Telegram Web
#همسرانه
درخواست همسرتان را، در تحقق بخشیدن به خواسته هایش، به عنوان اتهام خطایی که شما در گذشته کرده اید، تعبیر نکنید، بلکه بدانید همسر شما خواهان لطف بیشتر شماست.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
کارهای کوچکی مثل این که دست همدیگر را بگیرید، یکدیگر را در آغوش بکشید یا دست دور شانه هم بیندازید احساس نزدیکی را بین شما زیاد کرده و یکی از عوامل مهم یک زندگی موفق زناشویی هستند. وقتی سال ها در کنار هم باشید خیلی راحت ممکن است نزدیکی و صمیمیت بین شما از بین برود. وقتی دست در دست هم در خیابان قدم می زنید به همدیگر و به همینطور به دیگران این پیام را منتقل می کنید.




💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
بیشتر خانم ها مردی می خواهند که از آنها محافظت کند و به آنها احساس امنیت دهد اما به دنبال دیکتاتوری که به آنها دستور دهد چه بکنند و کجا بروند و با کی حرف بزنند و یا چه بپوشند نیستند. زنان از مردانی که قصد کنترل دارند می ترسند و از آنها فرار می کنند.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
تکنیک رزق و روزی 👆

❤️ فایل مهم اموزشی

#مینا_جهانبخش
مدرس و نویسنده
مدیر موسسه تحول درون


دریافت پکیج رایگان
👇👇👇👇👇
🆔
@Admiin_moj

تکنیک پدیدار نوری
سابلیمینال احیا رابطه
چله های رویش سبز
بیا بهت یاد بدم  در#موسسه_تحول_درون
👇👇
https://www.tgoop.com/+PXOLNomyw87uC-zO
.
#خـواص_پـیازچه :
کـاهش قـند خـون
کـاهش کـلسترول خـون
کـاهش فـشار خـون بـالا
کـاهش خـطر پـیشرفت سـرطان کـولون



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
💦💜💜💜💜💜💜💜💦
#رهایی_از_شب
#قسمت_صد_و_دوم

ملافه رو از روی صورتم کنار کشیدم و با اضطراب نگاهش کردم.
او از حرکتم لبخند خفیفی بر لبش نشست.
پرسیدم:چه حرف وحدیثی؟
_شاید درست نباشه بحث رو باز کرد.ولی دوتا اقا اومدن و به بهونه ی مشاوره از من نشونی های شما رو دادند و گفتند که شما احساسات اونها رو به بازی گرفتید و به من خرده گرفتن که چرا من شما رو تو مسجد راه میدم و مواخذه تون نمیکنم.

حدس اینکه اون دو جوون کی بودند اصلا سخت نبود.
حاج مهدوی گفت:خب بنده حسابی با این بنده خداها جرو بحث کردم و گفتم ما همچین کسی در مسجد نداریم.یک کدومشون با بی ادبی گفت:همونی که همیشه دنبالتون تا دم خونه میاد..ویک سری حرفها و تهمتها که اصلا جاش نیست درموردش صحبت کنم.
ببینید خواهر خوبم.من اصلا دنبال راست یا دروغ حرف اون دونفر نبودم ونیستم.حتی دنبال موقعیت خودمم نبودم .به این وقت وساعت عزیز اگر گفتم دربسیج مسجد ما نباشید فقط بخاطر خودتون بود.چون در چشمهای این دو جوون بذر کینه رو دیدم و حدس زدم اینها هدفشون بی آبرو کردن یک مومنه!
اشکهام یکی بعد از دیگری صورتم رو میسوزوند.گفتم:حاج اقا..بخدا من..بخدا ..
او با مهربانی گفت:نیازی به قسم و آیه نیست.من همه چیز رو درمورد شما میدونم.حتی درموررد پدر خدابیامرزتون.مگه میشه دختر اون خدا بیامرز تو غفلت و بیخبری باقی بمونه؟
روی تخت نشستم و با اشکهای ناباورانه به حاج مهدوی که حالا نگاه محجوب و محترمانه ای بهم میکرد خیره شدم.
او لبخندی زد.
گفتم: من آبروی پدرم و بردم.هر چقدرم سعی کنم باز لکه ی ننگم دنباله اسم آقامه..امشب حسابی آقام شرمنده شد.ولی منصفانه نبود که منو به چیزهایی نسبت بدن که نیستم! من همه چیزم رو باختم..همه چیزمو.آدمهایی مثل من اگه پاشون بلغزه دیگه مثل اول نمیشن.نه پیش خدا نه پیش خلقش!
پرسیدم:پس درمورد آقام از مسجدیها پرس و جو کردید؟ فهمیدید آقام کی بود؟
دوباره لبخند خفیفی به لبش نشست.
گفت:حوصله میکنید یک قصه ای تعریف کنم؟
آهسته اشک ریختم و سرم رو پایین انداختم.
_پدر بزرگ بنده پیش نماز مسجد بودند.من بچه ی سرکش و پرسرو صدایی بودم که هیچ وقت آروم نمیگرفتم! خدا رحمت کنه پدرو مادرشما رو.پدربزرگم هروقت مسجد میرفتند دست منم می‌گرفتند و با خودشون میبردند.من سر نماز جماعت هم دست بردار نبودم.
ناگهان خنده ی کوتاه ومحجوبی کرد و گفت:
کار من این بود که سر نماز جماعت ،مهر تک تک آقایون رو برمیداشتم و نمازشونو خراب میکردم.اگر نوه ی حاج آقا ابراهیمی نبودم قطعا یک گوشمالی میشدم. یه شب که طبق عادت این کارو میکردم یک دختر بچه وسط نماز
با اخم و عصبانیت محکم کوبید پشت دستم و با لحن کودکانه ای گفت:خجالت نمیکشی این کارو میکنی؟اینا مال نمازه.گناه داره..
منم با همه ی تخسیم گفتم :به توچه.!! مسجد خودمونه.
دختربچه دست به کمر گفت:مسجد مال همه ست.و رفت مهر همه رو سرجاش گذاشت و دست به سینه واستاد مواظب باشه من دست از پا خطا نکنم.مابین دونماز رفتم سمتش یدونه به تلافی ضربه ی قبلی زدم رو بازوش و گفتم:اصلن تو واسه چی اینجایی؟ اینجا مال مرداست.تو دختری برو اونور..
همونجا پدر اون دختر خانوم که یک آقای مهربون وخوشرویی بودن یک شکلات بهم دادن و گفتن:
عمو جون..این دختره..لطیفه..نازکه..سید اولاد پیغمبره نباید بزنیش.
گفتم:خوب میکنم میزنمش.اول اون زد..
قصه ش به اینجا که رسید هق هق گریه ام بلند شد و حضرت زهرا رو صدا کردم.
حاج مهدوی صبر کرد تا کمی آروم بگیرم و بعد گفت:منو به خاطر آوردید؟! دنیا خیلی کوچیکه خانوم حسینی.بعد ازاونروز باهم دوست شدیم.قشنگ یادمه چطوری..شما داناتر از من بودین.من فقط پی شیطنت وخرابکاری بودم..ههههه یادمه عین مامانا یک بسته چیپس و پفک با خودتون میاوردین و بین نماز به من میدادید بخورم تا حواسم پرت شه شیطنت نکنم.پدر بزرگ خدا بیامرزم خیلی شما رو دوست داشت و همیشه شما رو برای من مثال میزدن.
میون گریه تکرار میکردم :باورم نمیشه..باورم نمیشه..
حاجی با لبخندی محجوب گفت:یه چیزی میگم بین خودمون میمونه؟
با گریه گفتم:بله..
اون روزا، از وقتی رقیه سادات مسجد نیومد منم دیگه دایم به مسجدنرفتم.مسجد بدون رقیه سادات تو بچگیها صفانداشت.
_بااشک وآه گفتم:رقیه سادات خیلی خراب کرد حاج آقا..شما..شماکه نمازگزازها رو اذیت میکردید شدید حاج مهدوی چون سایه‌ی پدرو مادر بالاسرتون بود ولی من که بقول شما دانا تر بودم از خط خارج شدم..درسته توبه کردم وبه خودم اومدم ولی از خودم و جدم و آقام شرمنده ام.
او تسبیح سبز رنگش رو بین انگشتانش چرخوند و با نوایی حزین گفت:هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گنهکاری آینده ای..
نامه تون رو خوندم. چندبارهم خوندم.
ادامه دارد.
#همسرانه
وقتی از خانم ها می پرسید که از چه چیزهایی درمورد مردها بدشان می آید، لیستی بی انتها جلو رویتان می گذارند. چیزهایی که زن ها درمورد مردها بدشان می آید ترکیبی از ویژگی های کوچک و بزرگ است،
@BanooMalakeBash

@ZanMitone
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗓۱۴۰۳/۲/۲۲
زندگی هدیه‌ای است که
من هر روز صبح که
از خواب بیدار می‌شوم،
عاشقانه روبان‌های
دور آن را به آرامی باز می‌کنم...
سلام صبح بخیر
#همسرانه
زناشویی ، آنچه خانم ها آرزو دارند، مردان به آن توجه کنند ، مردها ادعا دارند که زن ها بسیار پیچیده هستند اما غافلند از این موضوع که خوشحال کردن یک زن کار بسیار ساده ای است.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
زناشویی,زن ها از مردها چه می خواهند،شاید بگویید هیچ کسی نیست که هیچ نقصی نداشته باشد و بتواند تمام این ویژگی ها را با هم داشته باشد، اما این واقعیت ندارد. مردان زیادی هستند که این ویژگی ها را به حد کمال ندارند، ولی به اندازه ای دارند که بتوانند زن زندگیشان را خوشحال کنند. و این همان حدی است که شما به داشتن این ویژگی ها نیاز دارید. به حدی که همسرتان را خوشحال و شاد نگه دارید.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
یک زن نمی خواهد که مرد زندگی اش تنها او را دوست داشته باشد، بلکه می خواهد زندگی و موجودات زنده را نیز دوست داشته باشد. او مردی می خواهد که مهربان باشد، مردی که دیگران به او اطمینان دارند و مورد تعریف و تمجید قرار می دهند. او یک مرد خوب می خواهد.


💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#مراقبت_از_پوست
1. پاک کردن پوست از هر آلودگی برای پوست روشن
یکی از مهمترین موارد مراقبت از پوست تمیز نگه داشتن اون هست. خیلی مهمه که پوست شما همیشه تمیز باشه. در واقع در طول روز گرد و غباری روی پوست میشینه که باید هر صبح و شب به وسیله یک پاک کننده ملایم و مناسب نوع پوستتون تمیز شه. این در طول زمان میتونه در شفافیت پوست شما بسیار موثر باشه.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#مراقبت_از_پوست
2. لایه برداری از پوست
فعالیت های روزانه و اشک آسیب هایی رو به لایه رویی پوست شما میزنه. این مسئله باعث میشه پوست شما کدر و کسل به نظر برسه. لایه برداری کمک میکنه که پوست مرده از روی صورت شما حذف بشه و لایه جدیدی نمایان بشه که شفافیت و درخشندگی رو به همراه داره. پس بهتره هر از گاهی از یک لایه بردار مناسب برای پوستتون استفاده کنید.


💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
یک زن نمی خواهد که مرد زندگی اش تنها او را دوست داشته باشد، بلکه می خواهد زندگی و موجودات زنده را نیز دوست داشته باشد. او مردی می خواهد که مهربان باشد، مردی که دیگران به او اطمینان دارند و مورد تعریف و تمجید قرار می دهند. او یک مرد خوب می خواهد.


‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
🌺

#رهایی_از_شب_103
#قسمت_صد_و_سوم

نامه م رو که خیلی تمیز با چسب بهم متصل کرده بود از جیبش در آورد و بازش کرد.
ضربان قلبم شدت گرفت.
دستانم رو جلوی دهانم گرفتم و به نامه ی در دست او خیره شدم. انگار دوباره داشت حرفهامو میخوند.
لحظاتی بعد، نامه رو بست و با چشمانی مرطوب از اشک به گوشه ی تختم خیره شد.
من هم آهسته اشک میریختم.
گفت:شما درمورد من چه فکری میکنید سیده خانوم؟ فکر کردید بنده معصومم؟! من چه کردم با دل و روح شما که این قدر در این نامه دلتون ازم پربود و چه کردم پیش خدا که من گنهکار به چشم شما چنین جایگاهی داشتم؟؟ سیده خانوم من خاک پای همه ی ساداتم..اگر از من رنجیدید حلالم کنید.

من چه میشنیدم؟؟ نکنه باز در خواب بودم؟؟مگه میشه حاج مهدوی یک دفعه بشه همون کودکی که به کلی از حافظه ام پاک شده بود؟! مگر میشد حاج مهدوی با چشم اشک آلود اینجا،کنار من بنشیند و ازمن حلالیت بطلبه؟؟
نه من در خواب بودم.در یک رویای شیرین.
نفس عمیق کشیدم و عطرش رو در ریه ام خالی کردم.
آخیشششش خیلی وقت بود این عادت رو فراموش کرده بودم.از گوشه ی چشم نگاهی بهش انداختم که با تسبیحش بازی میکرد.شیطنتم گل کرد.
_به یک شرط..
او با تعجب پرسید:چه شرطی؟
اشکم رو پاک کردم.
گفتم:تسبیحتون برای من.
او نگاهی به تسبیحش انداخت و درحالیکه در مشتش میفشرد با صدایی لزون گفت: بسیار خب حتما در اسرع وقت یک تسبیح بهتون هدیه میدم.
گفتم:نه..من همین تسبیح رو میخوام..
او از جابلند شد و یک قدم عقب تر رفت.پرستاری که چندبار در لابه لای صحبتهای ماقصد ورود به اتاق رو داشت و با مشاهده ی حال و روز ما و صحبت هامون داخل نمیومد سرک مجددی به اتاق کشید و باز بی هیچ اعتراضی رد شد.
حاج مهدوی با حالتی معذب گفت:راستش این برای خودمه..جسارتا نمیتونم بهتون بدم..
با شیطنت گفتم:چون یادگار الهامه بهم نمیدید؟! قول میدم براش همیشه با اون تسبیح ذکر بفرستم..
او خنده ی محجوبانه ای کرد..صورتش سرخ شد.
_پس خانوم بخشی بهتون گفتن که این تسبیح یادگار کیه..دیگه اصرار نکنید خواهرم .
گفتم:خودش بهم اون تسبیح و داده حاج آقا..گفته با اون تسبیح براش تسبیحات حضرت زهرا بخونم..
حاج مهدوی لبخند در لبش خشکید ..با چشمانی باز نگاهم کرد و در حالیکه آب دهانش رو قورت میداد نزدیکم اومد..و تسبیح رو روی تخت گداشت...
وقت رفتن از اتاق با بغض گفت:پس قابلم ندونست...
خواستم حرفی بزنم که گفت:التماس دعا
مطمئن نبودم کار درستی کردم یا نه.شاید نباید اون تسبیح رو از حاج مهدوی میگرفتم.تسبیح رو از روی تخت برداشتم و به دانه های درشت و زیباش نگاه کردم.عطر حاج مهدوی رو میداد.
فاطمه داخل اومد و با دیدن من و تسبیح حیرت زده پرسید:تسبیح حاج مهدوی دست تو چیکار میکنه؟
لبخند کمرنگی زدم،
__قبل از اینکه خوابم ببره گفتی خدا منو در آغوشش گرفته و نباید بترسم..چون اون داره از این مسیر عبورم میده..اونم درحالیکه محکم بغلم کرده تا بلایی سرم نیاد...راست گفتی..من احمق بودم که توی یک همچین آغوش امنی احساس خطر میکردم...
فاطمه دستش رو روی پیشونیم گذاشت.با نگرانی گفت:دوباره تنت داغ شده...رقیه سادات خوبی؟؟!
نگاه زیبایی بهش کردم چون دنیا رو زیبا میدیدم...آهسته گفتم:آره دارم میسوزم..اما بهترین حال دنیا رو دارم..
او اخم کرد:حاج آقا چی بهت گفتن که این شکلی شدی؟؟ مشکوک میزنی..
تسبیح رو در دستم مشت کردم و روی قلبم گذاشتم.همه چیز رو برات میگم...فقط بزار امشب تو حال خودم باشم...میخوام برم خونه..
او با دلواپسی از تغییر حالت من گفت :نمیشه..مگه نشنیدی گفتن میخوان ازسرت اسکن بگیرن
گفتم:من خوبم فاطمه. .
همونموقع پرستار داخل اومد.با دیدنش گفتم:من میخوام برم خونه.
پرستار نزدیکم شد و دستش رو روی سرم گذاشت.
_ظاهرا هنوز تب داری..بهتره بیشتر بمونی
با اصرار گفتم:
من خوبم.نهایت یک مسکن میخورم..
پرستار فهمید که تصمیمم جدیست.
گفت:مسئولیتش پای خودت!
و از اتاق خارج شد.
از روی تخت پایین اومدم و دست در دست فاطمه به طرف بیرون سالن حرکت کردم.
حامد وحاج مهدوی با دیدن ما جلو اومدند.فاطمه قبل ازطرح هر سوالی از جانب این دو
گفت:خانوم قبول نمیکنه تا صبح بستری شه..میگه خوبم..در حالیکه دکتر گفت باید از سرش اسکن بگیریم..
حامد گفت:خب لابد خودشون میدونن خوب هستن دیگه..سخت نگیرید.ان شالله فردا میبریمشون اسکن!
حاج مهدوی انگار یک چیزی گم کرده بود و بدون تسبیح بی قرار به نظر می رسید.باورم نمیشد به همین راحتی تسبیحی که همیشه در دستان او بود الان در کیف من باشه.

ادامه دارد...
#همسرانه
ناشویی,نفس دادن به زندگی زناشویی تازه‌نفس،یکی از مهمترین اصول زندگی مشترک استحکام و پایبندی زوجین به یکدیگر و پایبندی به اخلاقیات بخاطر یکدیگر است با رعایت این نکات به بهبود روابطتان در زندگی سرعت بخشید.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
زندگی زناشویی تازه‌نفس، نیاز دارد به آن زمان لازم را بدهیم تا «نفس» بگیرد و بتواند از پس مشکلاتش بربیاید. کمتر کسی با ماشینی که همین امروز تحویل گرفته و صفر کیلومتر است، به دل جاده یخبندان می‌زند. اما خیلی از ما توقع داریم با شریکی که تازه وارد زندگیمان شده و صفر کیلومتر است بتوانیم به دل زندگی بزنیم و به هیچ مشکلی هم برنخوریم.


💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
در رفتارهای همسرتان دقیق شوید تا بتوانید در مدت کوتاهی فهرستی از علایق و تمایلات او را به دست آورید. با این کار هم می توانید به همسرتان نزدیک تر شوید و هم موضوعات بیشتری برای ابراز علاقه به او پیدا کنید.


💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
شما صمیمی هستید
رابطه زناشویی بخش مهمی از یك زندگی مشترك است اما همه آن نیست. رابطه اصلی نزدیكی در صمیمیت و ارتباط قوی زوج ها با یكدیگر است. اگر در یك رابطه سالم هستید احساس ارتباط نزدیك دارید.


💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
#همسرانه
قدرت یک گفتگوی ساده و صمیمانه را دست‌کم نگیرید. با استفاده از عبارات معجزه‌گری چون «دوست دارم بیشتر از خودت برایم بگویی»، «منتظر شنیدن صدای زیبایت هستم»، «من به حرف‌هایت علاقه‌مندم»، «دلت می‌خواهد راجع به چه چیزی با هم صحبت کنیم» و... می‌توانید همسرتان را به یک گفتگوی دوستانه و عاشقانه دعوت کنید.



💟 @hamssaranee     
   ❅ঊঈ✿❀✿ঈঊ❅
2024/06/07 02:27:17
Back to Top
HTML Embed Code:


Fatal error: Uncaught Error: Call to undefined function pop() in /var/www/tgoop/chat.php:243 Stack trace: #0 /var/www/tgoop/route.php(43): include_once() #1 {main} thrown in /var/www/tgoop/chat.php on line 243