اغلب لابی های تجاری و سردمداران کسب و کارها با حرارت و شدت، آتش بیار معرکهٔ سیستم اقتصادی دولتگرا و مداخله گر هستند.

@karkhone
| علی صادقی همدانی


با هدف برآورد زیان تجاری ناشی از متفاوت بودن روزهای تعطیلی ایران با بقیه کشورهای دنیا، مرکز پژوهشهای اقتصادی اتاق بازرگانی اصفهان اقدام به تهیه گزارشی تحقیقاتی نموده است. به عبارت دقیق تر این گزارش مزیت های تعطیلی آخر هفته‌ی جمعه و شنبه در مقایسه با تعطیلی پنجشنبه و جمعه را در سه بخش به شرح زیر مورد بررسی قرار داده است:
بخش اول به مقایسه تعطیلات ایران با سایر کشورهای جهان اختصاص دارد. یافته ­های تحقیق نشان می دهند در اکثر کشورهای جهان بین ۱۱٠ تا ۱۲۹ روز به تعطیلات اختصاص یافته است اما این تعداد در ایران با احتساب ۲۶ روز تعطیلی رسمی و ۵۲ روز تعطیلی روز جمعه ۷۸ روز می‌شود. حتی اگر پنجشنبه‌های نیمه تعطیل هم به این تعداد اضافه شود، کل تعطیلات ایران به ۱٠۴ روز می‌رسد.
بخش دوم گزارش به مقایسه تعطیلی روز پنجشنبه با تعطیلی شنبه می­پردازد. تعطیلی روز پنجشنبه با توجه به تعطیلی شنبه و یکشنبه در اغلب کشورهای جهان، مراودات بین‌المللی کشور را برای ۴ روز متوالی مختل می‌کند. روندی که ۱۵ سال پیش عمده کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را بر آن داشت تا برای کاهش زیان اقتصادی ناشی از این موضوع و بهره‌مندی بیشتر از تعاملات بین‌المللی در تصمیمی واحد روزهای تعطیل پایان هفته خود را از «‌پنجشنبه و جمعه» به «شنبه و یکشنبه» مانند کشور امارات متحده عربی تغییر دهند. یافته­های پژوهش زیان مالی به تجارت کشور در صورت تعطیلی پنج شنبه و جمعه را حدوداً مبلغی برابر با ۲۲/۳ میلیارد دلار برآورد کرده است. در صورتی که با جابجا شدن این تعطیلات به جمعه و شنبه این زیان ۱۸/۱۱ میلیارد برآورد می­شود. همچنین با توجه به تعطیلات آخر هفته کشورهای جهان، با تعطیلی پنج شنبه به جای شنبه زیان تجاری با ۵ شریک عمده تجاری مجموعاً به میزان ۸/۳ میلیارد دلار برآورد شده است که از این بین با کشور چین به میزان ۳/۲۴ میلیارد دلار، ، امارات متحده عربی ۲/۵۸ میلیارد دلار، ترکیه ۱/۴ میلیارد دلار، عراق بیش از ۹٠۳ میلیون دلار و هند بالغ بر ۷٠۵ میلیون دلار خواهد بود.
بر اساس اظهارنظر اکثر اقتصاددانان، کارشناسان و فعالین اقتصادی، تعطیلی روز شنبه بهترین انتخاب است تا یک روز به عنوان تعطیلی مشترک بین تجار در سطح بین الملل در نظر گرفته شود و از این طریق ۴ روز قطع مراودات تجاری بین‌المللی به ۳ روز تقلیل یابد.
بخش سوم این گزارش به بررسی نقش تعداد روز تعطیلات آخر هفته و تأثیر آن بر پارامترهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از دیدگاه فعالان اقتصادی می­پردازد.
امید که گزارش پیش رو در جهت بهبود وضعیت رفاهی ایرانیان مفید واقع شود.

با احترام

@karkhone
برای اینکه هم شما حرص بخورید هم برای بار صدم خودم، گفتم اینو اینجا بگم. ای نماد، در راستای سازمان دهی به کسب و کارها در تجارت الکترونیک در زیر مجموعه وزارت صنعت معدن و تجارت ایجاد شد. مثل "تقریبا" تمام سازمان‌های دولتی، هدف مرکز توسعه تجارت الکترونیکی که اینماد رو صادر میکنه، چیزی نیست جز پول گرفتن. چطور؟ نه مثل خیلی از کسب و کارهای بین المللی در بخش خصوصی که هدفشون اعطای استاندارد به شرکت‌های خصوصی دیگست، بلکه با ممنوع کردن حق دریافت درگاه پرداخت، اون مجوز رو به کسب و کارها "میفروشه". تقریبا هر مجوزی که دولت ها، به ویژه گنگ آخوندها، به شما میدن، نه برای تامین منافع مصرف کننده، بلکه برای تامین منافع خود دولت از طریق صلب یک حق از فعال اقتصادی و باز فروختن اون حق به خودش هست. چیزی مثل سیم کارت گردشگری. اول میاد اینترنت رو که حق ماست میبنده. بعد میگه اگه اونو میخوای باید پولشو بدی. احمقانه و شیادانست؟ wait for it.

اینماد پنج سطح اعتباری داره. بی ستاره تا چهار ستاره. برای دریافت همون بی ستارش اول از همه باید ثبت شرکت کرده باشید. یعنی پول داده باشید که در یک سامانه دولتی شمارو به رسمیت بشناسن(این با برند فرق داره. اعتبار یه کسب و کار در اذهان مشتریاشه نه تو زونکنای دولت) و بتونید برای کسب و کارتون شناسنامه بگیرید. برای اینکه برای کسب و کارتون بتونید شناسنامه بگیرید باید یه ملک "تجاری" ای رو به عنوان محل کسب و کارتون معرفی کنید. علاوه بر هزینه ملک تجاری که خیلی وقتا به بیش از ده برابر یه ملک مسکونی هم میرسه، شما خیلی وقت ها نیازمند دریافت مجوز مربوط به کسب و کارتون هستید. و باز خیلی وقت ها برای دریافت مجوزها باید بیش از یک سال صبر کنید و متاهل باشید یا کارت اتاق بازرگانی رو داشته باشید (که خود این بگایی های زیاد دیگه ای داره گرفتنش) یا یه سرمایه کلانی رو گرو بذارید. در نهایت شما شرکت رو ثبت میکنید. بعد باید کد اقتصادی و کد رهگیری مالیاتی بگیرید. برای همین هم باز نیاز به ملک تجاری دارید. از طرف دیگه برای خیلی از کسب و کارها، مالیات بر فروش گرفته میشه نه مالیات بر سود. این بازی رو دولت احمدی نژاد ابداع کرد و باعث به گل نشستن بازارهای مهمی مثل آهن و طلا شد. خیلی از غول‌های بازار یا ورشکست شدن یا از ایران رفتن یا بازنشسته شدن یا سکته کردن یا افتادن زندان یا دارن یواشکی(واقعا میگم یواشکی تو ملک مسکونی) کار میکنن. چون خرید و فروشی که انجام میدن باید غیر مستقیم باشه مثلا پول به حساب خواهرزاده فروشنده واریز شه.

از سوی دیگه، برای جابجایی و انتقال وجه هم شما با محدودیت های زیادی مواجهید. یا باید قید امنیت رو بزنید که خب برای مبالغ هنگفت ریسکش فوق العاده بالاست. یا باید ساتنا کنید که بیشترین حجم تراکنش تا جایی که میدونم مال بانک پاسارگاده که تا روزی نهصد میلیون تومن، یعنی چیزی حدود شونزده هزار دلار، بیشتر نیست. شاید به نظرتون خیلی عدد بالایی به نظر برسه. بیاین یه سناریو رو دربارش فکر کنیم. تصور کنید شما میخواید یه ملک مُستَغَل(ملک کلنگی قدیمی که بکوبن بسازن) یا به اشتباه رایج مستغلات ده طبقه تو سهروردی به قیمت سیصد میلیارد تومن بفروشید و باهاش ده تا ملک تجاری کوچیک تو بازار تجریش به قیمت سی میلیارد تومن بخرید. صرف نظر از رکود شدید بازار مسکن که باعث میشه گاهی بیش از سه سال منتظر خریدار / فروشنده باشید بلکه بتونید پونزده درصد زیر قیمت ملکتون رو بفروشید، رو کاغذ حساب کنید در بهترین حالت با روزی نهصد میلیون تومن چقدر باید علاف بمونید که سیصد میلیارد تومن به حساب شما بیاد و بعد اون رو به حساب ده تا فروشنده دیگه بزنید. اگه یه آنلاین شاپ با گردش مالی ماهی ده میلیون تومن هم داشته باشید احتمالا میتونید درک کنید که هر ساعتی که داره از اون فعال اقتصادی تلف میشه، چقدر براش ضرره.

