Telegram Web
.


ازچه بوسیدن لبهای شما ممنوع است
نکند بهر من بی سر و پا ممنوع است ؟

بوسه ات محرم من گشته تو معشوق منی
بوسه از روی هوس ، یاکه هوئ ممنوع است

فکر کن جنگ شده ترس اسیرت کرده
غیر من در بغلی جای بگیری بخدا ممنوع است

ساقی ام باش بکن پاره ز سر روسری ات
بغلم باده دهی بوسه دهی از چه بما ممنوع است

تیر غمهای تو را بر دل و جان زخمه زدم
جای زخمه گل من بوسه چرا ممنوع است

گفته بودی که دگر غصه زخود دور کنم
شادی ام تاکه شوم از تو جدا ممنوع است 

عاشقانه شده ام خانه خرابت گل من
جز در آغوش تو عشقم همه جا ممنوع است


#غفارحسین #نژاد "#رافغ "
.


ڪَر چه به شعله میڪشی
قلب مرا به عشوه اٺ
بر دو جهان نمی دهم
یڪ سر ٺار موی ٺو...


#حسین_منزوی
.

قاضی ؏شـقم  مجازاٺٺ
  ڪـنم  با  حڪـم خـود
حد ٺو حبس اسٺ در این
بند واین زنـدان دل ......



#پرویزغلامی
.


آیینه ی خورشید،
چراغِ شبٺـان
رویایی و پر سٺاره
،باغِ شبٺـان.......

در سردی این زمانه
باشد ای ڪـاش
ڪَرم از نفسِ ؏شـق،
اجاقِ شبٺـان.......


#آذین_قانع
.


با صبح نڪَاهٺ
آفٺاب آورده
از چشمه ی زندڪَانی
آب آورده......

هر لحظه سلام و
خنده ی صبحدمٺ
سرمسٺ برای من
شـراب آورده .......


#آرام_لک
.



؏شـقت به دل افٺاده
چه بی حد و حساب
در چشم دلم تویی
فقط دلبرِ ناب.......



#مهنازنجفی
.


ساحل هم ڪه باشی ؛؛
  ٺشنه بوسه ای شیرین
از لب شور دریایی هسٺی
ڪه دوسٺش داری.....


#شاهـــــرخ_صفـــرنژاد
.


مدٺي هسٺ شدم
ڪَوش به فرمان دلم
مي ڪنم جان و سر
و دسٺ به قربان دلم......

برده عقل از سر من
صورٺ ليلايي او
مثل مجنون شده ام
دسٺ به دامان دلم.......


#رضا_ايزدي ( سكوت )
.



قصه ی  عشق  من  از چشم تو  آغاز شده
ناز  چشمان  تو  را   دیدم و افسانه  شدم

شده ام مست ازآن باده ی چشمان قشنگ
مست و بیخود شدم و ساکن ویرانه شدم

همه  منعم  به  پرستیدن  تو  کردن  و من 
دل سپردم  به تو  و   راهی   بتخانه  شدم


#پرویزغلامی
2025/09/10 16:34:37
Back to Top
HTML Embed Code: