Telegram Web
محمدمعراج فتح اللهی پور دانش آموز است .پر انرژی و جویای نام .شعر کوردی را خوب می سراید و خوب هم می خواند.در ابتدای راه است و در مسیر رشد و بالندگی. برایم چند شعر فرستاده است که با شما به اشتراک بگذارم. .زبان کوردی به چنین سرمایه هایی نیاز دارد .آفرین بر محمدمعراج👏👏
@js313
چون سنگ
به تنهایی خود
تکیه بزن
سر رابگذار
روی زانوی خودت

#واران
#نورباعی
@js313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«نقیضه خیام خوانی»

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
نزدیک هزار کوزه گویا بودند
بالغ به هزارتای دیگر خاموش

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
یک کوزه شکست ناگهان، کوزه‌فروش
گفت این همه کوزه بشکند، این هم روش

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
می‌خواست یکی کوزه درآید به خروش
یک چیزی گیر کرد در بیخ گلوش

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
یک کوره‌ی خالی آن حوالی دیدم
پس آن دو هزار کوزه را کردم توش

نقیضه سرا: مسعود سالاری
نام ساز:
Boîte à bourdon
دستگاه: شور
گوشۀ: درآمد، شهناز، قرچه، حسینی
@js313
#ناظم_السماوي يكوُل:
الميَت شمدري باليَمشي جَناز؟


«مُرده از کجا می‌داند چه کسی تابوت بر دوش گذاشته و قدم برمی‌دارد؟»

جاوُبة #عريان‌_سيدخلف:
من هَزة التابوت يعرَفهم عزَاز.


«عریان سید خلف به او پاسخ داد:
از لرزشِ تابوت می‌فهمد عزیزانش هستند...»

@js313
ما سوخته های آش و لاشش هستیم
سر ریخته های ریز و پاشش هستیم
یک روز برای خودش آشی پخته
ما هم نخود درون آشش هستیم

#واران
@js313
Chopy Fatah - Da Bro
@kurdiamagazine
خەمی بێ ئەمان دەبڕۆ
وەرزی تاریکم دەبڕۆ...
@js313
Forwarded from جوشِ دریا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻یوسفعلی میرشکاک؛
شاعر، نویسنده و منتقد

توی جهانی که یارو توی موبایلش می‌تونه الکسیس تگزاس داشته باشه، بیست و چهار ساعت، این حماقته یا نیست که «خسرو و شیرین» نظامی رو بگیری، ممیزی (سانسور) کنی؟!
این یعنی چه؟!
این یعنی یا یارو خره
یا خودشو زده به خریت!
ها؟
یا کسی بهش می‌گه چنین کن!

#یوسفعلی_میرشکاک
#سانسور
#ممیزی
#خسرو_و_شرین
#نظامی
#نظامی_گنجوی
#ارشاد
#الکسیس_تگزاس

جوش دریا


خلوت‌پرستِ گوشهٔ حیرانیِ خودیم
یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم

ما را چو صبح با گِلِ تعمیر کار نیست
مشتی غبار عالم ویرانی خودیم

لافِ بقا و زندگیِ رفته تازگی‌ست
لنگرفروش کشتی توفانی خودیم

مو گشته‌ایم و نقش خیال تو مشق ماست
حیران صنعت قلم مانی خودیم

پُر هرزه بود چشم‌گشودن در این بساط
چون شمع، جمله اشک پشیمانی خودیم

جمعیت از غبار هوایی رمیده است
صبح جنون‌بهار پریشانی خودیم

چون اشک راز ما به هزار آب شسته‌اند
آیینهٔ خجالت عریانی خودیم

خاکِ فسرده خواریِ جاوید می‌کشد
عمری‌ست پایمال تن‌آسانی خودیم

دیوارِ رنگ منعِ خرام بهار نیست
ای خام‌فطرتان! همه زندانی خودیم

«بیدل» چو گردباد ز آرام ما مپرس
عمری‌ست درکمند پرافشانی خودیم

#بی‌دل
@js313
گل ها را بوسیده ام و
گلدان ها را تمیز کرده ام
سطل زباله را
-که پُر از فکرهای گندیده بود-
دور انداخته ام
و اتاق را مثل کف دست
از خاطره های بد پاک کرده ام
نگران آینه ها هم نباش
طوری نگاه شان می کنم
که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و
اتفاقی از طاقچه افتاده اند
آب حوض را هم عوض کرده ام
فقط مانده
نگاهم را قاب کنم و
در دریای دلت بیندازم
ماهی قرمز نگاهت
زیبایی خانه را
چند برابر می کند.

#جلیل_صفربیگی
@chaameghazal 🪽
از بیشه ی ما
داشت می آمد بیرون
آهو
دهنش چه بوی شیری می داد

#واران
#نورباعی
@js313
Audio
@salarshariati_poems
شاهۆ حسەینی | پائیز

🍷

دل بی تو درون سینه‌ام می‌گندد
غم از همه سو راه مرا می‌بندد
امسال بهار بی تو یعنی پائیز
تقویم به گور پدرش می‌خندد

#جلیل_صفربیگی
@salarshariati_poems
Forwarded from سعید هلیچی
زنی را گریان دیدیم
که پایِ بریده شده‌ای را قلقلک می‌داد
و به مردم می‌گفت: اگر در میان جنازه‌ها،
صدای خنده‌ی کودکی را شنیدید
به او بگویید که مادرت در جست‌وجوی توست...


#ميثم_راضي
ترجمه: #سعید_هلیچی


Channel: @heleichi_saeed
هرچند که فرد
قالب غالب نیست
اینجا
همه چیزمی شود ختم به بیت

#واران
#نورباعی
@js313
جز عشق در این زمانه‌ی ناصادق
کو یار موافق و رفیق مشفق
تا صبح سرم به روی دست خودم است
خاموشم و در خروش مرغ هق هق

#واران
@js313
Forwarded from در آن کلاس (رضا لشکری)
دیدار اثیرالدین آخسیکتی و خاقانی


آوازه بود که اثیرالدین اخسیکتی می‌آید. چون اثیر بیامد ابتدا طلبِ خانهٔ خاقانی کرد. نشانش دادند که در میدان کهن است. او برفت، دید که خاقانی مسندی نهاده است برکنار صفّه و بر آنجا نشسته و طشتی نهاده و روغن بادام در آنجا، که خاقانی پای خود بیشتر اوقات جهت ترطیب دِماغ¹ در آن گذاشتی و برابر او بدان دیگر صفّه² هم مسندی نهاده بودی تا اگر کسی آید برابر او ننشیند. چون اثیر بیامد و سلام کرد هم آنجا در میان سرای بنشست و جامهٔ چرکن و کهنه پوشیده بود، بنابر آنکه مردی متهتّک³ بود. خاقانی او را دیگر ندیده بود، نشناخت. جواب سلام او ستد و پرسید که چه کسی؟ گفت: بنده مردی فصّال⁴ است که در زیر منبر واعظان قصاید شعرا خوانم و گدایی کنم. خاقانی گفت از اشعار متقدمان چه یاد داری؟ اثیر آغاز کرد و قصیده‌ای از آنِ عنصری خواند و یکی از آنِ عسجدی و از آنِ دیگران. آنگاه خاقانی پرسید از اشعار متأخران چه یاد داری؟ اثیر آغاز کرد و قصیدهٔ همه می‌خواند و از آنِ او نمی‌خواند. خاقانی ملول شد. گفت: از اشعار افضل‌الدین خاقانی چه یاد داری؟ اثیر گفت: والله اشعار خدمتش به بنده نرسیده است مگر دو بیت که:

به خراسان شوم ان شاءالله
آن ره آسان شوم ان شاءالله

دیگر:

