Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
548 - Telegram Web
Telegram Web
از دور اگر چه کاروان شکرند
می‌گریند و زمینیان شادترند
خیلِ ابری که پشتشان به باد است
مانند منند، ساکنان سفرند

جواد افرا
فراز شاخه نشسته‌ست تا ببينَندَش
هزار دست بَرآنند تا بچينَندَش

زمان به عصمت اين گُل چگونه شک نكند؟
كه خارهای فرومايه هم‌نشينندش

چه سوگوار بهاری، كه كاكتوس و گَوَن
نديمِ محرمِ بانوی فَرّو دينندش

به باغبانِ زمان ديگر اعتمادی نيست
هزار پيچک سمّی در آستينَندَش

نفير نفرت و نفرين به طوطيانی باد
كه نایِ كوكی اَحسَنْت و آفرينَندَش

سزاست مرگِ بهاری كه بوته بوته‌ی خار
نمادِ سوسن و نسرين و ياسمينَندَش

به شاخه گرچه نَزيبد گُلی كه مسموم است
ولی هنوز نشسته‌ست، تا ببينَندَش


بهمن رافعی
ای پای من پیاده به دنبالت!
جادوی تو سواره‌ی جاروها!
ای چشمِ تو تهجّیِ آرامش!
ای لانه‌ی تو دستِ پرستوها!

خورشیدِ این دیارِ شب‌اندودی
در من شراره‌ها همگی از توست
دور و برم ستاره زیاد امّا
نورِ ستاره‌ها همگی از توست

امروزِ من نبین که چنین خارم
در شعر، غرقم و غزل‌آلودم
من قبله‌ی هزار گلِ قرمز
بعد از طوافِ بوسه‌ی تو بودم

در حجمِ سرد و ساکتِ تنهاییم
شعری مرا گرفت، سپس سوزاند
دستِ تو، دستِ سردِ تو، یادم هست
شعرِ مرا گرفت، سپس سوزاند

با تو حیات، مردن تدریجی‌ست
هر چند که سرودنِ تو گرم است
ای آفتاب! کوه یخی هستم
که پشتِ من به بودنِ تو گرم است

از پا می‌افتد و همه می‌بینند
از غصه‌ات هلاک شود روزی
اصلا عجیب نیست که بعد از تو
افرا اگر که تاک شود روزی

جواد افرا
از عشق، نصیبِ من غمی سنگین شد
با خونِ دو چشم سفره‌ام رنگین شد
من قصه‌ی گُل‌فروشی‌ام که هربار
با گل آمد خانه زنش غمگین شد

مرتضی رستمی
هرچند که چون غربتِ در موطن نیست
یاور بسیار است و یکی مؤمن نیست
حسِّ خانه‌یکی‌شدن با یک دوست
در شهرِ لاک‌پشت‌ها ممکن نیست

جواد افرا
Dance Me To The End Of Love
Leonard Cohen
و صدا به رنگِ خیال شد.
ملال پنجره را، آسمان به باران شست
چهار چشم غبارینش، از غباران شست

از این دو پنجره اما، از این دو دیده ی من
مگر ملال تو را می شود، به باران شست؟

امان نداد زمان تا منت نشان بدهم
که دست می‌شود از جان، به جای یاران شست

گذشتی از من و هرگز گمان نمی‌بردم
که دست می‌شود اینسان، ز دوست‌داران شست

تو آن مقدس بی‌مرگی، آن همیشه، که تن
درون چشمه‌ی جادوی ماندگاران شست

تو آن کلام که از دفتر همیشه‌ی من
تو را نخواهد، باران روزگاران شست


حسین منزوی
به جز خودم که خداوندِ دردها هستم
کسی برای من این روزها مقدس نیست


مجتبی صادقی
حسین منزوی
کالی شاه‌توتِ لبت طبق میل نیست
در آسمانِ باغِ تو نورِ سهیل نیست
 
در کوره‌راهِ وادیِ کوفه کسی نبود 
گوید مرا هر ابن‌زیادی، کمیل نیست
 
دلخوش به پیله است که پروانه‌تر‌ شود
جز مرگ در تنیده‌ی دامِ رتیل نیست
 
ماهی که در دهان نهنگ آرمیده است
آگاه از مصیبت طوفان و سیل نیست
 
شب کورمال روی تنت دست می‌کشند
خطِ میان سینه‌ی تو که بریل نیست
 
چون قایقی به ساحت طوفان شناورم
این دل‌بریده متروی دربند ریل نیست
 
ساقی شراب چشم تو را هم چشیده‌ایم
شرمنده جام‌های شرابِ تو کیل نیست
 
آرش دارایی
با هر موجی جزیره در دریا مُرد
با هر صبحی امید، در شب‌ها مُرد
بر سنگ مزارم بنویسید که او-
-این دفعه‌ی اولش نبود اینجا مُرد

مهدی طاهری
بیدل! به کُنْهِ عشق کسی کم رسیده‌ است
از دور بسته‌اند سیاهی بر آفتاب
انتظار فیض عشق از خامی خود می‌کشم
چوب تر را سعی آتش دیر روشن می‌کند

بیدل
باغی که مهدکودکِ گل‌هاست
به من نگاهت رو نشون می‌ده
Gole Nazam
Masoud Bakhtiari
خنیاگر خیال بهمن علاءالدین
خاموش چرا؟ صدای مردم باشید
در این خفگی هوای مردم باشید
عمریست خدا شدید و کشتی در گِل
وقت است که ناخدای مردم باشید

مرضیه احمدی
شب می‌آید و روز را می‌گذرد
روزی دیگر ز روزها می‌گذرد
آه ای گلدانهای فراموش شده!
جز خاک چه در سر شما می‌گذرد؟

بیژن ارژن
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر چنان ساختمی
کازاده به‌ کام دل رسیدی آسان

خیام
به هستی از گدازِ انفعالم نیست تسکینی
جبین هم‌ کاشکی می‌داشت چون مژگان عرق‌چینی

به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم
بر این اجزا مگر شیرازه‌ گردد چنگ شاهینی

در این محفل رگ یاقوت دارد نبض ایجادم
مژه واکرده‌ام اما به روی خواب سنگینی

بیدل
گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی
ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟

بِه زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی؟

خیام
2025/06/28 19:04:45
Back to Top
HTML Embed Code: