مردم شریف ایران، رهبر معزز تسلیت، تسلیت ، پیوستن روح بلند شهدای عالیقدر، فرماندهان عالیقدر، دانشمندان و خانواده های محترمشان، زن و بچه های بیگناه ، را محضر ملت شریف ایران تسلیت عرض میکنیم
ملت شریف ایران مارا در غم سنگین شریک بدارید.
حریم زندگی 🖤
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ملت شریف ایران مارا در غم سنگین شریک بدارید.
حریم زندگی 🖤
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
تبسم ڪردے
و صبحم چه زیبا شد،
دل افــــــــــــــــــــروزم "
خوشا چشمی ڪه
صبح او به لبخند تو وا ڪَردد....!!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تبسم ڪردے
و صبحم چه زیبا شد،
دل افــــــــــــــــــــروزم "
خوشا چشمی ڪه
صبح او به لبخند تو وا ڪَردد....!!
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
#تلنگر
مقایسه_ممنوع
💠 کوه عقاب، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و باابهت است اما هرچه به آن نزدیک میشویم دیگر اثری از آن شمایل زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو میشود.
💠گاهی زن و شوهرها ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خویش و با رفتار همسر خود مقایسه میکنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیباییهایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست!
💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه بدبینی و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد میکند و در نتیجه بهانهای برای ندیدن خوبیها و زیباییهای همسر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
مقایسه_ممنوع
💠 کوه عقاب، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و باابهت است اما هرچه به آن نزدیک میشویم دیگر اثری از آن شمایل زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو میشود.
💠گاهی زن و شوهرها ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خویش و با رفتار همسر خود مقایسه میکنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیباییهایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست!
💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه بدبینی و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد میکند و در نتیجه بهانهای برای ندیدن خوبیها و زیباییهای همسر است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_768
ما میز صبحانه رو توی حیاط چیدیم.
با گلدونهایی که پر از گل بود.گلهایی زیبایی که منو یاد نارگل مینداخت.
چقدر من این مدت از این دختر غافل شده بودم.از وقتی پدر ارسلان اومده بود اینجا نتونستم حتی یه بار
هم بهش سر بزنم.
دستی روی شونه ام نشست و من از فکر بیرون اومدم.ارسلان بود.خودش روهم که نمی دیدم بوی
عطرش رو که میشناختم.
یه تیکه نون گرم از توی سبد برداشت و گفت:
-باز که تو فکری!
چرخیدمو با تکیه دادن به میز گفتم:
-ارسلان...قول میدی عصر منو ببری پیش نارگل!؟
تو که چند روز پیشش بودی!؟
خواهش میکنم...در حد یکی دو ساعت!
-خب خودت میگی چند روز پیش...عذاب وجدان گرفتم از بس نرفتم پیشش.اینجوری همه ش هی میرم تو
فکرش...نبینمش روزم بد میگذره!
-باشه باشه...عصر میبرمت
پدر ارسلان و یولاندا که به سمتمون اومدن دیگه حرفی نزدیم.جالب اینجا بود که امیرسام هم همراه
پدربزرگش بود.
پدر ارسالن ازش پرسید:
-خب جوون....بگو ببینم.نظرت راجب ما عوض نشد!؟
امیرسام همچنان که با بازی فکریش ور می رفت گفت:
-کم کم داره ازتون خوشممیاد!
وااای.چقدر این بچه منو با ادبیات لاتی و چاله میدونیش رنج میداد!
با حرص بیخ گوش ارسلان گفتم:
-من این بچه رو گوششو میکنم
خندید و گفت:
-چراا
چرا نداره.پاک آبرومون رو برد...
وقتی نزدیک شدن دیگه نشد حرفی بزنیم.پشت صندلی ها نشستیم و من از اونجا که میدونستم
امیرسام ممکنه بازم خرابکاری بکنه رو کردم سمتش و با لبخندی دندون نما و حرصی گفتم:
-امیرجان پسرم بیا اینجا من برات لقمه بگیرم
عین آدم بزرگا چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
-مگه من کوچولوام واسم لقمه بگیرین!
پدربزرگش به صندلی کنار خودش اشاره کرد و گفت:
-بیا اینجا بشین پسرجان.قول میدم لقمه هم واست نگیرم
دعا دعا میکردم نره اونجا نشینه ولی رفت تا من بیشتر حرص بخورم.
نگاهی پر التماس به ارسلان انداختم و لب زدم:
-یه کاری بکن الان دوباره میره خرابکاری میکنه!
شونه بالا انداخت و گفت:
-من هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم
سرمو بالا گرفتم و گفتم:
-آقای مرصاد ما به خاطر شما و یولاندا خانم گفتیم میز صبحونه رو اینجا بچینیم که شما از این هوای
سالم و بهاری لذت ببرید.
سرش رو با لذت تکون داد و گفت:
-بله ممنون...اینجا هوا عالی هست..ممنون از انتخابت عروس.راستی.خانواده ی شما به دیدن ما نمیان!؟
اینو که پرسید نفسم تو سینه حبس شد.
با اینکه قبلا ارسلان در مورد این قضیه طی کرده بودیم اما الان به کل دستپاچه شده بودم.
با این حال پیش از اینکه سکوتم زیادی طول بکشه گفتم:
-پدر و مادرم توی یه تصادف فوت کردن!
یولاندا با دلسوزی گفت:
_آاااخ! چه غمانگیز! حتما زندگی سختی داشتی!من واقعا متاسفم
-بله...ممنون از ابراز همدردیتون
-من هم وقتی بچه بودم پدرم رو از دست دادم...
_اره رحمتشون کنه.
پدرارسلان که قبلا هم گفته بود اصالت براش اهمیت زیادی داره کنجکاوتر از قبل پرسید:
-و بعد شما با چه کسانی زندگی کردید!؟
-با داییم...خب...ایشون مرد خیلی متشخصی هستن...
شغل شریف داییتون چی هست!؟
این یکی رو دیگه نمیدونستم چی بگم اصلا واسه همین زبونم بند اومد اما خوشبختانه ارسلان جای من
جواب داد:
-تاجر فرش....
-الان ایران هستن !؟
_نه
دیگه سوالی نپرسید.دستمو رو قلبم گذاشتم و یه نفس راحت کشیدم.
کاش دیگه هیچوقت درمورد دایی چیزی نپرسن یا هوس نکنن ببیننش
@harimezendgi👩❤️👨🦋
ما میز صبحانه رو توی حیاط چیدیم.
با گلدونهایی که پر از گل بود.گلهایی زیبایی که منو یاد نارگل مینداخت.
چقدر من این مدت از این دختر غافل شده بودم.از وقتی پدر ارسلان اومده بود اینجا نتونستم حتی یه بار
هم بهش سر بزنم.
دستی روی شونه ام نشست و من از فکر بیرون اومدم.ارسلان بود.خودش روهم که نمی دیدم بوی
عطرش رو که میشناختم.
یه تیکه نون گرم از توی سبد برداشت و گفت:
-باز که تو فکری!
چرخیدمو با تکیه دادن به میز گفتم:
-ارسلان...قول میدی عصر منو ببری پیش نارگل!؟
تو که چند روز پیشش بودی!؟
خواهش میکنم...در حد یکی دو ساعت!
-خب خودت میگی چند روز پیش...عذاب وجدان گرفتم از بس نرفتم پیشش.اینجوری همه ش هی میرم تو
فکرش...نبینمش روزم بد میگذره!
-باشه باشه...عصر میبرمت
پدر ارسلان و یولاندا که به سمتمون اومدن دیگه حرفی نزدیم.جالب اینجا بود که امیرسام هم همراه
پدربزرگش بود.
پدر ارسالن ازش پرسید:
-خب جوون....بگو ببینم.نظرت راجب ما عوض نشد!؟
امیرسام همچنان که با بازی فکریش ور می رفت گفت:
-کم کم داره ازتون خوشممیاد!
وااای.چقدر این بچه منو با ادبیات لاتی و چاله میدونیش رنج میداد!
با حرص بیخ گوش ارسلان گفتم:
-من این بچه رو گوششو میکنم
خندید و گفت:
-چراا
چرا نداره.پاک آبرومون رو برد...
وقتی نزدیک شدن دیگه نشد حرفی بزنیم.پشت صندلی ها نشستیم و من از اونجا که میدونستم
امیرسام ممکنه بازم خرابکاری بکنه رو کردم سمتش و با لبخندی دندون نما و حرصی گفتم:
-امیرجان پسرم بیا اینجا من برات لقمه بگیرم
عین آدم بزرگا چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
-مگه من کوچولوام واسم لقمه بگیرین!
پدربزرگش به صندلی کنار خودش اشاره کرد و گفت:
-بیا اینجا بشین پسرجان.قول میدم لقمه هم واست نگیرم
دعا دعا میکردم نره اونجا نشینه ولی رفت تا من بیشتر حرص بخورم.
نگاهی پر التماس به ارسلان انداختم و لب زدم:
-یه کاری بکن الان دوباره میره خرابکاری میکنه!
شونه بالا انداخت و گفت:
-من هیچ مسئولیتی قبول نمیکنم
سرمو بالا گرفتم و گفتم:
-آقای مرصاد ما به خاطر شما و یولاندا خانم گفتیم میز صبحونه رو اینجا بچینیم که شما از این هوای
سالم و بهاری لذت ببرید.
سرش رو با لذت تکون داد و گفت:
-بله ممنون...اینجا هوا عالی هست..ممنون از انتخابت عروس.راستی.خانواده ی شما به دیدن ما نمیان!؟
اینو که پرسید نفسم تو سینه حبس شد.
با اینکه قبلا ارسلان در مورد این قضیه طی کرده بودیم اما الان به کل دستپاچه شده بودم.
با این حال پیش از اینکه سکوتم زیادی طول بکشه گفتم:
-پدر و مادرم توی یه تصادف فوت کردن!
یولاندا با دلسوزی گفت:
_آاااخ! چه غمانگیز! حتما زندگی سختی داشتی!من واقعا متاسفم
-بله...ممنون از ابراز همدردیتون
-من هم وقتی بچه بودم پدرم رو از دست دادم...
_اره رحمتشون کنه.
پدرارسلان که قبلا هم گفته بود اصالت براش اهمیت زیادی داره کنجکاوتر از قبل پرسید:
-و بعد شما با چه کسانی زندگی کردید!؟
-با داییم...خب...ایشون مرد خیلی متشخصی هستن...
شغل شریف داییتون چی هست!؟
این یکی رو دیگه نمیدونستم چی بگم اصلا واسه همین زبونم بند اومد اما خوشبختانه ارسلان جای من
جواب داد:
-تاجر فرش....
-الان ایران هستن !؟
_نه
دیگه سوالی نپرسید.دستمو رو قلبم گذاشتم و یه نفس راحت کشیدم.
کاش دیگه هیچوقت درمورد دایی چیزی نپرسن یا هوس نکنن ببیننش
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ شنبه 👈24 خرداد / جوزا 1404
👈18 ذی الحجه 1446👈14 ژوئن 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🥀🌺🌸🌼🌻💐🌷🍀🌿☘
عید غدیر ، عید الله الاکبر را خدمت امام عصر عجل الله فرجه الشریف و همه شیعیان جهان خصوصا شما عزیزان و همراهان بزرگوار تبریک و تهنیت عرض مینماییم.
🌿☘🍀🌸🌺🥀🌹🌷💐🌾🌼
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅مسافرت.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅داد و ستد و تجارت.
✅خرید دکان و محل کسب و کار.
✅امور قضایی و پیگیری های قضایی.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅انواع دیدارها ، خصوصا دیدار دوستان سادات و بزرگان.
✅خواستگاری عقد ازدواج.
✅و طلب حوائج خوب است.
👶زایمان خوب و نوزاد زندگی خوبی خواهد داشت.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز تا ساعت 2/5 بعد از ظهر قمر در برج جدی است و برای امور زیر نیک و پسندیده است.
✳️درو غلات و برداشت محصولات کشاورزی.
✳️انواع جراحی ها.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️صید و شکار و دام گذاری.
✳️و وام و قرض نیک است.
🔵نوشتن حرز ، حکاکی ها و نماز حرز و بستن آن خوب است.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،باعث قوت بدن می شود.
💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: مباشرت برای صحت بدن سند دارد.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در آیه ی 19 سوره مبارکه "مریم علیها السلام" است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرستاده ای از جانب بزرگی نزد خواب بیننده آید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه بیاورد . و از این قبیل امور قیاس شود.
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👈18 ذی الحجه 1446👈14 ژوئن 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌹🥀🌺🌸🌼🌻💐🌷🍀🌿☘
عید غدیر ، عید الله الاکبر را خدمت امام عصر عجل الله فرجه الشریف و همه شیعیان جهان خصوصا شما عزیزان و همراهان بزرگوار تبریک و تهنیت عرض مینماییم.
🌿☘🍀🌸🌺🥀🌹🌷💐🌾🌼
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅مسافرت.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅شراکت و امور شراکتی.
✅داد و ستد و تجارت.
✅خرید دکان و محل کسب و کار.
✅امور قضایی و پیگیری های قضایی.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅انواع دیدارها ، خصوصا دیدار دوستان سادات و بزرگان.
✅خواستگاری عقد ازدواج.
✅و طلب حوائج خوب است.
👶زایمان خوب و نوزاد زندگی خوبی خواهد داشت.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز تا ساعت 2/5 بعد از ظهر قمر در برج جدی است و برای امور زیر نیک و پسندیده است.
✳️درو غلات و برداشت محصولات کشاورزی.
✳️انواع جراحی ها.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️صید و شکار و دام گذاری.
✳️و وام و قرض نیک است.
🔵نوشتن حرز ، حکاکی ها و نماز حرز و بستن آن خوب است.
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،باعث قوت بدن می شود.
💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: مباشرت برای صحت بدن سند دارد.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در آیه ی 19 سوره مبارکه "مریم علیها السلام" است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرستاده ای از جانب بزرگی نزد خواب بیننده آید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه بیاورد . و از این قبیل امور قیاس شود.
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#ایده_متن
تفنگم در دست و سرودم بر لب
همه ایران را میبوسم
من خورشید هزارپاره عشق را
بر خاک وطن میآویزم...
#عادل_حسنی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تفنگم در دست و سرودم بر لب
همه ایران را میبوسم
من خورشید هزارپاره عشق را
بر خاک وطن میآویزم...
#عادل_حسنی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خواستگاری
❤️💍❤️
🔰 با خواستگارتان رو راست باشید!
بازگو نکردن انتظاراتی که خانم از همسر آینده اش دارد نیز مشکلات بسیاری را در زندگی مشترک زوجین پدید می آورد.
به طور معمول زنان تمایلی به بیان میزان توقعاتشان از همسر آینده خود در زمان خواستگاری ندارند؛ خانم ها در جلسه خواستگاری به دلیل ترس و نگرانی از دست دادن شوهر از ابراز خواسته هایشان خودداری می کنند و خود را به صورت فردی قانع به امکانات محدود زندگی نشان می دهند.
بنابرین شناسایی نقاط قوت و ضعف زوجین توسط مشاور خانواده مجرب بستر ورود آن ها را به کلبه عاشقانه شان فراهم می کند.
زن و شوهر باید در جلسه خواستگاری دیدگاهشان را نسبت به ازدواج و فرزندپروری به طور واضح بیان کنند.