سرانگشت می‌درد بی‌بی
سرانگشت می‌مزد بی‌بی

خاقانی گفت: «مردک! من باغی نشانده‌ام و به انواع اثمار و اشجار لطیف و گل و ریاحین و در طرفی از آن باغ حاشا رفته‌ام و ریسته⁵، تو همه رها کرده‌ای و آن ریسته را می‌خوری؟ با این همه باید که تو حرام‌زاده اثیر باشی». اثیر بر پای خاست و گفت: «بنده‌ام». خاقانی برخاست و او را در کنار گرفت و اعزاز کرد و بر صفّه‌اش نشاند و گفت: «بی‌وقفه قصیده‌ای از آنِ خود برخوان» اثیر آغاز کرد این قصیده که:

شها ز چشمهٔ تیغ تو چرخ نیرنگی
بشست دامن دوران به آب یک‌رنگی

و تمام برخواند. خاقانی سر بر دیوار نهاد و گفت: «باری دیگر!» اثیر باری دیگر بخواند. خاقانی نهالیچه برگرفت و به اثیر گفت: «بیا» هر زر که آن روز زیر نهالیچهٔ⁶ او بود به اثیر داد و گفت: معذور دار که بخل از من نبود، از نهالیچه بود.».

#ابوالمجد_تبریزی
📕سفینهٔ تبریز
به نقل از ختم‌الغرایب(تحفه‌العراقین)، خاقانی شروانی، تصحیح دکتر یوسف عالی عباس‌آباد، چاپ اول، ۱۳۸۶، سخن، صص ۲۱-۲۲.

¹_ترطیب دماغ: سرحال آوردن.
²_ صفّه: ایوان، سکو.
³_متهتّک: پرده‌دریده، بی‌پروا.
⁴_فصّال: مدّاح به امید دریافت صله و پاداش.
⁵_ریستن: قضای حاجت کردن، نجاست کردن.
⁶_نهالیچه: دشکچه.

پ.ن: منش حسّان‌العجم این بوده که ابتدا طرف را خردخاکشیر می‌کرده و بعد بغلش می‌کرده و اعزاز و طلا و سایر داستانها. ای درودت والامرد!

@adabiatkohan97
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☝️
👇👇
یمن یک خواننده معروف و نوازنده عود دارد به نام «حمود السمة» همیشه وقت خواندن مقداری هم «قات» گوشه‌ی لُپ و دهنش هست که «قوت الصالحین» است

وضعیت بلبشوی این روزها بسیار شبیه به این آهنگ مشهور اوست که می‌خواند:

آی مسلمانان ای بندگان خدا به فریادم برسید:
اگر روزی من به کلیساها پناهنده شدم سرزنشم نکنید؛
به این دلیل که مسلمان مرا زخمی می‌کند اما مسیحی مداوایم می‌کند؛
و تکرار می‌کند که
:
مسلمانان ما را بمباران می‌کنند و مسیحیان مداوامان می‌کنند.
بعد می‌گوید:
با این حال آنها بر دین خویش‌اند و من بر کیش خویش
!

•° حالا امشب من زیاد روضه نخوانم که نسبت ما با غرب و ادیان دیگر و مدرنیته و سکولاریسم و پدیده‌هایی مثل مهاجرت و فرار مغزها و افراط‌‌گرایی و... تماما چیزی شبیه همین فرمولی است که ایشان خوانده و نواخته....
دیروز مگر چند عروسک کشتی؟
چند آرزوی بزرگ و کوچک کشتی؟
امروز گلوله کم نیاوردی که؟!
ای جنگ! بگو چقدر کودک کشتی؟

#واران
@js313
خود را بِکَن و
بیفت با سر
در خویش
این چاه
از او عزیز در می آید

#واران
#نورباعی
@js313
2024/06/04 22:33:43
Back to Top
HTML Embed Code:


Fatal error: Uncaught Error: Call to undefined function pop() in /var/www/tgoop/chat.php:243 Stack trace: #0 /var/www/tgoop/route.php(43): include_once() #1 {main} thrown in /var/www/tgoop/chat.php on line 243