برآن سرم که ز دامن برونکشم پا را
به جیبِ آبله ریزم غبار صحرا را
به سعی دیدەی حیران دل از تپش ننشست
گهرکند چهقدر خشک آب دریا را؟
اثرگم است به گرد کساد این بازار
همان به ناله فروشید درد دلها را
ز خویشگم شدنمکنج عزلتی دارد
که بار نیست در آن پرده وهم عنقا را
زبان درد دل آسان نمیتوان فهمید
شکستهاند به صد رنگ شیشەی ما را
فضای خلوت دل جلوهگاه غیری نیست
شکافتیم به نام تو این معما را
نگاه یار ز پهلوی ناز میبالد
به قدرنشئه بلند است موج صهبا را
مخور فریب غنا از هوسگدازی یأس
مباد آب دهد مزرع تمنا را
ز جوش صافی دل، جسم و جان توانا شد
به سعی شیشه پری کردهاند خارا را
به غیر عکس ندانم دگر چه خواهی دید
اگر در آینه بینی جمال یکتا را
به ففر تکیه زدی بگذر از تملق خلق
به مرگ ریشه دواندی درازکن پا را
چه سان به عشرت واماندگان رسی بیدل
به چشم آبلەی پا ندیدهای ما را
#بیدل
به جیبِ آبله ریزم غبار صحرا را
به سعی دیدەی حیران دل از تپش ننشست
گهرکند چهقدر خشک آب دریا را؟
اثرگم است به گرد کساد این بازار
همان به ناله فروشید درد دلها را
ز خویشگم شدنمکنج عزلتی دارد
که بار نیست در آن پرده وهم عنقا را
زبان درد دل آسان نمیتوان فهمید
شکستهاند به صد رنگ شیشەی ما را
فضای خلوت دل جلوهگاه غیری نیست
شکافتیم به نام تو این معما را
نگاه یار ز پهلوی ناز میبالد
به قدرنشئه بلند است موج صهبا را
مخور فریب غنا از هوسگدازی یأس
مباد آب دهد مزرع تمنا را
ز جوش صافی دل، جسم و جان توانا شد
به سعی شیشه پری کردهاند خارا را
به غیر عکس ندانم دگر چه خواهی دید
اگر در آینه بینی جمال یکتا را
به ففر تکیه زدی بگذر از تملق خلق
به مرگ ریشه دواندی درازکن پا را
چه سان به عشرت واماندگان رسی بیدل
به چشم آبلەی پا ندیدهای ما را
#بیدل
Forwarded from از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور عمران)
"صلاح کار"
گاهی صلاحِ کار
به کنجی نشستن و
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بستن و
خوشخوش گریستن
نمکِ اشک بر لبان،
پیکیزدن دوباره و پیمانشکستن و
میدان و کاروبار سپردن به دلقکان،
وز هیچ و پوچِ عالمِ پستان گسستن است
گاهی صلاحِ کار
به کنجی نشستن است.
@azgozashtevaaknoon
گاهی صلاحِ کار
به کنجی نشستن و
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بستن و
خوشخوش گریستن
نمکِ اشک بر لبان،
پیکیزدن دوباره و پیمانشکستن و
میدان و کاروبار سپردن به دلقکان،
وز هیچ و پوچِ عالمِ پستان گسستن است
گاهی صلاحِ کار
به کنجی نشستن است.
@azgozashtevaaknoon
Forwarded from غزل خوان
به آهی میتوان دل را ز مطلبها تهی کردن
که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
#صائب_تبریزی
@GhaZalkhaniI
که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد
#صائب_تبریزی
@GhaZalkhaniI
نه طرح باغ و نه گلشن فکندهاند اینجا
در آبِ آینه روغن فکندهاند اینجا
غبار قافلەی عبرتی که پیدا نیست
همه به دیدەی روشن فکندهاند اینجا
رسیده گیر به معراج امتیاز چو شمع
همان سری که ز گردن فکندهاند اینجا
جنون مکن که دلیران عرصەی تحقیق
سپر ز خجلت جوشن فکندهاند اینجا
یکیست حاصل و آفت به مزرعی که شبی
ز دانه مور به خرمن فکندهاند اینجا
به صید خواهش دنیای دون دلیر متاز
هزار مرد ز یک زن فکندهاند اینجا
سر فسانه سلامت که خوابناکی چند
غبار وادی ایمن فکندهاند اینجا
نهفته است تلاش محیط موج گوهر
یه روی آبله دامن فکندهاند اینجا
رموز دل نشود فاش بیچراغ یقین
نظر به خانه ز روزن فکندهاند اینجا
مقیم زاویەی اتفاق تسلیمم
بساط عافیت من فکندهاند اینجا
چو شمع گردن دعوی چسان کشم بیدل
سرم به دوش فکندن فکندهاند اینجا
#بیدل
در آبِ آینه روغن فکندهاند اینجا
غبار قافلەی عبرتی که پیدا نیست
همه به دیدەی روشن فکندهاند اینجا
رسیده گیر به معراج امتیاز چو شمع
همان سری که ز گردن فکندهاند اینجا
جنون مکن که دلیران عرصەی تحقیق
سپر ز خجلت جوشن فکندهاند اینجا
یکیست حاصل و آفت به مزرعی که شبی
ز دانه مور به خرمن فکندهاند اینجا
به صید خواهش دنیای دون دلیر متاز
هزار مرد ز یک زن فکندهاند اینجا
سر فسانه سلامت که خوابناکی چند
غبار وادی ایمن فکندهاند اینجا
نهفته است تلاش محیط موج گوهر
یه روی آبله دامن فکندهاند اینجا
رموز دل نشود فاش بیچراغ یقین
نظر به خانه ز روزن فکندهاند اینجا
مقیم زاویەی اتفاق تسلیمم
بساط عافیت من فکندهاند اینجا
چو شمع گردن دعوی چسان کشم بیدل
سرم به دوش فکندن فکندهاند اینجا
#بیدل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✅ مقام سازمان جهانی بهداشت:
📍ما جسم و ذهن کودکان غزه را خرد کردیم و اگر کاری برای آنها نکنیم شریک جرم به حساب میآییم/بیش از هزار کودک دست و پایشان قطع شده، این مایه ننگ است، من از دنیا عصبانیام چرا کاری نمیکنید؟!
📍ما جسم و ذهن کودکان غزه را خرد کردیم و اگر کاری برای آنها نکنیم شریک جرم به حساب میآییم/بیش از هزار کودک دست و پایشان قطع شده، این مایه ننگ است، من از دنیا عصبانیام چرا کاری نمیکنید؟!
باحوصله
چید بوسه ای
روی لبش
لبخند زد و
گفت:بفرما! سیب است
🔹🔹🔹
لبخند تو:
بازکردن قفل قفس
پرواز دهاندن کبوتر-بوسه
🔹🔹🔹
رفتم
به تظاهرات زیبایی تو
جمعیتی از بوسه
به روی لب تست
🔹🔹🔹
نک می زند آرام
به روی لب من
گنجشکک ورپریده ی بوسه ی تو
🔹🔹🔹
یک بوسه ی بکر
بر لبم
کاشته ام
شعری
که هنوز
هیچکس لب نزده
🔹🔹🔹
محکم
بغلم کن و
مرا دوست بدار
یک بوسه به من بده
به زخمی بزنم
🔹🔹🔹
هر صبح
به من
یک صدقه بوسه بده
هفتاد بلا
دفع کن از هردویمان
🔹🔹🔹
مرغوب ترین خاک جهان است لبم
هر بوس تو
هفت خوشه ی بوسه شده
🔹🔹🔹
چل چله ی بوسه
نذر کرده ست دلم
در کنج لبت
گوشه بگیرم باید
🔹🔹🔹
چون جوجه ی گنجشکِ گرسنه ست لبم
با بوسه
تمشک در دهانم بگذار
🔹🔹🔹
سرد است
اجاق بوسه ای روشن کن
یک لایه ی یخ
روی لبم ماسیده
🔹🔹🔹
عمریست
که لُبُ مطلبِ من
لبِ تست
جز بوسه
برون نیامده
از دهنم
🔹🔹🔹
برف آمده
آغوش بپوشان من را
با بوسه
به دور گردنم
شال بباف
#واران
#نورباعی
چید بوسه ای
روی لبش
لبخند زد و
گفت:بفرما! سیب است
🔹🔹🔹
لبخند تو:
بازکردن قفل قفس
پرواز دهاندن کبوتر-بوسه
🔹🔹🔹
رفتم
به تظاهرات زیبایی تو
جمعیتی از بوسه
به روی لب تست
🔹🔹🔹
نک می زند آرام
به روی لب من
گنجشکک ورپریده ی بوسه ی تو
🔹🔹🔹
یک بوسه ی بکر
بر لبم
کاشته ام
شعری
که هنوز
هیچکس لب نزده
🔹🔹🔹
محکم
بغلم کن و
مرا دوست بدار
یک بوسه به من بده
به زخمی بزنم
🔹🔹🔹
هر صبح
به من
یک صدقه بوسه بده
هفتاد بلا
دفع کن از هردویمان
🔹🔹🔹
مرغوب ترین خاک جهان است لبم
هر بوس تو
هفت خوشه ی بوسه شده
🔹🔹🔹
چل چله ی بوسه
نذر کرده ست دلم
در کنج لبت
گوشه بگیرم باید
🔹🔹🔹
چون جوجه ی گنجشکِ گرسنه ست لبم
با بوسه
تمشک در دهانم بگذار
🔹🔹🔹
سرد است
اجاق بوسه ای روشن کن
یک لایه ی یخ
روی لبم ماسیده
🔹🔹🔹
عمریست
که لُبُ مطلبِ من
لبِ تست
جز بوسه
برون نیامده
از دهنم
🔹🔹🔹
برف آمده
آغوش بپوشان من را
با بوسه
به دور گردنم
شال بباف
#واران
#نورباعی
Forwarded from حرفوگپ - عباس حسیننژاد
تو ابر شو ببار
من برگ میشوم
میریزم
از #عباس_حسین_نژاد
«تو ابر شو ببار»
کتاب شعرهای کوتاهم
انتشارات سپیدهباوران
راهروی ۲۱
شبستان
نمایشگاه کتاب تهران
من برگ میشوم
میریزم
از #عباس_حسین_نژاد
«تو ابر شو ببار»
کتاب شعرهای کوتاهم
انتشارات سپیدهباوران
راهروی ۲۱
شبستان
نمایشگاه کتاب تهران
چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم میکنم
رفته رفته هر چه دارم چون قلمگم میکنم
بینصیب معنیام کز لفظ میجویم مراد
دل اگر پیدا شود دیر و حرم گم میکنم
ای هوس دود تعین بر دماغ من مپیچ
زیر این پرچم چو شمع آخر علم گم میکنم
تشنهکام حرص میمیرد قناعت تا ابد
یک عرق گر از جبین شرم نم گم میکنم
دعوی خضر طریقت بودنم آوارهکرد
اندکی گر کم شود این راهکم گم میکنم
تا غبار وادی مجنون به یادم میرسد
آسمان بر سر، زمین، زیر قدم گم میکنم
رنگ و بو چیزی ندارد غیر استغنا بهار
هر چه از خود گم کنم با او بهم گم میکنم
دل نمیماند به دستم طاقت دیدارکو
تا تو میآیی به پیش آیینه هم گم میکنم
عالم صورت برون از عالم تنزیه نیست
در صمد دارم تماشا گر صنم گم میکنم
قاصد ملک فراموشیکسی چون من مباد
نامهای دارم که هر جا میبرم گم میکنم
دم مزن از جستجوی شوق بیپروای من
هر چه مییابم ز هستی تا عدم گم میکنم
بر رفیقان بیدل از مقصد چهسان آرم خبر
منکه خود را نیز تا آنجا رسم گم میکنم
#بیدل
رفته رفته هر چه دارم چون قلمگم میکنم
بینصیب معنیام کز لفظ میجویم مراد
دل اگر پیدا شود دیر و حرم گم میکنم
ای هوس دود تعین بر دماغ من مپیچ
زیر این پرچم چو شمع آخر علم گم میکنم
تشنهکام حرص میمیرد قناعت تا ابد
یک عرق گر از جبین شرم نم گم میکنم
دعوی خضر طریقت بودنم آوارهکرد
اندکی گر کم شود این راهکم گم میکنم
تا غبار وادی مجنون به یادم میرسد
آسمان بر سر، زمین، زیر قدم گم میکنم
رنگ و بو چیزی ندارد غیر استغنا بهار
هر چه از خود گم کنم با او بهم گم میکنم
دل نمیماند به دستم طاقت دیدارکو
تا تو میآیی به پیش آیینه هم گم میکنم
عالم صورت برون از عالم تنزیه نیست
در صمد دارم تماشا گر صنم گم میکنم
قاصد ملک فراموشیکسی چون من مباد
نامهای دارم که هر جا میبرم گم میکنم
دم مزن از جستجوی شوق بیپروای من
هر چه مییابم ز هستی تا عدم گم میکنم
بر رفیقان بیدل از مقصد چهسان آرم خبر
منکه خود را نیز تا آنجا رسم گم میکنم
#بیدل