#همسرانه
❣برای حرفها و قولهای خود ارزش قائل شویم و خود را در مقابل آنها مسوول بدانیم خوشقولی نشانه ی احترام به خود و همسر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❣برای حرفها و قولهای خود ارزش قائل شویم و خود را در مقابل آنها مسوول بدانیم خوشقولی نشانه ی احترام به خود و همسر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_864
ما میخوابیم...صبح زود بیدار میشیم..
قبل از اینکه حرفم رو تموم بکنم انگشتتشو گذاشت روی دهنم و گفت:
-هی هی استپ استپ! نه خیر! ما تا هروقت که دلمون بخواد میخوابیم...
خندیدمو پرسیدم:
-مثلا تا لنگ ظهر!؟
-آره مثلا تا لنگ ظهر! بعد وسایل رو جمع میکنیم و سه تایی میزنیم به دل جاده...
لبخند زدم و با تصور کلبه ی جنگلیمون گفتم:
-وای عاشقشم ارسلان.بعضی وقتها خوابش رو میدیدم باورت میشه!؟ اگه بریم بعداز سالها میشه این
اولینباری که سه تایی قراره بریم اونجا ....چقدر ذوق دارم.
دستشو لای موهام که هنوزم یه نموره نم و رطوبت داشتن کشید و گفت:
-آره خیلی وقت سه نفری یه تفریح خوب نرفتیم...
نفس داغش که روی صورتم پخش شد چشمامو بستم و دستامو روی شکمم گذاشتم و گفتم:
-ارسلانن...
با صدای خیلی خیلی آرومی گفت:
-جونم...
دستامو روی شکمم بالا و پایین کردم و شوخ طبعانه حرف جدی ته دلمو به زبون آوردم و گفتم:
-چرا ما هرچی میکنیم این اسپرمهای لعنتی تو تبدیل نمیشن به یه توله!؟
لبهاش از هم کش اومدن و دندونهای سفیدش نمایان شدن.دستاش روی صورتش کشید و گفت:
-همین یکی کافی نیست!؟
نفس پر اندوهی کشیدم و گفتم:
ولی من دلم به دختر میخواد.یه دختر به خوشگلی سلدا و ساتین....
نگاهی به صورت غمگینم انداخت.شاید فکر نمیکرد من جدی جدی از این بابت ناراحت باشم.موهام رو
از روی صورتم کنار زد و گفت:
-واقعا ناراحتی!؟
به پهلو دراز کشیدم دستشو بغل کردم و به سینه چسبوندم و گفتم:
-اهوووم...دلم بچه میخواد! یه دختر خوشگل...مثل ساتین...مثل سلدا...موهاشونو ببافم! گیرمو بزنم رو
موهاش...لباسای خوشگل و عروسکی براش بخرم...
انگشتشو رو لبهام کشید و تا روی شکمم پایین اورد و گفت:
-اگه بخوای بازم میتونم امتحان کنم...
خندیدم دستمو رو سینه ی لختش کشیدم و گفتم:
-نه...خسته ام....اگه به شدن بود که تو دفعات قبلی میفتاد دیگه!نه !؟
ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
-نوچ! شاید راهشونو گم کردن اون تو...
شکوه کنان اسمشو صدا زدم:
ارسالااان نگوووو...
با یه نیمچرخ خیره زد روی تنم و سرش رو فرو برد توی گردنم و شروع کرد پشت سرهم بوسه بارون
کردن گردنم و همزمان شکمم رو قلقلک داد.
خندیدم ک همونطور که تکون میخوردم ملتمس گفتم:
-ارسلان ارسلان . .جون امیرسام نکن....ارسلااان...آخ آخ شکمم اخ..
بدجنس خندید و از روی شکمم کنار رفت و گفت:
دیگه غصه نخوریااا...وقت واسه کردن زیاده!
چپ چپ نگاهش کردم که مثلا با این نگاه ها بترسونمش اما خب یادم نبود این چشم غره های من دیگهه
تاثیری روی این پدرو پسر نداره....
بد جنس اینجوری حرف نزن..دستتو دراز کن سرم رو بزارم روش
چشمممم اینجوری نگام نکن دروغ میگم مگه!؟ واسه تنها کاری که وقت زیاده همین کردن...
دستش رو دراز کرد و من سرم رو گذاشتم روی بازوش.شیطنت گونه بازوش رو لیس زدم و اون نفس
عمیقی کشید و گفت:
-میخوای!؟ اگه میخوای چرا میگی خسته ای!
خندیدم و باخجالت گفتم:
-آره میخوام!
دستشو دراز کرد و یه ضربه ی آروم به باسنم زد و گفت:
-توله سگ....
اینو گفت و خیمه زد روی تنم به محض اینکار خودم لبهامو روی لبهاش گذاشتم
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ما میخوابیم...صبح زود بیدار میشیم..
قبل از اینکه حرفم رو تموم بکنم انگشتتشو گذاشت روی دهنم و گفت:
-هی هی استپ استپ! نه خیر! ما تا هروقت که دلمون بخواد میخوابیم...
خندیدمو پرسیدم:
-مثلا تا لنگ ظهر!؟
-آره مثلا تا لنگ ظهر! بعد وسایل رو جمع میکنیم و سه تایی میزنیم به دل جاده...
لبخند زدم و با تصور کلبه ی جنگلیمون گفتم:
-وای عاشقشم ارسلان.بعضی وقتها خوابش رو میدیدم باورت میشه!؟ اگه بریم بعداز سالها میشه این
اولینباری که سه تایی قراره بریم اونجا ....چقدر ذوق دارم.
دستشو لای موهام که هنوزم یه نموره نم و رطوبت داشتن کشید و گفت:
-آره خیلی وقت سه نفری یه تفریح خوب نرفتیم...
نفس داغش که روی صورتم پخش شد چشمامو بستم و دستامو روی شکمم گذاشتم و گفتم:
-ارسلانن...
با صدای خیلی خیلی آرومی گفت:
-جونم...
دستامو روی شکمم بالا و پایین کردم و شوخ طبعانه حرف جدی ته دلمو به زبون آوردم و گفتم:
-چرا ما هرچی میکنیم این اسپرمهای لعنتی تو تبدیل نمیشن به یه توله!؟
لبهاش از هم کش اومدن و دندونهای سفیدش نمایان شدن.دستاش روی صورتش کشید و گفت:
-همین یکی کافی نیست!؟
نفس پر اندوهی کشیدم و گفتم:
ولی من دلم به دختر میخواد.یه دختر به خوشگلی سلدا و ساتین....
نگاهی به صورت غمگینم انداخت.شاید فکر نمیکرد من جدی جدی از این بابت ناراحت باشم.موهام رو
از روی صورتم کنار زد و گفت:
-واقعا ناراحتی!؟
به پهلو دراز کشیدم دستشو بغل کردم و به سینه چسبوندم و گفتم:
-اهوووم...دلم بچه میخواد! یه دختر خوشگل...مثل ساتین...مثل سلدا...موهاشونو ببافم! گیرمو بزنم رو
موهاش...لباسای خوشگل و عروسکی براش بخرم...
انگشتشو رو لبهام کشید و تا روی شکمم پایین اورد و گفت:
-اگه بخوای بازم میتونم امتحان کنم...
خندیدم دستمو رو سینه ی لختش کشیدم و گفتم:
-نه...خسته ام....اگه به شدن بود که تو دفعات قبلی میفتاد دیگه!نه !؟
ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
-نوچ! شاید راهشونو گم کردن اون تو...
شکوه کنان اسمشو صدا زدم:
ارسالااان نگوووو...
با یه نیمچرخ خیره زد روی تنم و سرش رو فرو برد توی گردنم و شروع کرد پشت سرهم بوسه بارون
کردن گردنم و همزمان شکمم رو قلقلک داد.
خندیدم ک همونطور که تکون میخوردم ملتمس گفتم:
-ارسلان ارسلان . .جون امیرسام نکن....ارسلااان...آخ آخ شکمم اخ..
بدجنس خندید و از روی شکمم کنار رفت و گفت:
دیگه غصه نخوریااا...وقت واسه کردن زیاده!
چپ چپ نگاهش کردم که مثلا با این نگاه ها بترسونمش اما خب یادم نبود این چشم غره های من دیگهه
تاثیری روی این پدرو پسر نداره....
بد جنس اینجوری حرف نزن..دستتو دراز کن سرم رو بزارم روش
چشمممم اینجوری نگام نکن دروغ میگم مگه!؟ واسه تنها کاری که وقت زیاده همین کردن...
دستش رو دراز کرد و من سرم رو گذاشتم روی بازوش.شیطنت گونه بازوش رو لیس زدم و اون نفس
عمیقی کشید و گفت:
-میخوای!؟ اگه میخوای چرا میگی خسته ای!
خندیدم و باخجالت گفتم:
-آره میخوام!
دستشو دراز کرد و یه ضربه ی آروم به باسنم زد و گفت:
-توله سگ....
اینو گفت و خیمه زد روی تنم به محض اینکار خودم لبهامو روی لبهاش گذاشتم
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ پنجشنبه 👈3 مهر / میزان 1404
2 ربیع الثانی 1447 👈25 سپتامبر 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
⛔️صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند و خیرات و اموات خواهد بود.
🚘مسافرت: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم و شایسته باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️تحقیق و جستجو و واکاوی موضوعات.
✳️کشیدن دندان.
✳️بیرون آوردن ضایعات پوستی خال و زگیل.
✳️جراحی چشم.
✳️حمله به دشمن.
✳️انواع کندن ها و حفاری ها چاه و جوی.
✳️شخم زدن.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب : از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حاجت روایی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از آیه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران " است.
نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
2 ربیع الثانی 1447 👈25 سپتامبر 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
⛔️صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند و خیرات و اموات خواهد بود.
🚘مسافرت: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم و شایسته باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️تحقیق و جستجو و واکاوی موضوعات.
✳️کشیدن دندان.
✳️بیرون آوردن ضایعات پوستی خال و زگیل.
✳️جراحی چشم.
✳️حمله به دشمن.
✳️انواع کندن ها و حفاری ها چاه و جوی.
✳️شخم زدن.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب : از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حاجت روایی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از آیه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران " است.
نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح به ما میآموزد که باور داشته باشیم روشنایی با تاریکی معنا میابد ؛ و خوشبختی با عبور از سختی زیباست …!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
از پشت پنجرہی نگاهت
آفتاب طلوع میکند
چه قدر دل انگیز است
صبح از نگاہ تو
#عرفان_یزدانی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
از پشت پنجرہی نگاهت
آفتاب طلوع میکند
چه قدر دل انگیز است
صبح از نگاہ تو
#عرفان_یزدانی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مجردا_بخونن
۱. تا حد امکان زمان های باهم بودنتون رو افزایش بدید تا از جنبه های مختلفی رابطه رو برانداز کنید.
یه شناخت خوب به زمان طولانی، حداقل ۶ ماه احتیاج داره.
وقتی به خودتون و شریکتون زمان بدید خواسته یا ناخواسته موقعیت هایی پیش میاد که الگوهای واقعی رفتار هیجان و تفکر خودش رو نشون میده.
۲- سعی کنید تو موقعیت هایی که طرف مقابل هیجان بالایی رو تجربه میکنه با چشم باز عمل کنید. مثلا موقع ترافیک یا وقتی از چیزی عصبیه چطوری این موقعیت ها رو هندل میکنه؟
۳- سعی کن سوالات دقیق واضح و مشخص بپرسی با رودروایسی و خجالت نمیتونی اطلاعات خوبی از پارتنرت کسب کنی.