همچنین بیان روشن عقاید مذهبی و سیاسی نیز مانع از سست شدن پیوند مستحکم زوجین می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❤️💍❤️
🔰 با خواستگارتان رو راست باشید!
بازگو نکردن انتظاراتی که خانم از همسر آینده اش دارد نیز مشکلات بسیاری را در زندگی مشترک زوجین پدید می آورد.
به طور معمول زنان تمایلی به بیان میزان توقعاتشان از همسر آینده خود در زمان خواستگاری ندارند؛ خانم ها در جلسه خواستگاری به دلیل ترس و نگرانی از دست دادن شوهر از ابراز خواسته هایشان خودداری می کنند و خود را به صورت فردی قانع به امکانات محدود زندگی نشان می دهند.
بنابرین شناسایی نقاط قوت و ضعف زوجین توسط مشاور خانواده مجرب بستر ورود آن ها را به کلبه عاشقانه شان فراهم می کند.
زن و شوهر باید در جلسه خواستگاری دیدگاهشان را نسبت به ازدواج و فرزندپروری به طور واضح بیان کنند.
همچنین بیان روشن عقاید مذهبی و سیاسی نیز مانع از سست شدن پیوند مستحکم زوجین می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
وقتی همیشه زن در رابطه جاهای خالی را پر کند،طرف مقابل از اینکه عشق ورزیدن را بیاموزد محروم می شود.
زن خود را گول می زند که رابطه خوبی دارد در صورتی که این یک "توهم" است.
در یک رابطه سالم مشارکت و سرمایه گذاری احساسی هردو طرف باید وجود داشته باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
وقتی همیشه زن در رابطه جاهای خالی را پر کند،طرف مقابل از اینکه عشق ورزیدن را بیاموزد محروم می شود.
زن خود را گول می زند که رابطه خوبی دارد در صورتی که این یک "توهم" است.
در یک رابطه سالم مشارکت و سرمایه گذاری احساسی هردو طرف باید وجود داشته باشد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
یک مرد جنتلمن اینجوریه
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و☎️
روانشناس رابطه ☎️
تحکیم روابط زوجین👨💼👩💼
@harimezendgi👩❤️👨🦋
💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و☎️
روانشناس رابطه ☎️
تحکیم روابط زوجین👨💼👩💼
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
با تعریف کردن مدام از خود و ایجاد برتری خود نسبت به همسرتان، اعتماد به نفس او را پایین نیاورید.
در انجام امور حتما با همسرتان مشورت کنید و تک رای نباشید تا او حضورش را در زندگی بیشتر لمس کند و به پوچی نرسد، که همیشه در نهایت تصمیم گیرنده فقط همسرم هست و من هیچ نقشی در زندگی خود ندارم.
وقتی همسر شما از چیزی ناراحت و عصبانی هست او را با مهر و محبت آرام کنید و برای او تکیه گاه مناسبی باشید، بگویید که شرایط او را به خوبی درک میکنید و آنچه در توان دارید بکار میبرید و او را حمایت میکنید. به این صورت او احساس غرور میکند؛ از پشتوانه عاطفی محکمی که دارد.
با همسر خود هیچگاه لجاجت و مشاجره نکنید و در ضمن برای به گردش و مهمانی رفتن به همراه زن و فرزندان خود وقت بگذارید و پیشنهاد همسرتان را در این مورد به علت کار و خستگی رد نکنید.
لطفا امتیازهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی فامیل خود را در صورتی که با همسر شما فاصله دارد، مطرح نکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
با تعریف کردن مدام از خود و ایجاد برتری خود نسبت به همسرتان، اعتماد به نفس او را پایین نیاورید.
در انجام امور حتما با همسرتان مشورت کنید و تک رای نباشید تا او حضورش را در زندگی بیشتر لمس کند و به پوچی نرسد، که همیشه در نهایت تصمیم گیرنده فقط همسرم هست و من هیچ نقشی در زندگی خود ندارم.
وقتی همسر شما از چیزی ناراحت و عصبانی هست او را با مهر و محبت آرام کنید و برای او تکیه گاه مناسبی باشید، بگویید که شرایط او را به خوبی درک میکنید و آنچه در توان دارید بکار میبرید و او را حمایت میکنید. به این صورت او احساس غرور میکند؛ از پشتوانه عاطفی محکمی که دارد.
با همسر خود هیچگاه لجاجت و مشاجره نکنید و در ضمن برای به گردش و مهمانی رفتن به همراه زن و فرزندان خود وقت بگذارید و پیشنهاد همسرتان را در این مورد به علت کار و خستگی رد نکنید.
لطفا امتیازهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی فامیل خود را در صورتی که با همسر شما فاصله دارد، مطرح نکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
همیشه بدانید که رابطه ج.نسی صحیح و رضایتبخش یکی از کلیدهای اصلی پایداری روابط زناشویی است.
رها کردن همسرتان بدون اینکه وی ار.ضا شود او را بسیار عصبی و پریشان خاطر نموده؛ به نحوی که این حالت میتواند تا مدتها اثرش باقی بماند و به گونههای مختلف مانند بهانه جویی، دعوا، خیانت، و... خود را نمودار سازد.
برعکس، اگر نمیخواهید به روابط خود ضربه بزنید، همیشه با کسب آگاهیهای لازم در این زمینه به بهبود زندگی جن.سی خود و همسرتان کمک کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
همیشه بدانید که رابطه ج.نسی صحیح و رضایتبخش یکی از کلیدهای اصلی پایداری روابط زناشویی است.
رها کردن همسرتان بدون اینکه وی ار.ضا شود او را بسیار عصبی و پریشان خاطر نموده؛ به نحوی که این حالت میتواند تا مدتها اثرش باقی بماند و به گونههای مختلف مانند بهانه جویی، دعوا، خیانت، و... خود را نمودار سازد.
برعکس، اگر نمیخواهید به روابط خود ضربه بزنید، همیشه با کسب آگاهیهای لازم در این زمینه به بهبود زندگی جن.سی خود و همسرتان کمک کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_769
کاش دیگه هیچوقت درمورد دایی چیزی نپرسن یا هوس نکنن ببیننش.کاش پیگیر نشن که نفهمن من چه
زندگی ای داشتم.نفهمن دایی من و خانواده ام چجور آدمایی بودن...نفهمن پسر دایی من یه ساقی مواد
بود.
نفهمن من گاهی وسیله ای میشدم واسه پخش مواد..البته واسه همچین چیزی من برای خودم نگران
نبودم.نگرانی من بخاطر ارسلان بود.دلم نمیخواست بخاطر من سرزنش بشه...یا سرکوفت بشنوه!
تمام مدتی که واسه صبحونه کنارهم بودیم من اضطراب همین رو داشتم.حتی موقع ناهار....
لباسهای امیرسام رومرتب کردم و گفتم:
-میخوام باهات خیلی جدی حرف بزنم!
با کلافگی کودکانه اش گفت:
-حتما میخوای بگی با تبلتت بازی نکن...مامان داری خسته ام میکنی! من بزرگ شدم.نمیخوام هی بگی
امیرسام اینکارو بکن اونکارو نکن مگه من دختر...
هووووف! من آخه با این ارسلان کوچولو باید چیکار میکردم.
نشستم رو صندلی و گفتم:
-ببین امیرجونم....پدربزرگت آدم نکته سنجیه...
-نکته سنج یعنی چی!؟
یکم فکر کردمو بعد گفتم:
-اوووووم...خب....یعنی اینکه....اینکه مدام مارو زیر نظر داره که یه وقت رفتار بی ادبی از خودمون
نشون ندیم.یه چیزی تو همین مایه هااا....
لباشو کج و کوله کرد و با یکم این پا و اونپا کردن پرسید:
-خب میگی چیکار کنم!؟
دستای کوچولو و نرمشو گرفتم و تو جواب سوالش گفتم:
-هیچی فقط بعضی چیزارو به بابابزرگت نگی...مثال حرفی که اون روز بهش زدی خوب نبود...روزی
که واسه اولینبار دیدیش...مودبتر باش عزیزم..باشه!؟
لبخند خبیثی زد و گفت:
-شرط داره!
-چی!؟ واسه مودب بودن شرط میزاری!؟
شونه هاش بالا انداخت و با اون صدای بچگونه اش گفت:
_به من چه.اگه میخوای با ادب باشم شرط داره
جغله بچه واسه من شرط و شروط میذاشت.کاریش هم که نمیشد کرد چون الان دست من زیر ساطورش بود!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-بفرما عالیجناب...شرطتتو بگو....
لباشو روهم فشار داد اونقدر که تقریبا نامشخص شدن بعد مثل بدجنسا و جادوگرا خندید و گفت:
هاهاهاها باید برام گربه بخرین...از اون گربه ها هست...تپلن...پشمالو هستن
از اونجا که من به شدت از حیوون خونگی بدم میومد و حتی هنوز هم که هنوز بود نتونستم با حضورر
سگهای ارسلان کنار بیام محکم و جدی گفتم:
-نه اصلااااا ابدااااا....فکرشم نکن!
بازم نیم وجبی واسه من شونه بالا انداخت و گفت:
-به من چه....منم بی ادب میشم
حرصی صدامو بردم بالا:
-امیررررر...داری واسه مادرت شرط و شروط میزاری
انگشتشو بالا آورد و باتهدید گفت:
-اگه واسم نخری بوخدا منم بی ادبی میکنم
متعجب نگاهش کردم.خدایااا...فسقل بچه داشت عین شیرین حرف میزد !!!
بو خدا!! عجب!
با عصبانیت گفتم:
اولا که قسم نخور....چون چیز خوبی نیست دومااا بوخدا نه....به خدا...سوما گربه بی گربه.
باشه...پس دیگه نگی امیرسام مودب باش مودب باش...الانم میرم بی ادبی میکنم.میرم صندلی رو
زیرپاش میکشم تا بیفته رو زمیین
بلند شدم و حیرت زده گفتم:
-اگه اینکارو بکنی میکشمت....
خندید و دوید سمت درو گفت:
-به من چه خودت خواستی.
قبل از اینکه بره بیرون از سر ناچاری گفتم:
-باشه باشه...میخرم....
دستگیره رو گرفت و گفت:
-از کجا معلوم راست میگی!؟
بلند شدمو رفتم سمتش و گفتم:
-میدونی چیه...حالا که اینطور شد باید بهت بگم جغله جون من اصلا به تو باج نمیدم.گربه بی گربه
واینکه وای به حالت اگه بی ادبی کنی....
اخم کرد و گفت:
-نمیزاری گربه بخرم!؟
با جدیت گفتم:
نه
-باشه...پس منم میرم بی ادبی کنم
دویدم سمتش اما خیلی زود از اتاق زد بیرون .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
کاش دیگه هیچوقت درمورد دایی چیزی نپرسن یا هوس نکنن ببیننش.کاش پیگیر نشن که نفهمن من چه
زندگی ای داشتم.نفهمن دایی من و خانواده ام چجور آدمایی بودن...نفهمن پسر دایی من یه ساقی مواد
بود.
نفهمن من گاهی وسیله ای میشدم واسه پخش مواد..البته واسه همچین چیزی من برای خودم نگران
نبودم.نگرانی من بخاطر ارسلان بود.دلم نمیخواست بخاطر من سرزنش بشه...یا سرکوفت بشنوه!
تمام مدتی که واسه صبحونه کنارهم بودیم من اضطراب همین رو داشتم.حتی موقع ناهار....
لباسهای امیرسام رومرتب کردم و گفتم:
-میخوام باهات خیلی جدی حرف بزنم!