برگردیم سر اینماد. بیاین فرض کنیم همه این راه هارو رفتیم و بعد از مدتی، ممکنه یه هفته ممکنه یه سال، نشان(بَج) اینماد به دست ما برسه. بسته به محصولی که میفروشی شما ممکنه به بج ها و نشان های دیگه مثل رسانه های دیجیتال هم نیاز داشته باشی که برای گرفتن اونها حتی لازمه یه سری کلاس های عقیدتی و آزمون هارو پشت سر بذاری. اینماد رو به هر بدبختی ای بود گرفتی. حالا تازه اینمادت یک ستاره ست. برای فروش اعتماد بیشتر باید تا چهار ستاره (بخوانید پیاده شدن دنگ بیشتر دولت) هم پیش برید. همینه که شما حتی به سایت های بسیار بزرگی که روزانه بالای پنج میلیارد تومن فروش دارن هم سر بزنی میبینی اینمادشون تک ستارس. چون اهمیتی نداره. اون کسب و کار اعتماد و اعتبارش رو تو ذهن مشتری هاش داره و نیازی نداره پول بیشتر به دولت بده که یه اعتبار ساختی بخره.

ادامه مطلب

@karkhone
سئوالات بی‌پاسخ!

۱- چرا بعد از آن همه هزینه که مسأله حجاب و گشت‌های ارشاد روی دست کشور و حکومت گذاشت، حکومت هنوز همان راه‌های احمقانه را ادامه می‌دهد؟ چرا مردم را همچنان عصبانی‌تر می‌کنند؟ چرا وقتی نمی‌توانند مدیران عفیف و یا فرزندان عفیف داشته باشند، اصرار دارند "عفاف" دلخواه خود را در حلقوم جامعه فروکنند، حتی اگر فقط برایشان و برای مردم هزینه تولید کند؟

۲- چرا وقتی سال‌هاست مشخص شده که سیاست‌های آبی کشور (مانند ایجاد سدهای بزرگ، عدم کنترل برداشت‌های آبی، سیاست‌های غلط بسط کشاورزی و پیگیری "خودکفایی" در بعضی محصولات....) ما را به ورشکستگی آبی رسانده، هنوز همان سیاست ها را با قدرت ادامه می‌دهیم؟ آیا گاوخونی و زاینده‌رود و دریاچه ارومیه کافی نبود؟

۳- چرا وقتی سیاستگذاری خارجی کشور را به انزوای سیاسی کشانده است، هنوز به همان راه ادامه می‌دهیم؟ وقتی دشمنی با آمریکا و اسراییل هیچ ضرری به آنها نزده و فقط برای ما بحران ایجاد کرده، چرا هنوز بر همان طبل می‌کوبیم؟ وقتی مشخص شده که دوستی با کشورهایی چون کوبا و ونزوئلا آخر کار چیزی به ما نمی‌دهد، چرا اصرار داریم که ادا درآوریم که این دوستی‌ها چه قدر مفید است؟!

۴- وقتی تلویزیون ج.ا. هر روز مخاطبینش کم و کمتر می‌شود، چرا همان برنامه‌ها را با شدت بیشتری ادامه می‌دهند؟ وقتی تمام مخارج فرهنگی حتی یک ذره موفق نشده‌اند مردم را به آن طرفی که می‌خواهند سوق دهند، چرا ادامه‌ی آنها؟ چرا باید وانمود کنند که اینها تاثیری دارند؟

۵- وقتی مشخص شد که حمایت داخلی از صنایع خودرو به صورت حذف رقیب خارجی فقط این صنایع را ناکارآمدتر و مشتریان را ناراضی‌تر می‌کند، چرا همان سیاست ادامه پیدا کرد؟ چرا بیشتر شد؟ چرا همان سیاست به صنایع دیگر، چون تولید لوازم خانگی، تعمیم داده شد؟

۶- وقتی معلوم شد که صنایع نیشکر که همگی با برنامه‌ریزی دولتی ایجاد شده‌اند، مناسب محیط زیست خوزستان و خاک خوزستان و بارش‌های فصلی خوزستان نیستند، چرا مرتب بر وسعت آنها افزوده شد؟ چرا علیرغم ضررده بودن آنها و آب‌بر بودن آنها و تخریب محیط زیست، بر ادامه‌ی آنها پافشاری می‌شود؟

۷- وقتی سال‌ها پیش معلوم شد که صنعت هسته‌ای تمام منافع احتمالیش (که در حقیقت یکی بود: ساختن بمپ اتم!) در مقابل هزینه‌هایی که به مملکت تحمیل می‌کند بسیار ناچیز است، چرا بر ادامه‌ی همان راه اصرار شد؟

۸-چرا پدیده سخیف و زشت حمله و اشغال سفارت های دول خارجی توسط اوباش سیاسی مدام تکرار شده، و هیچ یک از خاطیان هم مجازات نشدند؟ چرا پدیده زشت بازداشت اتباع خارجی به منظور باج‌گیری مدام تکرار می شود؟ چرا این اقدامات که چهره زشت و خشن و وحشی از کشور ایجاد کرده و میلیاردها ضرر وارد کرده به عنوان یک سلاح سیاسی ایرانی رسمیت پیدا کرده؟ چرا حکومت ایرانی مکرراً به صورت و سیرت یاغیان و قطاع الطریق و قبایل وحشی عمل کرده؟

۹-چرا اجرای قانون و مجازات متخلفین فقط برای ملت معنا دارد و برای خیل وابستگان حکومتی هیچ جرمی حتی قتل، ترور، دزدی و فساد جنسی معنی عملی ندارد؟

۱۰-چرا کنترل دستوری قیمت‌ها و سهمیه‌بندی که منجر به تریلیون ها ضرر و ناکارایی و فساد شده در ایران همچنان به شدت و تعصب دنبال می‌شود؟

۱۱-چرا بیش از چهل سال است این کشور درگیر تورم مزمن ناشی از افزایش نقدینگی است و در حالیکه تمام کشورهای دنیا حتی طالبان راه جلوگیری از تورم را فرا گرفته‌اند، بزرگان ما فقط به ریختن اشک و ناله‌های جانسوز و نصیحت‌های پرگوهر به دولت و ملت اکتفا می‌کنند و گوششان را به حرف حساب می‌بندند؟ چه چیزی مایه این فساد عمیق اخلاقی و عقلی شده است؟

۱۲-چرا حتی حکومتی ظالم و ناآزموده و جبار و جاهلی مثل طالبان افغانستان خیلی از اشتباهات و خطاهای مزمن و مکرر ما قوم ایرانی را ندارد (چپاول و مصادره اموال، بی‌قانونی، ناامنی سفارتخانه‌ها، تورم، کنترل دولتی تجارت، فساد گسترده، تنش‌های بی‌دلیل خارجی و لافزنی‌های بی‌هدف،...)؟

چه مخلوطی از ایدئولوژی و تکبر و دروغ ما را به اینجا کشانده است؟

از گذشته بپرسیم: در مواقعی که می‌توانستیم جنگ با عراق را به نفع خودمان پایان بدهیم، چرا ندادیم؟ چرا اصرار بر چیزی غیرممکن (تسخیر عراق) کردیم که حاصلش شد کشتگان بیشمار از دو ملت هم‌آئین؟ آیا لازم بود که صبر کنیم تا کشور تا مرز ورشکستگی برود و تسلیحات زیادی (به خصوص هواپیماهای جنگی) از ما نابود شود تا تسلیم واقعیاتی چون روز روشن شویم؟

چرا ارز ۴۲۰۰ تومانی که از همان اول محتوم به شکست بود را گذاشتیم؟ چرا بعد که اشتباه بودنش حتی بر سیاستمداران و اقتصاددانانِ حامی این طرح (و از لحاظ عقلی ورشکسته) هم مشخص شد، باز ادامه دادیم؟ چرا همین روال قیمت‌گذاری را در یک سیکل معیوب مرتب تکرار می‌کنیم؟

و سئوال اساسی: این همه دهن‌کجی و لجبازی با منطق و عقل سلیم، با واقعیات، با دنیا، با مردم، با خداوند و با سرنوشت برای چه؟ چرا؟!!

@karkhone
دانشجویان ایرانی در دانشگاه های آمریکایی! چرا؟ چقدر؟

| محمدرضا اسلامی

دانشگاههای برتر آمریکا عموما دارای جایگاه برتر در رتبه بندیهای بین المللی هستند و لذا ورود به این دانشگاهها پس از عبور از فیلترهای متعدد است. در واقع ورود به این دانشگاهها نوعی «رقابت بین المللی» است میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی.

حالا یک پله به عقب نگاه کنیم: چرا در مقایسه با دانشگاههای اروپا، شرق آسیا، و حتی کانادا، دانشگاههای آمریکایی در جهان در رتبه های برتر قرار دارند؟
پاسخ به این سوال، کوتاه نیست چون که «صنعت آموزش» یکی از پیچیده ترین صنایع در آمریکاست. چند پاسخ اجمالی:
دانشگاههای آمریکا ارتباط تنگاتنگی با صنعت دارند و تعامل صنعت و دانشگاه باعث غنی شدن فرآیند آموزش/تولید علم شده.
«اقتصاد دانشگاه» در آمریکا به شکلی است که دانشگاهها منابع درآمدی متنوعی دارند و نهاد دانشگاه از استقلال نسبی برخوردار است (در مقایسه با شرق آسیا و حتی اروپا)؛ و عملا دانشگاه چندان ذیل دولت قرار نمی گیرد. خلاصه تر بگوییم: دانشگاه یک نهاد دولتی نیست.
بودجه هایی که بنیاد علوم (NSF) برای پژوهشهای لب مرزی دانش تامین می کند بودجه های هنگفتی است و این باعث شده تا به عنوان «نقش مکمل» در کنار دیگر درآمدهای دانشگاه، به فرآیند تولید علم کمک شود.

حالا برگردیم به سوال اول: در هر سال تحصیلی چند دانشجوی ایرانی در آمریکا هستند؟
طی سالهای اخیر در هر سال تحصیلی حدودا ۱۱۰۰۰ (یازده هزار) نفر.
عدد درشتی است؟ اگر به خود عدد نگاه کنیم، بله! طی شش سال گذشته هر سال حدود ۱۱۰۰۰ تن از بهترین فارغ التحصیلانِ دانشگاههای کشور در مراکز دانشگاهی آمریکا مشغول به تحصیل شده اند. این یعنی فقط از ۲۰۱۷ تا امروز بیش از ۶۰هزار تن از فرزندان سرزمین ایران.

اما بیائید به جای نگاه به قدرمطلق عدد، با نگاهی مقایسه ای به آمار نگاه کنیم:
طبق آمار رسمی وزارت علوم آمریکا تعداد دانشجویان بین المللی شاغل به تحصیل در سال تحصیلی گذشته در آمریکا یک میلیون و پنجاه و هفت هزار نفر بوده است. قبل از کرونا بیشتر هم بود. (لینک)
جالب اینجاست که بدانیم که اکنون حدود ۳۰۰هزار دانشجوی چینی در آمریکا مشغول به تحصیل هستند و حدود ۲۰۰ هزار دانشجوی هندی. (لینک)
حتی کشور ژاپن با وجود آنهمه صنعت و برخورداری از دانشگاههایی مانند توکیوتِک و کیوتو، شانزده هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی در آمریکا دارد.

حالا بیاید از منظری دیگر نگاه کنیم: هر کشوری از هر صد هزار نفر، چند نفر دانشجو در آمریکا دارد؟ برای این کار جمعیت دانشجویان را تقسیم بر جمعیت کشور می کنیم و سپس ضربدر ۱۰۰ هزار: ایران از هر صدهزار نفر، ۱۳ نفر، ژاپن ۱۳ نفر، هند ۱۴ نفر و چین ۲۱ نفر.اینجا اعداد سخن می گویند. همیشه عدد، رقم و آمار باعث می شود که از اتاق فکر خود خارج شویم و با واقعیتهای دنیا موجه شویم.

اگر از این منظر نگاه کنیم ما با هند، ژاپن برابر هستیم و فقط چین تقریبا ۱.۵ برابر ماست. این باعث می شود که گمان نکنیم قدرمطلق تعداد دانشجویان ایرانی در ایالات متحده عدد بزرگی است. بلکه باعث می شود که بدانیم ابعاد صنعت آموزش در مقیاس بین المللی چقدر بزرگ است و برای تک تک آن یازده هزار دانشجوی کشورمان ارزش قائل شویم. چون آنها کسانی هستند که در یک رقابت نفسگیرِ بین المللی با چینی ها، هندی ها، اروپایی ها، ترکیه ای ها، اعراب و... موفق به حضور در یک آزمایشگاه تراز بین المللی شده اند. دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در آمریکا عموما از خانواده های طبقه متوسط هستند و هیچ کدام با بورسیه تحصیلی دولت ایران مشغول به تحصیل و پژوهش نیستند. با گران شدن دلار و بد شدن شرایط اقتصادی کشورمان، برخی از آنها حتی مقدار اندک پس انداز مثلا دویست-سیصد دلاری خود را برای والدین بازنشسته شان می فرستند.
این در حالی است که بن سلمان حدود ۱۶هزار دانشجوی عربستانی را با بورسیه (و با پول نفت) برای تحصیل به آمریکا فرستاده است که می شود ۴۳ نفر به ازای هر صد هزار نفر، یعنی سه برابر دانشجویانی که با جیب خودشان می روند با بورس حکومتی عربستان می روند. (لینک).

سوال سخت آخر
و حالا یک سوال دیگر: تا اینجا فهمیدیم که میزان حضور دانشجویان ایرانی در آمریکا خارج از نرم نیست. سوال این نیست که چرا می روند؟ سوال این است که چرا برنمی گردند؟ اگر امروز بگویند که یک وجب از خاک ایران به دست بیگانگان افتاد چه قدر ناراحت می شویم؟ نمی گویم بیشتر ولی دست کم به همان اندازه باید ناراحت شد از اینکه یک دانشجوی مستقل باهوش از این مملکت می رود و دیگر باز نمی گردد.

@karkhone
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ دوره جامع جنآب منابع انسانی ( جذب، نگهداشت، آموزش و بکارگیری )

💎 تنها دوره پیشرفته جناب دکتر سعید شهباز مرادی

💼HR strategic Planning and Research & OD Manager - شرکت ملی نفت ایران
💼HR Counsultant & HR Strategic Management Project Leader - بانک ملت
💼Human Capital Management Consultant - گروه صنعتی گلرنگ

بیش از 50 ساعت آموزش تخصصی حضوری

☕️به همراه امتیاز حضور در گردهمایی های تخصصی مدیران

🪪 با ارائه مدرک معتبر مدیریت منابع انسانی از سازمان فنی‌و‌حرفه‌ای کشور

👩‍💻 برای دریافت مشاوره مستقیم به آیدی زیر پیام ارسال نمایید:
@maanahomee
@maanahomee

📞 شماره تماس برای دریافت مشاوره:

+982122583293
+982122553277
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پهناورترین کشور جهان، بزرگ‌ترین دارنده تسلیحات هسته‌ای، پدرخوانده بیش از نیمی از جمعیت جهان، برادر بزرگ‌تر و… آنچنان فرو پاشید که دیگر حتی کسی سالروز فروپاشی آن را به یاد ندارد.