چه سوال هایی بپرسم؟ روابط و مرزبندی با دیگران به خصوص خانواده و دوستان و افراد همجنس و غیر همجنس، مسائل مالی و نحوه خرج کردنتون، جایگاه شغلی خودتون و پارتنرتون، شاغل بودن یا نبودن، محیط های کاری مورد توافق، خط قرمز های طرفین و خانواده ها چیا هستن، اعتقادات مذهبی و باورها، تعصبات و..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تو آشنایی های قبل از ازدواج به چه چیزهایی باید توجه کرد ؟
۱. تا حد امکان زمان های باهم بودنتون رو افزایش بدید تا از جنبه های مختلفی رابطه رو برانداز کنید.
یه شناخت خوب به زمان طولانی، حداقل ۶ ماه احتیاج داره.
وقتی به خودتون و شریکتون زمان بدید خواسته یا ناخواسته موقعیت هایی پیش میاد که الگوهای واقعی رفتار هیجان و تفکر خودش رو نشون میده.
۲- سعی کنید تو موقعیت هایی که طرف مقابل هیجان بالایی رو تجربه میکنه با چشم باز عمل کنید. مثلا موقع ترافیک یا وقتی از چیزی عصبیه چطوری این موقعیت ها رو هندل میکنه؟
۳- سعی کن سوالات دقیق واضح و مشخص بپرسی با رودروایسی و خجالت نمیتونی اطلاعات خوبی از پارتنرت کسب کنی.
چه سوال هایی بپرسم؟ روابط و مرزبندی با دیگران به خصوص خانواده و دوستان و افراد همجنس و غیر همجنس، مسائل مالی و نحوه خرج کردنتون، جایگاه شغلی خودتون و پارتنرتون، شاغل بودن یا نبودن، محیط های کاری مورد توافق، خط قرمز های طرفین و خانواده ها چیا هستن، اعتقادات مذهبی و باورها، تعصبات و..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
فقط کافیه تفاوت های بین زنان و مردان رو بهتر بشناسیم تا همدیگر رو بیشتر درک کنیم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
فقط کافیه تفاوت های بین زنان و مردان رو بهتر بشناسیم تا همدیگر رو بیشتر درک کنیم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زنان
🔥◀️ درمان گیاهی تنبلی تخمدان
❤️گل صدتومانی به عنوان دارو برای دردهای دوره ای مثل فیبروئید مصرف می شود
◀️ اما اگر با شیرین بیان باشد می تواند علائم تخمدان پلی کیستیک را از بین برده و به باروری کمک کند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🔥◀️ درمان گیاهی تنبلی تخمدان
❤️گل صدتومانی به عنوان دارو برای دردهای دوره ای مثل فیبروئید مصرف می شود
◀️ اما اگر با شیرین بیان باشد می تواند علائم تخمدان پلی کیستیک را از بین برده و به باروری کمک کند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_865
حالا که فکرش روو میکردم می دیدم اصلا خسته نیستم...
طول کشید تا تونستیم امیرسام رو راضی بکنیم که نمیتونه گربه یا سگهاش رو باخودش بیاره.
کله شق بود و اصلا اطاعت کردن رو بلد نبود و در مقابل امرونهای هایی که بهش میشد شدیدا مقاومت
میکرد.
غلام وسایل رو صندوق عقب گذاشت و با نیش باز شده تا بناگوش کنار شیرین که هنوزهم براش پشت
چشم نازک میکرد ایستاد و گفت:
-خانمجان همه وسایلو گذاشتم تو ماشین.
لبخند زدم و با نگاه به لیست توی دستم گفتم:
ممنون غلام...منم فکر نکنم چیزی از قلم انداخته باشم
همه اون چیزایی که لیست کرده بودم رو ظاهرا تو ساک گذاشتم.مدتی که قرار بود اونجا بمونم یه
کوچولو بیشتر از یک هفته بود و باید وسایل مورد نیازمو همراه خودم میبردم.
ارسلان کلاه آفتابیش رو برعکس روی سر گذاشت و رو به اژدرخان که بالاخره از سفر برگشته بود
گفته:
-اینجا کمپلت دست تو!
اژدر خان لبخندی زد و گفت:
نگران هیچی نباش!
انگار قرار بود یه سفر طولانی بدون بازگشت به اینجا داشته باشیم که همه توی حیاط ردیف شده بودن تاا
مارو بدرقه بکنن. لبخند زدم و چهره هاشون رو از نظر گذروندم.
شیرین با بغض گفت:
چقده من از همی الان دلم واسه شما تنگ میشه!
ارسلان امیری که عین کنه چسبیده بود به کبری خانم رو از آغوشش جدا کرد و رو به تک تکشوون
گفت:
-تو مدتی که اینجا نیستم میتونید برید مرخصی...کبری خانم شما هم میتونید برید پیش دختر و نوه
تون...شیرین...تو هم میتونی بری پیش پدرت یکم استراحت بکنی!
ودرضمن مثل همیشه تو نبود من اژدرخان همه کارست....
با اژدر دست داد و رفت سمت ماشین و خودش هم پشت فرمون نشست .
سلدارو ماچ کردم و با لبخند رو به بقیه گفتم:
-خداحافظی همگی.
شیرین با حسرت نگاهمون کرد و گفت:
-خوش بگذره خانمجان...
کبری خانم با چشم پر اشک قربون صدقه ی امیر رفت و گفت:
-در پناه خدا.
ما به این سفر و این دوری احتیاج داشتیم.احتیاج داشتیم برای خودمون باشیم.برای خودمون و کنارهم...
تو مسیر وقتی مشغول رانندگی بود با لبخند نیمرخش رو نگاه کردم.چقدر این مدت آرزو داشتم به دور از
کار و شلوغی و دردسر درگیری چند روزی فارغ از هر دغدغه ودردسری باهم باشیم.
بیشتر و بیشتر و بیشتر از قبل خواهانش بودم.
حس میکردم نفسم به نفسش بنده..بدون اون زندگی رو دوست نداشتم نه تنها دوستش نداشتم بلکه حتی
حس میکردم اصلا نمیخوام بدون اون به زندگی ادامه بدم.
متوجه این نگاه های خیره ی من به خودش شد برای همین پرسید:
-چطوری ارسلان ندیده؟
خندیدم و آرنجمو روی صندلی گذاشتم و گفتم:
-من ارسلان ندیده ام!؟
-آره دیگه...اینجوری که تو نگاه میکنی انگار اولنیباره منو میبینی!
لوس نگاهش کردم و گفتم:
-اصلا دلم میخواد...دوست دارم هی نگاهت کنم...
شوخ طبعانه گفت:
-آره...آره...نگام کن...منم شوهرم مردی به این جذابی بود حتما از صبح تا شب نگاهش میکردم...
خندیدم و زدم به بازوش و گفتم:
-ارسلان خودپسند!
لبخند پر شیطنتی زد و دستشو گذاشت روی رون پام و آهسته مالید و گفت:
-امشب شب قشنگیه....
سعی کردم دستشو بردارم اما نشد.تا وسط پام پیشروی کرد.مچش رو گرفتم و پرسیدم:
-چرا!؟
رونم رو تو مشت فشرد و گفت:
به یک دلیل خاص...
کنجکاو پرسیدم:
-دلیل خاصت چیه!؟
لبخندی مرموز زد و گفت:
حاالااا...بماند...
اینو گفت و انگشتاشو به وسط پام فشار داد.دوتا رونمو چفت کردم و قبل از اینکه امیرسام که سرگرم
بازی با گوشی موبایل من بود گفتم:
-نکن ارسلان...اینم هستاااا
ایما و اشاره هام به امیرو گرفت و با گفتن یه آهان دستشو پس کشید.
خندیدم و اون زیر لب گفت:
"توله ی پدرسوخته ی مزاحم"
آهسته گفتم:
-ارسالااان نگوووو...دلت میاد...ما تو فکر چندتا مزاحم دیگه هم باید باشیم...
بلند بلند خندید و بعد دستشو از پنجره ماشین بیرون برد و با حس و لمس باد خنک جواب داد:
هیچی دیگه...یه باره بگو کلا بیخیال یه خلوت کوچولو بشیم...یه چند مدت دیگه واسه یه بوس ناقابل عین این دختر پسرایی هست که ننه باباشون تو جریان هیچی نیستن هی باید اینور اونور دنبال سوراخ
موش باشیم یه لب بگیریم از هم....
خندیدم و گفتم:
-نه بابا فکر نکنم کار به اونجا برسه...
-چرا اینجوری که تو پیش میری همینجوری هم میشه تو ماشین هم نمیتونم راحت باشیم...
چپ چپ نکاهش کردم و گفتم:
-چایی بریزم برات!؟
-نه سیگار برام روشن کن...
گرچه دلم نمیخواست بکشه اما به ناچار گفتم:
-باشه
ناهار و شام رو تو راه خوردیم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
حالا که فکرش روو میکردم می دیدم اصلا خسته نیستم...
طول کشید تا تونستیم امیرسام رو راضی بکنیم که نمیتونه گربه یا سگهاش رو باخودش بیاره.
کله شق بود و اصلا اطاعت کردن رو بلد نبود و در مقابل امرونهای هایی که بهش میشد شدیدا مقاومت
میکرد.
غلام وسایل رو صندوق عقب گذاشت و با نیش باز شده تا بناگوش کنار شیرین که هنوزهم براش پشت
چشم نازک میکرد ایستاد و گفت:
-خانمجان همه وسایلو گذاشتم تو ماشین.
لبخند زدم و با نگاه به لیست توی دستم گفتم:
ممنون غلام...منم فکر نکنم چیزی از قلم انداخته باشم
همه اون چیزایی که لیست کرده بودم رو ظاهرا تو ساک گذاشتم.مدتی که قرار بود اونجا بمونم یه
کوچولو بیشتر از یک هفته بود و باید وسایل مورد نیازمو همراه خودم میبردم.
ارسلان کلاه آفتابیش رو برعکس روی سر گذاشت و رو به اژدرخان که بالاخره از سفر برگشته بود
گفته:
-اینجا کمپلت دست تو!
اژدر خان لبخندی زد و گفت:
نگران هیچی نباش!
انگار قرار بود یه سفر طولانی بدون بازگشت به اینجا داشته باشیم که همه توی حیاط ردیف شده بودن تاا
مارو بدرقه بکنن. لبخند زدم و چهره هاشون رو از نظر گذروندم.
شیرین با بغض گفت:
چقده من از همی الان دلم واسه شما تنگ میشه!
ارسلان امیری که عین کنه چسبیده بود به کبری خانم رو از آغوشش جدا کرد و رو به تک تکشوون
گفت:
-تو مدتی که اینجا نیستم میتونید برید مرخصی...کبری خانم شما هم میتونید برید پیش دختر و نوه
تون...شیرین...تو هم میتونی بری پیش پدرت یکم استراحت بکنی!
ودرضمن مثل همیشه تو نبود من اژدرخان همه کارست....
با اژدر دست داد و رفت سمت ماشین و خودش هم پشت فرمون نشست .
سلدارو ماچ کردم و با لبخند رو به بقیه گفتم:
-خداحافظی همگی.
شیرین با حسرت نگاهمون کرد و گفت:
-خوش بگذره خانمجان...
کبری خانم با چشم پر اشک قربون صدقه ی امیر رفت و گفت:
-در پناه خدا.
ما به این سفر و این دوری احتیاج داشتیم.احتیاج داشتیم برای خودمون باشیم.برای خودمون و کنارهم...
تو مسیر وقتی مشغول رانندگی بود با لبخند نیمرخش رو نگاه کردم.چقدر این مدت آرزو داشتم به دور از
کار و شلوغی و دردسر درگیری چند روزی فارغ از هر دغدغه ودردسری باهم باشیم.
بیشتر و بیشتر و بیشتر از قبل خواهانش بودم.
حس میکردم نفسم به نفسش بنده..بدون اون زندگی رو دوست نداشتم نه تنها دوستش نداشتم بلکه حتی
حس میکردم اصلا نمیخوام بدون اون به زندگی ادامه بدم.
متوجه این نگاه های خیره ی من به خودش شد برای همین پرسید:
-چطوری ارسلان ندیده؟
خندیدم و آرنجمو روی صندلی گذاشتم و گفتم:
-من ارسلان ندیده ام!؟
-آره دیگه...اینجوری که تو نگاه میکنی انگار اولنیباره منو میبینی!
لوس نگاهش کردم و گفتم:
-اصلا دلم میخواد...دوست دارم هی نگاهت کنم...
شوخ طبعانه گفت:
-آره...آره...نگام کن...منم شوهرم مردی به این جذابی بود حتما از صبح تا شب نگاهش میکردم...
خندیدم و زدم به بازوش و گفتم:
-ارسلان خودپسند!
لبخند پر شیطنتی زد و دستشو گذاشت روی رون پام و آهسته مالید و گفت:
-امشب شب قشنگیه....
سعی کردم دستشو بردارم اما نشد.تا وسط پام پیشروی کرد.مچش رو گرفتم و پرسیدم:
-چرا!؟
رونم رو تو مشت فشرد و گفت:
به یک دلیل خاص...
کنجکاو پرسیدم:
-دلیل خاصت چیه!؟
لبخندی مرموز زد و گفت:
حاالااا...بماند...
اینو گفت و انگشتاشو به وسط پام فشار داد.دوتا رونمو چفت کردم و قبل از اینکه امیرسام که سرگرم
بازی با گوشی موبایل من بود گفتم:
-نکن ارسلان...اینم هستاااا
ایما و اشاره هام به امیرو گرفت و با گفتن یه آهان دستشو پس کشید.
خندیدم و اون زیر لب گفت:
"توله ی پدرسوخته ی مزاحم"
آهسته گفتم:
-ارسالااان نگوووو...دلت میاد...ما تو فکر چندتا مزاحم دیگه هم باید باشیم...
بلند بلند خندید و بعد دستشو از پنجره ماشین بیرون برد و با حس و لمس باد خنک جواب داد:
هیچی دیگه...یه باره بگو کلا بیخیال یه خلوت کوچولو بشیم...یه چند مدت دیگه واسه یه بوس ناقابل عین این دختر پسرایی هست که ننه باباشون تو جریان هیچی نیستن هی باید اینور اونور دنبال سوراخ
موش باشیم یه لب بگیریم از هم....
خندیدم و گفتم:
-نه بابا فکر نکنم کار به اونجا برسه...
-چرا اینجوری که تو پیش میری همینجوری هم میشه تو ماشین هم نمیتونم راحت باشیم...
چپ چپ نکاهش کردم و گفتم:
-چایی بریزم برات!؟
-نه سیگار برام روشن کن...
گرچه دلم نمیخواست بکشه اما به ناچار گفتم:
-باشه
ناهار و شام رو تو راه خوردیم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ جمعه 👈4 مهر/ میزان 1404
3 ربیع الثانی1447👈26 سپتامبر 2025
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🔵امور دینی و اسلامی.
📛قمر در برج عقرب است و از امور اساسی پرهیز گردد.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد روزی دار خواهد بود. ان شاءالله.
🚖سفر: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج عقرب و برای امور زیر مناسب است:
✳️تحقیق و جستجو و واکاوی موضوعات.
✳️کشیدن دندان.
✳️بیرون آوردن ضایعات پوستی خال و زگیل.
✳️جراحی چشم.
✳️کشیدن دندان.
✳️انواع کندن ها و حفاری ها.
✳️شخم زدن.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
💑مباشرت امشب:
از مباشرت به قصد فرزند آوری پرهیز شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)، باعث طول عمر می شود.
💉حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ، باعث ضعف مغز می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴تعبیر خواب...
امشب : خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه 4 سوره مبارکه " نساء" است.
و اتوا النساء صدقاتهن نحله...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
3 ربیع الثانی1447👈26 سپتامبر 2025
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
🔵امور دینی و اسلامی.
📛قمر در برج عقرب است و از امور اساسی پرهیز گردد.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد روزی دار خواهد بود. ان شاءالله.
🚖سفر: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓امروز قمر در برج عقرب و برای امور زیر مناسب است:
✳️تحقیق و جستجو و واکاوی موضوعات.
✳️کشیدن دندان.
✳️بیرون آوردن ضایعات پوستی خال و زگیل.
✳️جراحی چشم.
✳️کشیدن دندان.
✳️انواع کندن ها و حفاری ها.
✳️شخم زدن.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
💑مباشرت امشب:
از مباشرت به قصد فرزند آوری پرهیز شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)، باعث طول عمر می شود.
💉حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن...
#خون_دادن یا حجامت ، باعث ضعف مغز می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴تعبیر خواب...
امشب : خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه 4 سوره مبارکه " نساء" است.
و اتوا النساء صدقاتهن نحله...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
#ایده_متن
صبحی
ڪه قدح نوش شود از نڪَه تو
آن صبح بہ ڪام است و
بخیر است و
مرادم.
#هماڪشتگر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
صبحی
ڪه قدح نوش شود از نڪَه تو
آن صبح بہ ڪام است و
بخیر است و
مرادم.
#هماڪشتگر
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
شاید برایتان جالب باشد بدانید مهمترین و تحریک پذیرترین اندام جنسی زن قلب اوست ، تا زمانی که نتوانید قلب همسر خود را سیراب از عشق و محبت نسبت به خود کنید هرگز نخواهید توانست رابطه ای جنسی خوب و مطلوب با همسرتان داشته باشید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
شاید برایتان جالب باشد بدانید مهمترین و تحریک پذیرترین اندام جنسی زن قلب اوست ، تا زمانی که نتوانید قلب همسر خود را سیراب از عشق و محبت نسبت به خود کنید هرگز نخواهید توانست رابطه ای جنسی خوب و مطلوب با همسرتان داشته باشید
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
💫اینکه برای جلوگیری از بارداری در اوج لحظات س,ک,س ولذت ناگهان آلت خود را از واژن همسرتان بیرون آورید هم شما را از لذت واقعی اورگاسم محروم می کند و هم احساس ناخوشایندی به همسرتان می دهد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💫اینکه برای جلوگیری از بارداری در اوج لحظات س,ک,س ولذت ناگهان آلت خود را از واژن همسرتان بیرون آورید هم شما را از لذت واقعی اورگاسم محروم می کند و هم احساس ناخوشایندی به همسرتان می دهد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
↴
گوش دادن مهارتی است که به کاهش تنش در زندگی کمک میکند.
وقتی که یکی از همسران عصبانی است،
آرامش و مهارت دیگری در شنیدن صحبت در حد، معجزهآسایی در حفظ آرامش موثر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
↴
گوش دادن مهارتی است که به کاهش تنش در زندگی کمک میکند.
وقتی که یکی از همسران عصبانی است،
آرامش و مهارت دیگری در شنیدن صحبت در حد، معجزهآسایی در حفظ آرامش موثر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ملاک های انتخاب همسر
ملاک های انتخاب همسر
#صوتی
ملاک های انتخاب همسر.
💎دکتر_محسن_محمدی_نیا_معین
مشاور_خانواده و 📞
روانشناس 📞
تحکیم روابط زوجین🙍🙍♀
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ملاک های انتخاب همسر.
💎دکتر_محسن_محمدی_نیا_معین
مشاور_خانواده و 📞
روانشناس 📞
تحکیم روابط زوجین🙍🙍♀
@harimezendgi👩❤️👨🦋