با کلافگی کودکانه اش گفت:
-حتما میخوای بگی با تبلتت بازی نکن...مامان داری خسته ام میکنی! من بزرگ شدم.نمیخوام هی بگی
امیرسام اینکارو بکن اونکارو نکن مگه من دختر...
هووووف! من آخه با این ارسلان کوچولو باید چیکار میکردم.
نشستم رو صندلی و گفتم:
-ببین امیرجونم....پدربزرگت آدم نکته سنجیه...
-نکته سنج یعنی چی!؟
یکم فکر کردمو بعد گفتم:
-اوووووم...خب....یعنی اینکه....اینکه مدام مارو زیر نظر داره که یه وقت رفتار بی ادبی از خودمون
نشون ندیم.یه چیزی تو همین مایه هااا....
لباشو کج و کوله کرد و با یکم این پا و اونپا کردن پرسید:
-خب میگی چیکار کنم!؟
دستای کوچولو و نرمشو گرفتم و تو جواب سوالش گفتم:
-هیچی فقط بعضی چیزارو به بابابزرگت نگی...مثال حرفی که اون روز بهش زدی خوب نبود...روزی
که واسه اولینبار دیدیش...مودبتر باش عزیزم..باشه!؟
لبخند خبیثی زد و گفت:
-شرط داره!
-چی!؟ واسه مودب بودن شرط میزاری!؟
شونه هاش بالا انداخت و با اون صدای بچگونه اش گفت:
_به من چه.اگه میخوای با ادب باشم شرط داره
جغله بچه واسه من شرط و شروط میذاشت.کاریش هم که نمیشد کرد چون الان دست من زیر ساطورش بود!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-بفرما عالیجناب...شرطتتو بگو....
لباشو روهم فشار داد اونقدر که تقریبا نامشخص شدن بعد مثل بدجنسا و جادوگرا خندید و گفت:
هاهاهاها باید برام گربه بخرین...از اون گربه ها هست...تپلن...پشمالو هستن
از اونجا که من به شدت از حیوون خونگی بدم میومد و حتی هنوز هم که هنوز بود نتونستم با حضورر
سگهای ارسلان کنار بیام محکم و جدی گفتم:
-نه اصلااااا ابدااااا....فکرشم نکن!
بازم نیم وجبی واسه من شونه بالا انداخت و گفت:
-به من چه....منم بی ادب میشم
حرصی صدامو بردم بالا:
-امیررررر...داری واسه مادرت شرط و شروط میزاری
انگشتشو بالا آورد و باتهدید گفت:
-اگه واسم نخری بوخدا منم بی ادبی میکنم
متعجب نگاهش کردم.خدایااا...فسقل بچه داشت عین شیرین حرف میزد !!!
بو خدا!! عجب!
با عصبانیت گفتم:
اولا که قسم نخور....چون چیز خوبی نیست دومااا بوخدا نه....به خدا...سوما گربه بی گربه.
باشه...پس دیگه نگی امیرسام مودب باش مودب باش...الانم میرم بی ادبی میکنم.میرم صندلی رو
زیرپاش میکشم تا بیفته رو زمیین
بلند شدم و حیرت زده گفتم:
-اگه اینکارو بکنی میکشمت....
خندید و دوید سمت درو گفت:
-به من چه خودت خواستی.
قبل از اینکه بره بیرون از سر ناچاری گفتم:
-باشه باشه...میخرم....
دستگیره رو گرفت و گفت:
-از کجا معلوم راست میگی!؟
بلند شدمو رفتم سمتش و گفتم:
-میدونی چیه...حالا که اینطور شد باید بهت بگم جغله جون من اصلا به تو باج نمیدم.گربه بی گربه
واینکه وای به حالت اگه بی ادبی کنی....
اخم کرد و گفت:
-نمیزاری گربه بخرم!؟
با جدیت گفتم:
نه
-باشه...پس منم میرم بی ادبی کنم
دویدم سمتش اما خیلی زود از اتاق زد بیرون .
@harimezendgi👩❤️👨🦋