این عکس لحظه تاریخی است که یلتسین، گورباچف را مجبور می‌کند بیانیه فروپاشی شوروی و استعفای خود را بخواند. گورباچف طفره می‌رود، یلتسین از صندلی بلند می‌شود، به سراغ گورباچف می‌رود و فریاد می‌زند که بخوان و حاشیه نرو، گورباچف راهی ندارد و کاغذی را که جلوی او گذاشته‌اند را می‌خواند.

در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ گورباچوف بیانیه فروپاشی را می‌خواند و روز بعد، پارلمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، انحلال آن را تصویب می‌کند.
هفتادسال جنایت، زندان، اعدام و تصفیه، دخالت در کوچک‌ترین امور زندگی مردم، فشارهای ایدئولوژیک و حذف مخالفان، بدون انقلاب، بدون خونریزی، بدون دخالت بیگانه و در اوج قدرت، تمام و شوروی به ۱۵ کشور مستقل جدید تبدیل می‌شود.

@karkhone
| علاء عقیلی

31 ژانویه 2024 خبر امضاء‌ بزرگ‌ترین پروژه مسکونی عراق به نام "علی الوردی" با شرکت "أورا" متعلق به نجیب ساویرس، میلیارد مصری به ارزش چندین میلیارد دلار منتشر شد.

بیش از این نیز 5 پروژه به ارزش 400 میلیون دلار به شرکت‌های مصری واگذار شده بود که در یک مورد شرکت مصری موفق به ثبت رکورد اجرا در کوتاه‌ترین مدت زمان ممکن شد.
موفقیت سریع شرکت‌های مصر در اتمام پروژه‌ها باعث اقبال دولت عراق به این شرکت‌ها شده است.

حال نگاهی به میزان صادرات خدمات فنی مهندسی شرکت‌های ایران به عراق بیاندازیم.

خبری در سال 2015 مبنی بر داشتن 101 پروژه به ارزش 4.2 میلیارد دلار منتشر شد.
در ژانویه 2024 اعلام شد شرکت‌های ایرانی موفق به اتمام 88 پروژه به ارزش 4 میلیارد دلار در 5 سال حد فاصل سال‌های 2012 تا 2017 توسط 41 شرکت بزرگ بین المللی عمرانی در عراق شده‌اند.

یک شرکت، پروژه‌ی به ارزش 2.5 میلیارد دلار. شرکت دیگری چند پروژه به ارزش 450 میلیون دلار، مجموع ارزش پروژهای 2 شرکت 2.950 میلیارد دلار. حال اینکه چند شرکت دیگر مدعی داشتن پروژه‌های به ارزش چند صد میلیون دلار هستند.

تعداد قابل توجهی از اِدعا‌ها و اعداد که قابل راستی آزمایی نیستند و تکلیف چندین پروژه‌ی ناتمام با گذشت سال‌ها هنوز معلوم نیست.

چندی بیش یک پروژه مسکونی به ارزش 2 میلیارد دلار به شرکت‌های چینی واگذار شد.

3 شرکت قطری پروژهای به ارزش 9.5 میلیارد دلار در سال 2023 در عراق منعقد کردند.

یک شرکت سعودی قراردادی به ارزش 1 میلیارد دلار سال گذشته در عراق منعقد کرد.

اینها در حالی است که از 2017 تا 2024 خبری از موفقیت شرکت‌های صادر کننده‌ی خدمات فنی مهندسی ایران در عراق اعلام نشده است.

@karkhone
پیش‌خرید

| محمود اولاد

بارها از من در مورد اینکه آیا پیش‌خرید کردن خوب است، سوال شده‌است.
جواب من این بود:
اگر یک خودکار 1000 تومانی را گفتند 1200 تومان ولی الان خودکار را ببر، یک ساعت بعد بیا پولش را بده، حتما این کار را بکنید. اما اگر خودکار 1000 تومانی را گفتند 100 تومن ولی الان 100 تومن را بده 5 دقیقه بعد خودکار را تحویل بگیر، مطلقا این کار را نکنید!

دلیل:
1- در شرایط تورمی، فروشنده‌ای که پیش‌فروش می‌کند، یا برای تأمین مالی بنگاه خود این کار را انجام می‌دهد و تصورش این است که هزینه این تأمین مالی (ارزان‌تر فروختن و نادیده گرفتن تورم آتی) کمتر از هزینه تأمین مالی از روش‌های دیگر (مانند وام از بانک و ...) است. در این صورت، اگر تورم بیش از تورم انتظاری فروشنده باشد، از سوئی هزینه‌های تولید او بالا می‌رود و از سوی دیگر، قیمت کالایی که قرار است عرضه کند، در بازار بسیار بالاتر از قیمتی است که پیش‌فروش کرده (حتی با لحاظ نرخ بهره). بنابراین به احتمال بسیار زیاد او تلاش خواهد کرد معامله را به هم بزند یا هزینه‌هایی متوجه شما کند. تأخیر در برنامه زمانی تحویل، به هم زدن معامله با حتی پرداخت ضرر و زیان (که عموما کمتر از رشد قیمت ناشی از تورم است)، ناقص تحویل دادن و انواع غش در معامله.
نکته مهم اینجاست که بسیاری مواقع، هزینه‌های پیگیری قانونی این تخلفات به قدری بالاست که خریدار تمکین می‌کند یا نهایت غری در فضای مجازی می‌زند!

2- محاسبات فروشنده از ابتدا غلط بوده یا با قصد کلاهبرداری وارد چنین کاری شده بود. این به‌ویژه زمانی است که کالا یا مواد اولیه آن به صورت قاچاق قرار است وارد شود یا مواد اولیه وارداتی است و نرخ ارز روی هزینه تمام شده بسیار مهم و حساس است و فروشنده تازه کار، برآوردی از هزینه‌های ریسک تولید و قاچاق ندارد و قیمت‌های بسیار پائینی را پیشنهاد می‌کند. حتی ممکن است به دلیل عدم دسترسی به روش‌های تأمین مالی مناسب، با علم به پرریسک بودن این کار، از اول در نظر گرفته است که اگر فعالیت به مشکلی خورد، با به هم زدن معامله، یا فرار از صحنه، مسئله را به پیش‌خرید کنندگان منتقل کند.
بنابراین، توصیه می‌کنم در ایران به سمت پیش‌خرید نروید. فرقی هم ندارد پیش‌فروش کننده شرکت‌های دولتی باشند یا شرکت‌های خصوصی!

@karkhone
نفت، ذخیره‌ای برای آیندگان؟

‏«ذخیره برای آیندگان» معرفی کردن نفت یا هر منبع طبیعی دیگر، اگر با هدف مغرضانۀ ایجاد رانت برای عده‌ای خاص مطرح نشود، یک طرز فکر به کلی بی‌معناست:

اول، کدام کالاها ذخیره برای آیندگان هستند؟ معیار چیست؟ چرا نفت؟ فرق نفت با بقیۀ معادن چیست؟ چرا مس یا گرانیت ذخیره برای آیندگان نیستند؟ اگر پاسخ این باشد که تمام اینها ذخیره برای آیندگان هستند آنگاه سؤالی که پیش می‌آید این است که پس چه چیزی باقی می‌ماند که ذخیره برای آیندگان نباشد؟ چون هر چیزی که ما مصرف می‌کنیم نهایتاً از زمین حاصل شده است؛ و این دقیقاً سوسیالیسم است.

دوم، «آیندگان» هم اینجا مبهم است. تا چند نسل دیگر باید بتوانند از نفت استفاده کنند؟ صد سال دیگر؟ پنجاه سال دیگر؟ پانصد سال دیگر؟ ما نسبت به آیندگانِ چند سال بعد مسئولیم و نسبت به آیندگان چند سال بعد دیگر مسئول نیستیم؟

سوم، این حرف یک پیش‌فرض سوسیالیستی دیگر دارد که البته کاملاً غلط است: اینکه ما می‌دانیم در آینده فعالیت‌های اقتصادی دقیقاً چگونه خواهند بود. ولی ما از کجا می‌دانیم سال ۱۵۰۰ خورشیدی نفت کالای مهمی خواهد بود؟ سال ۱۹۰۰ میلادی همه در جهان تصور می‌کردند ذغال‌سنگ بسیار حیاتی و استراتژیک است، ولی کسی ارزشی برای نفت قائل نبود. تا قبل از ۱۹۱۰ همه چیز عوض شده بود. چه کسی تضمین می‌کند که همین اتفاق برای نفت نیفتد؟ قبل از اینکه استفاده از نفت شیل فراگیر شود تصور می‌کردند قیمت نفت سر به فلک بکشد. دیدیم که این اتفاق نیفتاد. چه تضمینی هست که برای آیندگان چیزی را ذخیره کنیم و بعد معلوم نشود آیندگان اصلاً نیازی به آن ندارند؟

چهارم، این تفکر یک پیش‌فرض غلط سوسیالیستی دیگر هم دارد: اینکه مصرف یکی به معنای عدم مصرف دیگری است. اینکه ثروت انباشته شده در دستان عده‌ای قطعاً از دستان عده‌ای دیگر گرفته شده است. این عقیدۀ غلط را به زمان تعمیم می‌دهند و نتیجه می‌گیرند که مصرف ما در این زمان به معنی عدم مصرف آیندگان است. در صورتی که در مناسبات بازار چنین نیست. در این مناسبات ثروت انباشته شده در دستان یک عده به معنی این است که آنها توانسته‌اند خدمات بهتری به بقیه ارائه دهند. پس اقتصاد قوی در زمان کنونی اتفاقاً به این معنی است که آیندگان زندگی بهتری خواهند داشت. اگر در یک قرن گذشته ایران اقتصاد قوی‌تری داشت و ده برابر آنچه در این صد سال نفت مصرف کرده است نفت مصرف می‌کرد امروز وضع زندگی ما به مراتب بهتر بود. اگر ما از نسل‌های قبلی به جای فقر، ثروت و صنعت قوی به ارث می‌بردیم الان زندگی‌مان بهتر بود یا بدتر؟

در آخر یک نکتۀ جالب این است که این حرف معمولاً از طرف کسانی گفته می‌شود که شعار اقتصاددان بزرگ‌شان - جان مینارد کینز - «در بلندمدت همۀ ما مرده‌ایم» بود.

@karkhone
جبر جغرافیا

هر زمان که درگیری فلسطین و اسراییل بالا می گیرد، بحث های زیادی در دنیا ایجاد می شود. بخصوص در کشور ما که همیشه یک پایش در میانه این دعواست. البته خودمانیم از یک پا گذشته و ایران دهه هاست که با تمام وجود در این دعوا درگیر است. به دلیل زیاده روی ج.ا. در هزینه کردن از جیب مردم ایران در این مناقشه در حالیکه اعراب و اهل تسنن در حال عادی سازی روابط با اسراییل هستند و با توجه به خیانت اعراب و فلسطینی ها در حق ایران در طی سال های گذشته، نظر بسیاری در ایران نه تنها به خود فلسطینی ها منفی شده بلکه حتی به حمایت از موضع اسراییل تبدیل شده است. یک جور افراط و تفریط معمول ایرانی! البته همیشه این مساله اساسی هست که واقعا "این دعوا به ما چه؟". اما بعد از سال ها تحصیل و کار در خارج از ایران و برخورد زیاد با یهودی ها، اسراییلی ها، لبنانی ها، سوری ها و بسیار بسیار کمتر با فلسطینی ها، به این نتیجه رسیدم که وقتی از خاورمیانه می آیی نمی توانی بگویی "به من چه؟"! مسایل مذهبی و قومیتی در خاورمیانه مثل بختک بر سر همه هوار است! از منظر اکثریت مردم خاورمیانه، آدم خنثی و بدون موضع وجود ندارد! یعنی زورکی باید موضع داشته باشی! یک راه حل این است که حزب باد باشی و با هر کس، نظراتت را طوری تنظیم کنی که راضی باشد. اما به تجربه فهمیدم که برای خاورمیانه کوفتی، همین هم جواب نمی دهد!

بگذارید خاطره ای را بگویم. اوایل که به سوییس آمده بودم برای گواهینامه رانندگی سوییسی، یک مربی رانندگی گرفتم تا به طور عملی با قوانین و لِم های رانندگی در سوییس آشنا بشم. سر قرار، مربی رانندگی بعد از سلام بدون مقدمه پرسید، اهل کجایی؟ من هم گفتم ایران! و خودش منتظر نشد و گفت که من ایتالیاییم اما قلبم با اسراییله!!!( I am Italian but my heart is with Israel) آن زمان ها احمدی نژاد رییس جمهور بود و بیزینس خود را در وراجی مداوم در مورد اسراییل تعریف کرده بود. این هم انگار که با احمدی نژاد یا نماینده اون روبرو شده باشه، در تمام مدت آموزش، با حرارت زیاد در مذمت سیاست های ایران و احمدی نژاد و مظلومیت اسراییل و یهودی ها حرف می زد! من بیشتر شنونده بودم. موضوع حساسی بود. اما از وراجی های ایشان که صدبار از احمدی نژاد بدتر بود به تنگ آمدم و گفتم "بابا من اصلا سیاسی نیستم و اصلا کاری به این چیزا ندارم. خیلی از مردم ایران هم کاری ندارند. احمدی نژاد نماینده من نیست که بخوام جوابگوی کارهاش باشم."

بعد به تندی جوابم رو داد! مضمون حرفش این بود که شماها مردم ایران دروغ می گید و به قولی، همتون سر و ته یک کرباس هستید! شما مردم ایران همتون بد و ضدیهودی هستید که احمدی نژاد از شماها دراومده تا اسراییل و یهودی ها رو تهدید کنه! چرا از سوییسی ها احمدی نژاد در نمیاد؟!! حرفش گزنده و تلخ، اما لزوما اشتباه نبود! احمدی نژاد از سوییس و نروژ درنمیاد! اما سوال این که نتانیاهو و صهیونیست های افراطی از دِلِ کی دراومدند؟ با این اوصاف، چرا اسراییلی ها شبیه سوییسی ها نباشند؟! چرا خود این عاقا، سوییسی نباشه و به جای این حرفا، سرش به آموزش دادنش نباشه؟! (البته من این حرف رو نزدم، شوکه بودم) و بعد حرف تکان دهنده ای زد. گفت اگر شماها مردم ایران راست می گید که با احمدی نژاد نیستید، باید برید کشورتون بجنگید و حکومتی بیارید که مدافع اسراییل باشه!!

تا آخر دیگه هیچی نگفتم! در تحیر بودم که اساسا چرا در یک جلسه آموزشی رانندگی هزاران کیلومتر آن طرف تر از ایران و اسراییل و فلسطین، آن هم در سوییس، باید برای این حرف ها مغزم سابیده بشه! خیلی عجیب بود! حتی به من چه هم قبول نبود انگاری!😂 باید برم ایران نظام رو به نفع اسراییل براندازم تا جناب عاقا راضی بشه! بعدها با تکرار موارد مشابه فهمیدم فارغ از اینکه من چه نظری دارم، در هر حالت ما به یک عده همیشه بدهکاریم! یک زمان به یهودی ها و اسراییلی ها و یک زمان به اعراب! البته به اعراب همیشه بدهکاریم! چه شاه مدافع اسراییل در قدرت باشد و چه ج.ا. مدافع محور مقاومت! در هر دو حالت مردم ایران بدهکارند و باید برای "رفتارهای مداخله جویانه غیرسازنده حکومتشان" جواب پس بدهند!

برای همین همیشه سعی کردم دانشم را از خاورمیانه بخصوص دعوای نفرینی فلسطینی ها و اسراییلی ها بیشتر کنم. پذیرفتم که این جبر جغرافیای من است! با مهاجرت هم از بین نمی رود! زورکیه! چه در ایران و چه در خارج از ایران! توصیه من هم این است که هزینه های این درگیری بخصوص برای مردم ایران بیش از آن چیزی است که فکر کنیم با بی خیالی و "به من چه؟" از سرِ ما می رود. اگر اهل فکر و نظر هستید، بیشتر تاریخ بخوانید. بیشتر آگاه شوید! "آگاهی" تنها راه حل درمان دردهای ایران و اساسا، خاورمیانه است!

ادامه مطلب

@karkhone
| سید ضیا

در ایران تمام طبقات و تمام افراد بدون استثنا- اینکه عرض می‌کنم بدون استثنا مبالغه نیست- همه طرفدار ظلم هستند، اختلاف [فقط] سر این است که ظالم کی باشد.

@karkhone
انقلاب ما انفجار باد بود


تصور کنید می‌توانستید به سال ۵۷ برگردید و در آن غوغا و همهمه، خلق را هشدار دهید. چه می‌توانستید و چه  می‌بایستی گفت؟ که از آخوندها بهراسند؟ یکی از معدود اقشار ضدانقلاب در آن روزگار آخوندهای سنتی و بعضی مراجع تقلید سنتی بودند. به علاوه اینکه چنین اندرزی جلوی چپی‌ها و توطئه‌گران حزب توده را نمی‌گرفت. می‌گفتید که از چپی‌ها و روشنفکران بهراسند؟ عالی، اما این مانع کمونیست‌های عمامه‌به‌سر و ملی‌گراهای احمق نمی‌شد. شاه هم خود را از چشم‌ها انداخته، خلا معنوی ایجاد کرده و خود را نسبت به دروغ‌ها آسیب‌پذیر ‌و بی‌دفاع کرده بود. چه اندرز اخلاقی  می‌شد به آن نسل بی‌قرار مجنون داد؟

انقلاب ۵۷ انفجار بادهای جمع‌شده در صد سال پیش از آن بود. بادهایی که ایده‌فروشان در ذهن مردم در طی صد سال کاشتند و تدریجا به طوفانی مهلک تبدیل شد. کمتر از صد سال طول کشید تا زیر پای مردم خالی شود و کاملا از باورها و نهادهای سنتی و چارچوب عقل متواضع سنتی خود محروم شوند و‌ خود را جای خدا بگذارند و در گرداب توهم کمونیسم غرق شوند.

جنس ایرانی همیشه خرده‌شیشه داشته است، چیزی که حاصل سابقه طولانی آن دیار است. تاریخی طولانی از وارد کردن عقاید و ادیان و بعد تغییر اساسی آنها در بسته‌بندی‌های جدید، و راه حق و راستی را چند پاره کردن. اما از خودبیگانگی جدی از دوران مدرن شروع شد. شخصیت خودشیفته و تنگ‌نظر ایرانی مستعد باد بود، اما قدرت گرفتن ایده‌فروش‌ها از مشروطه شروع شد که مشتی دزد فریبکار و بابی و جاسوس و فاسد و متاثر از انقلاب فرانسه یا رادیکال‌های قفقازی، با شعار مرگ بر استبداد و بدون کوچکترین اعتقادی قلبی به آزادی یا اصلاح و بدون هیچ احترامی برای شاه، به تخریب سلطنت سنتی پرداختند و از خود شهید و قهرمان ساختند. بعد در زمان رضاخان اندیشه ابلهانه باستان‌گرایی و ملی‌گرایی از اروپا وارد شد و باد تکبر و توهم سرعتی ناگهانی گرفت و بند مسلمانی گسست. مصدق و ملی‌گراها از این باد استفاده کردند و نحوست خلایق را افزودند. جان کلام ملی‌گرایان سوسیالیست چه بود؟ که مالکیت دولتی بهتر از تجارت آزاد است؛ که مخالفت و دشمنی با داد و ستد ‌‌و‌ مذاکره و مراوده با بیگانگان به معنی وطن‌دوستی است؛ که باید هر آشغال خودی دولتی را با برچسب «ملی» قالب کرد به خلایق فریب‌خورده. نحوستی که مصدق به نگاه ایرانیان و روابط خارجی وارد کرد برای دهه‌ها بر ایرانیان استیلا پیدا کرد و معلوم نیست کی برود.

محمدرضا با انقلاب سفید و تمدن بزرگ و ژنرال‌هایش و سوسیالیسم آمرانه و جشن ۲۵۰۰ ساله و تقویم ۲۵۰۰ ساله، پرچم نخوت را تا می‌توانست بالا برد و در بادهای ایرانیان دمید. در همان زمان، روشنفکران توخالی و چپی‌های عقده‌ای میلیون‌ها مطلب جفنگ خنده‌آور در مغز دانشجویان جاهل ریختند. آخر سرو‌کله کمونیست‌های اخوانی و دجالیون پیدا شد که اسلام را نجات دهند و انسان را به مقام انسانیت برسانند و جامعه بی‌طبقاتی توحیدی تاسیس و مقدمات حضور امام زمان را فراهم کنند و قدس را با نفت مجانی فتح کنند. سرانجام طوفان به بار آمد و‌ سفلگان جامعه به رو آمدند و سکان را در دست گرفتند و فلاسفه و وعاظ و شعرا و فقها و اقتصاددانان و عرفا را به خدمت گرفتند تا مردانگی را خفه کنند.

باد هنوز می‌وزد. از حکومت رجاله ها که بگذریم ، الان فمینیست‌ها منتظرند تا از زنان فضانورد و قهرمان پرش با نیزه بسازند و باقی‌مانده‌ی شرم و‌ حیا را بسوزانند و خانواده را به هم بریزند که دیگر اثری از مرد ایرانی نماند. یا شاید دوباره نوبت شیعیان غالی و افراطی باشد. یا شاید «اقتصاددان» برنامه‌ریز سوسیال-دموکرات بخواهد فقر را ریشه‌کن کند. در غیاب سنن سیاسی ‌اجتماعی و‌مذهبی، جنس ایرانی را سخت می‌توان به صراط مستقیم آورد. تحصیلات اضافی و زائد دانشگاهی اصلی‌ترین منبع باد است و ایرانیان هرکدام چند تا از این مدارک بی‌فایده در دست دارند. جفنگیات شعر ‌نو‌ و‌ چس‌ناله‌ها هم قفل می‌زند به درب عقل و گفتگو. مشکل ایرانی فقط اغراق در دانش خود نیست، بلکه اغراق در خلوص و اغراق در احساسات نیز است. پس طوفان ادامه پیدا خواهد کرد و ارواح پراکنده را پراکنده‌تر خواهد ساخت. ایرانیان این باد بی‌ریشگی و خودشیفتگی و نحوست را هر جای دنیا که بروند با خود می‌برند، و نتیجتا جمعشان جمع نمی‌شود و نسبت به هم دافعه شدید دارند و هیچ کار گروهی نتوانند کرد جز آنکه هزار صاحب پیدا کند. در غیاب شاه، همه شاه شدند. در غیاب معنویت و مشروعیت سنتی همه به بت دولت و بت «خود» پناه می‌برند.

تاریخ اندیشه سیاسی ایرانی در ۱۵۰ سال اخیر چیزی نبوده جز کامل‌ترین کلکسیون باد (تکبر و غرور و توهم و تصنع) در تاریخ جهان. چیزی نبوده جز ایده‌فروشی ‌رذیلانه از سوی دزدان به خلق ناسپاس و جوگیر، تحت لوای مشروطه و مساوات و حقوق بشر و حقوق کارگر و اسلامیسم و ملی‌گرایی و فمینیسم و....

@karkhone
مكتب اقتصادي "زالو وار"

| اميربهادر فولادوند


اقتصادهاي ليبرال و كمونيستي، هريك داراي مزايا و معايبي هستند.

از جمله مزاياي اقتصاد ليبرال اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، كالا و خدمات خود را به "قيمت" نزدیک و متناسب با "ارزش" آن كالا يا خدمات عرضه می كنند، اولا از عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي بهره مندند و ثانيأ باكيفيت ترين و مرغوب ترين و بهترين خدمات و كالاها را توليد و ارائه ميكنند.

از معايب اقتصاد ليبرال نيز اين است كه ;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، مجبور به پرداخت حداكثر قيمت براي تأمین مايحتاج باكيفيت خود هستند كه البته براي ايشان بدلیل بهره مندی از کیفیت عالی،قابل توجيه است.


از مزاياي اقتصاد كمونيستي(البته بیشتر روی کاغذ) نيز اين است كه;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، با پرداخت حداقل قيمت، مايحتاج نه چندان باكيفيت ولی ارزان خود را تامين مي كنند كه البته براي ايشان نيز بدلیل ارزانی، قابل توجيه است.

از جمله معايب اقتصاد كمونيستي نيز اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، مجبورند محصولات و خدمات خود را به "قيمت دستوري و مصوب دولت" و نامتناسب با "ارزش" واقعي آن كالا يا خدمات عرضه كنند، اولا از فقدان عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي رنج ميبرند و ثانيأ خريداران و مصرف كنندگان اين كالاها و خدمات، بي كيفيت ترين و نامرغوب ترين و قلابي ترين خدمات و كالاها را دريافت و مصرف ميكنند و ثالثأ، بازار همواره با مشکلاتی نظیر کمبود و عدم تنوع کالا ها و خدمات مواجه است.

اما آنچه كه ما در ايران شاهد هستيم، "اقتصاد زالو وار"ي است كه از عصاره رذائل و تركيبي از معايب هردو اين مكاتب اقتصادي شكل گرفته است، بي آنكه خبري از مزاياي اين دو مكتب در آن باشد، كه همين محروميت حداكثري، ايران را به جهنمي براي ايراني تبديل نموده است.

ويژگي عملكرد پيچيده "اقتصاد زالو وار" ايران به اين نحو است كه؛

در ايران، دولت، به عنوان واسطه اي(زالو) ميان خريدار و مصرف كننده از يك سو و توليدكننده و ارائه دهنده از سوي ديگر، عمل نموده و با قيمتگذاري دستوري، كالا و خدمات را با نازلترين قيمت مصوب دولتی(كمونيستي) از توليدكنندگان و ارائه دهندگان خدمات و كالاها خريداري نموده و همان كالا و خدمات را با بالاترين قيمت آزاد(ليبرالي) به مردم مصرف كننده مي فروشد. نهادها، نوچه ها و دلالان رانتخوار وابسته به ايشان نيز با دريافت انواع رانت و مجوزهاي انحصاري به عنوان واسطه ها و عاملين توزيع و پخش دولت، بر اين خوان خون میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان جولان ميدهند و با اين روش زالو وار، بالاترين مابه التفاوت را به عنوان سود نسيب خود مي كند!!!!!
سودي كه نه در اقتصاد كمونيستي امكان حصول آن وجود دارد و نه در اقتصاد ليبرالي، امکان وصول آن.

نتيجه اين مكتب "اقتصادي زالووار" نيز اين مي شود كه برخلاف دو مکتب مادر خويش(كمونيستي و ليبرال)، نه توليدكننده كالا و ارائه دهنده خدمات از قيمت كالا و خدمات خويش "رضايت" داشته باشند (و به همين دليل نيز كالا و خدمات بي كيفيت توليد مي كنند) و نه مردم خريدار و مصرف كننده اين كالاها و خدمات بي كيفيت و نامرغوب، از آنها "رضايت" داشته باشند!!!

در جهنمي كه "اقتصاد زالو وار" براي ايراني در ايران مهيا ساخته، ايراني مجبور است براي بي كيفيت ترين كالاها و خدمات، بالاترين قيمت را بپردازد.

در اين جهنم اقتصادی زالو وار، مردم بازندگان اصلی و زالوها نیز برندگان اصلی هستند.

@karkhone
پیشنهاد ملی شدن درآمد نفت برای اولین بار

| مهرپویا اعلا

اگر این حرف را که روزی هزار میلیارد تومان تخفیف نفتی به چین داده می‌شود مبنا بگیریم یعنی در شرایط سیاسی نرمال روزانه چندین برابر آن درآمد نفتی می‌تواند عاید کشور شود. ما حداقل پنج هزار میلیارد تومان را مبنا می‌گیریم که قطعاً بسیار بیشتر است. این پنج هزار میلیارد تومان را میان ۸۵ میلیون نفر تقسیم کنید: روزانه به هر نفر نزدیک ۶۰ هزار تومان می‌رسد؛ یعنی به‌عنوان مثال به یک خانوادۀ سه نفره ماهیانه پنج میلیون و چهارصد هزار تومان می‌رسد. این تازه فقط قسمتی از پول فقط نفت است و درآمد معادن مس، سنگ‌های ساختمانی، طلا، آهن و... را حساب نکردم. نگفتم مثلاً دولت منحل شود و مناسبات آنارکوکاپیتالیستی برقرار شود. هیچ طرح آرمانشهری ندادم. حتی نزدیک به آرمانشهر هم نشدم. ارتش و پلیس و دادگاه و تعدادی خدمات عمومی که در اغلب کشورها رواج دارند کماکان باقی بمانند و هزینۀ آن‌ها با بخشی از درآمد نفت و باقی معادن و قدری مالیات تأمین شود. دهک‌بندی و دردسرهای مربوط به آن هم لازم نیست. آدم‌های ثروتمند اگر خودشان خواستند داوطلبانه سهمیه خود را لغو کنند. اگر هم نخواستند هیچ. هر کسی هم که مایل بود می‌تواند سهام خود را به فروش برساند و قیمت آن را یک‌جا دریافت کند. به این ترتیب حداقل بخشی از صنعت نفت هم به تدریج خصوصی خواهد شد.

تنها اتفاقی که در نتیجۀ این ملی شدن صنعت نفت می‌افتد این است که چند وزارت‌خانه و سازمان ایدئولوژیک تعطیل می‌شوند و کارکنان این سازمان‌ها لطف می‌کنند و دیگر به خلق خدمت نمی‌کنند. از فداکاری‌هایی که تا این لحظه انجام داده‌اند کمال سپاسگزاری به عمل می‌آید و به‌منظور جست‌وجوی نفع شخصی و سودجویی رهسپار بخش خصوصی می‌شوند! پولی که حالا به آنها پرداخت می‌شود تا به مردم خدمت کنند مستقیم به حساب مردم واریز شود تا خودشان آن خدمت را با قیمت آزاد از بازار خریداری نمایند. عرضۀ آن خدمات چه از طرف شرکت‌های داخلی و چه واردکنندگان و چه سرمایه‌گذاران خارجی آزاد باشد. قیمت انرژی از جمله بنزین آزاد شود.

به نظرتان با این شرایط کسی به آزاد شدن قیمت بنزین اعتراض می‌کند؟ شاید فقط مدتی به یک درصد کوچکی که مثلاً در اسنپ کار می‌کنند قدری فشار وارد شود چون مصرف بنزین بالایی دارند. آنها هم می‌توانند کرایه را افزایش دهند و مسافرانی که می‌خواهند از این خدمات استفاده کنند از همان سهمیۀ حداقل روزی شصت هزار تومانی که دارند بزنند و قیمت کرایه افزایش یافته را بپردازند. آن اکثریتی از مردم که از این خدمات استفاده نمی‌کنند هم می‌توانند پول را به دیگر زخم‌های زندگی خود بزنند.

حالا می‌خواهم کمی پیش‌داوری‌های‌تان را دربارۀ هر موضوعی کنار بگذارید و ببینید چه استدلالی علیه این طرح می‌توانید ذکر کنید؟ یک مورد آن را من پیشاپیش ذکر می‌کنم تا تصور نشود به‌ گوش خودم نرسیده است: مثلاً می‌گویند طرح پخش پول میان مردم پوپولیستی است. صریح بگویم این حرف فقط از دهان کسانی بیرون می‌آید که فکر می‌کند خیلی می‌فهمند، ولی در واقع هیچ نمی‌فهمد. اساساً نفس وجود دولت به معنی بازتوزیع منابع است. برای مثال هزینۀ تأمین امنیت یک مصداق بازتوزیع منابع است. یعنی به جای اینکه خود مردم امنیت را بخرند - که طبیعتاً بعضی امنیت گران‌تر و بعضی دیگر امنیت ارزان‌تر خواهند خرید - دولت یک امنیت حداقلی را میان همه توزیع می‌کند. حالا کسی که معتقد است پیشنهاد پخش برابر درآمد نفت میان مردم و کوچک شدن دولت «پوپولیستی» است، اگر به منطق حرف خود پایبند باشد ناچار است اذعان کند که وجود چیزی به نام دولت هم پوپولیستی است! چون دولت اساساً یعنی بازتوزیعِ - اغلب تبعیض‌آمیزِ - منابع.

پس فکر می‌کنید چرا چنین طرحی هیچ‌گاه اجرا نمی‌شود؟ هیچ دلیل علمی و منطقی پشت چنین مخالفتی وجود ندارد. تنها دلیل اجرا نشدن این پیشنهاد ساده و بدیهی این است: اقشار محروم و استان‌های فقیرنشین بیشترین نفع و در مقابل اقلیت رانت‌خوار صاحب تریبون و اسلحه بیشترین زیان را از این طرح می‌برند.

@karkhone
باج‌گیری

مالک کارخانه‌ای که کارش قانونی و شسته رُفته است با توجه به شعارهای حمایت از تولید ملی و این حرف‌ها ... به دنبال دریافت وام و تسهیلات بانکی دولتی برای توسعه شرکتش با مدارک لازم به بانک سپه مراجعه می‌کند و طرح و وام مورد نیازش را ارائه می‌کند.
مبلغ درخواست وام چقدر است؟
۶۰ میلیون یورو.
بانک با پرداخت وام موافقت نمی‌کند یا دست‌کم با پرداخت بخشی کوچکی از آن موافقت می‌کند که برای وام گیرنده به صرفه نیست.
مالک شرکت هم طبق روال جاری کشور به دنبال پارتی و آشنایی می‌گردد که سفارشش را به بانک مربوط بکند.

از قضا یکی از دوستان دوران دانشگاهش مشاور یکی از نمایندگانِ عضو هیات رئیسه مجلس است. با نا امیدی با دوستش ارتباطی می‌گیرد و ماجرا را شرح می‌دهد.
جناب مشاور هم که از رقم وام با خبر می‌شود می‌گوید: "بزار با حاجی یه صحبتی بکنم ببینم چیکار می‌تونه بکنه خبرشو بهت میدم".

مشاور با نماینده مجلس و عضو هیات رئیسه مجلس یعنی جناب دکتر حاج سید محسن دهنوی نماینده مردم شریف تهران و ری و شمیرانات و حومه صحبت می‌کند و کسب تکلیف می‌کند.
حاجی هم جواب می‌دهد: "حله بگو بیاد".
جلسه‌ای با حضور مالک کارخانه و محسن دهنوی و مشاورانش یوسفی و میرحاجی در محل مجلس شورای اسلامی برگزار می‌شود.
حاجی می‌گوید: "داداش حله ۶۰ میلیون یورو رو از بانک برات می‌گیرم. اما تو بگو، سهم ما چقدر میشه"؟ مالک کارخانه می‌گوید: " استغفرالله حاجی مگه شما شیفتگان خدمت نیستید! مگه نگفتن حمایت از تولید ملی در سال مشارکت ملی و این حرفا! درصد و سهم چیه دیگه"!
حاجی میگه: "داداش سفره انقلاب و این حرفا تک‌خوری که نمی‌شه ما هم باید نون بخوریم"!
مالک کارخانه هم موضوع را می‌گیرد و قول پرداخت سهم می‌دهد.

پس از مذاکره و چانه‌زنی‌ و بالا و پائین توافق می‌کنند که مالک کارخانه در ازای پی‌گیری برای دریافت وام ۶۰ میلیون یورویی در حدود ۱۰ میلیارد تومان نقداً و ۷ درصد از سهام کارخانه‌اش را به نام دکتر محسن دهنوی و واسطه‌هایش بزند.
دست می‌دهند و قرارداد نانوشته امضا می‌شود.

دکتر محسن دهنوی با چغازردی مدیرکل بانک بانک سپه تماس می‌گیرد و سفارش آقای مالک کارخانه را می‌کند مدیر کل که از زد و بند پشت

پرده بی‌خبر است، روی هوا قول همکاری و مساعدت می‌دهد. واسطه‌های دهنوی به مالک کارخانه پیغام می‌دهند که؛ حاجی سفارشت را کرده است تو هم لطفاً تعهدات مالی‌ات را انجام بده زودتر. مالک کارخانه می‌گوید: "داداش من که هنوز یک یورو وام دریافت نکردم چه تعهدی انجام بدم". واسطه‌های دهنوی وی را تحت فشار می‌گذارند و می‌گویند: "داداش مثل اینکه تو حالیت نیست داری با کی کار می‌کنی! طرف عضو هیات رئیسه مجلس است و یک نطقش در صحن علنی کوه را جابجا می‌کند. کاری نکن حاجی دلخور بشه".
با این حال مالک کارخانه تضمین می‌خواهد و پرداختی انجام نمی‌دهد. در ادامه، دکتر محسن دهنوی، مدیر کل بانک سپه چغازردی را به دفترش در مجلس شورای اسلامی احضار می‌کند و در حضور مالک کارخانه با عتاب و خطاب به وی می‌گوید؛ وام را فوراً پرداخت کند. چغازردی هم که ظاهرا آدم بی‌تجربه‌ای نیست قول مساعدت و همکاری می‌دهد و برای بررسی بیشتر فرصت می‌خواهد.
در این فاصله واسطه‌های دکتر دهنوی مجدد مالک کارخانه را تحت فشار می‌گذارند که تعهدات مالی‌اش را زودتر انجام دهد. وی نیز ناچاراً وجوهی شامل ۲۷ هزار یورو،۳۰ عدد سکه طلا را نقداً تحویل یوسفی مشاور دکتر محسن دهنوی می‌دهد و همچنین سند دو دستگاه خودرو سراتو و اپتیما و ۷ درصد از سهام کارخانه‌اش را به نام محسن دهنوی و مشاورانش ‌می‌زند (۵ درصد از سهام به نام محسن دهنوی و مشاورانش هر کدام یک درصد خدا برکت). مالک کارخانه پس از پرداخت رشوه با خیال راحت به بانک سپه مراجعه می‌کند که ۶۰ میلیون یورو را دریافت کند که مجدداً با مقاومت چغازردی مواجه می‌شود و وام مورد نظر را به وی پرداخت نمی‌کنند مالک کارخانه اعتراض می‌کند و به چغازردی می‌گوید: "شما به دکتر دهنوی قول دادید وام را پرداخت کنید. پس کو"!
چغازردی می‌گوید: "دهنوی بیجا کرده، از کیسه پدرش که نمی‌بخشد وام نداریم اصلاً". مالک کارخانه به واسطه‌های محسن دهنوی پیغام می‌دهد و حرف‌های چغازردی را انتقال می‌دهد. دکتر محسن دهنوی که از حرف‌های چغازردی مطلع می‌شود و از اینکه حرفش را هم نخوانده است موضع‌گیری تندی می‌کند و با این دستاویز که مدیر کل بانک سپه پیر و سالخورده و ناکارآمد است شروع به جوسازی و نامه نگاری بر علیه وی می‌کند و پای وزیر اقتصاد را هم به میان می‌کشد و از آنان توضیح می‌خواهد. وزیر و مسئولین ذی‌ربط جوابی به دهنوی نمی‌دهند. از طرفی مالک کارخانه که رشوه پیشنهادی دهنوی و واسطه‌هایش را پرداخت کرده سخت پیگیر وام است.

منبع

ادامه مطلب

@karkhone
2024/06/03 20:58:23
Back to Top
HTML Embed Code:


Fatal error: Uncaught Error: Call to undefined function pop() in /var/www/tgoop/chat.php:243 Stack trace: #0 /var/www/tgoop/route.php(43): include_once() #1 {main} thrown in /var/www/tgoop/chat.php on line 243